سلسلهتحلیلهای «پس از توقف جنگ؛ ایران به کدام سو خواهد رفت؟»شماره ۲: ذهنیتی که به جنگ نیاز دارد – و جنگ اصلی هنوز تمام نشده
غروب ملاها فرا رسیدیک زن شورشی
به قلم مصطفی نیکار
مقدمه:
آتشبس اخیر، جنگ را متوقف کرد. اما کدام جنگ؟ آیا واقعاً پایان دشمنی بود؟ یا فقط توقف یکی از جبههها؟
واقعیت این است که جنگ واقعی، آن جنگی نیست که در فردو و اصفهان و مرزهای جولان رخ داد.
جنگ اصلی همان است که خمینی در سال ۱۳۶۰ علیه مردم ایران، علیه نسل انقلاب، و علیه سازمانیافتهترین نیروی اپوزیسیون ایران یعنی مجاهدین خلق آغاز کرد؛ جنگی که هنوز ادامه دارد، در خیابانها، در زندانها، در اعدامها، در سانسور، در شکنجه، و در قیامهای پیاپی مردم.
خامنهای از آن جنگ میترسد؛ نه از پهپاد اسرائیل یا اف-۳۵ آمریکا، بلکه از تکرار آبان، دی، و مهری که در کف خیابان ایران زبانه کشیدند.
رژیمی که بدون جنگ زنده نیست
از ابتدای قدرتگیریاش، این رژیم بقایش را نه بر رضایت، بلکه بر بحران بنا کرد. دشمنتراشی، بحرانآفرینی، و جنگسازی، اکسیژن این حاکمیت است.
با حمله به سفارت آمریکا در سال ۵۸ آغاز شد؛ اما جنگ واقعی از خرداد ۶۰ کلید خورد: سرکوب خونین اپوزیسیون، اعدام هزاران جوان، و قتلعام ۶۷، آن جنگِ تمامعیار خمینی با مردم ایران بود.
و این جنگ، هنوز در جریان است.
آتشبس با آمریکا؟ یا مکثی برای ادامه جنگ با مردم؟
توقف عملیات نظامی با اسرائیل و آمریکا، در ذات خود یک پیروزی نیست. این رژیم، همیشه بلد بوده در برابر دشمن خارجی عقب بنشیند، اما در برابر مردم خودش، بیرحمانه بتازد.
در سالهای اخیر، بارها و بارها با «نرمش قهرمانانه» در برابر غرب امتیاز داد، اما در همان زمان، گلوله در چشم مردم شلیک کرد، گردن نوجوان را با طناب دار شکست، و زندانها را از آزادیخواهان پر کرد.
خامنهای میداند که دشمن اصلیاش در خاک ایران است، نه آن سوی مرزها.
چرا این ذهنیت تغییر نمیکند؟
زیرا این رژیم، اصولاً برای مردم ساخته نشده.
ساختاریست که در آن، هر گام به سوی صلح، رفاه یا باز شدن فضا، بلافاصله پایههای قدرتش را سست میکند. به همین دلیل، نمیتواند و نخواهد توانست بهسمت «اصلاح» برود.
نه توسعه، نه رفاه، نه زندگی بهتر، هیچکدام در معادلهی بقا برای رژیم جایی ندارد.
راهحل سوم؛ آلترناتیو یا تنها راه؟
در برابر این بنبست تاریخی، سالهاست که مقاومت ایران یک راهحل واقعی را پیش گذاشته:
نه جنگ خارجی
نه مماشات با استبداد دینی
بلکه راهحل سوم: سرنگونی رژیم ولایت فقیه بهدست مردم و مقاومت سازمانیافته
و این راه، نه روی کاغذ، بلکه در خیابانهای ۸۸، ۹۶، ۹۸، ۱۴۰۰، و قیام ۱۴۰۱ تکرار شده است.
مردم ایران، با خون فرزندانشان فریاد زدند که دیگر نه اصلاح میخواهند، نه مذاکره؛ فقط سرنگونی.
و برای این راه، هم بهایش را دادهاند، هم آلترناتیوش را دارند.
جمعبندی:
آتشبس خارجی، ممکن است موقتاً گلولهها را خاموش کرده باشد؛
اما آتش جنگ اصلی، همچنان در خیابانها، ذهنها و قلب مردم روشن است.
جنگی که از سال ۶۰ با فرمان قتلعام آغاز شد، امروز با فریادهای «مرگ بر دیکتاتور» ادامه دارد.
و این جنگ، تا روزی که این رژیم سرنگون شود، پایان نخواهد یافت.
نه صلح در سایه ولیفقیه ممکن است، نه اصلاح.
تنها راه، عبور از این نظام است—و این، همان راهحل سوم است: آزادی، با دست مردم و مقاومت ایران.


هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر