شیطانسازی علیه اپوزیسیون؛ اززمان خمینی تا حلبچه وتا پروندهسازیهای قرن بیستویکم
خمینی دجال ضد بشر بنیانگذاری شیطانسازیهای نوین
رژیم ولایت فقیه در تمام طول حیات خود با
ابزار شیطانسازی علیه اپوزیسیون، بهویژه سازمان مجاهدین خلق، سعی کرده است که
دروغ را بهجای حقیقت بنشاند و مسئولیت جنایات خویش را به گردن قربانیان بیندازد.
یکی از برجستهترین و تکاندهندهترین نمونههای این سیاست ضدبشری، تلاش برای نسبت
دادن بمباران شیمیایی شهر حلبچه به سازمان مجاهدین خلق ایران است.
بمباران شیمیایی حلبچه در ۲۵ اسفند ۱۳۶۶، یکی از فجایع بزرگ انسانی قرن بیستم بود که هزاران زن،
کودک و مرد بیدفاع کُرد در آن جان باختند. در حالی که دولت عراق مسئولیت را انکار
میکرد و ایران نیز در جایگاه مدعی ظاهر میشد، حقایق میدانی و شهادتهای بعدی،
ابعاد تازهای از این جنایت را روشن کردند؛ از جمله گزارش افسر ارشد پنتاگون
«استفن پلهتایر» که پس از بررسی دقیق اسناد و شواهد، اعلام کرد گاز سیانیدی که در
آن حمله استفاده شده بود تنها در اختیار رژیم ایران قرار داشت.
بخشی از این عملیات سایکولوژیک، برنامهای
مخوف و هماهنگ برای فریب افکار عمومی جهانی و کردستان بود. بهگفته وکلای بینالمللی،
رژیم ایران برای نسبت دادن حمله حلبچه به مجاهدین خلق، به برخی از وکلای پرونده
صدام حسین، از جمله در فرانسه و اردن، پیشنهادات مالی تا سقف صد میلیون دلار ارائه
کرد. اما حتی آنها نیز این تحریف را نپذیرفتند. در مقابل، رژیم تلاش کرد از رسانهها،
تصاویر سانسورشده و حافظه تحریفشده تاریخی بهره گیرد تا با ساختن «فیل در تاریکی»ای
نو، کردها را از حقیقت دور نگه دارد.
از آن زمان تا امروز، هدف اصلی این پروژه نه
فقط تبرئه عاملان واقعی، بلکه لکهدار کردن اپوزیسیون اصلی بود؛ تا جایی که
نمایندگان حکومت اسلامی حاضر شدند دست به فریب گسترده در سطح بینالمللی بزنند و
صحنهسازیای تاریخی خلق کنند.
واقعیت این است که مجاهدین خلق نه در حلبچه
حضور داشتند و نه دسترسی به هیچگونه تسلیحات شیمیایی داشتند. حضور آنها در آن
ایام در منطقه اشرف و خطوط جداگانه عملیات نظامی و تمرکزشان در نبرد سیاسی و نظامی
با رژیم، هرگونه فرض دخالت آنها را منتفی میکند. این حقیقت بارها در محافل حقوقی
بینالمللی، توسط وکلای مستقل و حتی بخشی از نهادهای دولتی غربی تأیید شده است.
این سیاست شیطانسازی البته محدود به حلبچه
نیست؛ بلکه سناریویی تکرارشونده است که در آتشسوزی سینما رکس، سقوط هواپیماها،
انفجارهای مشکوک، و دهها مورد دیگر نیز بهکار گرفته شده تا با یک تاکتیک کلاسیک
«قربانی را متهم» و «جلاد را منجی» جلوه دهد.
خمینی، مؤسس و آموزگار نخست این مکتب دروغسازی
بود. او با وقاحتی بیسابقه مدعی شد که مجاهدین خود را شکنجه میکنند، خرمنهای
روستاییان را آتش میزنند، کودکسرباز دارند، و یک فرقه سکتاند. این خط با تشکیل
وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه، و بخش موسوم به «التقاط» بهصورت سیستماتیک ادامه
یافت. مأموران بازنشستهشده و چهرههایی چون ابراهیم خدابنده، سرکردهی فعلی انجمن
نجات، و بریدهمزدورانی که از خارج هدایت میشوند، نقش اصلی را در بازتولید این
دروغها ایفا میکنند. آنها هر بار، اتهام جدیدی را با نشخوار تکرار میکنند: از
طلاق اجباری تا پول گرفتن از عربستان یا آمریکا و همزمان پول دادن برای خرید همه!
اما تاریخ گواهی میدهد که هیچیک از این
دروغها در هیچ محکمهای به اثبات نرسیده و بالعکس، دادگاهها و پارلمانها و دولتهای
غربی از جمله دادگاه فرانسه با صدور احکام نهایی، سازمان مجاهدین خلق، ارتش
آزادیبخش ملی ایران و شورای ملی مقاومت را بهعنوان یک مقاومت مشروع، برحق و
سراسری به رسمیت شناختهاند.
در مقابل، این مقاومت تنها نیرویی بوده که
توانسته سایتهای هستهای پنهان رژیم از نطنز تا فردو را افشا کند و جهان را از
ساخت بمب اتم توسط ملاها آگاه سازد. برنامهی ۱۰ مادهای خانم مریم رجوی برای ایران آزاد و دمکراتیک
مورد حمایت گستردهی بینالمللی قرار گرفته و تأیید آن توسط صدها نماینده پارلمان
اروپا و کنگره آمریکا مهر پایانی است بر تمامی شیطانسازیها.
از حلبچه تا لیبرتی، از اشرف تا تیرانا، این
حقیقت پابرجاست: مقاومت نه تنها قربانی ترور و دروغ بوده، بلکه بازماندهی آن است؛
و آنکه امروز زنده مانده، وظیفه دارد حقیقت را فریاد کند.
به قلم: مصطفی نیککار

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر