۷مهر ۱۳۶۰ - ۲۹سپتامبر ۱۹۸۱ - اعلام برنامهٔ شورای ملی مقاومت و دولت موقت
-
- رویدادهای مقاومت
- 1396/07/03

۷مهر ۱۳۶۰ - ۲۹سپتامبر ۱۹۸۱ - اعلام برنامهٔ شورای ملی مقاومت و دولت موقت

۷مهر ۱۳۶۱ شهادت اسطوره مقاومت مجاهد شهید معصومه عضدانلو

در تاریخچه مقاومت زندانیان مجاهد خلق و قهرمانان در زنجیر، حماسههایی از پایداری وجود دارد که درنگ بر آن، ستایش هر انسانی را برمیانگیزد و به هر وجدان بیدار و آگاهی درس ایمان و وفا میآموزد. حماسه مقاومت مجاهد قهرمان معصومه عضدانلو در زیر شکنجههای وحشیانه دژخیمان خمینی و پیروزی غرورانگیزش در خلق این حماسه، یکی از همین اسناد جاودانه در تاریخچه پرافتخار سازمان مجاهدین خلق ایران میباشد.
صحبت از معصومه عضدانلو، خواهر کوچکتر مریم رجوی رئیسجمهور برگزیده مقاومت ایران است که لاجوردی، سردژخیم خمینی شخصاً به شکنجه و بازجویی و نهایتاً اعدام او پرداخت و این قهرمان، دژخیمان را در برابر اراده و ایمان خللناپذیر خود بهزانو درآورد.
مجاهد قهرمان معصومه عضدانلو در سال ۱۳۳۸ در خانوادهای متوسط در تهران بهدنیا آمد. سال اول دبیرستان بود که با راهنمایی خواهران و برادر بزرگترش، با مسایل اجتماعی و سیاسی آشنا شد و مطالعه کتابهای انگیزاننده را آغاز کرد. او پس از دستگیری برادر مجاهدش در سال ۱۳۵۲ با آرمانهای مجاهدین آشنا شد و از همان زمان فعالیت سیاسیاش را شروع کرد. معصومه عضدانلو از همان نوجوانی در ملاقاتهای زندان و جلسات خانوادههای زندانیان سیاسی شرکت میکرد و با فضای سیاسی جنبش آشنا میشد. وی در سال ۱۳۵۶ وارد دانشگاه علم و صنعت تهران شد و در رشته مهندسی صنایع به تحصیل پرداخت. معصومه از جمله دانشجویان مبارزی بود که در همین سالها نقش فعالی در جنبش دانشجویی ایفا کرد.
مجاهد قهرمان معصومه عضدانلو پس از پیروزی قیام ضدسلطنتی در ارتباط مستقیم با سازمان مجاهدین قرار گرفت و در بخشهای دانشجویی و سپس دانشآموزی، به انجام وظایف انقلابیاش پرداخت. پس از ۳۰خرداد سال ۱۳۶۰، مسئولیتهای حساسی را که بهعهدهاش بود، با دقت و کیفیت چشمگیری انجام میداد. عواطف عمیق انقلابیاش نسبت به مردم و خواهران و برادران مجاهدش و همچنین صمیمیت و صداقت و سختکوشی، از بارزترین ویژگیهای او بود.
روز ۱۳فروردین سال ۱۳۶۱ پاسداران به محلی که وی و همسر قهرمانش مسعود ایزدخواه در آنجا مستقر بودند، حمله کردند. در جریان این حمله وحشیانه، مجاهد خلق مسعود ایزدخواه پس از مقاومتی قهرمانانه بهشهادت رسید و مجاهد قهرمان معصومه عضدانلو بهدلیل اصابت ۴گلوله به ناحیه فک و دستش بیهوش شد و توسط پاسداران دستگیر گردید. بهمحض ورود به زندان، لاجوردی پلید و دیگر جلادان رژیم که پیشاپیش اعلام کرده بودند معصومه در درگیری کشته شده، وحشیانهترین شکنجهها را بر روی او آغاز کردند. این در شرایطی بود که معصومه بهشدت مجروح بود و گلولهای که در ناحیه گردن و نزدیک نخاع او باقی مانده بود، وی را بهسختی آزار میداد.
یکی از همزنجیران معصومه مینویسد: «بهخاطر گلولهای که در ناحیه گردن و فک معصومه اصابت کرده بود، او دائماً خون بالا میآورد و در خون خود دست و پا میزد. دژخیمان در همین شرایط دست و پایش را به تخت بسته و او را شکنجه میکردند. معصومه در همان حال که بهعلت خونریزی نمیتوانست دهانش را خوب باز کند، چیزهایی زیرلب میگفت. دژخیمان فکر کردند او دارد اطلاعاتش را میدهد. اما وقتی بالای سرش جمع شدند، معلوم شد که او پشت سر هم تکرار میکند: «مرگ بر خمینی ـ درود بر رجوی». جلادان با شنیدن این شعارها و مشاهده مقاومت قهرمانانه معصومه مستأصل شده بودند و وحشیگریشان به اوج رسیده بود. طی ۶ماه اسارت معصومه، لاجوردی با اعمال انواع شکنجههای وحشیانه، همه تلاش خود را بهکار گرفت تا بلکه معصومه را بشکند و او را وادار به مصاحبه تلویزیونی کند. اما قهرمان مجاهد خلق هر بار دژخیم را در مقابل اراده استوار خود بهزانو درمیآورد.
در همین روزها بر اثر شدت شکنجه جنین چندماهه معصومه سقط شد و خود وی نیز دیگر قادر به راهرفتن روی پای خود نبود و بهسختی تکلم میکرد. اما تلاش میکرد اخبار داخل زندان را به جنبش بیرون از زندان برساند. او همچنین به زندانیان روحیه میداد و آنان را به مقاومت فرامیخواند. معصومه را که در این شرایط بسیار نحیف و لاغر شده بود، در بند بهداری زندانی کردند».
همزنجیر دیگری مشاهدات خود را چنین نوشته است:
«بهمعصومه میگفتند: "به امام فحش میدهی؟ مرگ برخودت و جد و آبادت" مانده بودند که اگر او را بهخاطر تکتک حرفهایش شکنجه کنند، ممکن است او شهید شود و اطلاعاتش هم بسوزد. لذا دست خودشان را بسته میدیدند. در همین هنگام یکی از زنان پاسدار بهقصد تلافی موهای معصومه را بهشکل ناجوری با قیچی زد و دیگر پاسداران هم روی باندها و چسبهای زخمهایش را با خودکار پر از هتاکی و اهانت نسبت به سازمان و بچههای مجاهد کردند و یا عکس اسکلت کشیده و از این قبیل کارهای رذیلانه میکردند. من در آنجا بهچشم میدیدم که خمینی و دار و دستهاش تا چه اندازه در برابر مجاهدین و اراده سترگ آنان پست و حقیر و زبونند و خودشان هم تا چه اندازه این حقارت و زبونی را احساس میکنند. اشراف به این مسأله، به زندانیان در شرایط بازجویی و اسارت، قدرت عجیبی میداد تا آن شکنجهها و شرایط جهنمی را تحمل کنند. انسان پیروزی را واقعاً مثل یک خورشید میتوانست در چشمانداز ببیند. از آنطرف معصومه قهرمان همین که بههوش میآمد، انگار نه انگار، شروع میکرد به پرس و جو در مورد بچهها و وضعیت بندها. همه فکر و ذکرش این بود که بچهها چطورند، روحیهشان چگونه است، در سلولهای دیگر چه خبر است و چه کسانی هستند و متقابلاً خودش خبرهای بیرون را به ما داد. اینها همه در حالی بود که بهعلت تیری که به فکش خورده بود، دهانش را نمیتوانست درست باز کند و یک گلوله هم در گردنش بود و از آن بابت خیلی درد میکشید. معصومه بهراستی در اوج شکنجهها هم عنصری مسئول و توفنده بود و در هر شرایطی مترصد این بود که بر اوضاع سلول و زندان مسلط شود و مهار قضایا را بهدست گیرد. معصومه قهرمان را تا آخر در سلول انفرادی نگهداشتند چون او در بین بچهها خیلی محبوبیت داشت و یکبار که او را به بند عمومی برده بودند، بند بههم ریخته بود.
آنها فک معصومه عضدانلو را معالجه نکردند و او تا آخر نمیتوانست چیزی بخورد یا بجود و بسیار ضعیف شده بود، بسیار درد میکشید و دژخیمان حتی قرص مسکن هم به او نمیدادند. آنها از مقاومت سرسختانه او که لب به سخن نگشوده بود، بسیار خشمگین بودند».
یک همزنجیر دیگر او خاطره آخرین وداع با این زن مجاهد و قهرمان را اینچنین نوشته است:
«روز هفتم مهر ۱۳۶۱ معصومه را صدا کردند. آن روز دقیقاً روی محبوبترین بچههای زندان دست گذاشته بودند، معصومه عضدانلو، شهلا حریری مطلق، نادیا کاویانی. موقع بردن آنها، بند ۲۴۶ بههم ریخته بود، بچهها از همه سلولها به در میکوبیدند، اعتراض میکردند، گریه میکردند و سرود میخواندند که البته روز بعد به همین خاطر خیلیها را بردند و زدند. معصومه قهرمان قبل از تیرباران وصیتنامهیی نوشت که بچهها از زندان به بیرون دادند. موقع رفتن برای تیرباران، به ما گفت: «به بچهها بگویید سینه معصومه تا آخر رازدار بود».
به این ترتیب مجاهد قهرمان معصومه عضدانلو، این اسطوره سرفراز مقاومت، پس از ۶ماه ایستادگی در برابر شکنجه مستمر جلادان خمینی با سربلندی در برابر جوخههای تیرباران ایستاد و قهرمانانه بهشهادت رسید و خون پاکش را فدیه رهایی خلق و میهنش کرد.
پایان برجام، تحریمهای سازمان ملل علیه رژیم ایران اجرایی شد

پس از ده سال، تحریمهای سازمان ملل که در قالب برجام برداشته شده بود، از صبح امروز یکشنبه (شش مهر/۲۸ سپتامبر) اجرایی شده است.
تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل علیه رژیم ایران که بر اساس توافق هستهیی میان تهران و قدرتهای جهانی بهحالت تعلیق درآمده بود به شکل خودکار بازگشتند و پرونده «برجام» به شکل رسمی بسته شد.
در پی رسمیت یافتن دوباره تحریمها، وزرای خارجه سه کشور اروپایی عضو برجام در بیانیهیی مشترک ضمن تأکید بر باز ماندن در دیپلماسی به تهران هشدار دادند که از دست زدن به «اقدامات تشدیدکننده وضع» خودداری کند.
تحریمهای سازمان ملل از طریق «سازوکار ماشه» یا «اسنپبک» دوباره اعمال میشود. مکانیسم یاد شده بهگونهیی طراحی شده است که در شورای امنیت سازمان ملل غیرقابل وتو باشد، به این معنا که چین و روسیه نمیتوانند جلوی آن را بگیرند.
این دو کشور روز جمعه سعی کردند با ارائه قطعنامهیی به شورای امنیت مبنی بر به تعویق انداختن اسنپبک به مدت شش ماه، مانع از بازگشت تحریمها علیه تهران شوند، اما تلاش آنها با رأی منفی ۹ کشور از ۱۵ عضو این شورا مواجه شد.
بازگشت تحریمهای بینالمللی که بر اساس قطعنامهٔ ۲۲۳۱ شورای امنیت در سال ۲۰۱۵ تعلیق شده بودند، بار دیگر داراییهای ایران در خارج را مسدود و معاملات تسلیحاتی با تهران را متوقف میکند و هر گونه توسعهٔ برنامهٔ موشکی بالستیک ایران را، در کنار سایر اقدامات، مشمول مجازات خواهد کرد.
عباس عراقچی، وزیر خارجه رژیم در پیامی که در حساب کاربری خود در شبکه اجتماعی ایکس منتشر کرده، تلاش برای بازگرداندن دوباره تحریمهای بینالمللی را اقدامی «باطل» خوانده است.
او نوشته است: «تحریمهای پایان یافته نمیتوانند احیا شوند و هر تلاشی در این زمینه باطل و بیاعتبار است».
فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت پزشکیان تلویحا به چالش بودجه پس از فعال شدن مکانیسم ماشه اشاره کرده و گفته است: «مدتهاست بر کوچکسازی دولت و ادغام برخی ردیفها (در بودجه) هم تأکید شده است و دولت باید هزینهها را متناسب با درآمد تنظیم کند».
مکانیسم ماشه فعال شد — معنایش برای ایران چیست؟
بعد از ماهها جدل دیپلماتیک، سه کشور اروپایی (فرانسه، آلمان و بریتانیا) مکانیسم ماشه را فعال کردند. یعنی تحریمهای سازمان ملل علیه رژیم ایران دوباره بهطور خودکار بازمیگردند: ممنوعیت مبادلات بانکی بینالمللی، تحریمهای نفتی و صنعتی، ممنوعیت خرید و فروش سلاح، توقیف داراییها و محدودیت سفر مقامات رژیم.
این تصمیم، شکست بزرگی برای خامنهای و دولت دستنشاندهاش است. آنها که خیال داشتند با وقتکشی و نمایش در وین و نیویورک زمان بخرند، حالا با دیواری از تحریمها روبهرو هستند.
اقتصادی: صادرات نفت سختتر، دسترسی به دلار و یورو محدودتر، تورم و گرانی شدیدتر.
سیاسی: انزوای بیشتر، قطع امید از اروپا، تضعیف موقعیت دیپلماتیک.
امنیتی: استفاده رژیم از «تهدید خارجی» برای سرکوب داخلی و توجیه اختناق.
اجتماعی: فشار اصلی بر دوش مردم، اما همزمان فرصتی برای جنبش اعتراضی و افشای ماهیت بنبستخورده رژیم.
خامنهای نه جای خمینی را دارد و نه توان «زهر خوردن» را. هر قدم عقبنشینی برای او حکم فروپاشی دارد و هر ایستادگیاش فشار اقتصادی و سیاسی را دوچندان میکند.
اینجاست که صدای مقاومت و آلترناتیو واقعی باید بلندتر شود. تظاهرات دهها هزار ایرانی در بروکسل و تجمعات در نیویورک نشان داد که راهحل، نه مماشات با دیکتاتوری، که اتکا به مردم و مقاومت سازمانیافته است.
#سودابه_پازاج- از فرماندهان قهرمان ۵ که با همرزمان مجاهدش بت خمینی را شکستند
پیامهای کارلا سندز - مایک لاولر سناتور سام براون بک و کایلی جین کرمر در حمایت از تظاهرات نیویورک

پیامهای شخصیتهای سیاسی درباره تظاهرات بزرگ ایرانیان در نیویورک
مایک لاولر نماینده کنگره آمریکا
رئیس زیرکمیته خاورمیانه و شرق آفریقا
امروز در سازمان ملل هزاران نفر از ایرانیان مقیم آمریکا
حامیان شورای ملی مقاومت ایران
برای یک جمهوری مبتنی بر جدایی دین و دولت و دموکراتیک ایران
و علیه سلطنت و حکومت دینی ایستادند
آنها پزشکیان رئیسجمهور رژیم را بهشدت محکوم کردند
و از دیدگاه مریم رجوی برای یک ایران آزاد حمایت کردند.
پیام واضح است: مردم ایران دیکتاتوری را در همه اشکال آن رد میکنند
سناتور سام براونبک
سفیر پیشین آمریکا درباره آزادیهای مذهبی
رژیم ایران فقط به بقای خود اهمیت میدهد و نه به مردم ایران
این دیکتاتوری بهزودی پایان خواهد یافت
و یک ایران آزاد که مروج صلح و ثبات باشد، شکوفا خواهد شد
کارلا سندز
سفیر پیشین آمریکا در دانمارک و گرینلند و جزایر فارو
مفتخرم که با میهنپرستان ایرانی
که برای آزادی و دموکراسی در ایران مبارزه میکنند صحبت میکنم
کایلی جین کرمر
هزاران نفر با حضور انبوه در خیابانهای نیویورک
حمایت خود را از مردم ایران و علیه رئیسجمهور رژیم ایران در سازمان ملل ابراز کردند
بهدنبال تجمع دهها هزار نفری در بروکسل
جهان در پشتیبانی از طرح ده مادهای مریم رجوی
برای یک ایران آزاد، دموکراتیک و مبتنی بر جدایی دین و دولت صفآرایی کرده است
این فقط یک تجمع نبود بلکه یک نمایش عظیم قدرت بود
نیویورک و آمریکاییها در کنار مردم ایران ایستادهاند!
۵مهر؛ خوانش تاریخی پدید آمدن شعار «مرگ بر خامنهای»

شعار «مرگ بر خامنهای» یا «مرگ بر اصل ولایت فقیه» را باید بیان فشرده و نمادین ارادهٔ جامعهٔ ایران برای براندازی ساختار فاشیستی و توتالیتاریستی نظام حاکم خواند. این شعار نه محصول یک جهش لحظهیی، بلکه دستآورد یک گذار تاریخی است که از خلال تقابلهای خونین، تجربههای میدانی و آزمونهای سازمانیافته و تودهیی پدید آمده است. ظرفیت تبدیل یک گزارهٔ هنجارشکنانه به شعار عمومی نشانگر آن است که نظام ولایت فقیه دچار فروریزی شده است؛ اما چه عاملی این فروریزی را محقق کرد؟
شکستن «تقدس» ولایت فقیه این تئوری شوم حکمرانی در فاشیسم دینی و یک گسست مهم در ساحت آن پس از وقوع رویدادهای ۵مهر ۱۳۶۰ رقم خورد؛ هنگامی که میلیشیاهای سازمان مجاهدین خلق با تظاهرات مسلحانهٔ خود «بت» بیبدیل زمانه را نشانه رفتند و نشان دادند که الوهیت سیاسی «شاه سلطان ولایت» خمینی، این سارق دستآوردهای انقلاب ضدسلطنتی قابل شکستن است. شکستن این تابو تنها یک واقعهٔ نظامی نبود؛ بلکه کنشی معنادار علیه سازوکارهای نمادین مشروعیتبخشی بود که تا آن زمان از هر نقدی مصون انگاشته میشد.
خمینی کسی بود که مرجعیت دینی را نمایندگی میکرد و همزمان رهبری یک انقلاب را به سرقت برده بود؛ علاوه بر آن از محبوبیت تودهیی برخوردار بود. میلیونها نفر در فرودگاه مهرآباد از او استقبال کردند. قوانین دستپخت خبرگان نیز جایگاه فراقانونی «ولایت فقیه» را به او عطا کرد؛ بهگونهیی که حتی سرفهها و عطسههای او حکم قانون پیدا میکرد. این اختیارات با تغییر در قانون اساسی و ذکر صفت «مطلقه» برای ولایت فقیه و تبدیل آن به «ولایت مطلقه فقیه»، قدرتی معادل خدایگانی فرعونوار به خمینی تفویض نمود؛ اختیاراتی به او داد که هیچ امپراطور و پادشاه مطلقالعنانی نداشته است.
آنچه حرکت ۵مهر را منحصربهفرد میسازد، همزمانی بار نمادین شعار با یک پراتیک عملی مسلحانه بود: بردن شعار «مرگ بر خمینی» میان تودهها زمانی حادث شد که هیچ نیروی سیاسی آن زمان جرأت و جسارت این اقدام بسا ساختارشکنانه را نداشت.
نسل میلیشیا یعنی همان دانشآموزان و دانشجویان آگاه و شورشگر که در انقلاب ضدسلطنتی نقشی تعیینکننده ایفا کرد، همزمان بهمثابه موتور مولد یک سنت مقاومت معرفی شد؛ سنتی که بعدها در لایههای مختلف جامعه و میان نسلهای نو تجلی یافت. وصیتنامهٔ قهرمانانی چون مجاهد شهید مسعود شکیبانژاد که عمل خود را نقطهٔ عطفی در تاریخ جمعی میدیدند، الگویی از پیوند اخلاقی میان فداکاری فردی و بازتولید ارادهٔ جمعی ایجاد کرد. این میراث اخلاقی و سیاسی، بعدها بهعنوان سندی از شرافت و روسپیدی در حافظهٔ جمعی مقاومت جای گرفت.
دههها پس از آن رخداد، نسلهای جدید در کسوت «کانون شورشی» پا به میدان گذاشته و با الهام از گفتمان و تجارب گذشته، نقش موتور محرکهٔ قیامهای شهری را بهعهده گرفتند. پیوند فرهنگی و نمادین شعار «مرگ بر خامنهای» با شعارهای شورشگرانهٔ امروز نشان میدهد که انتقال معانی از تجربیات تاریخی به کنش معاصر، فرآیندی قانونمند است؛ فرآیندی که هم از حافظهٔ قربانیان و هم از شبکههای سازمانیافتهٔ مقاومت تغذیه میکند.
بیش از ۱۵۰۰مجاهد خلق، جان عاشق خود را فدای این حماسه تاریخی کردند. شناخت هزینههای انسانی این مسیر، لازمهٔ فهم اهمیت و جایگاه این اقدام ماندگار است. سرشار بودن گفتمان مقاومت از یاد و نام قهرمانان این حماسه و اشاره به خونهای ریختهشده نه تنها یک استعارهٔ ادبی نیست، بلکه بهمثابه نیروی محرکهیی اخلاقی و سیاسی پویایی و ماندگاری این قیام فروزان را در تاریخ ایران تضمین میکند.
میتوان ۵مهر را دارای ۳دستآورد کلیدی دانست:
۱. ترسیم خط سرخ مقاومت با خونبهایی از خون رشیدترین فرزندان خلق؛
۲. جا انداختن شعار تاریخی «مرگ بر خمینی» در میان تودهها؛
۳. تثبیت سنت سرخ مقاومت قهرآمیز در نسل میلیشیا و نسلهای پس از آن.
تبارشناسی و خوانش تاریخی پدید آمدن شعار «مرگ بر خامنهای» بیواسطه به ارزیابی پیوند میان حماسهٔ ۵مهر و خیزشهای معاصر منتهی میشود. این رابطه نسلی و نمادین، نشانگر آن است که مبارزهٔ جاری در ایران از بنیان یک تاریخ عمل جمعی و آزمودهشده تغذیه میشود؛ تاریخی که هم سرمایهٔ مشروعیت و هم سنگینی مسئولیت را برای قیامآفرینان بههمراه دارد. در نهایت، شعار مرگ بر خامنهای یا مرگ بر اصل ولایت فقیه را که برخاسته و ادامه طبیعی «شعار مرگ بر خمینی» است هم خواستهیی سیاسی برای سرنگونی نظام ولایت فقیه و هم نشانهٔ پیوست اخلاقی مقاومت جهت تقدسزدایی از قدرت حاکم دانست؛ قدرتی که با سنگر گرفتن در پشت نام خدا و دین درصدد بوده است حیات ننگین خود را حفظ کند. بهراستی که تقدسزدایی و برملا کردن ماهیت دجالگرانه آن تنها و تنها از عهدهٔ نیرویی چون مجاهدین برمیآمد که هم مسلح به یک برداشت ضداستثماری و مدرن از اسلام بودند و هم در عمل سنگینترین بها را برای به زیر کشیدن نمرود زمانه ما پرداختند. حماسهٔ ۵مهر ۱۳۶۰ از این منظر شایان بازشناخت و بزرگداشت است.
در روز ۵مهر ۱۳۶۰ پایههای نظام ولایت فقیه خمینی در تهران بهلرزه افتاد. در این روز برای اولین بار میلیشیای قهرمان مجاهدین بهصورت دستهجمعی در نقاط مختلف تهران و چند شهر دیگر به خیابانها ریختند و با شعار «مرگ بر خمینی» بت و هیبت خمینی دجال را شکستند.
اینگونه هیبت خمینی که روزگاری عکس خود را در ماه نشان میداد، توسط میلیشیای مجاهد خلق درهمشکست.
وقت آن رسیده بود که نقاب فریبکاری از چهره خمینی برداشته شود و مرگ و سرنگونی خمینی به شعار تودههای مردم تبدیل شود.
در ۳۰خرداد ۱۳۶۰ شعار مردم «مرگ بر بهشتی» بود. تا قبل از مرگ بهشتی، خمینی خود را پشت او مخفی میکرد. بهشتی در نزد مردم بسیار منفور بود ولی میباید این حقیقت بیان میشد که مسبب اصلی محو آزادیها و دیکتاتوری مذهبی شخص خمینی است. از اواسط شهریور ۶۰، مجاهدین چندین تظاهرات مسلحانه با شعار «مرگ بر خمینی» را در تهران بهراه انداختند. این تظاهرات که با فداکاری بینظیر رزمندگان مجاهد و میلیشیای قهرمان صورت میگرفت در حقیقت عملیات «فدایی» بود. اوج تظاهرات مرگ بر خمینی حماسه بزرگ تظاهرات مسلحانه ۵مهر ۱۳۶۰ بود. صدها رزمنده و میلیشیای مجاهد خلق با جسارتی بسیار، در خیابانهای تهران شعار «مرگ بر خمینی» را فریاد کردند. آن روز شعار «مرگ بر خمینی» با استقبال چشمگیری از سوی مردم روبهرو شد. و بدینترتیب آثار آن، کل جنبش مقاومت را ارتقا داد و راه پیشروی آن را هموار نمود.
مسعود رجوی در کتاب استراتژی قیام و سرنگونی با اشاره به قیام مجاهدین در ۵مهر ۱۳۶۰ میگوید:
همه کسانی که سال ۱۳۶۰ را بهخاطر دارند، میدانند که مجاهدین از نیمه شهریور سال ۱۳۶۰ تا اوایل مهر و سپس در اوج خودش در روز ۵مهر در تهران و برخی دیگر از شهرستانها، به آزمایش یک قیام جانانه و راهگشای شهری روی آوردند. سنگینترین بهای خونین را هم پرداختند تا هر چند الگوی سقوط رژیم شاه را قابل تکرار نمیدانستند اما میخواستند به میدان آوردن عنصر اجتماعی را یک بار دیگر بیازمایند.
- نخستین هدف مطرح کردن شعار ”مرگ بر خمینی“ و بردن آن به میان مردم بود. این شعار را تا آنموقع هیچکس در عرصه اجتماعی نداده بود و جرأت و جسارت فوقالعادهیی میخواست. خمینی در آن زمان پشت افراد دیگری مانند بهشتی سنگر میگرفت که برای او نقش فیلتر و عایق داشتند و انزجار اجتماعی مردم بر روی آنها متمرکز و کانالیزه میشد. مثل همین حالا که خامنهای تا مجبور نشده بود، احمدینژاد را جلو صحنه میفرستاد تا ضربهگیر او باشد. در آن زمان ”کاریسما“ یا هیبت و جاذبه خمینی بر دوش جامعه و بهخصوص اقشار عقبمانده بسیار سنگینی میکرد. مجاهدین باید پا پیش میگذاشتند و ”بت“ را با عبور از آتش و خون با سنگینترین بها درهممیشکستند.
۲- بهدار کشیده شوند
۳- دست و پایشان قطع شود
گزارشی از نبرد قهرمانانه یکواحد عملیاتی مجاهد خلق در روز ۵مهر ۱۳۶۰ به فرماندهی مجاهد شهید طاهره اسکندرنژاد
مجاهد شهید طاهره اسکندرنژاد از جمله فرماندهان واحدهای عملیاتی بود. طاهره دانشجویی بود که در کوران جنبش دانشجویی و نیز در فراز و نشیبهای دوران مبارزه سیاسی آبدیده شده بود. پس از آغاز مبارزه مسلحانه طاهره در شاخه نظامی سازمان به فعالیتهایش ادامه میدهد. طاهره همواره از مسئولانش تقاضا میکرد که در واحدهای عملیاتی سازماندهی شود تا بتواند در صحنه نبرد مستقیما شرکت کند. تا آن زمان هنوز خواهران در واحدهای عملیاتی سازمان داده نشده بودند. اما با پیگیری و تلاشهای بیوقفه طاهره موانع کنار زده شد و به عضویت واحد عملیاتی مجاهد شهید ساسان خوشبویی درآمد.
شهید طاهره بهعنوان یک عضو واحد عملیاتی اولین عملیاتش را در منطقه ونک، با تهاجم انقلابی به یکی از مراکز جاسوسی رژیم انجام داد. روز بعد روزنامههای رژیم خبر تهاجم رزمندگان مجاهد خلق و مورد اصابت قرار گرفتن یکی از جلادان خمینی را در آن مرکز جاسوسی چاپ کردند. پس از آن او در عملیات متعددی شرکت کرد. شهید طاهره بهدلیل شایستگیهای ایدئولوژیک و صلاحیتهای تشکیلاتی و نظامی که از خودش نشان داد بهزودی فرماندهی واحد عملیاتی مجاهد شهید ساسان خوشبویی را بهعهده گرفت.
در ۵مهر ۱۳۶۰ مسئولیت حفاظت مسلحانه بخشی از تظاهرات در محدوده چهارراه طالقانی تا میدان ولیعصر بهعهده واحد عملیاتی او گذاشته شد. فرمانده طاهره در این عملیات حماسی بههمراه سایر قهرمانان واحد عملیاتی خود، دلیر و بیباک جنگید.
تظاهرات قرار بود ساعت ۱۰ صبح انجام شود. برای همین ما قرارمان را برای ساعت نه و نیم صبح در کنار خودرو گذاشته بودیم. یک قرار فوری در همان محل داده بودند که از یکی از تیمهای تدارکاتی سازمان تعدادی نارنجک تحویل بگیریم که این کار نیز در همان محل انجام شد. پس از آمدن کلیه نفرات واحد در سر قرار، خودرو را به خیابان مصدق در محلی که از قبل تعیین شده بود، منتقل کردیم. طوری که ساعت ۹ و ۴۵دقیقه صبح در محل مستقر و آماده بودیم. شرایط خاصی بود، لابهلای جمعیتی که از خیابان مصدق عبور میکردند، چهرههای آشنا بسیار زیاد بود که همه برای شرکت در تظاهرات آمده بودند و بیصبرانه منتظر ساعت ۱۰ بودند. درست ساعت ۱۰ بود که از یک گوشه خیابان مصدق شعار مرگ بر خمینی بلند شد و همزمان یک اتوبوس مربوط به یکی از نهادهای سرکوبگر رژیم که از آن محل میگذشت توسط میلیشیا به آتش کشیده شد و تظاهرات شکل گرفت. قرار بود که بلافاصله پس از شروع تظاهرات نوارهای سفیدرنگی که روی آن نوشته شده بود «فضلالله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما» را دور سرمان ببندیم که همین کار را کردیم. طاهره نیز دستمالش را بست و ضمن اینکه دستمال را میبست، همین آیه را نیز میخواند. این نوار برای شناسایی واحدها توسط همدیگر بود که بهطور اشتباه با هم درگیر نشوند یا تداخل آتش پیش نیاید. پس از بستن نوار، سریعاً با سلاحهایمان از خودرو پیاده شدیم و حلقه حفاظتی برای حفاظت از تظاهرکنندگان را تشکیل دادیم. درست روبهروی ما در آن دست خیابان نیز یک واحد دیگری مستقر بود. بهنشانه سلام مشتهایمان را گره کردیم و به هم علامت دادیم. طاهره با آن واحد نیز همآهنگیهای کلی را بهعمل آورد.
کمی پس از شروع تظاهرات، صدای رگبار مسلسل پاسداران خمینی از سمت چهارراه طالقانی بلند شد که بهصورت کور بر روی مردم و همچنین تظاهرکنندگان شلیک میکردند و از آن لحظه درگیریهای ۵مهر شروع شد. طاهره در این درگیریها مثل شیر میخروشید و بهسمت دشمن شلیک میکرد و همزمان آرایش صحنه و آتش سلاحهای ما را نیز همآهنگ میکرد. در همان لحظه اول در اثر شلیک های پیدرپی که بهسمت دشمن داشتیم، تعداد زیادی از آنها بههلاکت رسیدند. از آنجا که تظاهرات بهسمت خیابان طالقانی هدایت شده بود، ما باید از طریق فرعی هایی که خیابان مصدق را به طالقانی وصل میکرد، خودمان را به آنجا میرساندیم. به این منظور از طریق فرعیها بهسمت خیابان طالقانی نزدیک شدیم. پاسداران تمام فرعیهای منتهی به خیابان طالقانی را بسته بودند که در اینجا نیز مجدداً با پاسداران درگیر شدیم و شمار دیگری از آنها نیز در این نقطه کشته شدند.
از این لحظه درگیری گسترده خیابانی واحد ما با پاسداران در خیابانهای تهران شروع شد. خوشبختانه ما مهمات مکفی را داشتیم. از آنجا که وجه مشخصه واحدهای عملیاتی مجاهد خلق نواری سفید و آیه فضلالله… بود، مردم ما را تشخیص میدادند و در موارد متعددی برایمان کف میزدند یا هر کجا که در ترافیک گیر میکردیم برایمان راه باز میکردند یا محل تجمع و استقرار پاسداران را در منطقه به ما میگفتند. بهویژه زنها و دخترها وقتی میدیدند که در واحد ما یک خواهر فرماندهی واحد را بهعهده دارد، احساس غرور میکردند و او را تشویق میکردند. خیلی ها برای اینکه به ما در درگیریمان با پاسداران کمک کرده باشند، ما را به خانهشان دعوت میکردند، ولی طاهره از آنها تشکر میکرد و میگفت که ما باید سزای این جانیان را کف دستشان بگذاریم.
واحدهای گشتی دشمن و پاسدارانی که برای سرکوب تظاهرات آمده بودند، در تمام محور خیابان مصدق، طالقانی، مبارزان و کریمخان و شعاع نسبتاً وسیعی از این منطقه پراکنده و متمرکز شده بودند و ما قدمبهقدم با آنها درگیر میشدیم. ضمن یک درگیری گسترده خیابانی وارد خیابان مبارزان شدیم. تا این لحظه نزدیک ۲ساعت از درگیری ما با واحدهای گشتی و پاسدارانی که بهقصد محاصره منطقه، از مراکز مختلف بسیج شده بودند، میگذشت. رژیم نیروی بسیار زیادی را از همهجا بسیج کرده بود. خودروهای پاسداران که آژیر میکشیدند و نیروی کمکی و پاسدار و کمیتهچی در منطقه تخلیه میکردند، پشتسرهم از خیابانها رد میشدند و بهسمت منطقه تظاهرات سرازیر بودند. در خیلی از خیابانها ترافیک شده بود که در مواردی هم خودرو ما در ترافیک گیر میکرد و هم گشتیهای دشمن.
وقتی واحد ما به خیابان مبارزان رسید دشمن روی ما متمرکز شد و قصد داشت واحد ما را محاصره کند. ۲واحد گشتی پاسداران خودرو ما را تعقیب میکردند. افراد واحد دشمن نصف بدنشان را از ماشین بیرون آورده بودند و با مسلسل یوزی بهسمت ما شلیک میکردند. راننده خودی با مهارت خاصی خودرو را ویراژ میداد که مورد اصابت قرار نگیرد و ما بهسرعت بهسمت خیابان انقلاب در حرکت بودیم. در همینحال طاهره با رگبار ژ۳ از داخل خودرو و از روی شیشه عقب خودرو، ماشین گشتی دشمن را زیر آتش سنگین گرفت. در ابتدا شیشه عقب در اثر شلیک ترک زیادی برداشت و تار شد. ولی طاهره با نوک ژ۳ شیشههای خردشده را ریخت و دیدمان کامل شد. در اثر شلیک مسلسل طاهره، افراد گشتی دشمن مورد اصابت قرار گرفتند. خودرو گشتی دشمن، مقداری به چپ و راست منحرف شد، سپس با همان سرعتی که در حرکت بود چپ کرد و پشتسرهم چند بار غلت زد و وارد پیادهرو شد و محکم به دیوار یک ساختمان خورد و متوقف شد. طاهره هورا کشید و گفت خوردند. گشت دوم نیز که بههراس افتاده بود، نتوانست تعقیب را ادامه بدهد و از منطقه خارج شدیم.
در بازگشت بچهها سرود ایرانزمین را بهصورت جمعی زمزمه میکردند. داشتیم محاسبه میکردیم که واحد ما بهتنهایی چند نفر از پاسداران را در این روز به هلاکت رساند. بچهها صحنههای مختلف را به هم یادآوری میکردند و تلفات دشمن را شمارش میکردند ۱۰، ۲۰ و… قبل از اینکه آمار تکمیل شود، طاهره که بهمنطقه قرارش با فرماندهی بالاتر رسیده بود، برای دادن خبر سلامتی واحد و گزارش مأموریت از ما خداحافظی کرد و رفت و ما نیز به سمت پایگاه رفتیم».
«سلام، سلامی گرم و آتشین، سلامی غمبار و دردآگین، سلام آخرین،
غرضم از نوشتن این نامه در واپسین ساعات عمرم تشریح انگیزههای حرکتم بود،
وقتی خلق همهٔ درها را بهروی خویش بسته میبیند و هر فریاد اعتراض و مخالفتی با اسلحه سرکوب میشود، پس زندهباد مبارزهٔ مسلحانهٔ رهاییبخش خلق، زندهباد برابری و عدالت. با این تحلیل، دیگر کمترین جایی برای درنگ و تعلل نمیماند. من نیز مانند هزاران رزمندهٔ دلاور دیگر این میهن، به جنبش انقلابی مسلحانه و پیشتاز خلق، بهعنوان آخرین راه نجات و آخرین شیوهٔ اصولی برخورد با خمینی آدمخوار و بهعنوان نبردی کاملاً عادلانه، رودرروی خمینی مسلحانه ایستادهام.
این را همه شاهدند که سازمان چقدر سعی کرد بهقولی حتی از آخرین قطرههای دموکراسی در این میهن استفاده کند تا این خونریزی و کشتارها نشود. همه دیدیم که با وجود بیشاز ۵۰شهید چماقداری و تروریسم کور(رژیم خمینی است که بیشرمانه ما را به تروریسم متهم میکند) باز هم سازمان دست به اسلحه نزد تا اینکه انحصارطلبی وارد مرحلهٔ نوینی گشت و ارتجاع از حاکمیت سیاسی جز خویشتن هیچکس را نخواست. این بود که خمینی و دارودستهاش در مجلس و اینور و آنور مجبور به یککودتای بهخیال خودشان بیسروصدا شدند. فالانژها و چماقکشان حرفهیی را به خیابانها فرستادند تا با عربده و بگیروببند و تفنگکشی و اعدام، محیط رعب و وحشتی ایجاد کنند که هیچکس فکر اعتراض هم به سرش نزند.
اما راهپیمایی شکوهمند و انقلابی ۳۰خرداد چنان ضربهیی بر پیکر پوسیدهاش وارد آورد که مثل تفنگ بادی شروع کرد به هیاهو و گندهگویی. بله ببرکاغذی زخمخورده به هر سو چنگال انداخت، بدون هدف یکی از این چنگالها به زندان اوین افتاد، بیچاره ببرکاغذی نمیدانست گناه را گردن چه کسی بیندازد، ولی ساکت که نمیشد نشست، همهٔ دیکتاتورها وقتی به اینجا میرسند، به همین شیوه متوسل میشوند. حدود ۶۰ـ۵۰نفر را به جوخه سپرد، از جمله سعادتی را که محکومیتش از پیش ۱۰سال تعیین شده بود و از جمله دختران ۱۲ساله و از جمله افرادی که حتی نامشان را نمیدانست و نیز زنان باردار را. این عمل شنیع ضدخلقی کار زشتی بود که حتی شاه خونخوار هم از انجام آن در پیشگاه خلق ابا داشت.
.....
آری اینها همه برای آزادی است، آزادی، آزادی، این خون رگهای هستی، این آوای خونین همیشهٔ تاریخ و چهباک، چهباک. بهخدا اگر صد جان میداشتم راضی بودم که هر کدام را زیر شدیدترین شکنجهها و زنده پوستکندهشدنها بدهم، برای خدا، برای رهایی خلق، برای اینکه نباشند دیگر دعواهای زنها با مردهایشان برای نبودن خرجی خانه و مرگ بچهها روی دست پدران و مادران از گرسنگی و فقر و بیماری... بسیاری از انقلابیون باید جان پاک خویش را در طبق اخلاص نهند... وضعیت کنونی اینچنین است و تنها آدمهای بزدل و بیشرف میتوانند ساکت بنشینند. من خیلی وقت است که ماهیت این رژیم خونخوار پلید برایم روشن گشته و بنابراین با همهٔ وجودم، معتقدم که باید با این حکومت فقط با سلاح درآویخت، چرا که دیگر هیچ جایی و طریق برخورد دیگری را نگذاشتهاند و باز هم بر این تأکید دارم که نبرد ما عادلانه است و بهحکم قرآن این حق ماست و خدا به ما اجازه داده تا با آنها که به ما ظلم روا داشتند، بجنگیم. اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا … الآن ساعت ۱۰ و ۱۰دقیقه روز شنبه ۴مهرماه سال ۱۳۶۰ است. من بهخوبی میدانم که آخرین لحظات عمرم را دارم سپری میکنم. زیرا فردا برنامهٔ بسیار گسترده و بسیار مهمی داریم که حالت نقطهٔ عطف را در جنبش دارد و این حالت پیش نمیآید و قوام نمییابد مگر با خون، و این خون از بدنهای ما باید ریخته شود تا به خلق انگیزهٔ حرکت و ایثار بدهد و تا رهایی به جامعه بازآید.
۵مهر ۱۳۶۰ قبل از هر چیز روز درخشش یک حماسه بود میلیشیاهای قهرمانی که با شماری از آنها بهویژه فرماندهان قهرمانشون در آخرین لحظات در آخرین لحظات رفتن به صحنه دیدهبوسی کردم چهرههای گشاده چهرههای شادابشون در تمام ۳۸سالی که از آن روز میگذره از جلوی چشمم محو نمیشه قبل از رفتن وصیتنامههاشون وصیتنامههای بسیار پرشورشون نوشته بودند. اینجا جا دارد که یادی بکنم از قهرمانان مجاهد خلق در تظاهرات با شکوه ۵مهر و ایام قبل و بعد از قهرمانهایی که با رشادت و از جان گذشتگی این تظاهرات رو در قلب تهران برپا کردند و شعار مرگ بر خمینی که آنزمان ممنوعترین کلام تو جامعه ایران بود به عیان فریاد زدند در تابلوی زیبای ۵مهر این تابلوی زیبا و باشکوه از یک طرف قهرمانی هستند که در کسوت واحدهای عملیاتی مجاهد خلق در نبردهای مسلحانه با مزدوران دشمن دلیرانه جنگیدند و با مجازات مزدوران خمینی و حماسههایی که آفریدند ستایش و تحسین همه رو، مردمی که تو اون صحنه ناظر بودن میدیدند یا بعدا شنیدند، برانگیختند و از طرف دیگه دانشآموزان جوانهای پرشور که تو صحنه تظاهرات پیوستند به تظاهرات و شعار مرگ بر خمینی سردادند و توسط مزدوران رژیم دستگیر شدند و وحشیانه به جوخههای اعدام سپرده شدند. خوبه که اسم ببرم یادی از آنها میخواهم بکنم جوانان پرشوری که بدون احراز هویت حتی تا لحظه اعدام خروش مرگ بر خمینی سردادند و هرگز تسلیم دشمن نشدند. در شمار مسئولین و فرماندهان و قهرمانان واحدهای عملیاتی ستارگان درخشانی به چشم میخورند که شرح حماسهها و قهرمانیهای هر کدام از آنها خودش یک کتاب است. دوست دارم که اسامی برخی از این قهرمانها که جزو افتخارات من هست که از نزدیک باهاشون آشنا بودم اینجا بیارم و ازشون یک یادی بکنم فرماندهان قهرمان و دلاوری مثل طاهره اسکندرنژاد، خواهر میلیشیای بسیار پرشور باانگیزه و شجاع و جسور، سعید نوید فرمانده سعیده نوید از قهرمانان واحدهای عملیاتی که شرح عملیات و قهرمانیهای زبانزد همه دوستان و همرزمانش بود. مجاهد شهید مجید اقبال از مسئولین واحدهای عملیاتی بود. همچنین مجاهدین شهید رضا هاشملو، زهرا احمدیزاده ، ثریا پرتوی، حسن سرخوش، رضا میرمحمدی، مسعود شکیبانژاد که وصیتنامه پرشورش رو حتما شنیدید، محسنی مهرید آبان، محسن باستان مهر، مصطفی معدنپیشه(فرمانده رحمان) و مجاهدین بیشمار دیگری که در سالیان نخست مقاومت مسلحانه مردمی شجاعانه جنگیدند و حماسهها خلق کردند و تابلو بسیار پرشکوه و باعظمت مقاومت مسلحانه انقلابی را ترسیم کردند.
بین ساعت ۱۰۳۰ صبح تا ۶ بعدازظهر
…شما چون وسیله آمبولانس دارین اگه این کار رو بکنین و به ما اعلام کنین که کدوم بیمارستانها رو پاکسازی میکنین ما ممنون میشیم.
یعنی ما دیگه خیالمون راحته...
شما هر بیمارستانی که پاکسازی میکنین به ما بگین.
خیلی ممنون پس ما منتظر جواب هستیم شما الآن بیمارستان مصطفی خمینی رو پاکسازی کردین؟
به گوش باشین بچهها…
مجروح آوردن تیر خوردن یا نه؟ و اگه آوردن خودشون باید اسم... اونا رو بنویسن اونجا... تحقیقات کنن اسم اون افراد منافقینن یا حزبالهی.
چک کن اگر از اون گروهکها... کسی بود فوراً انتقالش بدین.
بله ۱۴
از کدوم بیمارستان گزارش میدید؟
بیمارستان سجاد، دکتر شریعتی، حضرت فاطمه، شرکت نفت، دادستانی، یه دونه از دادگستری و از میدان فردوسیه.
مهمون هم داره؟ اون مهمون هم تحویل بگیرین ازشون بیارین مقرتون.
آقا کل بیمارستانها رو باید چک بفرمایید اگر در اون رابطه افرادی هستند ترتیب کارشون رو بدن بالا.
ما ۴۰۹ رو در اختیارتون میذاریم، هر بیمارستانی که ۴۰۹ اعلام کردن شما اعزامشون کنین به اون موقعیت.
الآن ۱۵ تا منافق، ۵تا خودی به بیمارستان …. شده
بعد بیمارستان قلب هم اقدام بفرمایید.
به برادر هادی بفرمایید ۳۱۵۰۹۵
...کلانتری ۸… جهت انتقال اون اجسادی که در بیمارستان فیروزگر هست،
از طریق پزشکان اقدام کنید… متشکرم
مسئولان بیمارستان گفتن ما بههیچوجه شب جنازه نمیدیم از بیمارستان بره بیرون باید روز انجام بشه
شما برادر هادی موردی هست بفرمایید تا اقدام کنیم.
صبح آقای هادی غفاری آمده اینجا گفته تا دستور ثانوی به هیچوجه هیچ کسی حق نداره جنازهها رو از بیمارستان تکون بده.
آقا این حرفها رو اعلام نکنین دیگه رو شبکه
همه چیزو ما باید ۱۰مرتبه بگیم؟
ناصر بهگوش باشد! آقا واحد بیاد یا نیاد؟
بیمارستان ما جایی نداره برادر نیم ساعت دیگه خودشون ترتیبشو اونوقت میدن….
خیابون فرهنگ کوچه ۱۱
کسایی که بستری شدن به غیر از برادرای پاسدار هر کسی که مجروح هستش
و احتمال داره که از منافقین باشه اینو ارجاع بدین به مرکز…
جهت انتقال مجروحان به مقر
اگه اطلاع داشته باشید یه بار دیگه اعزام کنیم
آقا ببین تعداد مجروحای منافقین زیاده داخل بیمارستان
مجروحان منافقین که بستری شدن داخل بیمارستان زیاده؟
۱۵- ۱۰نفرن
ولی ۲واحد میتونیم اونارو بیاریم عقب
بیمارستان شرکت نفت...
آقایون کاملا بررسی کنن که چند تا… خیابون انقلاب
اگر … ممکنه برای رد گم کردن باشه…
کاملا بررسی کنین، امکان داره برای رد گم کردن باشه.
بیمارستان رو بهطور کامل باید بررسی کنین. اگر اونجا بستری نبود یعنی بیماری که به وسیله گلوله مجروح نشده باشه اون منطقه رو ترک کنین.
…حالا همآهنگ میکنیم… ساختمون رو محاصره میکنیم… اگه آر.پی.جی هست، آر.پی.جی هم بدین.
میدم.
یاسر ۱۱ شما دقت داشته باشین برادرای پاسدار.. منافقین بیان بیرون اونجا…. داخل بیمارستان شدن… بشناسنش
همونطور که از داخل بیمارستان ظاهراً فراریش دادن، همونطور وارد بیمارستان انقلاب کردن.
پذیرشیهایی رو که از روز - دو سه روز قبل صادر شده پذیرشیهایی رو که از روز - دوسه روز قبل صادر شده... کل پذیرشیها رو شما بررسی کنین، بهاتفاق مریضها.
یعنی هر مریضی که اونجا بستری میشه، پذیرش داره پذیرشش رو با خود مریض مطابقت کنین.
اگر گلوله خورده باشه، از منافقینه...