احمد طی ششماه تلاش بیوقفه و خستگیناپذیر و با صمیمیت، فداکاری و شجاعتی توصیفناپذیر، شروع به گردآوری و سازماندهی نیروهای باقیمانده کرد. او بیهراس از تورهای وسیع ساواک با اجرای روزی ۲۰قرار، توانست به کمک کادرهای ارزندهیی چون فرمانده کاظم ذوالانوار و نیز مجاهد کبیر رضا رضایی، که بهنحوی قهرمانانه از چنگ ساواک گریخته بود، مسئولیت عظیم و حساس بازسازی تشکیلات سازمان را بهخوبی بهانجام برساند.
یکی از مجاهدانی که تا قبل از دستگیری سال ۵۰، تحت مسئولیت شهید احمد رضایی بوده میگوید: «هنگامی که در شهریور۵۰، هجوم ساواک به پایگاههای مجاهدین آغاز شد، هنوز چند هفتهیی از وصل شدن تیم ما به احمد نمیگذشت. احمد با تجربهیی که داشت و بخصوص بهمدد هوشیاری و آمادگیش، توانست بهسرعت از آنچه در اطرافمان میگذشت نتیجهگیری کرده و خانههایی را که در معرض خطر بودند، تخلیه کند. از جمله، پایگاه استقرار تیم ما در تهران که احمد به سرعت آن را تخلیه کرده و علامت سلامتیش را برداشته بود و علامت خطر گذاشته بود و ما با دیدن علامت خطر از دستگیری جستیم و به پایگاههای دیگر منتقل شدیم».
احمد در این دوران و تا زمان دستگیری محمد حنیفنژاد، یار و یاور و کمک بسیار مهمی برای او بود. او بهتلاشی بیوقفه و خستگیناپذیر برخاست و با شور و حرارت و انگیزه خارقالعادهیی بهیاری سازمان شتافت. گویی در این سختی و ضربه، احمد، بال و پر درآورده بود و فضای پرواز پیدا کرده بود. شگفتا که در آن شرایط سخت و سنگین پلیسی که ساواک بهطور تمامعیار برای درهمپیچیدن تشکیلات سازمان، بسیج شده بود، احمد فضای کار، تلاش، مسئولیتپذیری، فداکاری و در یک کلام جانبازی مساعدتری پیدا کرد و به مدد ویژگیهای برجستهیی که داشت، از جمله سرعت عمل بالا و تیزی و قاطعیتش در تصمیمگیری، موفق شد مسئولیت سنگینش در این دوران را بهنحو احسن بهپیش برد.
نقش احمد بخصوص وقتی بیشتر بارز شد که بعداز مدت کوتاهی شهید بنیانگذار محمد حنیفنژاد هم دستگیر شد و عملاً سنگینی بار مسئولیت حفظ و تجدید سازماندهی سازمان، اداره کادرها و حفظ ارتباطاتشان بر دوش احمد قرارگرفت و او مسئولیتش را به تمام و کمال انجام داد.
احمد معتقد بود بهدلیل خیانت بهاصطلاح رهبران سیاسی گذشته، مردم به این سادگی به حزب و سازمان و هیچ رهبر سیاسی اعتماد نمیکنند. او به این حرف تا بن استخوان ایمان داشت. آنقدر که گویی همواره مترصد بود با شهادتش اعتماد مردم را بهپیشتازان راستینشان بازگرداند. بههمین دلیل با تغییر فضا و پلیسی- نظامی شدن جامعه پس از ضربه سال۵۰، او اولین کسی بود که با ذکاوت انقلابیش، ضرورت مسلح شدن و درآویختن مسلحانه و تا آخرین نفس با مزدوران مسلح ساواک را دریافت و در عمل کردن به آن بسیار قاطع بود.
همین انگیزه و اعتقاد او بود که توانست روح تهاجمی را در کادرهای سازمان، بهویژه پس از ضربه ۵۰، بدمد. احمد بهطور خاص با شهادتش خط سرخ مقاومت و نثارخون برای رهایی خلق را بهعنوان یک ارزش در انقلاب ایران خلق کرد. امروز از برکت آن خونها و راهی که قهرمانان پیشتازی همچون احمد رضایی گشودند، بذل مال و جان و عزیزان و خانمان برای نسل مجاهد خلق، بسیار ساده شده و در شمار بدیهیات است. اما در آن روزگار، آن کار سنگین و طاقتفرسا و دست و پنجه نرم کردن ۲۴ساعته با خطرها و تهدیدها، حتی برای بسیاری از نیروهای آگاه جامعه هم قابل فهم نبود.
یکی دیگر از مجاهدانی که پس از ضربه سال ۵۰، درارتباط با احمد رضایی قرار داشت میگوید: در روزهای بحرانی بعد از ضربه ، احمد قهرمان، تأثیر بسیار زیاد و تعیینکنندهیی در حفظ سازمان داشت. بعد از هر ضربهیی، امیدواری، تحرک، حرکت بهپیش و پرهیز از هر نوع سکون، مهمترین عوامل برای بازسازی هستند. احمد بهدلیل قاطعیتش در برابر دشمن، فیالواقع سمبل و نمونه بارز چنین خصوصیاتی بود. همه ما وقتی سر قرار احمد میرفتیم، فشار و سختی ضربه سنگین شهریور را فراموش میکردیم. احمد به درستی درک کرده بود که باید پیشآمدن ضربه را با همه درمیان بگذارد و تغییر شرایط را به همه بگوید و هر کس را در هر سطحی که هست در مقابل مسئولیتهایش قرار بدهد. او با تکتک افراد سازمان در سطوح مختلف قرارهایی اجرا میکرد که اسمش را گذاشته بود ”قرار تعیینتکلیف“. مضمون حرف احمد در این قرارها و توضیح به افراد این بود که سازمان در معرض ضربه سختی قرار گرفته و علت، هرچه باشد، در این شرایط سخت از هر فرد سطح جدیدی از مسئولیت و مایهگذاری انتظار میرود. زیرا دیگر، مدار قبلی از کار و ارتباط با سازمان قابلقبول نیست. هرفرد باید به این مسأله، جواب مشخص میداد و ”تعیینتکلیف“ میشد که در این مرحله چه خواهد کرد. تردید و دودلی و یأس و سختی ضربه، بهاین صورت از صفوف ما رخت برمیبست و به امید و تحرک و تلاش و آمادگی برای ورود به مرحله انجام عملیات نظامی تبدیل میشد.
این شیوه برخورد قاطع و جدی احمد، در فاصله کوتاهی در مناسبات باقیمانده سازمان و نیروهای هوادارش، همه چیز را یک مدار کیفی ارتقا داد. او با قدرت تصمیمگیری و سختکوشی در جلوگیری از دامنه ضربه تلاش کرد و موفق شد.
در صدر کارنامه درخشان حیات انقلابی احمد، شهادت و قاطعیت او در نبرد با دشمن میدرخشد و این سنت را جنبش نوین انقلابی مردم ایران مدیون احمد رضایی است. از این جهت دامنه تأثیر کار احمد به سازمان ما محدود نشد و سایر انقلابیونی که در دوران شاه، دوشبهدوش مجاهدین میجنگیدند بارها در زندان و خارج زندان از نقش و تأثیر راهگشای احمد و نحوه شهادت او تقدیر کردند و حق قهرمانی او را بهجا آوردند. چرا که همه، تأثیر مادی آن را، که یک گام بهپیش در مبارزه مسلحانه بود، میدیدند.
روز دوم شهریور، وقتی در اولین قرار پساز ضربه، احمد را در قرار زاپاس ملاقات کردم، کاری را که ۵ماه بعد، در درگیری با ساواک انجام داد، برایم بهصورت ایده کاملاً مشخصی بیان کرد و گفت ”ما حق نداریم زنده بهدست دشمن بیفتیم و باید با دشمن درگیر شویم“ و او خود، نخستین کسی بود که به این درس بزرگ در صحنه رودررویی با دشمن عمل کرد و با این قاطعیت خود، نقشی کیفی، تاریخی و راهگشا در مسیر مبارزه انقلابی با رژیم شاه ایفا کرد. او حتی اجازه نداد دشمن به سلاحش نیز دسترسی پیدا بکند. شهادت احمد، گام بسیار آگاهانه مشخصی بود که در تقدیر حرکت سازمان قرار داشت و فکر میکنم بههمین دلیل است که تابلو شهادت احمد تا این درجه، کامل و صیقلخورده و شفاف است».
مجاهد خلق ابوالقاسم رضایی، برادر کوچکتر احمد، که در آن هنگام در زندان اوین بود، خاطره شنیدن شهادت احمد و تأثیرات آن را چنین بازگو میکند:
«در آن شرایط ما توانسته بودیم یک رادیوگوشی وارد اوین کنیم. این رادیو را بچههای خودمان در زندان قزلقلعه برایمان آورده بودند. آن روزها وقتی زندانیان مجاهد را برای پروندهخوانی و دیدار با بازپرس و وکیل به دادرسی ارتش میبردند، گاهی دور از چشم نگهبانان میتوانستند مجاهدینی را که از زندانهای دیگر آمده بودند، ببینند و مخفیانه، چیزی را ردوبدل کنند.
این رادیو در آن دنیای بیخبری زیر چنگ ساواک، برایمان ارزش زیادی داشت و نهایت سعی ما این بود که لو نرود. بههمین دلیل بهرغم آنکه همه افراد بند عمومی از خودمان بودند و جاسوسی بین ما نبود، هنگام گوشکردن بهرادیو زیر پتو میرفتیم تا اگر نگهبان بهطور ناگهانی در را باز کرد متوجه آن نشود. گوشدادن بهاخبار ساعت ۲بعدازظهر که مهمترین بخش خبری آن بود بهطور نوبتی توسط چندنفر انجام میشد. آنها خبرها را بهخاطر سپرده و برای بقیه نقل میکردند. روز ۱۱بهمن نوبت شهیدعلی میهندوست بود که اخبار را گوش کند. هنوز چنددقیقهیی از شروع اخبار نگذشته بود که سراسیمه از زیر پتو برخاست، سرجایش نشست و گفت: ”بچهها احمد شهید شد“! دقایقی همه ساکت شدند. این سکوت سنگین، با زمزمه سرود عربی «اقمص یداک فی دمی» یا سرود «شهید» شکسته شد، زمزمه این سرود از گوشه اتاق شروع شد و به سرعت، تمام اتاق را فراگرفت. ما آنموقع، خودمان هنوز سرودی نداشتیم و تعدادی از بچهها که در فلسطین، دوره دیده بودند برخی سرودهایی را که حفظ کرده بودند بهبقیه یاد میدادند. مضمون این سرود بهاینقرار بود:
انگشتانت را بهخون من آغشته کن
و از زبان من وصیتم را بنویس
بنویسید برای همه، ای برادرانم، ای برادرانم
که من وصیت خود را نوشتم
این رسالت نسل ماست
این علامت صبح پیروزی ماست
این پایان شب تیره ماست
من رفتم. شما راه را ادامه دهید و سختیهایش را تحمل کنید، تحمل کنید
باخواندن این سرود بود که مجاهدین بهاستقبال اولین شهیدشان رفتند. شهادت احمد در آن شرایط بههمه، انگیزه دیگری داد. چون مجاهدین همهچیز را در طبق اخلاص گذاشته و آماده بودند تا برای آزادی میهنشان، دست بههر فداکاری بزنند. دستگیری غافلگیرانه شهریور۵۰ و دستگیریهای بعدی که بهدنبال آن صورت گرفت همه بدون درگیری بود و همه اعضای سازمان از اینکه دستگیری غافلگیرانه، اجازه نداده بود بارژیم مقابله کنند، افسوس میخوردند. احمد با شهادت خود، آنهم بهآنصورت حماسی، آرزوی همه مجاهدین را در مقابله با ساواک شاه محقق کرد. دشمن به هیچ چیز احمد دست نیافت بخصوص که ساواک بعد از دستگیری شهیدحنیفنژاد، برای جلوگیری از تجدید سازماندهی مجاهدین همه انرژیش را روی دستگیری احمد متمرکز کرده بود. طرح احمقانه ساواک در فرستادن رضا بههمراه مأمورانش برای اینکه ردی از احمد پیدا کنند، دقیقاً بههمین خاطر بود. طرحی که به فرار قهرمانانه رضا منجر شد و داغ سنگینی بر دل ساواکیها گذاشت».
مجاهدی دیگر، خاطره خود را از لحظه شنیدن خبر شهادت احمد، چنین بازگو کرده است:
«لحظهیی که خبر شهادت احمد را در زندان اوین شنیدیم هرگز از یادم نمیرود. شهید بنیانگذار سعیدمحسنپس از پخش خبر شهادت احمد از رادیو و انتشار آن در بند عمومی اوین، با روی خندان و بشاش، و حالتی که فهم آن در آن لحظات برایم مشکل بود، گفت بچهها تبریک میگویم، راه، باز شد. احمد حق بزرگی به گردن سازمان دارد. واقعاً برای جنبش مبارک است. مات و مبهوت، سعید را نگاه میکردیم و برایمان عجیب بود که چرا سعید در فقدان چنین مسئول ارزندهیی تبریک میگوید.
سعید توضیح داد که راه را باید با قاطعیت ادامه داد و باید کسی در این زمینه پیشقدم میشد و این خیلی برای سازمان ما افتخار است که سمبلی از قاطعیت، فداکاری و جسارت و پاکبازی را بهعنوان اولین شهید در مقابله با دشمن، آنهم دقیقاً بههمین شکل ارائه کند. این خون به تمام کسانی که از این پس با دشمن، روبهرو میشوند پیام خواهد داد که چگونه باید با دشمن برخورد کنند. احمد رضایی نه فقط در صحنه تشکیلاتی و حفظ سازمان بلکه در این صحنه، مسئولیت خود را به بهترین صورت و کاملترین وجه بهپایان رسانده است.
آنچه شهید بنیانگذار سعید محسن، بیان کرد، بهطور واقعی و مادی از همان روز به دو سنت انقلابی چشمگیر ویژه مجاهدین تبدیل شد و باقی ماند. اول، نفس برخورد با شهادت؛ دوم اینکه در مقابل شهادتها نهتنها خم بهابرو نیاورند و به عزا و مصیبت ننشینند، بلکه تبریک بگویند. تبریک بهخاطر اینکه یک مجاهد خلق بهعهد خود با خدا و خلق وفا کرده و چنین راهی را با افتخار و سرافرازی بهانتها رسانده است. هر مجاهدی که بهشهادت میرسد، بار مسئولیتش را در اوج سرفرازی و شایستگی بر زمین میگذارد و از این جهت است که آن را شایان تبریک میدانیم. اگرچه فقدان هر مجاهد خلق بسیار تلخ و دردناک و شایسته عمیقترین تسلیتهاست».
زندگی کوتاه اما پربار احمد، فرازها، نقطهعطفها و آموختنیهای بسیار دارد. اما شهادت قهرمانانه او و سنت انقلابی که از خود برجای گذاشت، آنچنان تأثیرات انگیزانندهیی در میان مجاهدین داشت که مجاهد کبیر رضا رضایی درباره ارتقاء روحیه نظامی و خشم انقلابی در میان اعضای مجاهدین گفت: «اگر رعایت مصالح و ضوابط سازمانی ایجاب نمیکرد، نمیشد مانع از این شد که اعضای ما در هر جا بهدشمن حمله نبرند».
از آنروز تاکنون و بهویژه در دیکتاتوری سیاه و ضدبشری آخوندی، دههاهزار مجاهد، با افتخار، همان ارزشی را که احمد بهعنوان اولین شهید مجاهد، پرچمدارش بود، لبیک گفتهاند و حماسههای بسیار آفریدهاند. اگر آنروز احمد، ستارهیی در آسمان مبارزات خلق ایران بود، اینک این آسمان، غرق ستارههاست و کهکشان بلند شهیدان بر پیروزی محتوم مقاومتی که با خون آنها شکل گرفته گواهی میدهد.
احمد رضایی از زبان مجاهد شهید رضا رضایی
شهادت احمد، امیددهنده و راهگشا بود. احمد، دوست بزرگ و صمیمی مردم بود و یک لحظه در زندگیش از یاد دردهای مردم غافل نبود. همیشه به من سفارش میکرد که اگر من شهید شدم، از طریق آدرسهایی که نوشتهام به کمک به آنها ادامه بده. در آخرین روز از زندگیش در این دنیا به من گفت، رضا! برای اینکه درخت انقلاب، خشک نشود خون ما باید ریخته شود. ما با خون خود باید مسیر حق و عدالت و راه مبارزه را بهطور مشخص ترسیم کنیم و ادامه داد که برای مبارزه کردن باید نفرتی عمیق نسبت به دشمن داشت، بدون نفرت عمیق نسبت به دشمن نمیتوان مبارزه کرد… همیشه آرزو میکرد که در گرماگرم پیکار، شهید شود و زنده بهدست دشمن نیفتد؛ و به آرزویش رسید. او میگفت: چه اهمیتی دارد که ما شهید شویم درحالیکه میبینیم بهجای هر شهیدی و هر تفنگی که بر زمین میافتد صدها و هزاران پیکارجوی مجاهد سر برمیآورند و تفنگ بهدست میگیرند.
احمد با شهادتش، راه شجاعت، راه فداکاری و ایمان بهحق را به مردم آموخت و امروز ما با امید فراوانتر، روحیهیی قویتر، گامهایی استوارتر و قلبی سرشار از کینه و نفرت به دشمن در راه پرافتخار او گام برمیداریم و در آرزوی شهادتی اینچنین به پیکار خود ادامه میدهیم… ششماه از آخرین روزهای زندگی احمد سرشار از شجاعت، فداکاری، صمیمیت و سختکوشی بود.
او معلم بزرگ ما بود و صفاتش درس آموزندهیی است برای ما. او با شجاعت و پشتکاری که از خود نشان داد، امیدها برانگیخت و شجاعتها آموخت. حماسه فداکاریهای او، بیش از پیش ما را به خلقی که چنین فرزندان پاکی را در دامن خود پرورده است، امیدوار میسازد… شهادت احمد همانقدر که برای ما غمانگیز بود، امیددهنده و راهگشا نیز بود. او بهما نشان داد که آنچنان قدرت و شرفی داریم که دشمن ناپاک را حتی در یک نبرد نابرابر بهضجه وامیداریم. خون احمد با همه عشق و کینهیی که در درون داشت، امروز در رگهای ما جاری است و خاطره قهرمانی و فداکاری او بهما عزمی استوار میبخشد که تمام آرزوهای مقدس و انقلابیش را تحقق بخشیم و در خواندن سرود رزمآوری و پیروزی با او همصدا شویم.
شهادت احمد برخلاف تصور احمقهایی که برای اثبات نظرات تسلیمطلبانهشان از هر شکست، ناامیدی و از هر سوز سرما، زمستانی میسازند، نهتنها هیچ ناتوانییی را اثبات نمیکند، بلکه درست، نشاندهنده این است که ما تا آنحد از ظرفیت فداکاری و جانبازی برخورداریم که رنج نبردی سخت و طاقتفرسا را تا آن زمان که خلق را بهحرکت درآوریم دلاورانه بر دوش بکشیم. حیف این است که احمدهای فراوانی بودهاند که مجال خدمتی بیشتر نیافتهاند و احمدهای فراوانی خواهند آمد که این رسالت را بهآخر برسانند.
ما در پس همه جنایتهای خونبار رژیم آدمکشان شاه، ضعف و زبونی و نکبت او را میبینیم.در پس وحشت او از زندهنگهداشتن جوانی ۱۹ساله و ریختن خون برادر مجاهدمان مهدی در زیر وحشیانهترین شکنجهها، وحشت او را از موج خروشان جوانان رزمندهیی که هرگز در چهرههای مردانهشان تسلیم و سکوت خوانده نمیشود، میبینیم. (از نامه مجاهد شهید رضا رضایی بهمادرش، بهمناسبت اولین سالگرد شهادت احمد)
بیشتربدانید