مجاهد صدیق اکبر چاووشی به جاودانه فروغها پیوست
مجاهد صدیق اکبر چاووشی
مهمترين خبرها
مجاهد
خلق اکبر چاووشی پس از 4دهه مجاهدت و مبارزه بیامان در راه آزادی، پرکشید
و به یاران شهیدش پیوست. او شامگاه روز جمعه 22دی96 در آلبانی بر اثر سکتة
قلبی درگذشت و به دیار رفیق اعلی شتافت.
مجاهد صدیق اکبر چاووشی فرزند قهرمان مردم صومعه سرا متولد سال 1329 بود. او زمانی که دانشجوی رشته زیست شناسی دانشکدة علوم دانشگاه تهران
و همزمان دانشجوی آموزش و پرورش دانشکده ابوریحان بیرونی تهران بود، معلمی
مهربان در مدارس صومعه سرا بود. اما بهزودی در جستجوی آزادی، شغل و تحصیل
را ترک کرد و به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست.
او خودش در مورد آشنایی با مجاهدین نوشته است: «با خواندن دفاعیات شهدای
بنیانگذار در سال 56 در تهران و خواندن جزوة تکامل در همان زمان و دفاعیات
رضاییهای قهرمان، با سازمان آشنا شدم و بهویژه با شنیدن نام بنیانگذار
کبیر حنیفنژاد در همان زمان بیشتر آشنا شدم».
اکبر بدین ترتیب فعالیت سیاسی را با آشنایی با مجاهدین در زمان شاه آغاز کرد، با شرکت فعال در انقلاب ضدسلطنتی
ادامه داد و بلافاصله بعد از انقلاب به جنبش ملی مجاهدین پیوست. او در
دوران مبارزه سیاسی میلیشیایی پرشور در دفاع از آزادیهای مردم در برابر
آزادیکشیهای خمینی بود.
روز 30خرداد
پاسداران برای دستگیری اکبر به خانهاشان حمله کردند. اکبر شجاعانه با دست
خالی با آنها درگیر شد. پاسداران با قنداق تفنگ ضربه سنگینی به سرش وارد
کردند و او را که سراپا خونین و بیهوش شده بود، به محل سپاه صومعه سرا
بردند. به توصیه پزشک اکبر قهرمان بهدلیل شدت جراحت به بیمارستان منتقل شد
و در آن جا با کمک پرستاران از چنگ مأموران رژیم گریخت و به تهران رفت. در
تهران نیز یک بار به محل اقامتش حمله کردند اما اکبر قهرمان با چابکی و
تهور باز هم از دست مأموران وحشی گریخت.
برای اکبر شهادت برادر
بزرگترش حبیب چاووشی که در سال 61 حین فرار از زندان سپاه رشت بهشهادت
رسید، عهدی خونین برای ادامه مبارزه تا پایان بود و این شهادت بر عزم و
استواری او در مسیر مجاهدین افزود.
او پس از درگیریهای متعددی
که در شهر صومعه سرا با مزدوران رژیم داشت و چندبار قهرمانانه از چنگال
دژخیمان گریخت، در سال 1362 توانست به منطقه برود و به رزمندگان مجاهد خلق
بپیوندد. از آن زمان تا لحظه پرواز به سوی جاودانگی، اکبر همواره در
سختترین مسئولیتها پیشقدم بود.
او رزم آوری شجاع بود و در سلسلهیی از عملیاتهای ارتش آزادیبخش ملی ایران از جمله چلچراغ و فروغ جاویدان شرکت داشت.
اکبر قهرمان در یکی از عملیاتها پنجة پای راست خود را بهعلت انفجار مین
از دست داد و از آن پس در حالی که در راه رفتن مشکل جدی داشت، اما دلیرانه
در عملیاتهای بعدی شرکت میکرد.
اوج قهرمانی اکبر دوران 14ساله
پایداری در اشرف و لیبرتی بود، زمانی که او بهرغم بیماری پارکینسون، در
برابر سنگینترین حملات و شدیدترین موشکبارانها همواره با روحیهیی بالا
کمککار و الهامبخش بقیه بود.
در حمله مزدوران عراقی رژیم به
اشرف در 19فروردین سال 90، فرمانده سعید چاووشی، برادر قهرمان اکبر
بهشهادت رسید. اکبر در وداع با پیکر خونین برادرش سوگند خورد و با او
پیمان بست که نبرد در مسیر سرنگونی رژیم آخوندی را صد برابر کند.
در آلبانی با وجود آن که بیماری اکبر تشدید شده بود، ولی در هر مسئولیت و
کاری پیشقدم بود و همواره او بود که بیماری را مغلوب میکرد. همرزمانش
میگویند: وقتی به وی میگفتیم تو باید بیشتر استراحت کنی با روحیهای
سرشار میگفت من هیچ بیماری ندارم.
چهل سال رزمآوری مجاهدانی هم چون اکبر، بیشک بزرگترین درس آزادی برای همه جوانان ایران است. بهخصوص نبرد با دیو ولایت فقیه که وطن را به ویرانهیی سیاه تبدیل کردهاند که در آن فقر و گرسنگی بیداد میکند و جغد خفقان بر آوارهایش مینالد.
او در نقشهمسیر خودش به تاریخ 26 خرداد 96 خطاب به مولاعلی نوشته است:
«پدر و مرشد و مراد مجاهدین... .. تو نقشهمسیر تاریخی و عقیدتی و انسانی را کشیدی... من ترا در صدای سعید محسن
در بیدادگاه شاه دیدم و شنیدم که میگفت شما ما را مارکسیست اسلامی
میدانید ولی ما بر آنیم تا افکار بلند مولاعلی را به منصه ظهور برسانیم. و
بدین سان بنیانگذاران ما از همان فرق شکافته بلند شدند و به ندای تو و
فرزند برومندت حسین پاسخ مثبت دادند. اینطوری بود که تو از اول مال
روزگاران بعد بودی که به مجاهدین رسیدی.»
اکبر قهرمان در یک تجدید سوگند در 15بهمن 89 نیز نوشته است:
«... سوگند میخورم تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون به تعهد و پیمانم
به رهبری وفادار بمانم و برای سرنگونی این رژیم فاشیستی استوارتر و با جنگ
صد برابر و عزم حداکثر مجاهدت کنم. با توکل به کس نخارد و سلطان نصیر در
جمیع جهات در مبارزه ایدئولوژیک، خط مشی مبارزاتی و ضوابط تشکیلاتی و
تعهدات و مسئولیتپذیری با توان صد برابر باشم.»
مجاهد قهرمان
اکبر چاووشی در میثاق دیگری به تاریخ 21آبان 93 نوشته است: «اگر زمانه
هفتاد بار مشکلتر از این باشد تجدید عهد میکنم تا آخرین نفس و تا آخرین
قطره خونم از آرمان خود که همان آرمان رهبری عقیدتیام مسعود و مریم است
ذرهیی کوتاه نیایم... ما نسل خوشبخت و سعادتمندیم که با رهبری مسعود و
مریم توانستیم... زینب وار خروش برآوریم که ای یزید زمان خامنهای جلاد
عمر تو کوتاه و زود باشد که بنیان تو را از جا بر کنیم».
سلام
بر او روزی که زاده شد، روزی که به مجاهدین پیوست و لباس ارتش آزادی به تن
کرد، روزی که جاودانه شد و روزی که در جشن پیروزی خلق شادمانه حاضر و
شادمان خواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر