مهدی بختیاری کیست ؟ از کجا شروع کرد دست آوردهایش چه بودوالان چه میکند
مهدی بختیاری کیست ؟ از کجا شروع کرد دست آوردهایش چه بودوالان چه میکند.
مهدی بختیاری پاسدار اطلاعاتی رژیم
مهدی بختیاری یک پاسدار اطلاعاتی رژیم است که با همکار های زن در سپاه واطلاعات سپاه در پوش خبر نگار ظاهر میشد واگر نگوئیم اعتراف گیری ،در پوش مصاحبه با افراد مختلف از ابتدای انقلاب در واقع همین کار مشابه را انجام میداد
او چند هم تیم زن ومرد داشت که برخی های آنها تای آن بیشتر فعال بودند یکی هاجر تذری ودیگری و حامد طالبی....بختیاری
خوب مورد مورد پیش میرویم تا برسیم به ماهیت مهدی بختیاری وهمراهش هاجر تعذیری
مورد اول
مصاحبه با یک بریده ای بنام پرتوی از توده ای های قدیمی
مهدی بختیاری با هاجر تذری سراغ مهدی پرتوی رفتند که مسئول تشکیلات مخفی حزب توده بود.
پس مهدی بختیاری خبرنگار بازجو اطلاعاتی ای است که با یک بریده حزب توده که با آنها همکاری میکند وتواب وبریده هم هست مصاحبه (بخوانید ته مانده های بازجوئی ) را انجام میدهد.
مهدی بختیاری وهاجر تذری باپرتوی رئیس تشکیلات مخفی حزب توده در ایران در گفتگو با فارس1 و2
بیشتر بدانید
در بارهي مهدي پرتويحميد احمدي
در رابطه با « آقاي مهدي پرتوي » مترجم كتابِ « شورشيان آرمانخواه » يا ناكامي چپ در ايران ، از آقاي حميد احمدي – مدير انجمن مطالعات و تحقيقات تاريخ شفاهي ايران (برلين) – سؤال كرديم كه آيا دربارهي «مهدي پرتوي» و جريان همكاري او با رژيم جمهوري اسلامي در جريان محاكمات شاخهي نظامي حزب تودهي ايران توسط «ري شهري»، ميتوانند اطلاعاتي در اختيار خوانندگان ما قرار دهند يا نه ؟
آنچه در زير ميخوانيد ، مطلبيست كه ايشان براي ما ارسال كرده است . آرش
در رابطه با مهدي پرتوي و جريان همكاري او با رژيم جمهوري اسلامي در اشكال مختلف : چون همكاري با ريشهري (رئيس دادگاه شرع ارتش و بعداً اولين رئيس اطلاعات و امنيت جمهوري اسلامي) در جريان محاكمات نظاميان حزب توده ايران تا فعاليت در « مؤسسهي مطالعات و پژوهشهاي سياسي » – يكي از سازمانهاي وزارت اطلاعات كه در نيمه ي دوم سال 1368 ايجاد شده است – به شرح زير از نظرتان ميگذرد :
در رابطه با بخش اول، بيمناسبت نميدانم با توضيح مختصر ، تصويري از وضعيت تشكيلات مخفيِ نظامي و قرار گرفتنِ مهدي پرتوي در رأس آن مسئوليت ارائه شود .
مهدي پرتوي مسئول تشكيلات مخفي نظامي حزب توده ايران بود كه 114 نفر (نظاميان و مسئولين غير نظامي) در آن عضويت داشتند . اين تشكيلات نظامي به تدريج از اواسط 1358 سازماندهي شد و مهدي پرتوي از سوي نورالدين كيانوري دبير اول آن حزب در رأس آن قرار گرفت . او با چهار نفر از افسران ارشد به نامهاي ناخدا افضلي ، سرهنگ كبيري ، سرهنگ عطاريان و سرهنگ شمس ارتباط انفرادي داشت و با ساير نظاميان از طريق شاهرخ جهانگيري و امير معزز (مسئولين دو سر شاخه) مرتبط ميشد. اين دو نفر از مسئولين سر شاخه به تنهايي با 50 و 55 نفر نظاميان به طور مستقيم و يا از طريق 8 نفر مسئول شاخه در ارتباط بودند . كليه اطلاعات و مشخصات افرادِ تشكيلات با نامهاي مستعار و هدايت آن با مهدي پرتوي بوده است ....
مورد بعدی
مهدی بختیاری وهاجر تذری با امیر بیژن پارسا
نمیدانم مصاحبه با یک امیری که متهم به کودتا در نوهد همدان است چرا مهدی بختیاری وهاجر تذری گروه امنیتی دفاعی باید مصاحبه کند شاید لازم بود ته مانده های بازجوئی ها را یک جا جمع بندی کند مهدی بختیاری هم برایش تمرینی است برای آینده
مصاحبه مهدی بختیاری وهاجر تذری با بیژن پارسا
آن شب تلویزیون فیلم «نبرد الجزایر» را نشان میداد که یک دفعه قطع کردند و گفتند که کودتای نافرجامی توسط کلاهسبزها در پایگاه نوژه در دست انجام بود که با شکست مواجه شد. بعد هم بنیصدر آمد و صحبت کرد.آن موقع برخی مردم تیپ های نظامی میزدند و مثلا در همین میدان امام حسین(ع) برخی بودند که کلاه سبز به سر میگذاشتند و میگفتند ما کلاهسبز هستیم.من باور نکردم و گفتم لابد همین کلاهسبزهای الکی بودند.صبح شنبه در میدان هفت حوض منتظر اتوبوس سرویس بودم. وقتی اتوبوس آمد دیدم فقط 2-3 نفر در آن هستند که یکی از آنها مربی پرش من بود. به من گفت پیاده شد و برو چون کودتا شده و ممکن است تو را هم بازداشت کنند. من گفتم من کاری نکردم که بخواهند مرا بگیرند.به محض اینکه وارد پادگان شدیم، متوجه شدم که فضا عادی نیست و چند نفر ما را زیرنظر داشتند.
ما هم یکراست رفتیم رکن 2 (ضد اطلاعات) که مسئول آن «سرگرد تهرانی» بود و داستان را تعریف کردیمایشان گفت فعلا در یکی از اتاقها منتظر باشید. نیم ساعت بعد عدهای با لباس مشکی آمدند و چشمها، دستها و دهان مرا بستند و با یک وَن بردند.وقتی چشمم را باز کردم دیدم در زندان اوین در یک سلول انفرادی هستم که زمینش هم داغ بود. اول ماه رمضان بود و من هم روزه بودم.سه روز گذشت تا اینکه یک نفر با صورت پوشیده آمد و پنجره درب سلول را باز کرد و برگهای به من داد و گفت این را پر کن.از روی صدایش او را شناختم یکی از بچههای یگان رهایی گروگان بود به نام «غلام علی شانقی» که بعدها سردار شد و در سپاه ماند و چند سال قبل هم در اثر عوارض شیمیایی از دنیا رفت.به او گفتم تو من را میشناسی؛ من اهل کودتا و این حرفها نیستم. بعد گفت نگران نباش محاکمه تقی شهرام که تمام شود تو را آزاد میکنند اما فعلا این برگه را پُر کن و بگو کجا بودی و چه شد.من همه چیز را نوشتم و مدام هم فحش و لعنت میدادم به این تقی شهرام که نمیشناختمش و میگفتم کاش زودتر محاکمهاش کنند تا ما خلاص شویم. خلاصه چند روز بعد ما را آزاد کردند و آمدیم منزل.مورد بعدیبرای ۶شهریورگفتگوی مهدی بختیاری وهاجر تذری با سرهنگ کتیبه
سرهنگ کتیبه رئیس رکن ۲ارتش دولت رجائی
سرهنگ کتیبه رئیس رکن ۲ارتش دولت رجائی۱
بعد از انفجار، من اولین نفری بودم که توانستم خودم را به راهرو برسانم. پشت سرم هم سرهنگ وحیدی خارج شد. خودمان را به ماشین رساندیم و از راننده که وحشت کرده بود خواستم سریعاً ما را به بیمارستان ببرد.
گروه امنیتی دفاعی خبرگزاری فارس- مهدی بختیاری و هاجر تذری: متولد 1319 است و ساعت دو 45 دقیقه 8 شهریور 1360 در ساختمان نخست وزیری خیابان پاستور فقط چند صندلی با شهیدان رجایی و باهنر فاصله داشت.محمد مهدی کتیبه در آن دوران رئیس اداره دوم ارتش بود و یکی از بازماندگان انفجار دفتر نخستوزیری؛ هر چند گذر زمان ظاهرش را پیر و ضعیف کرده است اما کلام و گفتارش همچنان استوار است.مهدی بختیاری از کتیبه میپرسد
از جلسه شورای عالی امنیت ملی در 8 شهریور بگویید. چه کسانی در جلسه بودند و چه اتفاقی افتاد؟من از ابتدا یکی از اعضای اصلی شورای عالی امنیت ملی بودم که در زمان بنیصدر تشکیل شد و جلسات هم هر هفته یکشنبهها ساعت 3 بعدازظهر به ریاست نخستوزیر انجام میشد.آن روز جلسه ساعت 3 عصر برگزار شد. من با آقای کشمیری باهم وارد جلسه شدیم، ابتدا خواستم بروم و در یکی از صندلیهای بالایی بنشینم، اما نرفتم، آمدم پایینتر و جایی نشستم که درست پشت سرم درب ورودی بود. آقای وحید دستجری رفت و جایی که منی می خواستم بنشینم، نشست.در سالن جلسه میز بزرگی قرار داشت که در رأس آن آقای رجایی و در سمت چپ ایشان آقای باهنر نشسته بودند.
بعد هم آقای وحید دستجردی، سرهنگ اخیانی از ژاندارمری، سرورالدینی معاون وزیر کشور و بعد هم من، خسرو تهرانی و کلاهدوز بهعنوان نماینده سپاه در سمت چپ میز نشسته بودند سمت راست شهید رجایی هم کشمیری نشسته بود. تیمسار شرفخواه معاون فرمانده نیروی زمینی، سرهنگ وصالی، سرهنگ وحیدی و برخی افراد که اسمشان یادم نیست هم حضور داشتند.روال کار این بود که ابتدا رئیس شهربانی وقایع هفته را تشریح میکرد، بعد فرمانده ژاندارمری گزارشی میداد و بعد هم اگر مسئول کمیته و سپاه و ارتش هم مطلبی بود، دنبال میکردند.آن روز آقای وحید دستجردی (رئیس شهربانی) شروع کرد و تمام وقایع هفته را گفت. در آخر هم گفت که سرگرد همتی در کرمانشاه به دست محافظش که پاسدار بود، شهید شده است.آقای رجایی از کلاهدوز پرسید که این موضوع اتفاقی بوده یا عمدی؟ و کلاهدوز گفت که عمدی در کار نبوده و این اتفاق سهواً رخ داده است. بعد من شروع کردم و کمی در خصوص آقای همتی صحبت کردم.** داشتم صحبت میکردم که اتاق جلسه منفجر شدچند کلمهای نگفته بودم که یکهو یک انفجار تمام سالن را به هم ریخت. یک لحظه به خودم آمدم، دیدم موهای سرم آتش گرفته است. بیاختیار با دستبهسرم کوبیدم تا آتش را خاموش کنم، غبار غلیظ قهوهای رنگی در سالن پر شده بود، آن میز بزرگ شکسته شده بود و من فکر کردم آخرین لحظات زندگیام است.همه قسمتهای بدنم که بدون پوشش بود، سوخته بود. شروع کردم به ذکر گفتن و توسل کردن، بعد از چند دقیقه دستوپایم را تکان دادم که دیدم سالم است.قسمت دیگر از سئوال وجواب را میخوانیم ومیفهمیم که سئوال خبر نگاری نیست سئوال یک باز جوی حرفه ایست .
بمب در داخل ضبط صوت جلوی رجایی و باهنر بود* کشمیری چطور بمب را به جلسه آورده بود؟او یک ضبط صوت بزرگی داشت که همیشه با خود به جلسه میآورد و جلوی آقایان رجایی و باهنر میگذاشت تا صدای جلسات را ضبط کند.
آن روز هم احتمالاً این ضبط را خالی کرده و چند پوند TNT در آن قرار داده بود و چون تایمر داشت بعد از آنکه زمان آن را تنظیم کرده بود، از جلسه خارج شده بود* شما متوجه خروج او از جلسه نشدید؟نه. البته این چیز عجیبی نبود چون جلسات طول میکشید و افراد خسته میشدند، گاهی برای ریختن چای یا مثلاً رفتن به دستشویی از پای میز بلند میشدند و این ترددها چیز عجیبی نبود.* چطور شد کشمیری را جزو شهدای انفجار اعلام کردند؟در دفتر نخستوزیری گروهی بودند که اینها اصرار داشتند بگویند که آقای کشمیری هم در آن انفجار شهید شده است، حتی من که در بیمارستان بودم، به من گفتند که آقای کشمیری در این حادثه شهید شده و فقط یک مشت خاکستر از او باقی مانده است. بعداً که گروهی برای عرض تسلیت به منزل ایشان رفتند، همسایهها گفتند اعضای این خانه مدتی قبل از اینجا رفته و به خارج از کشور رفته بودند.** معرفان کشمیری در نخست وزیری باید جوابگو باشند* شما خودتان بعدا در این باره تحقیقی نکردید؟آقای روزیطلب یک کتاب عمیقی در این خصوص نوشته و من هم با ایشان صحبت کردم و معتقدم کسانی که اشتباه کردند، باید پاسخگو باشند.* یعنی همان سه نفری که نام بردید؟ما نظامیها وقتی یک سرباز خطایی میکند، از فرمانده گروهان تا فرمانده گردان و فرمانده تیپ بازخواست میشویم، حالا اینجا در چنین تشکیلاتی با این اهمیت چنین اتفاقی رخ میدهد، مسئولین امر باید جوابگو باشند، چون اجازه دادند نفوذیها وارد تشکیلات شوند و مقصرند.البته من آنها را خائن نمیدانم.مورد بعدیگروه سیاسی خبرگزاری فارس- پرونده ویژه «دادستان انقلاب»/هاجر تذری و مهدی بختیاری:ازجمله افرادی که با سید اسدالله لاجوردی سابقه دوستی و همکاری دیرینه دارد، علیرضا اسلامی است که به واسطه دوستی پدرش (شهید محمد صادق اسلامی که در انفجار ساختمان حزب جمهوری به شهادت رسید) با لاجوردی و اعضای موتلفه آشنا شد.موردی بعدی مصاحبه مهدی بختیاری وهاجر تذری با عزت شاهی سر لاجوردی
کالبد شکافی یک دژخیم-عزت-شاهی
عکس ونوشته از ماست خجسته
خبرگزاری فارس: آقایانی که اهل شکنجه بودند عضو تیم بازرسی از اوین شدند/ من اگر بودم مثل لاجوردی عمل نمیکردم به قدری او (لاجوردی) را اذیت کردند که کسی که تا قبل از این میگفت هر کاری باشد انجام میدهد، نظرش برگشت و به خود من گفت اگر ریز ریزم هم بکنند دیگر برنمیگردم. گروه سیاسی خبرگزاری فارس- پرونده ویژه «دادستان انقلاب»/هاجر تذری و مهدی بختیاری:
یکی از خصوصیاتی که بارها راجع به شهید اسدالله لاجوردی گفته شده، شناخت او از اعضای سازمان مجاهدین خلق و گروهکهای ضدانقلاب از دوران زندان در رژیم طاغوت است.
اینکه لاجوردی حساسیت زیادی بر این افراد داشت بر کسی پوشیده نیست و اینکه او تمام تلاش خود را کرد تا از انحراف در میان جامعه توسط این گروهک ها جلوگیری کند.
ولی این شناخت تا چه اندازه مبتنی بر واقعیات بود؟
برای بررسی این موضوع و شناخت بیشتر از اسدالله لاجوردی، گفتگویی انجام دادیم با عزت مطهری (شاهی) از همرزمان قدیمی شهید لاجوردی و از زندانیان باسابقه در رژیم طاغوت که در گذشته (سالهای ابتدایی) با سازمان مجاهدین خلق نیز همکاری کرده و سران آنها را از نزدیک میشناسد.
بیشتر بخوانید:
– چوبفروشی که «مرد پولادین» انقلاب شد
– استعفا نمیدهم؛ برکنارم کنید
– برخورد شهید لاجوردی با منافقین مثل فرزندانش بود
– حضور توّابین فرقان در پروژههای موشکی
– لاجوردی برای این «حکم» مرگ خود را از خدا خواست
– خبرنگار آلمانی گفت من وارد گلستانی به نام زندان شدم
** در یک هیات با لاجوردی آشنا شدم
* شما چطور با شهید لاجوردی آشنا شدید؟ با توجه به اینکه ایشان عضو هیاتهای موتلفه بود و شما با سازمان مجاهدین همکاری میکردید.
که اینجا چرا آقای مهدی بختیاری وارد شد چون مسئله یک ضربه بود وبار اطلاعاتی وامنیتی داشت حتما باید مهدی بختیاری که یک خبرنگار بازجو واطلاعاتی است وارد شود وچپ وراست قضیه را ببندد وعلیه مجاهدین که خون آنها بخورد باز هم تشنه است حرفهای رژیم را بزند ونهائی کند
مهدی بختیاری
برای همین اینها را میگوید
فکر می کنم از اینجا به بعد است که آقای لاجوردی با مجاهدین بیشتر آشنا میشود. اساسا یکی از ویژگیهایی که از ایشان بسیار مطرح میشود، شناخت او از مجاهدین خلق بود. این شناخت را شاید افراد کمی پیدا کرده بودند. خود شما هم با این افراد کار کردید و هم در زندان با آنها بودید. شناخت لاجوردی از آنها چقدر دقیق بود؟
عزت شاهی میگوید
** اگر لاجوردی خشن بود چندهزار تواب آزاد نمیشدند
مهدی بختیاری میپرسد
* پس چرا میگویند برخوردهای ایشان برخوردهای بسیار تندی بود؟
وادامه میدهدوجلاد وقصاب اوین را سفید میکند ومیخواهد که فرشته جابزند
ولی لاجوردی اینطور فکر نمی کرد. میگفت در جمهوری اسلامی اگر به من بگویند جارو بگیر و پیادهرو را جارو کن این کار را انجام میدهم. من گفتم ولی من انجام نمیدهم. گفت: چرا؟ گفتم: جاروکش فراوان است. ولی آدمهایی مثل من که میتوانند در اطلاعات و مراکز دیگر مسئولیت داشته باشند، کم هستند. اینها اگر در شأن و شئونات ما بخواهند از ما استفاده کنند ما مخلصشان هم هستیم، اگر از ما بهتر گیر آوردند خدا پدرشان را هم بیامرزد. چرا خودت را ناراحت میکنی؟
میبینید مهدی بختیاری چه شاگر جلادی است آخه خودش هم شکنجه گر است وهم تواب ساز واساسا با تواب های خائن علیه مردم وسازمان ومقاومت ایران شب وروز میگذراند
مهدی بختیاری علیه سازمان خط میدهد مقاله مینویسد مثلا:
دیپلماسی وفشار مضاعف به مجاهدین مهدی بختیاری
یا راجع به مسعود رجوی او بود که خبر جعل کرد وخط داد که بریده خائن هم بنویسند که رجوی فوت کرد یا...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر