مبارز ماندن در مسیر سربالایی، پرافتخار- حسن باقرزاده
سالها قبل، وقتی متوجهشدم مبارزه با رژیم خمینی
که بیدریغ دارد خون مردم را میمکد و سلطه خودش را در همهجا میگستراند
در بستر اعتراض و تکنفره پاسخگو نیست، وقتی متوجهشدم که دارم وقت خود را
در خواندن درس در دانشگاه تلف میکنم، تصمیم خودم برای پیوستن به صفوف
رزمآوران آزادی را گرفته و دستبهکار شدم.
وقتی اینرا به جلال که
میدانستم با سازمان ارتباط دارد در میان گذاشتم گفت اگر درمسیر دستگیر
شوی، شکنجه و اعدام خواهی شد، هستی؟ از سؤالش متعجب شدم ولی گفتم بله هستم.
گفت تصوری از شکنجه داری؟ (چون خودش ۴ سال زندان اوین و گوهردشت بود) بعد
شروع به تشریح شکنجهها کرد، اشک در چشمانم جمع شد (یاد شهدایی افتادم که
زیر شکنجه شهید شده بودند) گفتم به همین دلیل میخواهم بروم و اتاق را ترک
کردم. بدون اینکه به جلال بگویم سراغ نفرات دیگری هم که میشناختم رفتم تا
آنها راهم به سازمان وصل کنم. وقتی به سازمان وصل شدم، آنجا هم برای رفتن
به قرارگاه و وصل شدن به رزمندگان آزادی مورد سؤال قرار گرفتم. به من گفتند
جایی که میروی جنگ است و مبارزه، آیا نمیخواهی به خارج بروی، بهدنبال
درس و زندگیات؟ پاسخم مشخص بود. بالاخره به قرارگاه رسیدم، مجدداً یک هفته
آنجا منتظر ماندم از من سؤال شد کجا آمدهای و چرا؟ از سؤالات مسئولین
سازمان تعجب میکردم و فکر میکردم آخر همه باید مرا تشویق به ورود به
سازمان کنند ولی اینطور نبود. تا اینکه به اصرار توانستم مخاطبانم را قانع
کنم که اهل ایستادن هستم.
تا آن روز من فقط شهادت
را انتخاب کرده بودم، ولی بودن در یک جمع که مستمر باید بهجای منافع خودم
به منافع آنها و آرمانی که برای آن آمده بودم فکر کنم برایم تضادی جدید
بود، در همین مسیر با انقلاب ایدئولوژیکی خواهرمریم مواجه شدم، به آن لبیک
گفتم، چون در درون خودم هم متوجه شده بودم که اگر بخواهم مبارز بودنم را
استمرار دهم و اگر میخواهم با این رژیم سفاک تا هر زمان که طول بکشد
بجنگم، اینکه فقط بپذیرم شهید شوم کافی نیست. این انقلاب هدیه بزرگی است که
هدایت مرا به جاده بازگشتناپذیری و استواری در مسیر آزادیخواهی برایم به
ارمغان خواهد آورد، تازه فهم کردم برای تضمین پیروزی بردشمن من نیازمند
استخراج گوهرهای درون خودم هستم تا وجوه انسانی و خلاقیتهایی که در
اندیشههای طبقاتی و استثماری قفلشده یا در مسیرهایی غیر از مبارزه هرز
میرفت در من بارز شود. برادرمسعود چقدر درست و بهموقع درک کرده بود که
وقتی چاه باطل خمینی خیلی عمیق است تنها کسانی میتوانند با آن بجنگند تا
با تمام وجود بهسوی قله حق حرکت کنند و از همهچیز خود برای تحقق این مسیر
مایه بگذارند، اینجا بود که برای اولین بار کلمه انتخاب برایم معنی پیدا
کرد و متوجهشدم که من از روز اول که با این سازمان آشنا شده بودم هر روزم
در انتخاب بودهاست، عنصر آگاهیای در درونم شکل گرفته بود که هر لحظه مرا
به انتخاب وامیداشت و فهمیدم آنهایی هم که آن روز به من سخت میگرفتند،
میخواستند من همین انتخابها را از سر آگاهی و اشراف داشته باشم. چرا که
با رژیمی شقی مواجه بودم که نابودکننده هویت انسانی بهصورت گسترده است و
با چنین رژیم دیوسیرتی فقط کینه نمیتوانست عامل حرکت بهسمت قله رهایی
مردم ایران باشد. چیزی بالاتر میخواست و آن عشق به ایران و عشق به مردم
ایران بود تا مرا مثل یک معشوق بیمحابا بهسمت خود بکشاند، هر چند که فهم
این عشق یک چیز است و دادن قیمت روزمره آن یک چیز دیگر.
اینجا بود که تازه متوجه
میشدم مبارزماندن فرق میکند با مبارزشدن، فهمیدم اگر بخواهم مبارز بمانم
باید لحظهبهلحظه قیمت بدهم و انتخاب کنم نه اینکه فقط با یک انتخاب،
بتوانم برای همیشه بار خودم را ببندم!
فکرکنم الان دیگر کسی
نیست که نداند این رژیم چه رژیمی است؟ ایستادن در مقابل این رژیم، کسانی را
میخواهد که برای خودشان هیچ نخواهند و الا که اگر بخواهی چشمی به منافع
خودت داشته باشی و در کنار آن با این رژیم هم بجنگی، شقاوتهای بیحد
واندازه این هیولای ضدبشر، میدانی به این میانه بازی نخواهد داد، لاجرم
آشکارا یا با پوشهای آبرونگهدار و حقهبازانه بهندامت درپای ولیفقیه
خواهیافتاد و بهجای دشمن مردم، فرزندان راستین آن را برای خوشآمد دشمن،
هدف خواهیگرفت. باهمین دلیل جابهجا در سازمان، ما درمعرض انتخاب
بودهایم. یادم هست حتی روز اول که به آلبانی رسیدم اولین جملهای که به من
و ما گفته شد این بود، درخواست مجدد عضویت در سازمان را بنویسید! از الان
میتوانید با فراغ بال دنبال زندگی خودتان بروید! یعنی قبل از من سازمان
میدانست که زمین نبرد عوض شده و بنابر شرایط جدید انتخابی جدید لازم است.
همانطورکه وقتی سال۱۳۵۰ سازمان وارد زندانهای سیاسی شاه شد یا وقتی سال۵۷
از زندانهای سیاسی شاه با پیروزی بیرون آمد و روی دست مردم کیلومترها هر
مجاهد به خانهاش رسید. هربار شرایطی و تهدیداتی جدید ایجاد میشد که با
شرایط قبلی سراپا متفاوت بود و انسانهای طراز آن را میطلبید، به همین
علت پیشاپیش در هر دستانداز و سرفصل میگوید انتخاب کن! و من از این
انتخابهای سرفصلی سازمان یاد گرفتم که لحظه مره اگر همین کار را نکنم،
دیگر آن مجاهدی نیستم که با تمام وجود خودم را وقف خلق و میهنم کنم. بیجهت
نیست که امروز تشکیلات مجاهدین برای همه آنهایی که دستی در کار اداره یک
تشکیلات مبتنی بر آزادی و آگاهی و انتخاب آگاهانه نفرات دارند، مایه شگفتی
بسیار و حتی اعجاب است؛ که چگونه چندین هزار نفر در کوران سهمگینترین
ابتلائات سیاسی و شرایطی که آینده را بعضاً برایشان بدون هرگونه چشمانداز
قابل پیشبینی میکرد اینطور دههها ایستادهاند، راه میگشایند و
روزبهروز متحدتر میشوند؟ چگونه درحالیکه هنوز در شرایط جدید به حلوفصل
کامل استقرارشان هم نرسیدهاند مسئول اول سازمان که نماد وحدت و انسجام و
یکدستی مافوق تصور است را انتخاب میکنند؟ البته ما که روزمره چنان
انتخابهایی را دیدهایم میدانیم چرا و چگونه شد که اینطور سرفراز
ایستادهایم و در زمانه قحطی انقلاب و انقلابیگری، ذرهای از آرمانهای
مبارزاتیمان کوتاه نیامدهایم و البته باافتخار تمام این راه را تا به
سرمقصد نهایی ادامه خواهیم داد.
طبعاً پایه همه
پیروزیهای سیاسی ما در این سالیان که امروز بهواسطه آن نام مان بلندآوازه
است همین انتخابها بوده و بعدازاین هم همین خواهد بود بیدلیل نیست که
دشمنی که از پیروزهای ما، بخصوص ضربه شکستی که در هجرت بزرگ از عراق به
آلبانی متحمل شد، حسابی سوخته و نتوانسته نیتاش در مورد قتلعام ما را
عملی کند، اکنون ناچار شده است به شکست خوابهای پنبهدانه خود و پیروزی ما
در برقرار کردن ساختارتشکیلاتی قدرتمندتری از قبل، در سرزمین جدید،
اینطور ابراز تأسف کند: «متاسفانه بدلیل کار مستمر مغزشویی بعضاً این نحو
تبلیغات روی اعضای تحت اسارت تأثیر گذاشت و پروسه جدایی آنها را با تاخیر
مواجه ساخته است.» (سایت وزارت اطلاعات ۵آذر۹۶) بیان این سوزش با تصویری که
وزیر کشور آخوندها از توازن قوای موجود ترسیم میکند بهخوبی موقعیت
انتخابهای ما را نشانمیدهد که چطور دشمن را به درخواست و التماس از
اروپائیان واداشته است که: «برخی منافقین که اکنون در برخی از کشورهای
اروپایی هستند جزء تروریست های بسیار خطرناک اند و انتظار ما این است که
اروپا در رابطه با این تروریست ها موضع محکم تر و قوی تری اتخاذ کند.»
(خبرگزاری نیروی تروریستی قدس ۵آذر۹۶ رحمانی فضلی وزیر کشور آخوندها)
بنابراین دشمن زبون خودش
بهخوبی نشانمیدهد که موفقیت سیاسی ما تا چه اندازه قوی است و همه طرح و
برنامههایی که برای متلاشی کردن تشکیلات ما ریخته بود را نهتنها از بین
بردهایم بلکه آن را به اهرم قدرتی علیه خودش هم بدل کردهایم. اینها
ممکن نبود جز بر پایه انتخاب مسیر با آزادی و آگاهی کامل بهصورت لحظه
مره، که به ما چنین توانی را داده است که با آن قادریم بالاتر از
هرابرقدرتی رژیم آخوندی را اینچنین مفلوک و زبون به التماس و درخواست از
اروپائیان و جهان روی زانوان خونین بکشانیم.
بله مبارزماندن، مسیری سربالایی ولی پرافتخاری است، اما لحظه مره باید آنرا انتخاب کرد و قیمتش را داد.
بنابراین خطاب به
خلق قهرمان ایران میگویم وعده پیروزی که خدا داده است حق است و با داشتن
چنین تشکیلات و بازوی قدرتمندی البته دور نیست.
حسن باقرزاده
مطالب زیر را بخوانید ومنتشر کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر