پرويز خزايي: گزارش تا اين تاريخ
به هممیهنان
تحولات سرشار از کنش و تنش اين دو سال اخير، و ايضاً روند پرالتهاب و شتاب سه ديناميسم در صحنه داخلي و بینالمللی، مرا بر آن واداشت که يک جمعبندی اجمالي و فشرده از شرايطي که مستقيماً به کشورمان ايران و ما مربوط ميشوند، را، به شما هموطنان، ارائه دهم.
اين سه ديناميسم عبارتاند از نظام حاکم بر ايران و همه دار و دستههايش، دنياي خارج از ايران با همه مناطق دور و نزديکش، و سوم مردم ايران و تلاشش براي رهايي از زير يوغ اين فاشيسم عريان ديني، که چون دواُلپا در داستان سليم جواهري، هنوز از گرده او پايين نيامده است.
ديناميسم اول داستان رژيمي است که عليرغم همه بحرانهاي داخلي و خارجي، چنين ميکند:
- ايجاد رعب وحشت و افزايش اعدام و سرکوب در رويارويي با دشمن اصلي خود، يعني ملت ايران، و همچنین خريدن وقت از جامعه بینالمللی در مقابل فشارهاي بینالمللی عمدتاً در مورد برنامههاي اتمي خود.
- تنظيم سومين ويترين براي به نمايش گذاشتن در ديد معامله گران و مماشات چيان. رفسنجاني و خاتمي، و حالا روحاني، البته با نخهاي عروسکهاي جلو پيشخوان در دست خليفه دوم خامنهای،
- در پشت داعشي- که خود و مزدوران و همپیمانان استراتژيکياش در عراق و سوريه باني اصلي پيدايش آن هستند-، پنهان شدن و"أنا شريک“ گويان، خود را به بخشي از راهحل مسائل جهاني قالب کردن. البته با ادامه فتنهها و جنگهاي مستقيم و يا نيابتياش در عراق و سوريه و يمن.






علاوه بر اعدام و شکنجه و کشتار و ترور مخالفان، دامن زدن به يک جنگ رواني تمامعیار و رنگارنگ با تنها مقاومت سازمانیافته و تنها نيروي جدي درصحنه، عليرغم همه سوناميها و رخدادهايي که بقول تحليلگران تاريخ روابط بینالملل، نيروهاي ژرفي هستند که حادثشده و يا حادث ميشوند و از اختيار او خارج هستند.
- ديناميسم دوم را بهاختصار کامل مينويسم چون بسيار در معرض ديد و خبر و تحليل است. و آن عبارت است از نبود يک جبهه جدي منطقهای و بینالمللی در مقابل اين شر اعظم و عظما، يعني تنوره کشيدن ديو بنيادگرايي و جهالت سازمانیافته و جنايات سبعانه بنام دين که در تاريخ تمامي بشريت بیسابقه است...
- و اما ديناميسم سوم، يعني مردم و مقاومت آنان بهویژه مقاومت سازمانیافته، که کماکان در برچسبی اینهمه کوههاي يخ و شر حادث و حاضر، تشکيلات و پايههاي خود را عليرغم همه دشمنيها نهتنها از دست نداده بلکه تحکيم هم کرده است. تنها چادر بر پا مانده، تنها محور تأثیرگذار بر ديناميسم هاي اول و دوم، تنها تلاش شبانهروزی پايبند و پايدار.
- جنگ جديد رژيم و ما
پس از نبردهاي بیامان سه دهه و نيم گذشته، از نظامي و سياسي و ملي و بینالمللی، با همه دسيسهها و فتنههاي ریزودرشت، اکنون ميبينيم، که در سال های اخير، بعد از شکستهای رژيم در کلان برنامه نابودي اساس اين مقاومت، اکنون جبهه ديگري، در اين نبرد رهاییبخش با اهريمن اصلي ايران، يک جنگ تمامعیار تبليغاتي – رواني، براي از هم پاشيدن و از بين بردن روحيه اميد و تلاش و مبارزه به اوج خود رسيده است. عليه همان روحيه و عزم مبارزه که لکوموتيو اصلي هر تلاش و هر کارزار، و هم هر گروه جدي بهویژه در مبارزه و مقاومت براي آزادي است. لازم نيست که آدم ژنرال آيزنهاور و مونتگمري و مارشال رومل باشد تا بداند که هم در جنگهاي متعارف و هم چريکي، جبهه جنگ رواني گاهي از سلاح و تانک و مسلسل کارآمدتر است. چراکه عملياتش عبارت است از هدف گرفتن اميد و نشاط و عشق به مبارزه و اميد به پيروزي. همه رزمندگان و فرماندهان و کوشندگان صحنههاي نبرد تاريخ همه ملتها، در وانفساي خون و شمشير و باروت و بمب و موشک و صاروخ، فرياد ميزدهاند که ما پيروز ميشويم!، ما بهزودی دشمن را بهزانو درمیآوریم! اي رزمنده ناامید نشو! اي تیرخورده اميد به پيروزي ملت را از دست نده،! اي زنداني بدان که روزي ترا در ميدانهاي شهر روي دست ميگيرند و يا بهعنوان يک شهيد والا قدر از تو مجسمهها ميسازند.! و در عوض، طرف مقابل جنگ رواني، درست برعکس این را منادي ميشود: شما شکستخوردهاید! شما روحيه نداريد! شما گولخوردهاید! رهبرانتان بد و فاسد هستند! خون شمارا به هدر دادهاند! بياييد تا فرصت باقي است ولکنید و برويد دنبال کارتان و جانتان را نجات دهيد. زندگي زيباست!.. يک انسان مصمم به نجات ميهن از دست خونخواران تاريخ، بايد چه کسي را ببيند که بگويد اين”زندگي زيبا“- که بقول کرمانشاهيها ميمانه خفت وادادگي-، پيشکش خودتان!
ترديدي نيست - که اگر ترديد داريم از مرحله پرتيم- که داستان مردم ايران و ما در یکطرف و ضحاک خونآشام تهران در طرف مقابل، داستان يک مصاف سیوپنجساله و مستمر و پيگير و پايدار در دو سنگر آراسته در مقابل هم است، لذا من، تا حد توان بهاختصار، ابعاد اين جنگ جديد رواني – تبليغاتي و ايرادات و حملات طرف اصلي و بلندگوهاي مستقيم و غيرمستقيمش را، بهطور موجز و فشرده تشريح ميکنم، تا شايد صحنه و موقعيت اين دو سنگر رويارو فعالان درگير در هريک برايتان روشن شود.
من مطابق روال اين سالها، خطاب به هممیهنان مينويسم. لکن اگر کسي نشانيهايي که دادم را به خود گرفت و بعد دادوفریاد سر داد و با توهين و بدگویی، حتي به شخصيت فردي نگارنده (که قبلاً ديديم سرکار قند علیشان نوشته بود)، ديگر تقصير من نيست، از کوزه همان تراود که در اوست. القصه، اگر طرف، مانند آن ژاندارم لري، که شيخ توهینکننده به شاه را، (که نامي از او نبرده و فقط گفته بود که روي سخنم با آن شاهي که.... دزد و غارتگر و ديکتاتور و خود و خواهر و برادرانش فاسد هستند...) به ساواک برده بود، در مقابل توضيحات شيخ مداح،- که: قربان من مقصودم شاه اسپانيا بوده-، خبردار ايستاد و به رئيس ساواک گفت قربان دروغ ميگه نشانيهايي که ميداد مال اعليحضرت خودمان بود!،- من تقصيري ندارم.
ميدانيد که اين”او“ها هميشه ميگويند که پاسخ ما را بايد خود مسعود رجوي بدهد! شما هم به آنها بگوييد که مسعود رجوي مسئول شورا و خانم رجوي پرزيدنت شوراي ملي مقاومت ماست. اعضاي شورا دریکی دو مورد رسماً پاسخ شمارا دادهاند که رسمي و ثبتشده است. بگوييد که آنها هم به رئيسشان! بگويند که پاسخ ما را بدهد. اینکه رئيس آنها کيست خودشان ميدانند. چون من آنها را رديه نويس کساني ميدانم که آنها را، به پشت پا زدن و آنهمه جنجال دشمنشاد کن- که در تمامی نبردهاي آزادیبخش، مصداق خيانت به همسنگران است- عليه اين مقاومت، به صحنه کشاندند. يکيشان درجایی نوشته بود، که فلاني به من زنگ زد و گفت ميداني که مطلبي که نوشتهشده از نشانيهاي شماست، چرا دستبهقلم نميشوي؟ و مدتي بعد سايت عنتر لينک
و ديدبان هم نوشته بودند که اي دوستان جديد و مستعفي، خود رجوي را هدف قرار دهيد. بارکالله برو جلو ما برايت دعا ميکنيم.
و ديدبان هم نوشته بودند که اي دوستان جديد و مستعفي، خود رجوي را هدف قرار دهيد. بارکالله برو جلو ما برايت دعا ميکنيم.
هموطنان شيردل و مبارز عزيزم
در اين جنگ رواني دو سنگر روبرو خونين و مصاف تبليغاتي تمامعیار، خودتان ببينيد که تضعيف سنگر و آنهمه تهمت که بهعنوان انتقاد ميگويند! به نفع چه سنگر و چه کسي است. اگر ديديد که چهار اسبه به نفع اوست، و به جنگ رواني آنطرف محموله ياري ميرساند، پس همان هم رئيس و مسئول و پرزيدنت آنهاست! حالا اين ربط و همصدایی و کمکرسانی، از چه نوعي است، من يک کلمه درباره آن نظر نميدهم. بحث من حقوقي و دادگاهي نيست، بحث من اثرات مستقيم سياسي و روحي و تبليغاتي و رواني اینهمه حرافيهاي سراپا دروغ عليه مقاومتي است که همهچیزش را سردست گرفته، تنها برضد دشمني که ميليونها را آواره و حدود هشتاد ميليون را نیز گروگان گرفته است، سالهاست که قد علم و استوار کرده است، به تصديق دوست و دشمن بالاترين فدا و بها را پرداخته است. بگذاريد ملت ايران و تاريخ ايران قاضي حال و آينده باشد و جنبههاي قضايي و حقوقي آن را خود به بررسي تاريخي بنشينند. بگذريم، که در شرايط کنوني هم، مقاومت ايران بارها آنها را به ارجاع دعاويشان به دستگاههاي قضاييه غربي فراخوانده است، اما بهخوبی ميدانند که در مقابل هر دادگاه صالحهای کيد و مکر و دروغهايشان بر ملأ خواهد شد و به همين خاطراست که جرأت نزديک شدن به چنين چيزي را پيدا نميکنند. (رجوع شود به اطلاعيههاي کميسيون قضايي و کميسيون امنيت شوراي ملي مقاومت)










هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر