زینب، نماد جاودان یک رهبری نیرومند و کارآمد زنان – جلال گنجهای
…
میدانیم که برترین و خطیرترین آزمون و تجربهٌ مبارزاتی- عقیدتی این بانوی
عظیم به عاشورای حسینی در سال ۶۱ هجری برمیگردد. زینب کبری(ع) که دختر
بزرگتر فاطمه وعلی(ع) و متولد روز پنجم جمادیالاول سال پنجم هجری است
(۶۲۷میلادی)، درهنگامه این آزمون، زنی سالمند با ۵۵سال عمر بود و مادر
پسران جوانی که دو تن از آنان در شمار شهیدان پرفروغ عاشورا در رکاب امام
حسین(ع) جاودانه شدند. (۱)
تولد
زینب(ع) از این پدر و مادر، در خاندان محمد(ص)، به معنی چشم گشودن دخترک
نوزاد به یک زندگی سراسر فعال و پرشور بود که سالها پیش از تولد این کودک
جاری و مشتعل بود. زینب(ع) از همان روزهای نخستینی که خود را یافت و شناخت،
شاهد تپشهای جنبشی جوشان شد که سرنوشت او را بهخود میآمیخت، یعنی همان
جنبش انقلابی که متکی به مرام «اسلام» و تحت رهبری محمد(ص) جریان داشت و
پیروزیهای بلندی را محقق کرده و سقفهای خمود و خفهکننده عصر جاهلیت و
ظلمات دوران بردهداری را میشکافت و غران و شتابان دستاندرکار برپاداشتن
«سقفی نو» بر «فلک» تاریخ و سرنوشت انسانیت بود.
در
این یادداشت که گنجایش مرور سرگذشت زینب(ع) در توالی مرحلههای حیات او را
نداریم، بهتر آنکه پرتوی از فروغ زندگی این بانو عظیم را تماشا کنیم که
درهمان «برترین و خطیرترین آزمون»، یعنی عاشورای حسینی، میدرخشید.
سرچشمه نیرومندی سرشار
همگی
آشنایی داریم که «اسیران عاشورا» عهدهدار رسالت عظیمی بودند که باید در
قلمرو دشمن، در پایتخت او و حتی در سرسراهای کاخهای حکومتی در کوفه تا شام
به پیروزی برسانند و چنین کردند که مشاهده میکنیم حماسه «عاشورای حسینی»
جاودانگی یافت و هنوز تا همیشه الهامبخش انگیزه و روح شادابی عقیدتی و
مبارزاتی است.
و اغلب
میدانیم که ساماندهی نیروهای این رزم و رسالت، یعنی اسیران بازمانده از
امام حسین(ع)، با زینب کبری(ع) بود. این درعین آنکه پیشوای مرامی آنان و
عموم شیعیان آلمحمد(ص)، امام چهارم حضرت علیبن الحسین(ع) بود که خود یکی
از این اسیران و تنها مرد بالغی بود که در قافله جهاد و مبارزه به بند و
زنجیر کشیده شد. کل اسیران (بنا بر معروف مورخان) ۸۴نفر بودند، شامل چند
پسربچه و بقیه زنان و دختران بسی داغدار.
با
اندک تأملی براین جمع که باید رزمآوران رزم و رسالتی پیروز درعین اسارت
باشند، درک ماهیت آنچه برعهده زینب(ع) بوده آسان میشود. به عبارت خلاصه،
زینب باید چنین زنان و کودکان بسی داغدار را طی دوران اسارت با صحنههای
دردناکی غیرقابلپیشبینی، در «آمادهباش» تماموقت بدارد به صورتی که
هرلحظه و هرصحنه را تبدیل کنند به «تهاجم» بیدرنگ و درعینحال «مؤثر و
پیروز» تا مگر بتوانند دعوتهای انکارشده و خونهای ریخته بر زمین حسین(ع) و
شهیدان رکابش را به پیروزی جاودانه تبدیل کنند.
اینجا،
پرسش مقدم این است که سرچشمه نیرو، روحیه و شادابی خود زینب کدام بود و از
کجا بود که زنی سالمند و بلندمرتبت، نواده پیامبر(ص) و فرزند علی و
فاطمه(ع)، قادر بود تا بهرغم همه داغهای فرزندان، برادران، رشیدترین کسان
و جوانان خاندان و یکآسمان ستارگان شهید در رکاب سالار شهیدان، بازهم
بتواند باقدرتی شگرف در بدترین صحنههای مقابله با ددمنشترین دشمنان رذل و
پلید، چونان پرچمی برافراشته و دراهتزار باشد تا که انبوه رزمآوران اسارت
را در سایهسار خود و در شعاع فروغ الهامبخش خویش آرام، شاداب و مهاجم
برپای دارد. برپای، بیدار، رزمنده و مهاجم در مقابله و مصاف با رذلترین
قاتلان و مأموران بند و شکنجه که بهدشواری میتوان رنجهای رذالت اینان را
تصور کرد.
این مشخص
است که آزمون سترگ زینب(ع) چنان عظیم است که اگر هرمردی بهجای او موفق
برمیآمد، بیشک در شمار «قهرمانان کمنظیر» تاریخ بود. تا همینجا، این
یعنی که نظر به صولت و صلابت شکوهمندی که بانوی عاشورا در قهرمانانهترین
حماسه مبارزاتی و انسانی خویش ثبت تاریخ کرد، کمترین چیزی را که در پیشینه و
تاریخچه این مرام بهاثبات نشانید، نفی هرگونه ضعیفپنداری «زن» و بهصرف
جنسیت زنانه است؛ زیرا آغشتگی بهکمترین شائبه ارتجاعی مبنی بربرتری جنسی
مردان برزنان، تنها در صورتی برای مراجعان میسر است که هرکه باشند، حتی
مدعی اسلام و تشیع، باید مرتکب انکار زینب(ع) و حقانیت پرشکوه این بانو
شوند. نمونههای روبهانقراض این مرتجعان را در آخوندهای دینفروش حاکم
برمیهنمان مییابیم.
دیدگاه بانوی موحد انقلابی
جای
خوشوقتی است که تاریخ حماسه عاشورا و جزئیات آن با دقتی تحسینانگیز در
دسترس قرار دارد و میتوانیم پاسخ معمای فروزنده زینب(ع) را در متن کلام
ثبتشده او بیابیم.
ویژگی
این کلام، چندجملهای که باید مطالعه کنیم، این است که اینهمه شعلهٌ
زندگی و شراره شجاعت و صلابت عزم و اقتدار انقلابی زینب(ع) در شرایطی ساطع و
پرتوافکن بود که بانوی عاشورا با دردناکترین صحنهها مواجه بود که حتی
تصور آنها بهدشواری ممکن مینماید.
روز
یازدهم محرم، روزی بود که تا آخرین ساعتهای روز قبل، عاشورا، آنچه اسیران
بهچشم میدیدند پیکرهای غرقهبهخون وفادارترین پیروان حسین(ع) بود و در
غروبهنگام هم پیکر خود حسین(ع). شب گذشته هم نخستین شب فراقی دردناک بود و
مشحون از رنجهای ایلغار و غارت وحشی، آتشافکندن به خیمهها، گمشدن
کودکان گریخته از حریق، یافتن زنده یا جسد گمشدگان، ناله کودکان مجروح و
یتیمان دردمند و… تا که اینک با دمیدن روز یازدهم، قید و زنجیرهای دشمن را
بر اسیران نهاده و به کوفه گسیل میدارند. در این اثنا بود که آنان را از
میانه قتلگاه عزیزانشان گذرانیدند. صحنهای بس فجیع که هرکسی را آشفته
میکرد و قدرتمندترین آنها هم نشانههای بیتابی نشان میدادند.
در
چنین صحنهای، وقتی زینب(ع) به پیکر شرحهشرحه سالار شهیدان میرسد، مطابق
متن منبع تاریخی چنین میکند و چنین میگوید: «صیحه زد: آه یا محمد، این
حسین است که برزمین برهنه افکنده شده است، غرقه در خون و شن بیابان، با
اعضای گسسته از پیکر و اینان سلاله تو هستند که مقتولاند و این هم دخترانت
که به اسیری گرفتهشدهاند». (۲)
کلام
زینب چنان نیرومند بود که «همگان از دشمنان سنگدل تا خودیها» گریستند اما
او بازنایستاد و آنگاه دستان خویش را پیش برد و پیکر شرحهشرحه حسین(ع) را
با دستان بهجانب آسمان گرفت و گفت: «پروردگارا این قربانی و فدیه و
قربانی را از ما بپذیر». (۳)
بانوی
عاشورا سپس بهسراغ همراهان میرود تا که به آنان برسد. برجستهترین کلام
او که عمق روح و دیدگاه عقیدتی او را بسی پرشکوه مینمایاند، کلامی است که
در همین موقعیت خطاب به حضرت علیبنالحسین امام سجاد(ع) میگوید: «ای
بازمانده از جد و پدر و برادرانم، ترا چه میشود که گویی به سخاوت از جان
خویش میگذری، قسم به خداوند، همانا که این صحنه و رویدادهای آن فرمان و
پیمان خداوند است که نیای تو و پدرت درمقابل خداوند بدان تعهد داشتند؛ و
خداوند از بسی مردمان ناشناخته پیمان گرفته که فرعونیان زمین و زمانه از
شناسایی آنان درمیمانند درحالیکه چنان مردمی بلندمرتبت نزد اهل رفعت و
آسمانها شناخته و مشهورند. بدان که چنان مردمی به گردآوری همین اندامهای
پراکنده و پیکرهای پارهپاره و بدنهای لهیده برمیخیزند تا آنان را در
آرامگاهشان بههمین سرزمین مأوا دهند و در همین صحرای ساحل فرات (طفّ)
برمزار پدرت سالار شهیدان پرچمی افراشته میشود که نقشآفرینی آن در گذشت
شبان و روزان نابودی ندارد و تأثیرش کهنگی نمیپذیرد و بسا پیشوایان کفر و
پیروان گمراهی بهمحو این پرچم و آثار کمر میبندند اما جز فزونیگرفتن
برکتهای این پرچم نتیجه نمیگیرند». (۴)
سرشار از عشق و تعهد به مرزها و مرزبندی
در
کلام یادشده، اولین نکتهای که جلبنظر میکند و در بیشتر نطقهای زینب
کبری(ع) و همزنجیران او در رسالت اسارت، دیده میشود، صراحت در معرفی و
جدا کردن صفوف حقپویان و حقپوشان از یکدیگر است.
دشمن
حقپوش، درست مانند دشمن دینفروش امروزی، داعیه «محمدی» داشت و سفره زور و
فریب را با انتساب خویش به پیامبر(ص) زیر عنوان «خلافت» رنگین میداشت.
همان سفرهای که خمینی پلید و کل نسل پلید «بنیخمینی» پهن کرده و تحت ماسک
دروغین «اسلام» یا «فقاهت دینی»، حاکمیتی بسا سفیانیتر از یزید در دهه
ششم هجری را علم کردهاند.
تأثیر
این روش در کلام و رزم زینب(ع) در روز یازدهم محرم، روزی که هنوز اول مستی
پیروزی در سپاه جنایتپیشه و تحتفرمان یزید بود، درستی خطمشی او را
گواهی داد و چنانکه خواندیم: «همگان از دشمنان سنگدل تا خودیها گریستند».
همان صحنهای که توسط زینب(ع) و همزنجیرانش بارها در کوفه و شام و همهجا
آفریده میشد و تأثیری عمیق برجای میگذاشت. آری، هرگز نباید به یزید یا
به خمینیصفتان اجازه داد که انتساب خویش به رسول خداوند و رسالت خداوندی
را به مردمان خام بباورانند، زیرا کمترین کاهلی در این مرزبندی بهبهای
ارجمندترین خونهای پاک و طاهر تمام خواهد شد؛ و ضرورتی که هیچگاه اهمیت و
اولویت خویش را از دست نمیدهد چنانکه برای زینب(ع) هم در همه مراحل
اسارت تا همه عمر کوتاهش پس از پایان پیروز این رسالت، هرگز پایان نیافت،
این مرزبندی خطیر و بسی حساس بود؛ زیرا که این پرچم سرخفامی است که برای
همیشه بردوشهای سلاله عقیدتی و مبارزاتی بانوی عاشورا در اهتزاز خواهد
بود.
یگانگی با فدیه و قربانی شهیدان
اینجا
میتوان از تاریخ جهاد و عقیده و همچنین از آزمون زینب پرسید که آیا
خونهای جوشان شهیدان جز در همین راه، جز با ماهیت مرزبندی رسواکنندهٌ
حقپوشان و براندازندهٌ سریع ماسک و لاک دفاعی آنان جاری بوده است؟ پاسخ
بسی روشن است. مگر چشم باز و بینایی یافت میشود که رابطه اندامواره و
ارگانیک خون حسینی شهیدان با زنجیر اسارت تا کلام خونرنگ اسیران را ندیده
باشد؛ و درست از سر همین «اینهمانی» شهیدان با شاهدان حقانیت آنان است که
بانوی کبیر عاشورا بهحق در نیایش خود گفت: «پروردگارا این قربانی و فدیه و
قربانی را از ما بپذیر». آری، قربانی او و قربانی ما؛ و قربانی هرنسل
مقاومت ضدیزیدی که با اقتدا بههمان پیشینیان عقیدتی و تاریخی، صلای حسینی
«هیهات منّا الذّلة» را طنینافکن میکند؛ و همین است که هیچ انقلابی و
شهیدی را نمیتوان سراغ کرد که خونش از حیات و جوشش و فعلیت افتاده باشد
مادام که میراثداران مرزهای دعوت و مبارزه او برپا و برقرارند تا برآن
«شاه خلیفه» یعنی «یزید» و تا براین «شاهسلطانخمینی» فریاد نفرین نثار
کنند که: «مرگت فرارسیده». (۵)
وفا بهپیمان عقیدتی در چشمانداز تاریخی
اوج
کلام زینب(ع) و قله تأثیرگذاری این کلام را باید در کلماتی دانست که در
چنان صحنهای بغرنج در خطاب با سالار میراثداران حسین(ع) گواهی داد. در
این گواهی، تلقی زینب(ع) از «عقیده»، «تعهد» و «وفا»، وفا بهپیمان عقیدتی،
بسی پرشکوه بیان شده و ۱۵قرن تاریخ ستمسالار، با همه درازیاش، قادر نشده
است تا چیزی از فروغ و زیبایی این کلام و دیدگاه و سرچشمه معرفتی و عقیدتی
آن بکاهد که بهعکس، غریو رسای کلام و فروغ فزاینده بانوی صاحبکلام را
میبینیم که افقهای نوین و نسلهای تازهای را در پرتو خویش میگیرد.
چنانکه
خواندیم، تمامی آنچه در حماسه حسینی ثبت شد با همه کلمات ارغوانی جهاد
جانبرکف و خونهای گلرنگ شهادت و شهیدانش، چیز دیگری نبوده و نیست مگر،
«صحنه و رویدادهای فرمان و پیمان خداوند» که پیمانی تاریخی و در متن منشور
عقیدتی همان «نیای تو»، محمد(ص) که نیای حسین و علیبنالحسین(ع) بود؛ و
برای همین، آنچه تا اینزمان رخداده است، با آنچه امروز گلبرگهای پراکنده
پیکرهایشان را مشاهده میکنی، درست همان است که «جد و پدرت درمقابل خداوند
بدان تعهد داشتند». نه که تعهدی پایانیافته و بیدنباله، بلکه راه
جاودانهای با رهروان سختکوش فرزند انسان و «مردمان ناشناخته». ناشناخته
بدینمعنی که طبق قانون حاکم بر تاریخ، «فرعونیان زمین و زمانه از شناسایی
آنان درمیمانند» و جز ناتوانی از شناختن تاریخ و شتابدهندگان تاریخ نیست
که به گمان فرعونیان، میتوان این نسلهای نوین و «ناشناخته» را کشت و
نابود کرد، غافل از آنکه همین رهروان میراثدار و گمنام زمینی، در حقیقت
«مردمی چنان بلندمرتبت» هستند و خواهند بود که نزد اهل بلندای «رفعت و
آسمانها، شناخته و مشهورند».
آری،
راهی پررهرو، با خیل راهیان ناشناس و گمنام در چشم طبقات و محافل
سلسلههای سفله فرعونی و خمینی، لیکن چنان نیرومند و پیگیر که با رنج و کار
و خون و جهادشان، لاجرم، «در همین صحرا و دشت کرانه فرات، پرچمی بلند بر
مزار سالار شهیدان افراشته میدارند»، پرچمی جاودانه و فرودنیامدنی که با
«گذشت شبان و روزان نابودی ندارد و تأثیرش کهنگی نمیپذیرد»، گو که «بسا
پیشوایان کفر و پیروان گمراهی به محو این پرچم و آثار کمر میبندند» که بسی
طی این ۱۵قرن کمر بستند، آنقدر که خمینی و بنیخمینی جز آخرین حلقههای
این زنجیره ننگ و نفرت نیستند، لیکن با همه مکر و قساوتی که بهکاربرده و
میبرند، «جز فزونیگرفتن برکتهای این پرچم نتیجه نمیگیرند».
و
چنین بود بینش او، زینب(ع)، با کلماتی که مشخصات شناسنامه دیدگاهی و
عقیدتی بانویی را ثبت تاریخ داد که در پنجم جمادی یکم ۵هجری نوزاد دختری
بود از تبار محمد(ص) و در خاندان علی و فاطمه(ع) زاده شد و نامش را «زینب»
نهادند، آری، زیب و زینتی برای پدر و پدران این دودمان عقیدتی و مبارزاتی.
بانویی که با آزمونهایش در ظلمات دوران بردهداری اثبات کرد که تاریخ
فضیلت انسان و انسانیت را هیچ تهدید و زوالی نیست مادام که سرنوشت تکامل
اجتماعی و تاریخی فرزند انسان لاجرم بهدست زنان و مردان عقیدهمند و
جهادپیشه تضمین میشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس:
۱ – بنا بر برخی منابع تاریخی، در روز عاشورا سه تن از پسران زینب به شهادت رسیدند.
۲-
الخطط المقریزی، ج۲ص۲۸۸، نقل از مقتل الحسین عبد الرزاق المقرم. متن: و
صاحت زینب(ع): «یا محمد اه، هذا حسین بالعراء، مرمل بالدماء، مقطع الاعضاء،
و بناتک سبایا و ذریتک مقتله».
۳
– الکبریت الاحمر ج۳ص۱۳٫ عن الطراز المذهب. نقل از مقتل الحسین عبد الرزاق
المقرم. متن «فابکت کل عدو و صدیق. ثم بسط یدیها تحت بدنه المقدس و رفعته
نحو السماء و قالت: ”الهی تقبل منا هذا القربان”».
۴
– کامل الزیارات، ص۲۶۱٫ این کتاب اثر معروف و معتبری از ابنقولویه قمی
است. ف ۳۶۷هجری. نقل از المقرم. زینب(ع): «ما لی اراک تجود بنفسک یا بقیه
جدی و ابی و اخوتی، فوالله ان هذا لعهد من الله الی جدک و ابیک و لقد اخذ
الله میثاق اناس لاتعرفهم فراعنة هذا الارض و هم معروفون فی اهل السماوات
انهم یجمعون هذه الاعضاء المقطعه و الجسوم المضرجة فیوارونها و ینصبون بهذا
الطف علماً لقبر ابیک سید الشهداء لایدرس اثره و لایمحی رسمه علی کرور
اللیالی و الایام و لیجتهدن ائمة الکفر و اشیاع الضلال فی محوه و تطمسه
فلایزداد اثره».
۵- عبارات از میلیشیای مجاهد خلق در پنجم مهرماه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر