چه بود؟ چه شد؟! (۳)
ایران در آستانه انقلاب
سوم – مبارزه انقلابی آغاز میشود
در دو شماره قبل، بحثمان را طی دوره زمانی 1338 تا 1356 بررسی کردیم و حالا موضوع مبارزه انقلابی را نیز در همین دوره زمانی مرور میکنیم. در ایران مبارزه انقلابی چگونه، چرا و از چه زمانی آغاز شد و پیشتازان آن چه کسانی بودند؟
دهه 40 (دهه 19 میلادی) مشخصاً بهدنبال پیروزی انقلاب کوبا در 1338 توسط یک هسته چریکی، موجی از روی آوری به مبارزه مسلحانه چریکی در برابر دیکتاتوریهای جهان سوم به راه افتاد. در همین سالها تحلیلگران و استراتژیستهای آمریکایی وقوع انقلاب را در بسیاری از کشورها و از جمله ایران قریبالوقوع دانسته و اوضاع روستاهای ایران را نیز ”انفجار آمیز “ ارزیابی میکردند. در ژانویه 1961 (دیماه 1339) جان.اف.کندی کاندیدای حزب دموکرات، رئیسجمهوری آمریکا شد. کندی سیاست خود را در قبال کشورهای تحت سلطه، «اتحاد برای پیشرفت» اعلام کرد که مبتنی بر نفی دیکتاتوریهای نظامی و عریان و انجام اصلاحات اجتماعی است که در کشورهای جهان سوم از جمله ایران، الزامش تغییر مناسبات فئودالی با انجام اصلاحات ارضی و توسعه اقتصادی البته در دستگاه سرمایهداری وابسته بود. او گفت «هیچ مقدار اسلحه و قشون نمیتواند به رژیمهایی که نمیخواهند یا نمیتوانند اصلاحات اجتماعی کنند و اقتصاد خود را توسعه دهند، ثبات و استواری بخشد...» در 21فروردین1341 شاه به آمریکا رفت تا موافقتش را با سیاست جدید آمریکا اعلام کند. او اطمینان داد که بهزودی به اصلاحات دست خواهد زد تا از وقوع انقلاب جلوگیری کند. در بازگشت به ایران مقدمات انجام رفرم ارضی و طرحهای منضم به آن را فراهم کرد و اجرای اصلاحات ارضی را توسط علم (نخست وزیر) موسوم به ”امیر قائنات“ که خود از بزرگ مالکان خراسان بود به اجرا درآورد. سپس مطابق وعدهیی که داده بود، اجرای مرحله دوم اصلاحات ارضی «رفرم ارضی» را- البته نه در یک دستگاه مردمی و نه حتی آنچنان که قبلاً ادعا کرده بودند جهت بالا بردن سطح زندگی و بهبود حال مردم- بلکه دقیقاً برای عبور دادن جامعه از یک وضع بحرانی و انفجارآمیز به وضعیت متعادل به پیش برد.
اصلاحات ارضی و دیگر طرحهای منضم بهآن، بهصورت یک بسته که مجموعاً آن را انقلاب سفید مینامید، دو هدف عمده را دنبال میکرد:
یکم - از بین بردن خطر شورشهای دهقانی و میلیتاریزه کردن دهات و روستاهای ایران.
دوم- توسعه بازارهای فروش برای مواد ساخته شده صنایع غربی و ایجاد تسهیلات برای تسلط بر منابع طبیعی و مواد خام.
شاه با آماده کردن یک سری مقدمات، روز 6بهمن 41را برای اجرای بهاصطلاح رفراندوم ” انقلاب سفید “ اعلام کرد اما در این فاصله موجی از اعتراضات علیه برگزاری رفراندوم از مواضع مختلف از جمله توسط خمینی و طرفدارانش گرچه از موضع تماماً ارتجاعی و مخالفت با حق رأی زنان در انجمنهای ایالتی و ولایتی، برخاست که البته نفس اعتراضی و مخالفت جوئیش با رژیم شاه موجب تضعیف رژیم میشد.
شاه در واکنش به اعتراضها به تهدید و ارعاب روی آورد و با لحنی تهدیدآمیز علیه آخوندهای مخالف اصلاحات ارضی که آنها را «ارتجاع سیاه» مینامید، تهدید کرد که بساطشان را بر خواهد چید. این صحبتهای شاه متقابلاً واکنش شدیدی را در میان مخالفان رفراندوم برانگیخت. در ادامه این سیاست، ساواک در شب ششم بهمن که قرار بود فردای آن رفراندوم انجام شود، رهبران نهضت آزادی، آیت الّله طالقانی و شماری از فعّالان سیاسی و دانشگاهیان و از جمله محمد حنیفنژاد و سعید محسن را دستگیر و زندانی کرد.
اعتراضها اما بیوقفه ادامه پیدا کرد و نهایتاً در خرداد 42 که مصادف با محرم بود بیش از پیش بالا گرفت و به بازداشت خمینی منجرشد. این موج اعتراضی سرانجام در روز 15خرداد به قیام مردم در تهران و قم منجرشد که توسط گارد و ارتش شاه شدیداً سرکوب شد و صدها نفر کشته شدند. به این ترتیب با کشتار مردم بیدفاع در روز 15خرداد42 آن فضای نیمه باز سیاسیی را هم که به خواست آمریکا، ایجاد شده بود، از میان برد. از آن پس شاه خود کامه سرکوب را با روشهای خشونتآمیز، بازداشتهای خودسرانه و شکنجههای وحشیانه ادامه داد. به این ترتیب احزاب و سازمانهای سیاسی، اتّحادیههای صنفی، کانونهای دموکراتیک و نهادهای شهروندی یکسره برچیده شدند و شرکت مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه به انتها رسید و خفقان سیاسی بر سراسر جامعه مستولی گردید. بنیانگذاران سازمان مجاهدین روز 15خرداد 42 را که در واقع تیر خلاص به موجودیت احزاب و سازمانهای سیاسی رفرمیست بود، «گورستان رفرمیسم» نامیدند. به این معنا که دیگر مبارزه رفرمیستی در ایرای به پایان رسید و از این پس هیچ راهی جز مبارزه قهرآمیر مسلحانه برای سرنگونی این رژیم باقی نمیماند. در همین راستا بود که در شهریورماه 1344سازمان مجاهدین خلق ایران توسط 3تن بنیانگذارش محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان بنیاد نهاده شد تا پس از طی مراحل بهدقت برنامهریزی شده برای ساختن کادرهای همهجانبه و تدوین استراتژی، عملیات مسلحانه را علیه دیکتاتوری سلطنتی آغاز کند. در همین دهه، مبارزان و انقلابیون مارکسیست نیز با تحلیل و جمع بندی مشابهی، به ضرورت مبارزه قهرآمیز راه بردند. پیشتازان و آغازگران مبارزه مسلحانه در «جنبش فدایی» ـ گروه جزنی و احمدزاده ـ در تحلیلهای خود به مبارزه قهرآمیز بهعنوان تنها راهحلی که سرکوب خشن شاه آن را تحمیل کرده، اشاره کردند.
بیژن جزنی نوشت «پس از سرکوب قیام 15خرداد و از میان بردن امکان هر گونه فعالیت قانونی… عناصر گوناگونی از نهضت به این نتیجه رسیدند که راه حرکت جنبش ملی فقط میتواند قهرآمیز باشد».
مسعود احمدزاده در جزوه ”مبارزه مسلّحانه، هم استراتژی، هم تاکتیک “ مینویسد: «… قدرت سرکوبکننده موجود را با کلمات نمیتوان به مبارزه طلبید. تودهها را نمیتوان با تبلیغ سیاسی صرف، به مبارزه کشانید.. پیشرو مسلح باید از خود قدرت نشان دهد تا تودهها را به قدرت خود متقاعد کند».
علیاکبر صفاییفراهانی رهبر جنبش فدایی سیاهکل در جزوه ”آن چه یک انقلابی باید بداند “ برگریزناپذیر بودن ”مبارزه مسلّحانه “ تاکید میکند و مینویسد: «... ما تردیدی نداریم که مقابله سیاسی با دستگاهی که اساساً متّکی به دیکتاتوری نظامی است، جز از راه قهرآمیز میسّر نخواهد بود...»
گروه فلسطین زنده یاد شکراله پاک نژاد هم نخستین گروه از مبارزانی بود که به فکر سازماندهی اولین هسته مسلحانه علیه رژیم شاه افتادند و برای آموزش و تدارک الزامات آن راهی فلسطین شدند.
در دهه 40 (دهه 1960) در پهنه بینالمللی نیز بهخصوص بهدنبال پیروزی انقلاب کوبا در 1338 (ژانویه 1959) موجی از گرایش به سوی جنبش مسلحانه و از جمله در شکل ”چریک شهری “در آمریکای لاتین ظهور کرد که تا پایان دهه چهل ادامه داشت و نه تنها در سراسر آمریکای جنوبی بلکه کشورهایی چون فیلیپین، اتیوپی و ترکیه را نیز دربرگرفت. در اروگوئه جنبش توپا مارو (مخفف توپاک آمارو) که همان جنبش آزادیبخش ملی اروگوئه است در 1341 (1962) اعلام موجودیت کرد. همچنین حرکت آزادیبخش ملی در برزیل به رهبری ماریگلا که جزوه معروف تاکتیکی ”چریک شهری “نوشته او الهامبخش بسیاری جنبشهای چریکی بوده است.
در شماره بعد به ادامه جنبش مسلحانه انقلابی در دهه 50 (1970) که زمینهساز انقلاب ضدسلطنتی 22بهمن 57 بود خواهیم پرداخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر