زن مقاومت آزادی پیشتازان راه رهائی خلق ومیهن

زن مقاومت آزادی پیشتازان راه رهائی خلق ومیهن

۱۴۰۲ بهمن ۱۱, چهارشنبه

سالروز شهادت مجاهد کبیر احمد رضایی، آموزگار بزرگ شجاعت‌، فداکاری و قاطعیت در نبرد

 سالروز شهادت مجاهد کبیر احمد رضایی، آموزگار بزرگ شجاعت‌، فداکاری و قاطعیت در نبرد

-

مجاهد کبیر احمد رضایی، نخستین شهید و  آموزگار بزرگ فداکاری و قاطعیت در نبرد
مجاهد کبیر احمد رضایی، نخستین شهید و آموزگار بزرگ
 فداکاری و قاطعیت در نبرد
یازدهم بهمن‌ماه، سالروز شهادت مجاهد کبیر احمد رضایی، از مسئولان برجسته سازمان مجاهدین خلق ایران است که طی نبردی قهرمانانه با مزدوران ساواک شاه در خیابان غفاری تهران به‌شهادت رسید.
 احمد رضایی، نخستین شهید سازمان مجاهدین خلق و یکی از درخشان‌ترین چهره‌های انقلابی تاریخ معاصر ایران است. او قهرمانی است که تا آخرین لحظه‌ی زندگیش، بار تمام مسئولیت‌ها و وظایفش را با قاطعیت و پشتکاری شگفت‌انگیز به دوش کشید و با شهادتش نیز سنت قهرمانانه و پاکبازانه‌ٔ ”فدای تمام‌عیار“ را بنیان گذاشت. از آن روز به بعد، رویکرد قهرمانانه احمد، به الگوی یکی از شورانگیزترین ارزش‌های مجاهدین تبدیل گردید.
احمد رضایی، از نسل انقلابیونی بود که از کودتای استعماری ۲۸مرداد ۱۳۳۲ و کشتار بی‌رحمانه شاه در ۱۵خرداد سال ۱۳۴۲، تجربه و درس مبارزه انقلابی آموختند و قدم در مسیر راهگشایی بن‌بست مبارزه مردم ایران گذاشتند. او که مبارزه سیاسی را در نوجوانی در پیوند با جریانات و گروه‌های سیاسی و مذهبی سال‌های آخر دهه‌ی ۳۰ آغاز کرده بود، در میان شخصیت‌ها و مبارزان مذهبی آن دوران به‌ویژه نزد پدرطالقانی، بسیار محبوب بود.
احمد در سال‌های ۱۳۴۳ و ۱۳۴۴ در تبدیل عزاداری‌های معمولی به ‌یک تظاهرات وسیع سیاسی در تهران نقش برجسته‌یی داشت. سال سوم دبیرستان بود که در حال انتقال یک دستگاه چاپ به‌ منزل، توسط پلیس، دستگیر و مدتی در زندان بود.
احمد با این‌که در دبیرستان، شاگرد ممتازی بود، ولی همواره در تضاد میان تحصیل و مبارزه، مبارزه را انتخاب می‌کرد. به‌همین دلیل از سال پنجم دبیرستان، درس را رها کرد. به‌ سربازی هم نرفت و زندگیش را به‌طور تمام‌عیار وقف مبارزه نمود.
او به‌دلیل کاراکتر بسیار فعال و پرجوش و خروشی که داشت، در میان طبقات و اقشار مختلف کارگر، بازاری و دانشجو صدها دوست و آشنا داشت و همه، او را به‌عنوان سمبل تحرک و جسارت می‌شناختند.
احمد دور جدید فعالیت‌های انقلابی خود را با مرزبندی با جریانات سیاسی آن دوران آغاز کرد. در این مسیر بود که در سال ۱۳۴۸، گمشده خود را یافت و به‌ سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست. در این راه در پرتو تلاش و فعالیتی پیگیر و خستگی‌ناپذیر به‌عنوان یکی از مسئولان ارزنده تشکیلات مجاهدین، منشأ خدمات بسیار گردید.
اما آنچه نام احمد را به‌عنوان یک انقلابی بزرگ و یکی از برجسته‌ترین کادرهای مجاهدین برای همیشه در تاریخ سازمان و مبارزات انقلابی مردم ایران به‌ثبت رسانده، نقش بی‌همتای او در بازسازی تشکیلات مجاهدین پس‌ از ضربه گسترده رژیم شاه به تشکیلات مجاهدین در سال ۱۳۵۰ بود. هنگامی که در اوضاع تیره و بحرانی پس‌ از یورش‌های ساواک، با دستگیری کلیه بنیانگذاران و ۹۰درصد از اعضای مرکزیت مجاهدین، اساس موجودیت سازمان در‌ معرض خطر قرار گرفته بود، احمد به‌عنوان تنها کادر باقیمانده از مسئولان مجاهدین، رسالتی سنگین را بر‌عهده داشت و می‌بایست در بحبوحه بسیج دیوانه‌وار ساواک و تور وسیعی که برای دستگیریش پهن شده بود، به بازسازی تشکیلات بیرون زندان مبادرت می‌کرد.
 
 
 
احمد طی ۶ماه تلاش بی‌وقفه و خستگی‌ناپذیر و با صمیمیت، فداکاری و شجاعتی توصیف‌ناپذیر، شروع به گردآوری و سازماندهی نیروهای باقیمانده کرد. او بی‌هراس از تورهای وسیع ساواک با اجرای روزی ۲۰قرار، توانست به‌کمک کادرهای ارزنده‌یی چون فرمانده کاظم ذوالانوار مسئولیت عظیم و حساس بازسازی تشکیلات سازمان را به‌خوبی به‌انجام برساند. احمد نقش برجسته‌یی در فرار قهرمانانهٔ مجاهد کبیر رضا رضایی از چنگال ساواک داشت و فعالیت‌های او پس از فرار رضا وارد مرحلهٔ تازه‌یی شد.
یکی از مجاهدانی که تا قبل از دستگیری سال ۱۳۵۰، تحت مسئولیت شهید احمد رضایی بوده می‌گوید: «هنگامی که در شهریور ۱۳۵۰، هجوم ساواک به پایگاه‌های مجاهدین آغاز شد، هنوز چند هفته‌یی از وصل شدن تیم ما به احمد نمی‌گذشت. احمد با تجربه‌یی که داشت و به‌خصوص به‌مدد هوشیاری و آمادگیش، توانست به‌سرعت از آنچه در اطراف‌مان می‌گذشت نتیجه‌گیری کرده و خانه‌هایی را که در معرض خطر بودند، تخلیه کند. از جمله پایگاه استقرار تیم ما در تهران که احمد به‌سرعت آن را تخلیه کرده و علامت سلامتیش را برداشته بود و علامت خطر گذاشته بود و ما با دیدن علامت خطر از دستگیری جستیم و به پایگاه‌های دیگر منتقل شدیم».
احمد در این دوران و تا زمان دستگیری محمد حنیف‌نژاد، یار و یاور و کمک بسیار مهمی برای او بود. او به‌ تلاشی بی‌وقفه و خستگی‌ناپذیر برخاست و با شور و حرارت و انگیزه خارق‌العاده‌یی به‌ یاری سازمان شتافت. گویی در این سختی و ضربه، احمد، بال و پر درآورده بود و فضای پرواز پیدا کرده بود. شگفتا که در آن شرایط سخت و سنگین پلیسی که ساواک به‌طور تمام‌عیار برای درهم‌پیچیدن تشکیلات سازمان، بسیج شده بود، احمد فضای کار، تلاش، مسئولیت‌پذیری، فداکاری و در یک‌کلام جانبازی مساعدتری پیدا کرد و به‌مدد ویژگی‌های برجسته‌یی که داشت، از جمله سرعت عمل بالا و تیزی و قاطعیتش در تصمیم‌گیری، موفق شد مسئولیت سنگینش در این دوران را به‌نحو احسن به‌پیش برد.
نقش احمد به‌خصوص وقتی بیشتر بارز شد که بعد‌  از مدت کوتاهی شهید بنیانگذار محمد حنیف‌نژاد هم دستگیر شد و عملاً سنگینی بار مسئولیت حفظ و تجدید سازماندهی سازمان، اداره کادرها و حفظ ارتباطاتشان بر دوش احمد قرار گرفت و او مسئولیتش را به تمام و کمال انجام داد.
احمد معتقد بود به‌دلیل خیانت به‌اصطلاح رهبران سیاسی گذشته، مردم به این سادگی به حزب و سازمان و هیچ رهبر سیاسی اعتماد نمی‌کنند. او به این حرف تا بن استخوان ایمان داشت. آنقدر که گویی همواره مترصد بود با شهادتش اعتماد مردم را به‌ پیشتازان راستین‌شان بازگرداند. به‌همین دلیل با تغییر فضا و پلیسی-نظامی شدن جامعه پس از ضربه سال ۱۳۵۰، او اولین کسی بود که با ذکاوت انقلابیش، ضرورت مسلح شدن و درآویختن مسلحانه و تا آخرین نفس با مزدوران مسلح ساواک را دریافت و در عمل کردن به آن بسیار قاطع بود.
همین انگیزه و اعتقاد او بود که توانست روح تهاجمی را در کادرهای سازمان، به‌ویژه پس از ضربه ۱۳۵۰، بدمد. احمد به‌طور خاص با شهادتش خط سرخ مقاومت و نثارخون برای رهایی خلق را به‌عنوان یک ارزش در انقلاب ایران خلق کرد. امروز از برکت آن خون‌ها و راهی که قهرمانان پیشتازی همچون احمد رضایی گشودند، بذل مال و جان و عزیزان و خانمان برای نسل مجاهد خلق، بسیار ساده شده و در شمار بدیهیات است. اما در آن روزگار، آن کار سنگین و طاقت‌فرسا و دست و پنجه نرم کردن ۲۴ساعته با خطرها و تهدیدها، حتی برای بسیاری از نیروهای آگاه جامعه هم قابل فهم نبود.
یکی دیگر از مجاهدانی که پس از ضربه سال ۱۳۵۰، در ارتباط با احمد رضایی قرار داشت، می‌گوید: در روزهای بحرانی بعد ‌از ضربه، احمد قهرمان، تأثیر بسیار زیاد و تعیین‌کننده‌یی در حفظ سازمان داشت. بعد از هر ضربه‌یی، امیدواری، تحرک، حرکت به‌پیش و پرهیز از هر نوع سکون، مهم‌ترین عوامل برای بازسازی هستند. احمد به‌دلیل قاطعیتش در برابر دشمن، فی‌الواقع سمبل و نمونه بارز چنین خصوصیاتی بود. همه ما وقتی سر قرار احمد می‌رفتیم، فشار و سختی ضربه سنگین شهریور را فراموش می‌کردیم. احمد به‌درستی درک کرده بود که باید پیش‌آمدن ضربه را با همه درمیان بگذارد و تغییر شرایط را به همه بگوید و هر‌ کس را در هر سطحی که هست در مقابل مسئولیت‌هایش قرار بدهد. او با تک‌تک افراد سازمان در سطوح مختلف قرارهایی اجرا می‌کرد که اسمش را گذاشته بود ”قرار تعیین‌تکلیف“. مضمون حرف احمد در این قرارها و توضیح به افراد این بود که سازمان در معرض ضربه سختی قرار گرفته و علت، هر‌ چه باشد، در این شرایط سخت از هر فرد سطح جدیدی از مسئولیت و مایه‌گذاری انتظار می‌رود. زیرا دیگر، مدار قبلی از کار و ارتباط با سازمان قابل‌قبول نیست. هر فرد باید به این مسأله جواب مشخص می‌داد و ”تعیین‌تکلیف“ می‌شد که در این مرحله چه خواهد کرد. تردید و دودلی و یأس و سختی ضربه، به‌ این صورت از صفوف ما رخت برمی‌بست و به امید و تحرک و تلاش و آمادگی برای ورود به ‌مرحله انجام عملیات نظامی تبدیل می‌شد.
این شیوه برخورد قاطع و جدی احمد، در فاصله کوتاهی در مناسبات باقیمانده سازمان و نیروهای هوادارش، همه چیز را یک مدار کیفی ارتقا داد. او با قدرت تصمیم‌گیری و سخت‌کوشی در جلوگیری از دامنه ضربه تلاش کرد و موفق شد.
در صدر کارنامه درخشان حیات انقلابی احمد، شهادت و قاطعیت او در نبرد با دشمن می‌درخشد و این سنت را جنبش نوین انقلابی مردم ایران مدیون احمد رضایی است. از این جهت دامنه تأثیر کار احمد به سازمان ما محدود نشد و سایر انقلابیونی که در دوران شاه، دوش‌به‌دوش مجاهدین می‌جنگیدند بارها در زندان و خارج زندان از نقش و تأثیر راهگشای احمد و نحوه شهادت او تقدیر کردند و حق قهرمانی او را به‌جا آوردند. چرا که همه، تأثیر مادی آن را که یک گام به‌پیش در مبارزه مسلحانه بود، می‌دیدند.
روز دوم شهریور، ‌وقتی در اولین قرار پس‌ از ضربه، احمد را در قرار زاپاس ملاقات کردم، کاری را که ۵ماه بعد، در درگیری با ساواک انجام داد، برایم به‌صورت ایده کاملاً مشخصی بیان کرد و گفت: ”ما حق نداریم زنده به‌دست دشمن بیفتیم و باید با دشمن درگیر شویم“ و او خود، نخستین کسی بود که به این درس بزرگ در صحنه رودررویی با دشمن عمل کرد و با این قاطعیت خود، نقشی کیفی، تاریخی و راهگشا در مسیر مبارزه انقلابی با رژیم شاه ایفا کرد. او حتی اجازه نداد دشمن به سلاحش نیز دسترسی پیدا بکند. شهادت احمد، گام بسیار آگاهانه مشخصی بود که در تقدیر حرکت سازمان قرار داشت و فکر می‌کنم به‌همین دلیل است که تابلو شهادت احمد تا این درجه، کامل و صیقل‌خورده و شفاف است».
برادر مجاهد ابوالقاسم رضایی، برادر کوچک‌تر احمد که در آن هنگام در زندان اوین بود، خاطره شنیدن شهادت احمد و تأثیرات آن را چنین بازگو می‌کند:
 «در آن شرایط ما توانسته بودیم یک رادیوگوشی وارد اوین کنیم. این رادیو را بچه‌های خودمان در زندان قزل‌قلعه برایمان آورده بودند. آن روزها وقتی زندانیان مجاهد را برای پرونده‌خوانی و دیدار با‌ بازپرس و وکیل به دادرسی ارتش می‌بردند، گاهی دور از چشم نگهبانان می‌توانستند مجاهدینی را که از زندان‌های دیگر آمده بودند، ببینند و مخفیانه، چیزی را رد‌و‌بدل کنند.
این رادیو در آن دنیای بی‌خبری زیر چنگ ساواک، برایمان ارزش زیادی داشت و نهایت سعی ما این بود که لو نرود. به‌همین دلیل به‌رغم آن‌که همه افراد بند عمومی از خودمان بودند و جاسوسی بین ما نبود، هنگام گوش‌کردن به‌ رادیو زیر پتو می‌رفتیم تا اگر نگهبان به‌طور ناگهانی در را باز کرد متوجه آن نشود. گوش‌دادن به‌ اخبار ساعت ۲ بعد‌از‌ظهر که مهم‌ترین بخش خبری آن بود به‌طور نوبتی توسط چند‌ نفر انجام می‌شد. آنها خبرها را به‌خاطر سپرده و برای بقیه نقل می‌کردند. روز ۱۱بهمن نوبت شهید علی میهن‌دوست بود که اخبار را گوش کند. هنوز چند‌ دقیقه‌یی از شروع اخبار نگذشته بود که سراسیمه از زیر پتو برخاست، سرجایش نشست و گفت: ”بچه‌ها احمد شهید شد“! دقایقی همه ساکت شدند. این سکوت سنگین، با ‌زمزمه سرود عربی «اقمص یداک فی دمی» یا سرود «شهید» شکسته شد، زمزمه این سرود از گوشه اتاق شروع شد و به سرعت، تمام اتاق را فراگرفت. ما آن‌موقع، خودمان هنوز سرودی نداشتیم و تعدادی از بچه‌ها که در فلسطین دوره دیده بودند، برخی سرودهایی را که حفظ کرده بودند، به‌ بقیه یاد می‌دادند. مضمون این سرود به‌ این‌ قرار بود:
انگشتانت را به‌ خون من آغشته کن
و از زبان من وصیتم را بنویس
بنویسید برای همه، ای برادرانم، ای برادرانم
که من وصیت خود را نوشتم
این رسالت نسل ماست
این علامت صبح پیروزی ماست
این پایان شب تیره ماست
من رفتم. شما راه را ادامه دهید و سختی‌هایش را تحمل کنید، تحمل کنید
با‌خواندن این سرود بود که مجاهدین به‌استقبال اولین شهیدشان رفتند. شهادت احمد در آن شرایط به‌ همه، انگیزه دیگری داد. چون مجاهدین همه‌چیز را در طبق اخلاص گذاشته و آماده بودند تا برای آزادی میهن‌شان، دست ‌به‌ هر ‌فداکاری بزنند. دستگیری غافلگیرانه شهریور ۱۳۵۰ و دستگیری‌های بعدی که به‌دنبال آن صورت گرفت، همه بدون درگیری بود و همه اعضای سازمان از این‌که دستگیری غافلگیرانه، اجازه نداده بود با‌ رژیم مقابله کنند، افسوس می‌خوردند. احمد با ‌شهادت خود، آن‌ هم به‌ آن‌ صورت حماسی، آرزوی همه مجاهدین را در مقابله با ساواک شاه محقق کرد. دشمن به هیچ چیز احمد دست نیافت به‌خصوص که ساواک بعد از دستگیری شهید حنیف‌نژاد، برای جلوگیری از تجدید سازماندهی مجاهدین همه انرژیش را روی دستگیری احمد متمرکز کرده بود. طرح احمقانه ساواک در فرستادن رضا به‌همراه مأمورانش برای این‌که ردی از احمد پیدا کنند، دقیقاً به‌همین خاطر بود. طرحی که به فرار قهرمانانه رضا منجر شد و داغ سنگینی بر دل ساواکی‌ها گذاشت».
مجاهدی دیگر، خاطره خود را از لحظه ‌شنیدن خبر شهادت احمد، چنین بازگو کرده است:
 «لحظه‌یی که خبر شهادت احمد را در زندان اوین شنیدیم هرگز از یادم نمی‌رود. شهید بنیانگذار سعید محسن پس از پخش خبر شهادت احمد از رادیو و انتشار آن در بند عمومی اوین، با روی خندان و بشاش و حالتی که فهم آن در آن لحظات برایم مشکل بود، گفت بچه‌ها تبریک می‌گویم، راه باز شد. احمد حق بزرگی به گردن سازمان دارد. واقعاً برای جنبش مبارک است. مات و مبهوت، سعید را نگاه می‌کردیم و برایمان عجیب بود که چرا سعید در فقدان چنین مسئول ارزنده‌یی تبریک می‌گوید.
سعید توضیح داد که راه را باید با قاطعیت ادامه داد و باید کسی در این زمینه پیشقدم می‌شد و این خیلی برای سازمان ما افتخار است که سمبلی از قاطعیت، فداکاری و جسارت و پاکبازی را به‌عنوان اولین شهید در مقابله با دشمن، آن‌هم دقیقاً به‌همین شکل ارائه کند. این خون به تمام کسانی که از این پس با دشمن، روبه‌رو می‌شوند پیام خواهد داد که چگونه باید با دشمن برخورد کنند. احمد رضایی نه فقط در صحنه تشکیلاتی و حفظ سازمان بلکه در این صحنه، مسئولیت خود را به بهترین صورت و کامل‌ترین وجه به‌پایان رسانده است.
آنچه شهید بنیانگذار سعید محسن بیان کرد، به‌طور واقعی و مادی از همان روز به ۲سنت انقلابی چشمگیر ویژه مجاهدین تبدیل شد و باقی ماند. اول، نفس برخورد با شهادت؛ دوم این‌که در مقابل شهادت‌ها نه‌تنها خم به‌ ابرو نیاورند و به عزا و مصیبت ننشینند، بلکه تبریک بگویند. تبریک به‌خاطر این‌که یک مجاهد خلق به‌ عهد خود با خدا و خلق وفا کرده و چنین راهی را با افتخار و سرافرازی به‌انتها رسانده است. هر مجاهدی که به‌شهادت می‌رسد، بار مسئولیتش را در اوج سرفرازی و شایستگی بر زمین می‌گذارد و از این جهت است که آن را شایان تبریک می‌دانیم. اگر‌ چه فقدان هر مجاهد خلق بسیار تلخ و دردناک و شایسته عمیق‌ترین تسلیت‌هاست».
زندگی کوتاه اما پربار احمد، فرازها، نقطه‌عطف‌ها و آموختنی‌های بسیار دارد. اما شهادت قهرمانانه ‌او و سنت انقلابی که از خود بر جای گذاشت، آنچنان تأثیرات انگیزاننده‌یی در میان مجاهدین داشت که مجاهد کبیر رضا رضایی درباره ‌ارتقاء روحیه نظامی و خشم انقلابی در میان اعضای مجاهدین گفت: «اگر رعایت مصالح و ضوابط سازمانی ایجاب نمی‌کرد، نمی‌شد مانع از این شد که اعضای ما در هر جا به‌ دشمن حمله نبرند».
از آن‌ روز تاکنون و به‌ویژه در دیکتاتوری سیاه و ضدبشری آخوندی، ‌ده‌ها هزار مجاهد، با افتخار، همان ارزشی را که احمد به‌عنوان اولین شهید مجاهد، پرچمدارش بود، لبیک گفته‌اند و حماسه‌های بسیار آفریده‌اند. اگر آن‌ روز احمد، ستاره‌یی در آسمان مبارزات خلق ایران بود، اینک این آسمان، غرق ستاره‌هاست و کهکشان بلند شهیدان بر پیروزی محتوم مقاومتی که با خون آنها شکل گرفته گواهی می‌دهد.
 
 
احمد رضایی از زبان مجاهد شهید رضا رضایی
 
 
 
 
شهادت احمد، امیددهنده و راهگشا بود. احمد، دوست بزرگ و صمیمی مردم بود و یک لحظه در زندگیش از یاد دردهای مردم غافل نبود. همیشه به من سفارش می‌کرد که اگر من شهید شدم، از طریق آدرسهایی که نوشته‌ام به کمک به آنها ادامه بده. در آخرین روز از زندگیش در این دنیا به من گفت، رضا! برای این‌که درخت انقلاب، خشک نشود خون ما باید ریخته شود. ما با خون خود باید مسیر حق و عدالت و راه مبارزه را به‌طور مشخص ترسیم کنیم و ادامه داد که برای مبارزه کردن باید نفرتی عمیق نسبت به دشمن داشت، بدون نفرت عمیق نسبت به دشمن نمی‌توان مبارزه کرد… همیشه‌ آرزو می‌کرد که در گرماگرم پیکار، شهید شود و زنده به‌دست دشمن نیفتد؛ و به آرزویش رسید. او می‌گفت: چه اهمیتی دارد که ما شهید شویم در‌حالی‌که می‌بینیم به‌جای هر شهیدی و هر تفنگی که بر زمین می‌افتد صدها و هزاران پیکارجوی مجاهد سر برمی‌آورند و تفنگ به‌دست می‌گیرند.
 احمد با شهادتش، راه شجاعت، راه فداکاری و ایمان به‌حق را به مردم آموخت و امروز ما با امید فراوانتر، روحیه‌یی قویتر، گامهایی استوارتر و قلبی سرشار از کینه و نفرت به دشمن در راه پرافتخار او گام بر‌می‌داریم و در آرزوی شهادتی این‌چنین به پیکار خود ادامه می‌دهیم… شش‌ماه از آخرین روزهای زندگی احمد سرشار از شجاعت، فداکاری، صمیمیت و سخت‌کوشی بود.
او معلم بزرگ ما بود و صفاتش درس آموزنده‌یی است برای ما. او با شجاعت و پشتکاری که از خود نشان داد، امیدها برانگیخت و شجاعتها آموخت. حماسه فداکاریهای او، بیش از پیش ما را به خلقی که چنین فرزندان پاکی را در دامن خود پرورده است، امیدوار می‌سازد… شهادت احمد همان‌قدر که برای ما غم‌انگیز بود، امیددهنده و راهگشا نیز بود. او به‌ما نشان داد که آنچنان قدرت و شرفی داریم که دشمن ناپاک را حتی در یک نبرد نابرابر به‌ضجه وامی‌داریم. خون احمد با همه عشق و کینه‌یی که در درون داشت، امروز در رگهای ما جاری است و خاطره قهرمانی و فداکاری او به‌ما عزمی استوار می‌بخشد که تمام آرزوهای مقدس و انقلابیش را تحقق بخشیم و در خواندن سرود رزم‌آوری و پیروزی با او همصدا شویم.
شهادت احمد برخلاف تصور احمقهایی که برای اثبات نظرات تسلیم‌طلبانه‌شان از هر شکست، ناامیدی و از هر سوز سرما، زمستانی می‌سازند، نه‌تنها هیچ ناتوانی‌یی را اثبات نمی‌کند، بلکه درست، نشان‌دهنده این است که ما تا آن‌حد از ظرفیت فداکاری و جانبازی برخورداریم که رنج نبردی سخت و طاقت‌فرسا را تا آن زمان که خلق را به‌حرکت درآوریم دلاورانه بر دوش بکشیم. حیف این است که احمدهای فراوانی بوده‌اند که مجال خدمتی بیشتر نیافته‌اند و احمدهای فراوانی خواهند آمد که این رسالت را به‌آخر برسانند.
ما در پس همه جنایتهای خونبار رژیم آدمکشان شاه، ضعف و زبونی و نکبت او را می‌بینیم.‌در پس وحشت او از زنده‌نگه‌داشتن جوانی ۱۹‌ساله و ریختن خون برادر مجاهدمان مهدی در زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها، وحشت او را از موج خروشان جوانان رزمنده‌یی که هرگز در چهره‌های مردانه‌شان تسلیم و سکوت خوانده نمی‌شود، می‌بینیم. (از نامه مجاهد شهید رضا رضایی به‌مادرش، به‌مناسبت اولین سالگرد شهادت احمد)

سروهای استواری ومقاومت ،عیاران مجاهد شهید صفی قلی اشرفی ویاران پاکبازش ۳

 

سروهای استواری ومقاومت ،عیاران مجاهد شهید صفی قلی اشرفی ویاران پاکبازش

مجاهد شهید صفی قلی اشرفی مسئول ورهبر عیاران



مجاهد شهید صفی قلی اشرفی  ۲۷ ساله  دانشجوی دانشگاه تهران

مجاهد شهيد صفی قلی اشرفی در سال ۱۳۳۹ بدنيا آمد پدرش محمد ولی اشرفی رهبر ومراد يک اقليت حق بود 

صفی قلی دردوران انقلاب انقلاب ضد سلطنتی دانشجوی


 فعالی بود که مخفيانه با جنبش دانشجوئی برای


 سرنگونی شاه تلاش ميکرد.


از فعالیتهای صفی قلی در فاز سیاسی پخش نشریه


 مجاهد درکرج وسرخ حصار وقلعه حسن خان و....بود


 همچنین برای بالا بردن آگاهی ایدئولوژیک تعدادی را


 برای کلاسهای تبیین به تهران میبرد وبسیاری از جوانان


 را هم عضوگیری کرد .


از طرفی فعایتهای مردمی برای ایجاد شغل وگذران


 زندگی وکمک به آنها شرکت بزرگ زراعی ایجاد کرده


 بود که بسیاری از مردم در آن کار میکردند ودر آمد


 داشتند



او مجاهدی دلیر وتشکیلاتی ووصل بود وآرمان جامعه بی


 طبقه توحیدی را دنبال میکرد.


معتقد به مبارزه مسلحانه با نظام خمینی وولایت فقیه


 خونریز وپاسدارن جنایتکار بود.

مهمتر از این او خمینی را کامل نفی میکرد ومیدانست آرمانش را در کجا بجوید در سال ۶۴ یکی از نفرات پرسید نظرشما در رابطه با انقلاب ایدئولوژیک ۶۴ چیست ؟

صفی قلی قهرمان پاسخ داد : ما باید سرسپاری را از خواهر مجاهد مریم رجوی بیاموزیم

صفی قلی قهرمان: ما باید سرسپاری را از خواهر مجاهد مریم رجوی بیاموزیم

بله صفی قلی قهرمان در اواخر سال ۱۳۶۴ به اسارت پاسداران خمینی جلاد در آمد و۸ بهمن ۱۳۶۷ بعد از ۲سال شکنجه ورنج اسارت همراه یار وفا دارش روح الله اشرفیان  در زمین چمن سرخه حصار سربدار شدند وهمان روز هم یار وفادار وغم خوار وهمرزم دیگر صفی قلی مجاهد شهید احمد زنگی در فلکه مرکزی شهریار  بدست دژخیمان وپاسداران شقاوت پیشه بدار آویخته شد که در اطلاعیه رژیم هم آمده روزنامه اطلاعات ۱۰ بهمن ۱۳۶۷



مجاهد شهید صفی قلی اشرفی ومجاهد شهید  وروح الله اشرفیان در روز ۱۰ بهمن ۱۳۶۷ در زمین چمن سرخه حصار سربدار شدند


نقشه منطقه فعالیت گروه عیاران برهبری مجاهد دلیر صفی قلی اشرفی

نکته مهم که برای رژیم یک شکست آنهم در برابر چشمان بیش از ۱۰۰۰۰مردم گرد آورده شده رقم خورد .

مدتی قبل از اعدام ، جنایتکاران دادستانی وپاسداران که رئیسی آنها را هدایت  میکرد  مجاهد شهید صفی قلی اشرفی  را به سرخه حصار بردند وبیش از ده هزار نفر از مردم آن منطقه را با تزویر وتطمیع واجبار گرد آورده بودند تا مجاهد دلیر صفی قلی اشرفی برای آنها سخنرانی کند واز راه ورسمش واز مجاهدین خلق تبری بجوید  اما او با سخنان قاطع به مردم حاضر که محوطه ورزشی بودند واطراف آنرا باپاسداران و تیربارسنگین چیده بودند سخن گفت گفت که من از روزی که این راه پر افتخار راه انتخاب کردم میدانستم که عاقبتش چیست


لحظات قبل از اعدام مجاهد شهید صفی قلی اشرفی


صفی قلی اشرفی کفت تا آخرین قطره خون به آرمانم وراهم استوارم 

 ومن بر سر موضع خودم استوارم وتا به آخر وفا دار خواهم ماند


صفی قلی اشرفی در لحظات اعدام از مردم وآرمانش دفاع کرد

از طرفی برای اینکه  پاسداران ودژخیمان  دادستانی از او آتو بگیرند پرسیدند سلاح ها را برای چی میخواستی ؟


صفی قلی اشرفی آن مجاهد قهرمان گفت ما سلاح را برای دفاع از مردم وآرمانمان تهیه کرده بودیم

صفی قلی اشرف با لبی خندان وتبسمی تمسخر آمیز رو به دژخیمان جنایت کار خمینی گفت سلاح برای چه میخواستیم ؟روشن است برای اینکه در برابر دیو جماران خمینی وپاسدارانش که میخواهند همه را نابودکنند از خود دفاع کرده وبجنگیم .

 

پاسداران که بور وکور وزبون شده بودند  این مجاهد قهرمان  را به شکنجه گاه بر گردند وچند روز بعد صفی قلی قهرمان را همراه یکی  از یاران وفادارش ، روح الله اشرفیان به همان محل یعنی زمین چمن منطقه سرخه حصار که متعلق به گروه عیاران بود وصفی قلی بانی آن بود، آوردند و با فتوای خمینی بدلیل اینکه مجاهدان سر موضع بودند بشهادت رساندند .

چگونگی وجزئيات حلق آويز کردن مجاهد دلير صفی قلی اشرفی وياروهمرزم دليرش مجاهدشهيد روح اﷲ اشرفی در قتل عام 67 در سرخ حصار کرج ووحشت دژخيمان

 



 مجاهد دلير وقهرمان خلق صفی قلی اشرفی که رهبر اقليت اهل عیاران بود

 

مجاهد دلير وقهرمان خلق صفی قلی اشرفی که رهبر اقليت اهل حق بود ولی در کسوت يک قهرمان مجاهد خلق از آرمان جامعه بی طبقه توحيدی دفاع ميکرد برای دومين بار توسط پاسداران خمينی دستگير شدالبته قبل و بعد ازاو بسياری از تحت مسئولين ،ياران وهم رزمان او را که عياران ناميده ميشدند نيز تنها به جرم مجاهد بودن ومعتقد به جامعه بی طبقه توحيدی وتن ندادن به خليفه وقت ارتجاع خمينی دجال ضد بشر به اسارت درآورده بودند. 

 

خمينی وپاسداران از وحشت گسترش نيروهای مجاهد در سرخه حصار وايستادگی ودفاع جانانه آنها از آزادی وحقوق مردم ومحبوبيتی که صفی قلی اشرفی ويارانش داشتند نميتوانستند به همين راحتی آنها را اعدام نمايد. 

خمينی ودژخيمان مثل هميشه به چاره جوئی پرداخت وبدليل ماهيت دجالگرايانه وضد خلقی ، تصميم گرفتند ۳مجاهد خلق بنامهای صفی قلی اشرفی وروح اﷲ اشرفيان واحمد زنگی را در پوش باندهای شرور ومواد مخدر وسارق مسلح بدار بياويزند وازمردم وجوانان سرخ حصار کرج واقليت اهل حق وعياران انتقام بگيرند. 

اقدامات جنايتکارانه خمينی وپاسداران وبسيجيان جنايتکار  حدودا از 6بهمن 1367علاوه بر همه دروغ پردازی عليه اين مجاهدان قهرمان ويارانشان  

 

1-رژيم با ماشين های تبليغی سيارهمراه با باند ها وبلندگوهای بزرگ در   شهرک های   حومه کرج   مانند  وروآورد،اسماعيل آباد،کاوسيه،بهشتی،شهرک قدس قلعه حسن خان وسرح حصارتبليغ براه انداختند که بسيار تحريک کننده وهيستريک بود آنها مستمر ميگفتند که بزودی يک باند جنايتکار سارق مسلح وباند مواد مخدر را بدار مجازات خواهيم آويخت وهزاران اکاذيب ديگر که فقط شايسته خمينی وآخوندهای خمينی صفت وپاسداران جنايتکار بود. 

2- همزمان در روز 8بهمن تمامی ادارات منطقه مخصوصا آموزش وپرورش ومدارس را تعطيل کردندوکارمندان ودانش آموزان رابالاجبار به محل اعدام آوردنددر اين رابطه معلمان ومسئولان مدارسرا تهديد کرده بودند که حتما بايد دانش آموزان بيشتری را به محلاعدام        بياورند 

3-از ساعت 30،8- هم مجددا ماشين تبليغی  را در قلعه حسن خان وسرخ حصارراه انداختند ومستمرا تبليغات بالا را تکرار کردند. 

4-در تمامی تپه هاوکوه پايه های اطراف قورت داغی در غرب وشمال غربی سرخ حصارتيربارهای سنگين ونيمه سنگين کار گذاشته بودند

 5-در سرخ حصار بالای ساختمانهای بلند تير بار کار گذاشته بودند. 

6-در باغهای شمال وشمال شرقی زمين چمن گله های امنيتی ولباس شخصی های جنايتکارمستقرکرده بودند. 

7-برف سنگينی قبلا باريده بود که از صبح مجددا باريدن گرفت همه جا سفيد بود اما دلهای بسياری از مردم پرخون شده بود که ناجی قومی مومن ومجاهدی وارسته وسرشار از عشق به خدا وخلق بدار آويخته خواهد شد . دژخيمان درميان مردم هم قدم به قدم مامور ولباس شخصی چيده بودند که قيام نکنند ، مجاهد قهرمان صفی قلی اشرفی که مردم سرخ حصار از شدت علاقه به او آقاجون ميگفتند را از يک مسير ناشناخته واز پشت جايگاه تماشاگران ،واز درب فرعی وشمالی استاديوم در حالی که دستانش بسته بود وارد کردند صحنه ها درست شبيه صحنه اعدام قهرمان فيلم شيردل ويليام قهرمان اسکاتلند بودبغض وکين از چشمان پيدا بود وخار در چشم واستخوان در گلو به آقاجون وشقاوت خمينی وپاسداران خيره بودندودر دل منجی ای را فرياد ميزدند  ۲جراثقال در زمين چمن آماده کرده بودند ابتدا مجاهد شهيد روح اﷲ اشرفی را حلق آويز کردند هرکس چيزی را زير لب زمزمه ميکرد ودژخيمان سلاح بدست بپای مردمان بودند دقايقی بعد بشهادت رسيد وبه عهدش با     خداوخلق وفا نمود. 

نوبت به آقاجون يعنی مجاهد قهرمان صفی قلی اشرفی رسيد،وقتی او را بالای نيمکت قرار دادند همراه با آرامشی بسيار چشم گير به جمعيت که در هر سوی زمين چمنی که خود او ويارانش برای جوانان ساخته بود نگاه ميکرد ودژخيمان هم طناب را آماده ميکردند تا به گردنش اندازندزير لب زمزمه نام خدا وشهدای کربلا ميگفت وبا فرياد يا حسين قبل از اينکه دژخيمی چهارپايه را از زيرپايش خالی کنند خود با فرياد يا حسين از روی چهارپايه پريد وبه سوی خدا شتافت.  

شقاوت دژخيمان خمينی 

مجاهد شهيد صفی قلی اشرفی مدتی زيادی در سر دار درحال رقص عشق بود که چند دژخيم برای اينکه مردم شورش نکنند به پاهايش

آويزان شدندتاکاررا زودتر تمام کنند  وبروند. 

در اين زمان تعداد زيادی از مردم بی هوش شده واز حال رفتند که تعدادی از آنها توسط پاسداران برده شدند آری دژخيمان اين مجاهدان را باسم قاچاق چی مواد مخدر وسارق مسلح سربدار کردند ولی چرا ۲ سارق را بصورت حکومت نظامی اعدام کردند؟ از چی وحشت داشتند تيربار وافرادمسلح برای چی بود؟ چون ميدانستند آنها مجاهدان وارسته جانباز وعاشق خدا وخلقند آنها از ترس قيام مردم حکومت نظامی اعلام نشده برپا کردند .

به اعتراف پاسدار ناصح درنشریه ویژه رژیم بنام  رمز


 عبور شماره ۲۱ 


 پاسدار ناصح درنشریه ویژه رژیم بنام  رمز عبور


 شماره ۲۱  در رابطه با صفی قلی اشرفی ویارانش اعتراف


 کرد


آری اين خونهای پاک ،پاک ،پاک وسرخ ،سرخ بودند برای آزادی مردم وبرای برپائی جامعه بی طبقه توحيدی به ناحق بفرمان خمينی وبدست لاجوردی ودژخيمانش بزمين ريخت ديديد نتوانستيد بعد ازاينهمه سال با دروغ وتزوير و...اين خونها را بپوشانيد ديديد چگونهجنبش دادخواهی دامن شما را گرفت وميرود تا با محاکمه عاملانوآمرن عدالت را بر پا نگر دارند ديديد چه نسلی از پس اين مجاهداندلير برخواست وزهر به حلقوم خمينی ووارث خونريزش ريخت پس ما تا سرنگونی تماميت ولايت خون ريزولايت فقيه ( ولايت قتل عام ) از پا نخواهيم نشست تعهد ما سرنگونی آنهاست وآنرا محقق خواهيم کرد  

ياد قهرمان سرفراز خلق صفی قلی اشرفی وهمرزمان شهيدش

 گرامی وراه سرخشان پر رهرو باد 

 

عوامل ناتوانی واشنگتن بخشی از مقاله ولید فارس بنام واشنگتن: بازوی قوی و اراده ضعیف

 عوامل ناتوانی واشنگتن بخشی از مقاله ولید فارس بنام 

واشنگتن: بازوی قوی و اراده ضعیف

سلاح موثری که ایران علیه آمریکا در دست دارد، اینجا در شرق نیست، بلکه لابی قدرتمندی است که در تاروپود نهادهای تصمیم‌گیرنده آمریکا ریشه دوانده است





از تبلیغات محور ایران چنین برمی‌آید که تهران و متحدانش با هوشمندی راهبردی، سلاح‌های پیشرفته و رویکرد ایدئولوژیکشان توانسته‌اند موازنه قدرت جدیدی را به منطقه تحمیل کنند. آن‌ها سعی دارند حامیانشان را متقاعد کنند که می‌توانند آمریکا را شکست دهند و به عقب‌نشینی از منطقه وادار کنند.

شکی نیست که این‌ها تبلیغات واهی و هذیان‌های سیاسی‌اند که واقعیت عینی ندارند؛ زیرا اگر ایالات متحده برای مبارزه با گروه‌های شبه‌نظامی مصمم شود، با توجه به قدرت نظامی برتر آن در جهان، فناوری پیشرفته و قابلیت‌های لجستیکی نامحدودی که دارد، می‌تواند بساط شبه‌نظامیان وابسته به ایران در هلال حاصل‌خیز را برای همیشه برچیند.

اگر واشنگتن تصمیم بگیرد با استفاده از توانایی‌های جنگی‌اش حمله‌ای علیه نیروهای «محور مقاومت» در سوریه و عراق و علیه حزب‌الله لبنان به راه‌ اندازد، این «مستعمرات سه‌گانه» [ایران] در سراشیبی سقوط خواهند افتاد. اما آنچه بسیاری در منطقه آن را درک نمی‌کنند این است که سلاح منحصر‌به‌فردی که ایران علیه آمریکا در دست دارد، اینجا در شرق نیست؛ بلکه لابی قدرتمندی است که در تاروپود نهادهای تصمیم‌گیرنده آمریکا ریشه دوانده است.

 این نیروی فشار که قدرت آن را توافق هسته‌ای تامین می‌کند، چیزی است که دولت آمریکا را از اتخاذ هرگونه تصمیم جدی علیه ایران باز می‌دارد و این «پول سیاسی» کشنده‌ترین و قدیمی‌ترین سلاحی است که در طول تاریخ از آن استفاده شده است.

برگرفته از ایندیپندنت عربی

۱۴۰۲ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

اصفهان (گرگاب) - انفجار در شهرداری غارتگر حکومتی توسط قهرمانان کانون‌های شورشی

 اصفهان (گرگاب) - انفجار در شهرداری غارتگر حکومتی توسط قهرمانان کانون‌های شورشی

اصفهان(گرگاب) - انفجار در شهرداری غارتگر حکومتی توسط قهرمانان کانون‌های شورشی
اصفهان(گرگاب) - انفجار در شهرداری غارتگر حکومتی توسط قهرمانان کانون‌های شورشی
  • اصفهان(گرگاب) - انفجار در شهرداری غارتگر حکومتی توسط قهرمانان کانون‌های شورشی در پاسخ به دزدان آب زاینده‌رود و با درود به کشاورزان بپاخاستهٔ اصفهان در اعتراض و تظاهرات با شعار «آب زاینده‌رود، حق مسلم ماست» در روز ۹بهمن ۱۴۰۲
  • کشاورزان و مردم اصفهان در قیام ۲۸آبان ۱۴۰۰ خطاب به دزدان غارتگر شعار می‌دادند: امثال این مسئولان آب رو به غارت بردند، زنده رود رو سوزوندند، مرگ بر دشمن زاینده‌رود، زاینده‌رود رو پس بدین، به اصفهان نفس بدین، زاینده رود جاری، حق مسلّم ماست.

اصفهان (گرگاب) - انفجار در شهرداری غارتگر حکومتی توسط قهرمانان کانون‌های شورشی

اصفهان (گرگاب) - انفجار در شهرداری غارتگر حکومتی توسط قهرمانان کانون‌های شورشی

اصفهان (گرگاب) - انفجار در شهرداری غارتگر حکومتی توسط قهرمانان کانون‌های شورشی