۱۳۹۶ دی ۳, یکشنبه

چه بود؟ چه شد؟! (۴)نگاهی است کوتاه و گذرا به انقلاب22بهمن57و سونامی خمینی

چه بود؟ چه شد؟! (۴)نگاهی است کوتاه و گذرا به انقلاب22بهمن57و سونامی خمینی

انقلاب ضد سلطنتی
نگاهی است کوتاه و گذرا به انقلاب22بهمن57، سونامی خمینی و راهی که تاکنون پیمودیم. این یادداشت را در چند شماره مرورمی‌کنیم.

ایران در آستانه انقلاب:
چهارم– مبارزه انقلابی زمینه ساز انقلاب ضد سلطنتی
در شماره قبل دیدیم که پس از سرکوب خونین 15خرداد42 و فراگیر شدن خفقان در سطح جامعه و ادامه روندهای خودکامگی شاه تحت حمایت سیاست استعماری، هیچ راهی جز روی آوری به مبارزه قهرآمیز باقی نماند. این در شرایطی بود که به‌لحاظ اقتصادی- اجتماعی با آثار زیانبار آنچه شاه به‌عنوان ” انقلاب سفید ”و رفرم ارضی خوانده بود، مواجه بودیم: افت فزاینده تولید کشاورزی، موج مهاجرت روستاییان فقیر و بیکار از روستا به سوی شهرها و شکل گرفتن پدیده شوم حاشیه نشینی و... چرا که رفرم ارضی شاه و تغییر مناسبات بزرگ مالکی کهن، نه از موضع توسعه واقعی و بهبود وضعیت کشاورزان، بلکه با هدف پیشگیری از انقلاب و تکمیل حلقه‌های اقتصاد کمپرادوری صورت گرفته بود. این چنین بود که سازمانها و جریانهای انقلابی ایران شامل سازمان مجاهدین خلق و همچنین جریانهای انقلابی مارکسیستی، همگی - البته با تفاوتهایی در استراتژی - به مبارزه مسلحانه انقلابی روی آوردند. جریان عمده انقلابی مارکسیستی جریان فدایی بود که دو جریان شهر با اعتقاد به مبارزه چریکی شهری (احمد زاده - بیژن جزنی) و جریان کوه (علی اکبر صفایی فراهانی) با استراتژی کانونهای شورشی (عملیات سیاهکل) را در برمی‌گرفت. همچنین باید از گروه فلسطین شکرالله پاکنژاد نام ببریم که گرچه یک تشکیلات منسجم نبود ولی با هدف مبارزه مسلحانه قصد آموزش در فلسطین را داشتند که در سال 1348 دستگیر شدند و انتشار گسترده دفاعیات زنده یاد شکری، انگیزش انقلابی را در سطح جامعه روشنفکری ایران برانگیخت. سپس در بهمن 49 انقلابیون فدایی در سیاهکل شعله مبارزه مسلحانه را بر افروختند. سازمان مجاهدین هم که در آستانه سال 50 با در اختیار داشتن حدود 13-12 تیم آماده نظامی، برای انجام عملیّات در جریان جشنهای 2500ساله شاهنشاهی آماده شده بودند، در تور ساواک افتاده و متحمل ضربه اول شهریور 1350 شدند. اما به‌رغم این ضربه سنگین، این نقطه، عملاً سرفصل اعلام موجودیت سازمان مجاهدین و ورود آن به صحنه نبرد نظامی و سیاسی – افشاگرانه شد. برگزاری یک دادگاه علنی و انتشار دفاعیات نیرومند و آگاه‌گر مسعود رجوی و دیگر اعضای مرکزیت سازمان، موجی از اقبال اجتماعی به سوی سازمان و مبارزه انقلابی را به همراه داشت. در سالهای بعد از 50 نیز به‌رغم ضربه سنگین و دستگیری و شهادت بنیانگذاران و کادر مرکزی سازمان، مجاهدین به کانون و محور امیدهای مردم و به‌خصوص جوانان انقلابی و مبارز مسلمان تبدیل شدند. از آن زمان تا سال 56 که جنبش دموکراتیک ضدسلطنتی پا گرفت، مجاهدین توانسته بودند یک مرحله استراتژی خود را که تثبیت سازمان پیشتاز در شهرها بود با موفقیت به‌پیش برند (نامه و بیانیه مجاهد کبیر رضا رضایی). اکنون اگر مرحله ضربه‌زدن به تور اختناق شروع می‌شد، این استراتژی می‌توانست در توالی مراحل خود سرعت پیدا کرده و به جلو پرتاب شود. در سال 54 و اوایل 55، جنبش انقلابی متحمل ضربات سنگینی شد. از یک سو سازمان مجاهدین توسط جریان خیانت‌بار اپورتونیستی متلاشی گردید که موجی از حملات و دستگیریها توسط ساواک را نیز به همراه داشت. در همین دوران سازمان چریکهای فدایی نیز به‌خصوص با شهادت حمید اشرف، متحمل ضربات سنگینی شده بود. اما با همه این احوال، موجودیت و استمرار جنبش انقلابی و تاثیر‌گذاری آن، جامعه را انفجاری و آماده انقلاب کرده بود. بی‌جهت نبود که تئوریسینهای قدرتهای بزرگ، وقوع انقلاب را در ایران حتمی تلقی کردند. در همان سال 1352 کمیسیون سه جانبه به‌ریاست برژینسکی، که نظراتش توسط دو جریان مرتبط دیگر یعنی ”شورای روابط خارجی ”و نیز گروه ”بیلدر برگ ”آمریکا تأیید می‌شد، تلاش برای پیشگیری از وقوع انقلاب در ایران را آغاز کرد. آقای برژینسکی که بعداً مرد شماره 2 کاخ سفید آمریکا تحت ریاست‌جمهوری کارتر شد، گفت «تلاش مردم برای کسب حقوق خود، اوضاعی انفجاری به‌وجود آورده، به همین جهت توصیه‌اش این بود که ”آمریکا باید تلاش کند تحولاتی را که گریزناپذیرند، از یک مسیر هرج و مرج و آشوب به مسیر انتقال منظم بیندازد”. به پیامدهای تصمیم کمیسیون سه جانبه که چه بسا فرضیه روی کار آوردن خمینی از همانجا آغاز شده باشد، بعداًخواهیم پرداخت.

در زمستان سال 1355، وقتی کارتر با شاخه زیتون ”حقوق‌بشر” وارد کاخ سفید آمریکا شد، شاه دیکتاتور منفور ایران ناگزیر شد خود را با سیاست کارتر انطباق دهد. در بهمن55، شاه دستور توقف اعدام و شکنجه را صادر کرد. روزنامه کیهان 13بهمن 55 در سرمقاله‌اش نوشت: به دستور شاه، احدی حق استفاده از شکنجه را ندارد. به‌دنبال آن شاه به بازدید صلیب‌سرخ از زندانهای سیاسی ایران نیز تن داد. طبعاً وضعیت زندانیان سیاسی و آزادی آنها، به‌عنوان اولین نشانه یک روند واقعی دموکراتیک مورد انتظار بود. کما این‌که این بازدید، سیاست قطع شکنجه و اعدام را از هر نظر تثبیت کرد. توقف اعدام و شکنجه، اگر ‌چه کمترین امتیاز در زمینه حقوق‌بشر و آزادیهای دموکراتیک به‌حساب می‌آمد، اما همین مقدار عقب‌نشینی شاه کافی بود تا هم‌چون جرقه به انبار باروت اصابت کرده و جامعه ایران را مشتعل کند. از همان بهار و تابستان سال 56 با شروع اعتراضات، یک جنبش دموکراتیک به سرعت شروع به شکل گرفتن کرد و موج تظاهرات و حرکتهای اعتراضی علیه دیکتاتوری سلطنتی گسترش یافت. جنبش ضدسلطنتی طی سالهای 56 و 57 پروسه‌های تکاملی خود را یکی بعد از دیگری طی کرد که در اینجا مجال پرداختن به آن نیست. اما سؤال این است که در پروسه حرکتهای اعتراضی سالهای 56 و 57، پیشقراول و کانون توفنده و رادیکال جنبش که بود؟ چه بود؟ و کجا بود؟ پاسخ یک کلمه بیشتر نیست؛ دانشگاه، سنگر همیشه خروشان آزادی و جنبش قهرمان دانشجویی که از جنبش پیشتاز انقلابی یعنی مجاهدین و فدائیها انگیزه می‌گرفت، پیوسته می‌خروشید و تظاهرات دانشجویان مستمراً ، برافروخته‌تر می‌شد. فراموش نکرده‌ایم که این دانشجویان قهرمان پلی‌تکنیک تهران بودند که در همان موجهای اولیه، در تظاهرات خشم‌آگین خود، با پلیس و گارد شهربانی به زد و خورد پرداختند. در این شورش، به پاره‌یی از تأسیسات و مراکز دولتی نیز خسارتهای سنگینی وارد شد. در این زمان دانشجویان دانشگاه صنعتی هم دست به یک تحصن بزرگ زده بودند. به راستی که جنبش دانشجویی، پیشقراول انقلاب ضدسلطنتی بود و دانشگاه ستاد اصلی انقلاب. کما این‌که بعد از 22بهمن، ستاد نیروهای انقلابی و محل تحویلدهی سلاح توسط مردم، دانشگاه تهران بود و نقاط کلیدی دانشگاه تهران از جمله مسجد و زمین چمن آن توسط مجاهدین اداره می‌شد.

لازم به یادآوری است که جنبش دانشجویی از همان سال 50 و همزمان با اعلام موجودیت جنبش مسلحانه، شروع به اوج گرفتن کرد. این جنبش در سال 51 دست به سازمان دادن اعتراضات مختلف زد. دانشجویان انقلابی وقتی بر اثر اعتراضات و تظاهرات بازداشت می‌شدند و به زندان می‌افتادند، عموماً در سازماندهی مخفی جنبش انقلابی عضوگیری می‌شدند. در سال 1353، موجی از تظاهرات خیابانی توسط دانشجویان پشتیبان سازمان مجاهدین به راه افتاد. آنها با استفاده از تاکتیکهای مختلف، تلاش می‌کردند فضای اجتماعی را علیه رژیم فعال کنند. یکی از این شیوه‌ها راه‌اندازی تظاهرات موضعی بود. آنها به‌مدت چند دقیقه تظاهراتی با شعارهای ضدحکومتی به‌راه می‌انداختند و قبل از این‌که دستگیر شوند صحنه را ترک می‌کردند. یک شیوه جالبتر، بردن شعارهای انقلابی و ضدرژیم به میان دسته‌های عزاداری ماه محرم به‌خصوص در روزهای تاسوعا و عاشورا بود. هیأتهای عزاداری بازار تهران بارها شاهد حضور جوانان مجاهد در میان صفوف خود و شعارهایی از قبیل: «مرگ بر این حکومت یزیدی» یا «ای مردم، ای مردم، بجنگید، بجنگید با این یزید خونخوار‌ـ‌ برکنید، برکنید اساس ظلم و بیداد» بودند. یک تاکتیک دیگر، حمله به برخی مراکز وابسته به رژیم و تخریب آنها بود. در سال55 بر تعداد حرکتهای اعتراضی و انقلابی و تظاهرات افزوده می‌شد. و مردم رهگذر نیز کم‌کم جرأت شرکت در آنها را پیدا می‌کردند. تظاهرات دانشجویان چه در شعارها و چه در تاکتیکهایش رادیکال و انقلابی بود. آنها کم‌کم تهاجم به مراکز رژیم و عناصر ساواکی را نیز در خلال تظاهرات، شروع کرده بودند. جنبش دانشجویی ایران در خارج کشور نیز یکی از قویترین جنبشهای رادیکال دانشجویی در تمامی دنیا بود که در افشای رژیم شاه و برگزاری تظاهرات علیه آن دست پری داشت. همچنین فراموش نکرده‌ایم که در سال 57 در سیر حوادث شتاب دهنده به قیام 22بهمن، تظاهرات اعتراضی دانشجویان و به رگبار بستن آنها در جلوی دانشگاه تهران که از تلویزیون ایران پخش شد، یکی از نقاط عطف مهم بود که تظاهرات و اعتراضات اجتماعی را مشتعل و بازگشت‌ناپذیر کرد. در امتداد این امواج اعتراضی بود که دیگر گروهها و اقشار اجتماعی نیز یکی بعد از دیگری وارد جنبش می‌شدند.

اما دومین عنصر مهم و تأثیرگذار در زمینه‌سازی انقلاب 22بهمن، نقش زنان، خواهران، مادران و خانواده‌های مجاهدین و زندانیان سیاسی بود. همان مادران صبور و رنجدیده، اینک آشوبگران «جزیره ثبات شاه!» شده بودند. گردهمایی خانواده‌های شهیدان و زندانیان سیاسی، به‌طور مرتب برگزار می‌شد. مادران از تظاهرات خودشان بر‌ سر مزار شهیدان، حول و حوش زندان و گاه حتی در محلهای دیگر خبر می‌آوردند. کتابها و جزوه‌های انقلابی و اطلاعیه‌های سیاسی را در سطح جامعه تکثیر و پخش می‌کردند. آنها همچنین سراغ آخوندهای مهم و مراجع تقلید می‌رفتند و آنها را وادار می‌کردند علیه رژیم موضعگیری کرده اطلاعیه بدهند و حمایت خود را از مجاهدین و زندانیان سیاسی اعلام کنند. به این ترتیب در آن سالها گرچه پس از شهادت بنیانگذاران، رهبری جنبش انقلابی در زندان بود، اما مردم همین‌که جرأت کردند لب به اعتراض باز کنند، الگویشان همان مبارزه قهرآمیز و سمبلهایشان همان پیشتازان مبارزه انقلابی مسلحانه بودند. به‌همین‌جهت، خیزش اوج‌گیرنده مردم، همواره به رادیکالترین نوع اعتراض، گرایش نشان می‌داد. تظاهرات در آن روزها در حقیقت پژواک صدای انقلاب مسلحانه و رزم «مجاهدان» و انقلابیون پیشتاز بود که حالا از زبان توده‌ها به‌گوش می‌رسید. همان توده‌یی که وقتی کار بالا گرفت، شعارش این بود که: «تنها ره رهایی راه مجاهدین است» و می‌خروشید: «رهبران، ما را مسلح کنید».

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر