کتاب گزیده ای از برجسته ترین فرماندهان ومجاهدان
شهید که در رزم مشترک با خمینی جلاد ضد بشر بودیم
۱۴۰۰ شهریور ۲۷, شنبه
کتاب گزیده ای از برجسته ترین فرماندهان ومجاهدان شهید که در رزم مشترک با خمینی جلاد ضد بشر بودیم
مجاهد شهید حیدر نیاکان از فرماندهان
گرانقدر مجاهدین ویکی از مسئولین بخش کارمندی تهران بود.
مجاهد دلیر حیدر نیاکان از زندانیان سیاسی زمان شاه خائن
واز فرماندهان بخش کارمندی سازمان بود اوهمه تحت مسئولینش را از زیر حاکمیت خمینی
جلاد برای ادامه مبارزه با ارتجاع خونریز خمینی جلاد خارج کرد وخودش هنگامی که به
محاصره پاسداران در آمد دلیرانه به سنت
ماندگار شهید اول سازمان احمد رضائی با یک نارنجک به میان پاسداران ارتجاع حمله
ورشد وبعد از به هلاکت رساندن شماری از پاسداران جنایت کارحسرت یک آه را هم بر دل
دشمن گذاشت وبه شهادت رسید
مجاهد قهرمان حیدر نیاکان از فرزندان
مردم دلیر سمنان است از زندانیان سیاسی زمان شاه ویکی از کسانی بود که ساوک از او
کینه ها بدل داشت وبه بهانه های مختلف او را بزیر ۸ میبر اومدتهای زیادی را در
سلولهای انفرادی وتنبیهی بسر برد اما یک مجاهد با روحیه راز وار ووفادار باقی ماند
او از آموزشهای برادر مسعود وسیدمحمد رضا سعادتی وسردارشهید خلق موسی ومسئولین
مختلفش در زندان بهره برد ودر دوران ضربه وکودتای اپورتیستی چپ نما ها از مجاهدین
سر موضع ووفا دار به خط برادر مسعود و۱۲ ماده ای ضد اپورتونیستی بود وبه یک کادر
ارزنده ومسئول همه جانبه تبدیل شد که در فاز سیاسی ونظامی خدمات شایانی در آموزش
باز تکثیر مجاهدین جلوگیری از ضربه های
بیشتر وعلاوه بر آن زدن ضربات بیشتر به رژیم وراه اندازی عملیات واجرای خط سلامت
وحفاظت کادرها وانتقال آنها به منطقه کردستان
انجام داد در واقع از سال ۶۰ وقتی که سازمان مجاهدین بترتیب در عاشورای
مجاهدین ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ ضربه اشرف وموسی که در واقع ضربه به ستاد نظامی بود
وبعد از آن یعنی سه ماه بعد ستاد اجتماعی
یعنی ضربه فرمانده والا مقام محمد ضابطی و۶۰ تن از کادر های ارزنده سازمان بود
که بازهم ضربه بعدی در ۱۰ مرداد، ضربه
فرمانده سیاوش سیفی را داشتیم که بهمراه تعداد زیادی از فرماندهان ستاد شهرستان
بعد از نبردهای قهرمانانه بشهادت رسیدند.
نتیجه اینکه:
خمینی تصمیم گرفته بود که با نسل کشی وبا ضربه
به سازمان وگادرهایش ریشه این شجره طیبه که ریشه اش در خاک میهن ودر قلوب مردم
وشاخ وبرگش در همه روستاها وشهرها گستره بود ومیرفت با تصرف دانشگاه ها وشهرها
وروستاها ومحلات وکسب ماکزیمم محبوبیت اجتماعی ارتجاع سیاه خمینی را به حاشیه
براند واین کار با تشکیلات پولادین مجاهدین وانظباط وهژمونی پذیری خیره کنننده وبا
حداکثر خویشتن داری ومایه گذاری صورت میگرفت ۵۰ شهید در فاز سیاسی وبیش از هزار
زندانی بهای همین مقاومت مشروع برای استفاده از آخرین قطرات آزادی بود وبرای اینکه
ما شروع کننده نباشیم ووقتی هم در ۳۰ خرداد تظاهرات ۵۰۰ هزار نفره را به رگبار
بستند برای همین بود که بهانه ای برای کشتار پیدا کنند در صورتیکه همگان شاهدند
واز رادیو فتوای کشتار تظاهر کنندگان مسالمت را صادر میکرد وپاسداران ودژخیمان
خمینی هم آنرا به اجرا گذاشتند .
برادر مسعود در
رابطه با این شجره طیبه :
شجره طیبه مجاهدین، پاسخ تاریخی ایران و
اسلام انقلابی به شاه و شیخ ـ مسعود رجوی شهریور۱۳۷۸
بله، شجره طیبه مجاهدین پاسخ تاریخی ایران و اسلام
انقلابی بهشاه و شیخ و شجره خبیثه استبداد و دستنشاندگی است. پیامی از دل تاریخ
و فرهنگ ایران که در اوج خود بر سیمای خجسته مریم رهایی بهعنوان رئیسجمهور
برگزیده مقاومت ایران درخشان و تابناک شده است.
ودر تهران با آغاز مبارزه مسلحانه مشروع
وسراسری هر سه ماه یکبار یعنی در کمتر از یکسال سه ضربه بزرگ نظامی آنهم با تمام
قوا با هلیکوپتر تیربار سلاحهای سبک وسنگین به سازمان وارد کرد .
نقش فرماندهان باارزشی چون مجاهد
گرانقدرحیدر نیاکان به عهده گرفتن مسئولیت سازمانی برای جبران ضربات جمع وجور کردن
نفرات وامکانات خلق امکانات جدید وعضو گیریهای جدید وعملیات علیه رژیم بود وبعد هم
اعزام کادر ها به کردستان .
عواطف انسانی وشور وروحیه انقلابی او
زبان زد همگان بود همه بچه ها او را دوست داشتند وفرمانش را با جان ودل انجام
میدادند هیچ کس از جمله من اسم ورسم وسابقه او را نمیدانستن ولی روش ومنش مجاهدیش
مرا شیفته خود کرده بود وحاضر بود که هر کاری برای سازمانم که او نماینده او بود
انجام دهم.
من مسئول پایگاه هائی بودم که حیدر شهید
وبرخی فرماندهان در آن تردد داشتند یک شب نزدیک غروب زنگ پایگاه با کد مخصوص حید
شهید به صدا در آمد رفتم درب را برویش باز کردم وبسراعت او را وارد پا دری کردم یک
جعبه بزرگ پ شیرینی دانمارکی را بدستم داد وگفت عید شما مبارک .
جا خوردم گفتم کدام عید با لبخندپر از
مهر وعاطفه گفت عید غدیره دیگه، عید اقا، امام علی الیوم اکملت لکم دیکم است وسرم را با خجالت ودر
عین حال برای اینهمه توجه وعید وامام علی واینهمه توجه به ما تحت مسئپلینش که در
پایگاه بودیم واینهمه ریسکی که او کرده بود تا برای تعدادی از ما ها که شیرنی
دانمارکی دوست داشتیم بخرد غرق شرمندگی واحترام برای برادر مجاهدم حید نیاکان شدم
واو را به اتاقش هدایت کردم.
از عجایبی بود که تا بخال ندیده بودم این
بود که حیدر نیاکان را من در حال خواب ندیدم ماکزیمم خوابش نشستن روی کاناپه
وگذاشتن شرش روی میز شیشه ای بود که جلو او بود .
یک خاطره بسیار عجیب ودر عین حال شوکه
کننده:
وقتی حیدر واردساختمان و اتاق شد قرار
بود به یک سری از کارهایش برسد ومنهم هم برای چک امنیتی بیرون وتهیه چیزی به اطراف
بروم موقع برگشت که خواست علامت سلامتی را چک کنم یک تی شرتی با نقش یک نارنجک چهل
تکه روی آن نظرم را جلب کرد خیلی شوک شدم که خدایا ما که همچون چیزی نداشتیم سریع
رفتم بالا رفتم روی تراس دیدم تی شرت
سفیدی است که حیدر استفاده میکرده وچون نارنجک بزرگی هم ۲۴ ساعته میبست بر اثر عرق
کردن نارنجک زنگ زد ونمای نارنجک هم روی تی شرت نقش بست که وقتی با او گفتم خیلی
ناراحت شد وگفت میترسم نظر دیگران را هم جلب کرده باشد امروز بیشتر توج کن که اگر
با موردی مواجه بودی اطلاع بده.
آخرین باری که او را دیدم در پایگاه
خیابان ساسان بود که موردی داشتیم وقتی به او گفتم گفت عبدالله پیام است خانه را
باید تخلیه کنید وخودش هم از آنجا رفت وتخلیه وتردد نفرات آنجا خودش ماجرا ها دارد
.بعدها فهمیدم که حیدر وقتی همه را به منطقه اعزام کرد خودش در یک کیوسک در محاصره
گله هائی از پاسداران قرار گرفت که با مقاومت جانانه بعد از به هلاکت رساندن
تعدادی از دژخیمان خمینی با نارنجک ۴۰ تکه ای که داشت به میان پاسداران شتافت در
حالی که خودش به شهادت رسید تعدادی ازپاسدان را هم بهلاکت رساند.
فرمانده حیدر نیاکان بعد از اینکه بسیاری از مجاهدان تحت مسئولیش را به
کردستان فرستاددر یک در گیری نابرابر در تهران به شهادت رسید
کاظم فرزند شهید حیدر نیکان هم که پرچم سازمان را بر دوش کشید وبه مجاهدا آزادی در
منطقه پیوست در یک عملیات داخل کشور در یک درگیری وبعد از بهلاکت رساندن تعداد
زیادی از مزدوران به جاودانه فروغها پیوست
او فرزند شیرخواره ای بنام کاظم داشت که
بعد که بزرگ شد اطلاعات وپاسداران او را دستگیر کردند وتهدیدش کردند که دست از
حمایت سازمان وراه پدرت بر دار همه چیز به تو میدهیم بعد گفتند محل شهادت وعکس
و...را هم به تو میدهیم ولی کاظم انتخاب کرده بود که پرچم پدر مجاهد وقهرمانش را
در ارتش آزادیبخش بلند کند
همین کار را کرد وبه سازمان وارتش پیوست
ومانند پدر شهیدش در یک از عملیاتهای داخل کشور بعد بعلاکت رساندن تعدادی از پاسداران
به شهادت رسید یادشان گرامی وراه سرخشان پر رهرو باد
رژیم اما دست بردار نبود وکلیه بستگان
وفامیلها وخانواده نیاکان وسیدی را دستگیر وبرخی را هم بشهادت رساند
میخواهم به گوشه ای از کارهایمان در
تهران که مسئولیتش با مجاهد شهید حیدر نیاکان بود بود اشاره کنم عضو گیری های جدید
برای هنگ حنیف کسترش پایگاه ها و... :
مجاهد شهید فرمانده محمود
عاطفی از گرمسار در کتابی جدا گانه آوردیم
از اين ميان ميتوان به قهرماناني چون
فرمانده مجاهد شهيد محمود عاطفي كه در سال۶۳ طي يك درگيري قهرمانانه در تهران با
گله هايي از پاسداران زماني كه نارنجك در دستانش منفجر شد باسارت پاسداران در آمد
وسپس در زير وحشيانه ترين شكنجه ها به شهادت رسيد
عملیات مجازات امام جمعه
گرمسار
فرمانده محمود عاطفی در سال۶۱ بهمراه مجاهد شهید
عبدالله فريدي از گرمساربراي مجازات موسوي امام جمعه جنايت كار گرمسار دست بكار
شدند بعد از شناسايي هاي لازمه با موتور سيكلت به فلكه نزديك آب انبار رفتند اما
بعلت شلوغي تصادفي نتوانستند عمل كنند از آنجا كه عزم جزم كرده بودند كه اين جنايت
كار را به سزاي اعمال كثيفش برسانند به موتور دنبال موسوي واكيب اسكورتهايش رفتند
روي پيچي ميخواستند عمل كنند كه نور ماشينهاي روبرو نگذاشت كه آنها ديد كافي براي
عمل داشته باشنداما دست بر نداشتند وبه تعقيب موسوي ادامه دادند او وارد مسجد شد
وفرصت بدست آمده باز از دست رفت اما آنها به محل جديد رفتند تا در بازگشت طرح
مجازات را اجرا كنند معمولااين مزدور جنايت پيشه سوار ماشين خودش ميشدولي از شانس
بد آنروز موسوي سوار ماشين پسرش شدواين بار نيز از چنگ عدالت گريخت مجدد به تعقيب
موسوي پرداختند وبه سمت شهرگرمسارآمدندوقتي ميخواستند با سرعت به موسوي برسند
ناگاه با يك گشت موتوري سپاه مواجه شدندابتدا اخطار پاسداران موتور سوار را نشنيده
گرفتند وبآرامي به سمت يك كوچه رفتند اما پاسداران هم دنبال آنها آمدند قابل ذكر
است كه آنروزها در سطح شهر گرمسار شب نامه هايي عليه رژيم پخش ميشد اين پاسداران
ماكزيمم شك به پخش شب نامه كرده بودند ومطلقا با شرايط گرمسار فكر نميكردند با يك
تيم زبده وآموزش ديده عملياتي ومسلح طرف شوند موتور را متوقف كردند وفرمانده گشت
پاسداران پياده شد وبه طرف تيم عملياتي آمد هنوز چند قدمي نزديك نشده بود كه
عبدالله از روي موتور جهيد وسلاح كمري را بروي شقيقه فرمانده پاسداران گذاشت طبيعي
ترين حالت ممكن همان بود كه شد ،مزدور پاسدار در جا حالت شوك پيدا كرد واز جا تكان
نميخورد هرچه هم پاسدار ديگر فرياد ميزد كه بزن فرمانده شوكه شده اش واكنش نشان
نميداد عبدالله از فرصت استفاده كرد وماشه را چكاند با كمال تعجب سلاح به علت فاسد
بودن چاشني فشنگ عمل نكرد پاسدار دوم هم يادش رفته بود كه دستش كلاش مسلح است
ومرتب به فرمانده اش ميگفت بزن همين هنگام تن واحد عبدالله يعني محمود متوجه
داستان شدوكلاشي كه در گوني وروي زين موتور بود را برداشت وبروي فرمانده جنايتكار
پاسداران آتش گشود پاسدار ديگر هم دست به فرار زد كه او هم برگبار بسته شد فرمانده
مزدور سپاه در جا به سزاي اعمالش رسيد ولي نفر دوم مجروح شدوبه جانبازان بالاي
۵۰درصدي پيوست تيم عملياتي سوار موتور شده وبه سمت خارج شهرحركت كردند با در مسير
آنها به علت پل سازي حفاري هاي جديد شده بود كه آنها نميدانستند با موتور به تپه خاك
برخوردند وهركدام به يك سمتي پرت شدند اطلاعيه هاي آماده مجازات موسوي خميني صفت
هم كه داخل خورجين وروي ترك موتور بود هم در بيابان پخش شدوبخشي را هم باد بردوبه
مناطق ديگر رساند با تير اندازي هايي كه شد ومجموعه سروصداها سبب شد كه مزدوران
كميته وسپاه به محل بيايند اما تيم بزحمت موتور را با هل روشن كرده وبه پايگاه شان
باز گشتند فرداي همان روز هر دو نفر تيم جهت درآوردن نتيجه كار به مراسم تشيع
جنازه پاسدار مزدور رفتند در همان مراسم متوجه انعكاس عمليات در ميان مردم شدند كه
موجي از شادي وشعف در ميان آنان ايجاد كرده واز طرف ديگر ترس ووحشت در ميان
پاسداران افتاده بود ومردم هم بصورت حماسي از اين عمليات ياد ميكردند وميگفتند كه
ميخواستند موسوي را بزنند كه چون نشد پاسداران محافظ او را شكار كردنددو روز بعد
محمود وعبدالله به تهران آمدند ومسئوليتهاي جديدشان را تحويل گرفتند.
هنگ حنیف واعزام مجاهد خلق
محمود عاطفی به کردستان
فرمانده قهرمان محمود عاطفی كمي بعد از
گرمسار به تهران آمد و وارد هنگ حنيف شد ودست بعملياتهاي متعدد عليه پاسداران
وشكنجه گران خميني خون آشام زد در يكي از اين عملياتها هنگام عقب نشيني با رگبار
يك پست بازرسي كه در كمين بود مجروح شدووقتي كامل از صحنه خارج شد مدتي پيش دايي
اش رفت تا رسيدگي هاي اوليه پزشكي صورت گيرد امارابطه اش قطع شد.
بعد از اينكه مطلع شدم به كمك عبدالله
بخصوص براي درمان او را پيدا كرده ووقتي كه سلامتي اش را باز يافت او را به
كردستان اعزام كرديم. او در اين مسير با مشكلات زيادي مواجه شد اما مثل هميشه با
تلاش ومايه گذاريهايش همه مشكلات را پشت سر گذاشت وبه مجاهدين در مناطق آزاد شده
كردستان وصل شد وبه تكميل آموزشهايش پرداخت.
كمي بعد كه من به كردستان رسيدم او
بهمراه مجاهد شهيد علي اصغر بهزادي به تهران عزيم شدند آنها اولين تيم عملياتي سال
63 بودند كه عليرغم فصاي نظامي وسركوبي شديد8ماه در تهران به بهترين وجه
ماموريتشان را انجام دادنداين كار جديدوسنگين فقط با مسوليت پذيري وصبر وحوصله
وعزم جزم كساني مثل محمود عملي بودآنها تجارب بسيار ارزنده اي را به سازمان در آن
شرايط منتقل كردند تا اينكه در يكي از روزها وقتي بهمراه معاونش اصغر در حوالي
لاله زار تهران تردد ميكردند مورد شك گشتي هاي پاسداران قرار گرفتند و طي يك
درگيري قهرمانانه وحماسي محمود در حالي كه نارنجك كشيده بود مجروح بدست دشمن افتاد
واصغر هم بعد جنگ وگريزهاي دو هفته اي خود را به كردستان ومقر سازمان رساند محمود
دستهايش از مچ قطع شده بود اما وقتي مادرش به ملاقات او رفته بود از روحيه بالا
ووالاي او صحبت ميكرد از او ميخواستند كه به تلويزيون رژيم بيايدوعليه مجاهدين
مصاحبه كند اما او در جواب دژخيمان گفته بود كه برويد به امام دجالتان بگوئيد( در
حالي كه دستان قطع شده اش را نشان ميداد) والله ان قطعتموا يميني اني اوحامي ابدا
عن ديني او بمادرش گفته بود با تمسك به قمر بني هاشم سپهسالار عاشوراي حسيني همان
سوگند مجسم وفا به دژخيمان گفتم دستانم را كه قطع كرديد بخدا اگر پاهايم را نيز
قطع كني هرگز از حمايت به سازمان ورهبر لايق آن دست بر نخواهم داشت آري او به عهدش
با خدا وخلق وفا كرد ودر زير شكنجه هاي وحشيانه به شهادت رسيد وبه كهكشان ستارههاي
درخشان مجاهدين پيوست يادش گرامي وراه سرخش پر رهرو باد.
اشتراک در:
پستها (Atom)