۱۳۹۳ دی ۱۰, چهارشنبه

بر همه شما سال 2015 مبارك باد سال 2015 سال اتحاد همدلي وهمبستگي تمام آحاد ملت ايران با همبستگي بين المللي عليه پدر خوانده داعش وبزير كشيدنش

سال 2015 سال اتحاد همدلي وهمبستگي تمام آحاد ملت ايران با همبستگي بين المللي عليه پدر خوانده داعش وبزير كشيدنش

بر همه شما سال 2015 مبارك باد





پروژه هاي انهدام يك جنبش و خط سرخ مقاومت- قيچي دو لبه :كوبيدن« سر» و« نجات بدنه»



قسمت سوم

قيچي دو لبه :كوبيدن« سر» و« نجات بدنه»

مشخصا درمورد نامه سرگشادة مصداقي اولين چيزي كه ذهنم را گرفت همنوايي و هماهنگي آن با حمله موشكي به ليبرتي و مخصوصا حمله حساب شده به «سر» و «بدنه » مقاومت بود كه البته از اول جنگ آمريكا در عراق، انجمن نجات وزرات برايش اعلاميه در منطقه پخش ميكرد و خامنه اي هم  تيمهاي ويژه به عراق فرستاده بود . او ايستادگي و پايداري مجاهدين برسر حقوقشان دراشرف و ليبرتي را مثل همه توابها و بازجوها به عنوان يك كار بيهوده مي كوبد و حرفش اين است كه مجاهدين در آنجا فريب برادر مسعود را خورده اند و به خود برادر هم با رويكرد و لحني كه فقط از يك بازجو و توابي كه همدست قاتل است برمي آيد، مي نويسد: «چرا شما و مريم … نمانديد تا چنانچه لازم شد ” تا آخرين نفر” كشته شويد-صفحه185» و«چه ايرادي داشت همچون ”حسين” در كربلا ”سرور شهيدان” ميشديد؟ يا در صورت دستگيري احتمالي مقاومتي حماسي در زير شكنجه و ... نشان ميداديد-صفحه186»
ازلحاظ هماهنگي زماني هم قابل توجه است كه حمله موشكي در 21بهمن 91 تشكيلات مجاهدين در ليبرتي را هدف گرفت و لجن نامه مصداقي هم «باعجله» براي 19بهمن 91 آماده شليك شده بود. 


مصداقي تلاش كرده اين همزماني را لا پوشاني كند. او مي نويسد:  « نامه‌‌ي طولاني‌اي را که در ادامه مي‌‌آيد با عجله و در مدت هشت روز نوشتم و چهار روز به ويراستاري و تدوين آن گذشت. قصد داشتم روز ۱۹ بهمن سال گذشته منتشر کنم که به خاطر پيگيري بيماري‌ام، خوشبختانه انتشار آن دو روز به تعويق افتاد و حمله‌ي بي‌رحمانه‌ي تروريستي عوامل رژيم به «ليبرتي» و کشتار مجاهدين بي‌دفاع باعث شد که از انتشار آن موقتاً صرف‌نظر کرده و دست‌نگهدارم.[چون خيلي بي ريخت بود] در توصيف خط مشي خودم بايستي بگويم من منتقد جدي مجاهدين هستم و دشمن آشتي‌ناپذير رژيم. جنبه‌ي انتقادي کارم نبايستي سايه‌اي بر وجه مبارزاتي فعاليت‌هايم عليه رژيم غدار حاکم بر کشورمان بياندازد و جنايات آن‌ها را تحت الشعاع خود قرار دهد. به همين دليل در بحبوحه‌ي حمله‌ موشکي جنايتکارانه به «ليبرتي»، مطلبي در چرايي حمله‌ي رژيم و محکوميت آن نوشتم. در آن‌جا از طرح انتقاداتم نسبت به سياست پافشاري بر ماندن در عراق خودداري کردم. چون در آن لحظه محکوميت جنايت رژيم برايم مهم بود».
با اين توضيحات و ازطريق بازي با كلمات و خوشبختي و بدبختي بيماري ، مصداقي مي خواهد يك واقعيت سياسي را بپوشاند. اين سياست كه به موازات حملات وحشيانه به مجاهدين چه در اشرف و چه درليبرتي عمل كرده و كاملا درخدمت سركوب و كشتار آنها بوده، به موازات حملات ( كمي قبل و بخصوص بعد از حملات ) مشروعيت پايداري مجاهدين برسر حقوقشان در اشرف و « زندان ليبرتي » را -كه چيزي نيست جز مقاومت يك جنبش براي ابتدايي ترين حقوق شناخته شده انساني و بين المللي و حفظ موجوديت او -  با رذيلانه ترين كلمات به باد حمله مي گيرد و اصرار هم دارد كه حمله كننده مخالف رژيم است تا حملاتش  در تضعيف و انهدام  مقاومتِ متشكل و سازمانيافتة مجاهدين  بيشتر تأثير بگذارد. زيرا مارك عدم مشروعيت يا بيهودگي و فساد عليه مجاهدين از زبان رژيم را كسي قبول نمي كند.
دراين ايام به مواضع كوبلر نگاه كنيد.  او و هم چنين زنش بلافاصله بعد از حمله موشكي و درحاليكه مسأله مبرم امنيتي در اين زندان موشك خورده با 8شهيد و صد مجروح جديد و صدها مجروح ديگر را به فراموشي سپرده بودند، شروع به «انتقاد» و «طرح مشكل»ي به نام ساختار تشكيلات مجاهدين كردند. آنها درحاليكه مجاهد شهيد حميد ربيع را براي نجات جانش به المان نبردند، مدعي هستند كه هيچ دشمني با مجاهدين ندارند و اين حرفها را صرفا براي نجات جان مجاهدين مطرح مي كنند. 
آيا كوبلر و عيال مربوطه راست مي‌گويند؟ هزاران پارلمانتر و شخصيت انساندوست بين المللي  مي گويند او دروغ مي گويد. عملكرد او و خط مشي او در جهت كمك به رژيم و مالكي براي زندانسازي و انهدام تشكيلات سازمان مجاهدين درعراق است . دروغهاي او و حمله موشكي لبه هاي قيچ واحدي هستند كه دراين شرايط مشخص به كار افتاده اند. كوبلر دروغ  مي گويد كه به عنوان يك شهروند اروپايي دلش براي حقوق بشر اعضاي مجاهدين سوخته است. به همين انداز و جدي تر از اين، من مي گويم كه ايرج مصداقي هم دروغ مي گويد. او  منتقد مجاهدين نيست، اين صرفا سرپوش وفريب است. او  و لجن نامه او بخشي و حلقه يي از  پروژة انهدام تشكيلات مجاهدين است كه از يك سو با شليك موشك و كين توزيهاي صادق محمد كاظم (دژخيم عراقي) و ازسوي ديگر با كينه كشي 320صفحه يي در لجن نامه مصداقي رو برو هستند

در رابطه با صادق محمد كاظم بيشتر بخوانيد


خبرگزاري فرانسه (واير فرانسوي) پاريس 21 ژوئن 2012 – يك مسئول عراقي،  صادق كاظم بعد از شكايت يك مخالف ايراني بخاطر شكنجه و جنايت جنگي به هنگام خشونتهاي اعمال شده در كمپ اشرف در سال 2009 در عراق. در پاريس تحت بازداشت قرار گرفت، اين را از منابع قضايي نزديك به پرونده متوجه شديم.
صادق كاظم كه اداره كننده  كمپ ليبرتي نزديك بغداد است. جايي كه پناهندگان مجاهدين خلق ايران زندگي ميكنند ، بعد از شكايت يك ايراني كه ميگويد تحت فرمان او در پايان ژوئيه 2009 دستگير و شكنجه شده است، تحت بازداشت و بازجويي قرار گرفت.
آ اف پ به نقل از شكايتي كه داده شده، گفت: مخالف ايراني اطمينان داد كه با 35 نفر ساكن ديگر به هنگام حمله به كمپ اشرف توسط قواي عراقي در 28 و 29 ژوئيه (8 و 9 مرداد 1388) به گروگان گفته شده و 72 روز اسير شدند كه در جريان آن به دستور  صادق كاظم شكنجه شدند.
اين ايراني ميدهد قبل از اينكه به اماكن پليس برده شود و  در يك سلول 12متر مربعي با 30زنداني ديگر تحت رياست نظاميان عراقي حبس شود در ورودي كمپ اشرف دستگير شد، مورد ضرب و شتم در ناحيه سر قرار گرفت.
مخالف ايراني روز چهارشنبه يك شكايت براي شكنجه و جنايات جنگي به دادگاه ارائه كرد كه موضوع گشايش يك تحقيقات مقدماتي شد.
مسئول عراقي درحاليكه در حال گذر از فرانسه در كادر يك جابجايي در اروپا با يك هيات دولت عراق همراه  بود مورد بازخواست قرار گرفت.
آقاي صادق كاظم همچنين در كادر تحقيقات يك قاضي اسپانيايي براي خشونتهاي اعمال شده توسط قواي عراقي در اين كمپ پناهندگي ايراني كه باعث 11 كشته در سال 2009 شد، تحت تعقيب است. 
ادامه دارد

میخوام برم تو آفتافه...چه جوری میری تو آفتافه میخوام برم تو آفتافه...چه جوری میری تو آفتافه

در سال های دهه 40 که دوره ابتدایی را می گذراندم ، گاها پس از خروج از مدرسه با صحنه هایی مواجه می شدیم
که موجب انبساط خاطرمان را فراهم می آورد.ما این شانس را داشتیم که در فاصله دو شکاف و ما بین دو عصرمتمایز زندگی کنیم .تفاوت این دو عصر کمتر از تفاوت و تمایز دو عهد قدیم و عهد جدید نبود. پس از سرگذراندن دو جنگ جهانی و ورود نیروهای متحدین؛ طهران به عنوان پایتخت کشور، آکنده از پدیده هایی بسا متضاد و نا همگوناگون و خود پدیده ای در حال پوست اندازی بود. شهر به تدریج می رفت که پوسته متحجر خود را بدر آورد و به دنیا و جهانی نو پای گذارد. پیری چند هزار ساله با موهای بلند و سپید، تجربه نوینی را آغاز می کرد که با آن کاملا بیگانه بود .خیابان ها مملو از زنانی با حجاب سنگین بود، چنانکه برخی از آنان برای اجتناب از گناه و به خاطر توصیه آخوند محله و در نقلطیدن به جهنم فقط با یک چشم به این دنیای فراخ می نگریستند و در همان موقع در چهار راه پهلوی ، دختر جوانی با یونیفورم مخصوص و صد البته بی حجاب مسئول رتق و فتق امور ترافیک بود.آخوندهای فسیل شده و دایناسور در کنار افرادی بسیار شیک و متجدد.
حضور همزمان اسب و قاطر در کنار لوکس ترین و مجلل ترین اتوموبیل های مُد جدید ( ماشین مشدی مندلی ) همخوانی و همنوازی نوای عر عر الاغ و شیهه اسبان با بوق گوشخراش ماشین ها ، تعزیه خوانی ، کُشتی گیری با خرس ، تر دستی ، مار گیری و رقص مار ،لوطی و انتر ، پرده خوانی( 1 ) ،زنجیر پاره کردن پهلوانان ،ورود یکباره رادیو، از جلسات مذهبی - رادیویی آقای کافی گرفته تا جانی دالر ، تلویزیون سینما ،گرامافون ، ؛ شروع به کار کاباره ها ، دستگاه شهر فرنگ ( 2 ) و ...
یکی از این صحنه های بیاد ماندنی بعد از تعطیل شدن مدرسه و به ویژه پنج شنبه عصر ها ، نمایش " میخوام برم تو آفتابه " بود.معرکه گیران که معمولا دو سه نفر بودند پس از تبلیغات ،کوبیدن بر طبل ، هیاهو و گرد آوردن تماشاچی ها ( که بیشتر آنها دانش آموزان بودند )و معرکه گیری با چند صلوات بالاخره کار خود را شروع می کردند.
ادّعا باور کردنی نبود ، جوانی پنجاه شصت کیلویی میخواست بره تو آفتافه ( آفتابه ).جمعیت که گرداگرد آنان را فرا گرفته بود ، کنجکاو بودند که چگونه چنین چیزی ممکن است و با چه کلکی میخواهند این کار را عملی نمایند ! اوّل جوان توضیح میداد که این کار چقدر سخت و خطرناک است و داخل شدن آفتابه یک طرف و آنکه بیرون آمدنش چقدر سخت تر و ریسکی تر! خواهد بود و اینکه چندین نفر توانسته اند داخل افتابه شوند ولی نتوانسته اند بیرون بیایند و داستان های مهیّج دیگر...
جوانی که قرار بود بره تو آفتابه با یکی از صحنه گردانان شعری را می خواندند و با تکرار هر بار که " می خوام برم تو آفتابه " آن جوان نرمشی و جست و خیزی می کرد ،کُت را در می آورد ، آستین را بالا میزد و سپس پاچه ها را....گاهی تو آفتابه فوت می کرد ؛ گاهی لوله آفتابه را می کشید بالاخره آنکه جان تماشاچیان کنجکاو و دهان باز را بالا می آوردند و هنوز ما اندر خم یک کوچه بودیم.
- می خوام برم تو آفتابه
* چه جوری میری تو آفتابه ؟ آفتابه تنگ و تاریکه ...چه جوری میری تو آفتابه ...
پس از مدتی سعی و تلاش و عدم موفقیت ، مجددا چند ذکر و صلوات برای تقویت روحی جوان دلاور و پول جمع کردن و دعا برای موفقیت جوان ...بالاخره با کمی سیاه کردن همدیگر با پودر ذغال و یا خالی کردن یک سطل آب سرد بر روی دیگری ...نمایش تمام می شد و ما که هنوز در صحنه و آفتابه گیر کرده بودیم و عقب تر از زمان، وقتی به خود می آمدیم که پول را داده بودیم و گیج و مبهوت از شارلاطان بازی آنها و ساده دلی خودمان.
یکی از کارهای دیگر این رندان ، راه انداختن دعواهای مصنوعی در هنگام زنگ تعطیل مدارس و زدن جیب و کیف دانش آموزان و والدین بود.
چندی بعد خبر رسید که ای دل غافل چه نشسته ای که تنش های مرزی میان دو کشور ایران و عراق بر سر اروند رود ( شط العرب ) درگرفته .در میان نا باوری ما ، پس از تعطیلی مدرسه ، همان هنرمندان آفتابه ای در صف جلو و پیشتاز جمعیت بودند و شعار می دادند و به تهییج جمعیت می پرداختند :
"عراق میگه ننه ننه .....شط العرب مال منه "
آن موقع نمی دانستیم که اسم ایرانی شط العرب ، اروند رود بود ، ظاهرا آنها هم که شعار را دیکته کرده بودند نمی دانستند.
" عراق آفتابه سازه ......ایران پیکان میسازه "
ما نیز که از عِرق ملّی ! رگ گردنمان بیرون زده بود با تکرار آن شعارها به دنبال آن جماعت می دویدیم تا دین خود را به وطن ادا نماییم. بزرگترین سئوال در ذهن آن موقع من این بود که آیا این آفتابه جنگ ( آفتابه سازی عراق ) ارتباطی با آن آفتابه قدیمی دارد یا نه ؟ اگر نمایش آنان راجع به دیگ بود آیا عراق به جای آفتابه سازی دیگ ساز می شد یا نه ؟ صحنه گردانان همان بودند و فقط سوژه عوض شده بود.
اینکه چرا پس از سالیان طولانی یکدفعه به یاد افتابه افتادم بی دلیل نیست.از موقعی که یکی از هم بندی ها و دوستان پیشینم ( ایرج مصداقی ) دگردیسی نمود و پوست انداخت ، شاهد یاوه گویی ،هذیان ها و ادّعا های عجیب و غریبی از حضرت ایشان بوده ام که فقط میتوان آنرا با لات و الات، تردستی و کلّاشی های شرح داده شده هنرمندان آفتابه ای ، مقایسه نمود.
ایشان علیرغم آنکه در حرف خودش را دشمن جدّی رژیم آخوندی و منتقد ! مجاهدین می داند ، در عوضِ انجام صریح ترین شکل مبارزه ، با یک شارلاطان بازی سیاسی از نوع آخوندی ، با ادعای به درون آفتابه رفتن میخواهد رژیم را سرنگون سازد. به همان شکلی که آن رندان مردم فریب ، با نرمش ، در آوردن کُت ، بالا زدن آستین و پاچه ،آنروز می خواستد مشتی آدم ساده دل و هالو را بفریبند تا در این میان گره از کار و مشکل خود بگشایند.
گرچه آنروز ما کودک بودیم و آنها نان سادگی و کوتاه اندیشی ما را می خوردند و در پشت سر ، به ریش نداشته ما می خندیدند ، امروز دیروز نیست.مبارزه و نابودی یک دشمن غدّار با حرف و حدیث نمیشود ، مبارزه واقعی ( نه از نوع شارلاطانی ، مجازی و بازی های کامپیوتری ) میدان نبرد ، جبهه ، دیسیپلین، تمرین و مشق نظامی ، تاکتیک و استراتژی و از همه مهمتر ارتش ، سرباز ،و فرمانده میخواهد ، با چند تا کتاب و مصاحبه امکان ندارد رژیمی آنهم از نوع آدم خورش که بر دریای نفت سوار است و سبیل مماشاتگران و غارتگران را به بهای نابودی مایملک ملّتی ضعیف شده با بخشش ها و حراج های افسانه ای چرب می کند نابود کرد ، مگر در خواب پنبه دانه ای.
برای اولین بار در تاریخ ، ایشان به این دکترین رسیده اند که اگر مجاهدین ( دشمن دشمن ) را نابود کنند ، مقاومت و رزم را نفی کنند و به جایش وادادگی ، پاسیفیسم و انفعال را تبلیغ نمایند دشمن ( آخوند های تا بن دندان مسلح ) به شکل معجزه آسایی نابود میشوند.
تو چون خود کُنی اختر خویش را بد
.مدار از فلک چشم نیک اختری را
مبارزه و چنگ در چنگ شدن با چنان آخوند های جانی ، رشادت ، از خود گذشتگی و فدا می خواهد که مصداقی و امثال وی از آن بهره ای نبرده اند.گرچه روزی امید اندکی داشتم که ایشان از ادامه دادن به راهی که انتهایش به دالانهای پر پیچ و خم وزارت اطلاعات منتهی میشود (اعترافات موجود مصداقی به این سقوط گریز ناپذیر در مکتوبات قبل از دگر دیسی وی به وفور یافت میشود) بازگردد، ولی چه میشود کرد که وی در گردن زدن یاران پیشین و آرمانهایشان از رژیم آدم خوار پیشی گرفته و حتی در این گردن زدن ، داعشیان را هم پشت سر گذاشته است.
حدود یک سال و نیم پیش بود که برای اولین بار در مقابل حرمت شکنانی که در جبهه اسیرکُشان نعلین به پا، که بر طبل جنگ و قتال مجاهدین و رهبرانشان می کوبیدند ، آنانی که همآن یک مقدار اعتبار ناچیز خود را مدیون زندان و زندانیان سیاسی و شهدا بودند ، قلم به دست گرفتم تا به عنوان یک زندانی سیاسی سابق از حرمت زندانیان و شهدایی که جایشان در میان ما خالی بود به سهم ناچیز خود دفاع نمایم. نادمانی که از سویی علم و کوتل حمایت از زندانیان را بر دوش خویش قرار داده بودند و خود را صدای فروخفته شهدا می نامیدند و در پشت صحنه مشغول زد و بند با پلید ترین حاکمان جور و ستم و دنبالچه های فرامرزی آنان بودند،
گلی‌ خوش‌بوی‌ در حمام‌ روزی رسید از دست‌ محبوبی‌ به‌ دستم
بدو گفتم‌ که‌ مشکی‌ يا عبیری كه‌ از بوي‌ دل‌آويز تو مستم
بگفتا من‌ گِلی‌ ناچيز بودم ولیكن‌ مدتی‌ با گُل‌ نشستم‌
کمال‌ هم‌نشين‌ در من‌ اثر کرد وگرنه‌ من‌ همان‌ خاکم‌ که‌ هستم.
نقل قول ها و یادآوری مصداقی از شهدا و بویژه سربداران 67 موجب گردیده بود که چنین فرض شود که " مدّت ها همنشینی با گُل ها لاجرم درصدی از آن خصائل نیکو را در همنشینان و نقّالان آن صحنه های حماسی تزریق نموده است .غافل از آنکه در این جهان بیکران برخی اوقات جانورانی انسان نما هم پا به عرصه وجود می گذارند که اگر در رود زم زم هم شسته شوند ، زدودن غدّه های چرکین ذهنی و زنگارها از آنان میّسر نخواهد بود. همین رایحه خوش نقل خاطرات آن شهدا ، مِهری و اعتمادی را در لایه هایی از مقاومت نسبت به مصداقی بوجود آورد ؛ ولی از آنجایی که او ظرفیت و گنجایش آن مِهر ها و الطاف را نداشت دچار خیالبافی های کودکانه شد که " من آنم که رستم بود پهلوان " و متاسفانه " از قضا سرکنگبین صفرا فزود ".به جای قدرشناسی از این همه لطف وافر ، به باج خواهی و زیاده طلبی پرداخت تا شاید در آن شرایط حساس جنبش و مقاومت ، با زورگیری سهمی بیش از حقّش را به خود اختصاص دهد که حتما در فرصتی دیگر به این موضوع خواهم پرداخت.
با آغاز این جنگ سیاسی و شبیخون ارتجاع ( انتشار گزارش 92 ) بود که زندانیان سیاسی از بی حرمتی و سوء استفاده یک هوادار از خانواده و چتر بزرگ مقاومت شوکه شدند .فردی که حتی در لابلای صفحات بیشمار از کتاب خاطرات زندانش ، گاف هایی بزرگ و کُرنش هایی فرصت طلبانه در برابر دشمن هویدا بود .کسی که همان مندرجات کتابش ، برای محکوم کردنش کفایت می کرد ، کسی که با رفتن به بند کارگاه و به نوشته خودش شنا کردن در استخر لاجوردی ها ، رفتن به مرخّصی های طولانی مدت نظر مثبت دادیار زندان را برای زودتر آزاد کردنش جلب می کند و حدودا 6 ماه زودتر از پایان حکمش آزاد می گردد..
خانواده بزرگ مقاومت با خویشتنداری و صبر و تحمل و بزرگواری و بزرگمنشی سال ها بر آن همه ضعف و زبونی چشم پوشید تا شاید آن فرد باز هم از سربداران ، از شهدا و ظلمی که بر آنها رفته است بگوید.تا شاید شاهدی باشد در کارزار اجرای عدالت و به پای میز محاکمه کشاندن قاتلان جانی.زندانیانی که هواداری از مجاهدین محک اعتمادشان به یکدیگر در خانواده بزرگ مقاومت محسوب می شد. این خیانت بزرگ نه تنها خیانت به شهدا و آرمانهایشان بلکه خیانت به اعتماد و رفاقت بی پیرایه ای بود که سالیان سال در میان هواداران مجاهدین و مقاومت ساری و جاری بوده و هست ولی او این حرمت و اعتماد را فدای منافع شخصی خود کرد.
من بیشتر تاسفم از کسانی است که هنوز در گیر در آفتابه رفتن این شارلاطان ها هستند و با دهانی از تعجب باز چون کودکان دیروز منتظر معجزه ای از اینان هستند.با کُت درآوردن ، آستین و پاچه بالا زدن و شعارهای فریبنده ، فقط مشتی کودک و عقب مانده را میشود فریفت.
مبارزه با آخوندهای ویرانگر ایران تحمیل شکست بر آنان و نجات ملّتی بدون داشتن تشکیلات منسجم و فولادین ، سربازانی که حاضرند ، حداکثر بها را در این نبرد بدهند و چندین دهه بر میثاق و قسم خود پیشتر پای فشرده اند ، به فرماندهی قاطع و با عزمی راسخ و بدون عبور از دریایی خون ،متاسفانه غیر ممکن است و تجربه بیش از سه دهه گذشته و دادن شعارهایی از نوع مصالحه و سازش از طرف برخی نتیجه ای جزبه تله افتادن سرآیندگان چنین باورهایی و در خون غلتیدنشان نداشته است .آزموده را آزمودن خطاست.یگانه راه خلاصی از دست ستمکاران و جلادان حاکم بر ایران ، رزم بی امان تا نابودی این سیستم جنایت پرور است .
سالگرد شهادت مجاهد شهید علی صارمی را به عنوان تقدیر از یکی از همین سربازان ا لشگر قسم خورده و مصمم ، که تا لحظه عروج و جاودانگی بر حمایت از مقاومت مشروع ملت ایران و رهبری آن تاکید داشت گرامی میداریم، چرا که تا چنین سربازانی در این میدان نبرد واقعی حضور دارند ، شارلاطان های آفتابه به دست مجالی برای جیب بری و فریب مردم نخواهند داشت.
نیست تردید زمستان گذرد
از قهرمانان و رزمندگان وطن در لیبرتی ، آلبانی ، اوین ، قزلحصار ، زندان ارومیّه و جای جای ایران و جهان حمایت کنیم.
سلام بر آزادی پاینده ایران
رضا فلّاحی از زندانیان دهه شصت و از بازماندگان قتل عام سال1367
عضو اتحاد زندانیان سیاسی - متعهد به سرنگونی


منبع :سایت افتابکاران-

نظام ولایت فقیه و دفاع از مقدسات - علامه حسینی سه شنبه, 09 دی 1393 08:12

نظام ولایت فقیه و دفاع از مقدسات - علامه حسینی سه شنبه, 09 دی 1393 08:12 

Print                
     
               
 
برگرفته از سايت آفتابكاران
-
نظام ولایت فقیه ادعا می کند که مدافع زیارت گاه های شیعه در مقابل حمله های داعش است. اخیرآ نیز رئیس جمهور آن، حسن روحانی گفته است که اماکن متبرکهء کربلا و نجف و بغداد و سامرا برای آنها خطوط قرمز هستند. حسن دهقان وزیر دفاع نیز به پیروی از روحانی اضافه کرده که ایران برای دفاع از اماکن متبرکه حتی بدون گرفتن مجوز، از نیروهای زمینی و هوایی استفاده خواهد کرد. این وضعیت یادآور اوضاع بحرانی عراق در سال 2006 است که ناگهان مرقدهای امامین عسکرین در سامرا عراق را منفجر می کنند و در پی آن این کشور گرفتار درگیری های طایفه ای می گردد. عجیب اینکه جورج کیسی رئیس نیروهای آمریکایی در عراق، در همان ایام رژیم ایران را به دخالت در آن انفجار متهم می کند. این اتهام چندان هم بی ربط نبود زیرا یکی از عناصر سایق سپاه پاسداران اکبر گنجی نیز اعتراف کرده بود که انفجاری که سال 1994 در حرم امام رضا در شهر مشهد رخ داد کار وزارت اطلاعات ایران بوده است. در آن موقع خامنه ای برای انحراف افکار عمومی آن انفجار را به سازمان مجاهدین خلق ایران نسبت داده بود. این حقایق نشان می دهند که ولی فقیه برای رسیدن به اهداف خود از هر وسیلهء نامشروعی از جمله درگیری های طایفه ای استفاده می کند. البته به تناسب شرایط شیوه های خود را نیز تغییر می دهد.
هدف نظام ولایت فقیه از این دخالت ها، چیزی جز فرصت طلبی و بهره برداری سیاسی نیست. این یک رژیم فریبکار است که به هیچ اصولی پایبند نمی باشد. اگر دفاع از مقدسات حق دخالت در کشورهای دیگر را می دهد یهودیان و مسیحیان نیز می توانند ادعا کنند که چون در عربستان، عراق، مصر و ایران، آثار تاریخی مقدس دارند مجاز هستند در این کشورها دخالت نمایند و به آنها حمله کنند.
بنابراین نظام ولایت فقیه هیچ تمایلی به دفاع از مقدسات ندارد بلکه حتی آنها را قربانی منافع خود نیز می سازد.
ما می پرسیم در آغاز اشغال عراق وقتی که ارتش آمریکا، کربلا و نجف که مزارهای امامان در آنجا قرار دارند را بمباران کرد این دفاع از مقدسات و غیرت دینی ولی فقیه کجا بود؟ و چرا در آن هنگام برای دفاع از زیارتگاه های مقدس شیعه، به عراق نیرو ارسال نکرد؟ در آن زمان، دنیای اسلام به وضوح مشاهده نمود که رزیم ایران، به لشکر ابرههء آمریکایی در اشغال یک کشور اسلامی کمک کرد و انواع تسهیلات و اطلاعات را در اختیار آن گذاشت.
در سایهء اشغال سرزمین های عربی، رژیم ولایت فقیه فرصت زیادی برای توسعه طلبی بدست آورده است. هدف این رژیم از ارسال نیروی نظامی به سوریه و لبنان تحت عنوان دروغین دفاع از برنامهء حمایت از مرقد حضرت زینب دختر امام علی و حضرت خوله دختر امام حسین به دلیل همین ماهیت و اهداف توسعه طلبانه است.
نظام ولایت فقیه به همین بهانه های دروغین پایگاه های نظامی و مراکز فرهنگی زیادی در این دو کشور ایجاد کرده است. امسال حکومت مرکزی عراق را نیز امسال وادار ساخت تا به بهانه زیارت، 4 میلیون ایرانی را وارد خاک عراق سازد. شاید فردا نوبت ورود به یمن و سپس عربستان سعودی نیز فرا برسد. چنانچه به رژیم ولایت فقیه، بیش از این فرصت داده شود باز هم توسعه به طلبی اش ادامه خواهد داد.
دبیرکل شورای اسلامی عربی در لبنان.
علامه سید محمد علی حسینی

لحظه هاي ماندگار - لحظه هاي ماندگار(5) - مهدي اقوامي، ژاله مهرام نيا، مهدي حسن بيگي - 930619 930619


عدنان الشحماني مأمور نيروي تروريستي قدس و يكي از فرماندهان اصلي جوخه هاي مرگ عراق را بشناسيد جمعه, 14 آذر 1393 09:59

عدنان الشحماني مأمور نيروي تروريستي قدس و يكي از فرماندهان اصلي جوخه هاي مرگ عراق را بشناسيد جمعه, 14 آذر 1393 09:59

    Print • ايران افشاگر
             
                   
     
    رژيم آخوندي كه خط دفاعي خود را در عراق بسته و سوريه و لبنان را عمق استراتژيك خود مي داند, بارها اعلام كرده است كه هرماشين انفجاري كه در بغداد منفجرمي شود, يك ماه سرنگوني رژيمش در تهران را عقب مي اندازد و براي بقاي سلطه شومش در عراق از هيچ جنايتي فروگذار نيست. به همين دليل نيروي تروريستي قدس بخش عمدة اقدامات جنايتكارانه اش در عراق را از طريق گماشتگانش در عراق كه مقاومت ايران سالها پيش يك قلم اسامي 32هزار نفر از آنها را كه حقوق بگير رژيم بودند با مشخصات كامل افشا كرد.
    آخوندها مداخلات گسترده خود در عراق را توسط نيروي تروريستي قدس و تعدادي از مأموران عراقي اش تحت عناوين گوناگون پيش مي برد كه عدنان الشحماني در شمار اين مأموران است.
    عدنان رميض خرنوب عبيد الشحماني ملقب به عدنان الشحماني وابسته به ليست دولت قانون از استان بغداد و عضو كميسيون امنيت و دفاع پارلمان است كه از مهمترين عناصر نيروي قدس رژيم ايران و گردانندگان جوخه هاي مرگ در عراق مي باشد.
     
    ديدار شيطان بنده با عدنان شحماني
    وزارت اطلاعات آخوندي پس از بركناري مهرة دست نشانده اش مالكي در عراق براي فشار آوردن به مجاهدين به هر خس و خاشاكي چنگ مي زند كه شايد آب رفته را به جوي باز گرداند. از جمله مأمور حلقه بگوش خود, ابراهيم خدابنده را به دوره گردي فرستاده تا از طريق مأموران عراقي و وطني اش آزموده هاي بارها تجربه شده را يك بار ديگر بيازمايد. در اين رابطه شيطان بنده با دژخيم عدنان شحماني يكي از فرماندهان جوخه هاي مرگ در منطقه رصافه بغداد, ديداري داشته است. دژخيم عدنان شحماني, نمايندگي مجلس عراق و رئيس کميته رسيدگي به پروندة مجاهدين در مجلس را نيز به عهده دارد.
    بنابه گزارش يكي از سايتهاي وزارت اطلاعات, در اين ملاقات شحماني ضمن توضيح آخرين وضعيت مجاهدين خلق در عراق و اقداماتي که از جانب حكومت مالكي و پس مانده هايش در عراق عليه مجاهدين صورت گرفته, آرزوهاي رژيم آخوندي و دست نشاندگانش در عراق را كه همان تحت فشار قراردادن و اخراج مجاهدين است, تكرار كرده است. متقابلا شيطان بنده نيز باگفتن اينكه با سقوط مالكي، مجاهدين به ماندن در اين کشور اميدوار شده اند, داغ دل شحماني را تازه كرده است و در كمال يأس و نوميدي به او قول داده است كه شايد بتوان از طريق خانواده هاي وزارتي كاري كرد و دوباره همان بساط اشرف را راه اندازي كرد.
     
    عدنان الشحماني كيست؟
    اولين فعاليت هاي او براي نيروي قدس از اوايل سال 83 شروع شد و در بهمن و اسفند 84 براي دريافت كمكهاي مالي جهت راه‌اندازي نشريه اي به‌نام الهدي دو بار به ايران سفر كرد. او در سال 85 به گروههاي ويژه وابسته به نيروي قدس كه در عراق اقدام به ترور و كشتار و انفجار و راه‌اندازي جنگ فرقه اي مي كنند, منتقل شد و از فرماندهان آن گرديد. شيخ عدنان يكي از فرماندهان گروههاي ويژه و در رديف شيخ ازهر الدليمي، ابودرع، شيخ قيس الخزعلي و... محسوب مي شود كه تا مدتها تحت نام عصائب الحق فعاليت مي كرد.
    وي در كابينه ابراهيم جعفري از معاونين وزير بهداري بود كه با استفاده از امكانات و بودجه اين وزارتخانه، گروه هاي ويژه عملياتي مختص به خود را داشت و هزينه هاي عمليات تروريستي را از اين طريق تامين مي كرد. در اين پروسه او تعداد بسيار زيادي از عناصر وابسته به خود را در وزارت بهداشت استخدام نمود و در اين دوره بود كه بيمارستانها و مراكز وابسته به وزارت بهداشت و تمامي امكانات آن اعم از آزمايشگاهها، آمبولانسها و... به خدمت عمليات تروريستي گروههاي ويژه درآمد و ميليونها دلار از اين وزارتخانه اختلاس نمود و بودجه هنگفتي از اين وزارتخانه را براي مقاصد تروريستي صرف كرد.
    در سال 86 عدنان الشحماني تشكلي به‌نام ”تجمع عراق ملي“ را به راه انداخت كه يكي از تشكلهاي ساخته و پرداخته نيروي قدس سپاه در عراق بود كه در بغداد مخفيانه اقدام به عمليات عليه نيروهاي مخالف رژيم ايران مي كردند. نيروي قدس پس از راه‌اندازي اين تشكل, مليونها دلار به وي پرداخت نمود و از او خواست عليه نيروهاي اتئلاف و عراقياني كه مخالف دخالت رژيم ايران در عراق هستند عمليات كند.
    شحماني براي هماهنگي فعاليتهاي تروريستي، چندين بار همراه شيخ قيس الخزعلي, رئيس باند جنايتكار عصائب اهل الحق در بصره با ابورضوان (عماد مغنيه از عناصر رژيم در لبنان كه بعدها در سوريه كشته شد) ديدار داشت.
    در سال 86 كه نيروهاي آمريكايي فرماندهان شبه نظاميان وابسته به رژيم ايران و فرماندهان تيمهاي مرگ را دستگير مي كردند، عدنان الشحماني به توصيه مالكي براي مدتي به ايران رفت.
    نيروي قدس پس از ورود عدنان الشحماني به ايران ارتباطات نزديكتري با وي برقرار نمود و سپس به‌طور كامل به استخدام نيروي قدس سپاه درآمد. عدنان الشحماني پس از بازگشت به عراق در پاييز سال 86 از فرماندهان اصلي گروه هاي تروريستي منطقه رصافه بغداد شد.
    طي مدتي كه عدنان الشحماني فرماندهي گروه هاي ترور را در منطقه رصافه بغداد برعهده داشت در هماهنگي با نيروي قدس، تعداد قابل توجهي از اعضاي اين گروهها را براي گذراندن دوره هاي آموزشي به ايران اعزام نمود.
    وي به‌همراه شيخ قيس الخزعلي از پايه گذاران گروه هاي ويژه بودند كه به دستور نيروي قدس در عراق راه‌اندازي شد. در اواخر سال 86 نيروي قدس كمكهاي مالي كلاني را براي انجام عمليات به عدنان الشحماني، شيخ قيس الخزعلي و گروه هاي وابسته به آنان اختصاص داده بود و از طريق عواملش در دولت عراق مقري را در منطقه جادريه بغداد جهت حمايت از فعاليتهاي وي، در اختيار عدنان الشحماني قرار داد.
    عدنان الشحماني كه ارتباطات بسيار نزديكي با مالكي دارد در اواسط خرداد ماه امسال براي مسلح كردن شبه نظاميان وابسته به خودش, درخواست سلاح نمود و مالكي سلاح هاي مورد نياز وي كه بالغ بر 7500 قبضه از انواع سلاح ها بود از طريق آكادمي پليس در اختيار وي گذاشت.
    وي ارتباطات نزديكي با ساير گروه هاي شبه نظامي وابسته به نيروي قدس بويژه با بدر و شخص ابومريم الانصاري (وزير شهرداريها در دولت عبادي) دارد. در اواخر مهر ماه امسال، در جلسه اي در دفتر مركزي بدر در جادريه بغداد، ايده تشكيل لشكري از شبه نظاميان تحت عنوان «انصار بدر» مطرح شد و عدنان الشحماني و ابومريم الانصاري از نفرات دست اندركار تشكيل اين لشكر بودند.
     
    مأموريت جديد از طرف نيروي قدس:
    در آستانه انتخابات شوراي استانها در سال 87 نيروي قدس از عدنان الشحماني خواست تا با حفظ فرماندهي گروه هاي ويژه وابسته بخود، به كار سياسي نيز روي بياورد و در انتخابات شوراي استانها شركت نمايد و به عنوان يك جريان سياسي در عرصه سياسي عراق خود را مطرح نمايد تا راه خود را براي ورود به پارلمان و گرفتن مناصب بالاي دولتي و وزارتي هموار كند.
    بر اساس توجيهات نيروي قدس، عدنان الشحماني تلاش مي كرد تا با نزديك شدن به مراكز قدرت در دولت مالكي، موقعيت خود را در دولت آينده عراق، چه در پارلمان و يا ساير مناصب دولتي تثبيت كند. از اين‌رو در جريان انتخابات پارلماني 2010 وي وارد ائتلاف دولت قانون گرديد و به مجلس راه يافت و عضو كميسيون امنيت شد و هم اكنون نيز عضو كميسيون امنيت پارلمان و رياست کميته رسيدگي به پرونده مجاهدين خلق در مجلس را نيز به عهده دارد.