مروری بر یک تاریخچه سراپا آگاهی ورنج ورزم وافتخارسازمان مجاهدین ورهبر مقاومت مسعود رجوی از تاسیس میلیشیا تا متینگها وکلاسهای تبیین وتاخروج از لیست
مسعود رجوی ـ تأسیس میلیشیای مجاهد خلق
۲۰روز پس از نمایش بالارفتن از دیوار
سفارت آمریکا و گروگانگیری ۵۳نفر در
ساختمان سفارت که بهمنظور خارج کردن رقیبان سیاسی از صحنه انجام شد، سازمان
مجاهدین تأسیس میلیشیای مجاهد
خلق را اعلام کرد.
هدف از تسخیر سفارت آمریکا در تهران؛ از
صحنه خارج کردن مجاهدین و سایر نیروهای انقلابی و کنارگذاشتن دولت مهندس بازرگان و
به تصویب رساندن قانون اساسی ولایت فقیه در غوغای شعارهای بهاصطلاح ضداستکباری
بود.
اما هدف سازمان مجاهدین از تأسیس میلیشیا فراگیر کردن پیام آزادی و انتشار روح مقاومت با مبارزه افشاگرانه و ایستادگی در برابر ارتجاع بود.
مسعود
رجوی و پیکهای انقلاب
البته مبارزه افشاگرانه جوانان میلیشیا در ابتدای حاکمیت
خمینی، برای میلیشیا و مجاهدین بهای سنگینی داشت. بهنحوی که از دیماه ۵۸، که
خون یک کارگر مجاهد بهنام عباس عمانی به دست چماقداران رژیم خمینی بر زمین ریخت،
تا ۳۰خرداد
سال ۶۰، بیش
از۵۰مجاهد
و میلیشیای مجاهدین توسط پاسداران خمینی بهشهادت رسیدند و در اوایل سال ۶۰، آمار
مجاهدینی که در زندانهای رژیم اسیر بودند، به یکهزار تن بالغ میشد. زندانیانی که
اغلب جوانان میلیشیا بودند و در
برابر شکنجههای جلادان در زندانها مقاومت میکردند.
رژه پرشکوه
میلیشیا در فروردین سال ۱۳۵۹و حفاظت از سخنرانی تاریخی مسعود رجوی در امجدیه، از
فرازهای پرشکوه حرکت انقلابی میلیشیاست. همچنانکه فعالیت در دوران کاندیداتوری
مسعود رجوی و رساندن پیام نسل انقلاب با فروش نشریه و حفاظت از میتینگها و
سخنرانیهای مسعود رجوی در برابر چماقداران از افتخارات نسل انقلاب در تاریخ معاصر
میهن است.
پرستوهای خونین
بال میلیشیا به یمن آموزشهای مسعود رجوی؛ با عبور از هفت دریا خون و آتش، در
زمستان شلاق و شکنجه و زنجیر شعله شدند، در هستههای مقاومت و در میدانهای
تیرباران درخشیدند و در بهار ارتش آزادیبخش گل کردند.
۳سال بعد از
تأسیس میلیشیا مسعود رجوی در پیامی برای واحدهای میلیشیا در داخل کشور نوشت:
« هموطنان
عزیز! میلیشیای قهرمان مجاهد خلق،
سه سال قبل در دوم آذر
ماه ۱۳۵۸ میلیشیا به هدف پایهریزی ارتش مردمی
بنیان نهاده شد و این درست در زمانی بود که دجالگریهای بهاصطلاح ضدامپریالیستی
خمینی برای انحراف و تباهی همهٔ انرژیهای فوران یافتهٔ انقلاب، اوج
گرفته بود و زمستانی بیرحم و ویرانساز از فریب و جهل و شرک در هیأت
مهیبترین استبداد تاریخ ایران میرفت تا همهٔ جوانههای نو شکفتهٔ
آزادی را در خاک این میهن یکسره بسوزد و بخشکاند...
از آن روز هزاران
خواهر و برادر میلیشیای مجاهد خلق در سراسر ایران همچون ارتشی انقلابی با نظم و
انضباطی آهنین و حیرتانگیز پای در راه نهادند و در نخستین مرحله رویارویی خویش با
لشگریان فریب و جهل خمینی دجال، عظیمترین ترویج انقلابی و کار توضیحی تودهیی در
طول تاریخ ایران را با بذل بیمانندترین فداکاریها و بردباریها و صبر و استقامت
انقلابی به انجام رساندند. آنان با نشر و توزیع میلیونها نسخه نشریات آگاهی بخش و
میلیونها ساعت کار پر حوصلهٔ توضیحی در خانهها، مدرسهها، خیابانها، دانشگاهها و
کارخانهها و ادارات تمامی طلسمهای فریب را در اذهان تودههای خلق یک به یک گشودند
و هزاران شعبده و توطئه را در دفاع از نیروها و مسیر راستین انقلاب باطل و خنثی
ساختند و کارایی نسل سرافراز انقلاب را با فرو کشیدن تاریخی نقاب ۱۴۰۰سالهٔ ریا و تزویر از چهرهٔ ضدخلقی و
ضد خدایی خمینی و اسلاف تاریخیاش به اثبات رساندند. تا آنجا که در گرما گرم روز ۳۰خرداد ۱۳۶۰ـ که به همت میلیشیای مجاهد خلق برای همیشه در تاریخ ایران به
ثبت رسیده است ـ دژخیمان خمینی، اذن صریح او را برای گشودن رگبار گلوله به روی
مردم به آشکارترین وجه از رادیو اعلام کرده و به اجرا درآوردند...»
مسعود رجوی در بخش
دیگری از پیامش به نسل خونین پیکر انقلاب گفت:
«شما که با
تقدیم هزاران شهید و اسیر و با پایداری انقلابی در برابر انبوه عظیم رنجها و
مرارتها و دربدریها و ضربوشتمهای رجالگان دیو سیرت خمینی، فصل درخشان و انکار
ناپذیری را در تاریخ مبارزات اجتماعی و سیاسی ایران شکل داده اید، اکنون در بحبوحهی
مقاومت عادلانه انقلابی و مسلحانه و در دومین مرحله این مقاومت دورانساز که پایههای
آن را خود پی افکندهاید، باز هم وظایف انقلابی و مردمی بزرگتر و گستردهتری برعهدهدارید...»
مسعود رجوی ـ ۲۶آبان ۱۳۶۱
میلیشیا
هستههای اولیهٔ ارتش آزادیبخش
آری! میلیشیا تجسمِ انرژیهای آزاد شده در پرتو یک
دگرگونی بزرگ سیاسی و اجتماعی بود و رهگذران کوچهها و خیابانهای ایران در آن
سالهای خاکستری، حضور چشمگیر میلیشیای مجاهد خلق را خوب بهخاطر دارند.
روز ۱۷مرداد ۹۷ پاسدار علی
ربیعی از پایهگذاران وزارت اطلاعات و وزیر کار آخوند شیاد در جلسه استیضاحش در
تشریح اوضاع متزلزل نظام به شرایطی که میلیشیای مجاهد خلق در تهران رژه میرفتند
اشاره کرد. پاسدار ربیعی با
اشاره به رژه ۱۲هزار نفره میلیشیا در تهران، در وحشت از
گسترش کانونهای شورشی که میراث همان میلیشیا و پرستوهای خونین بال آزادی در شرایط
فاز پایانی و قیام سراسری هستند گفت: «من ۴۰ سال خدمت کردم و در این ۴۰ سال
بحرانهای زیادی دیدهام. یادم است یک روز در تهران ۱۲ هزار نفر میلیشیا در توپخانه
رژه میرفتند. ما آن روز را گذراندیم میدانم که شرایط سختی پیش روی داریم...»
مسعود رجوی
در بیانیهٔ تأسیس ارتش آزادیبخش، میلیشیا را
هستههای اولیه ارتش آزادیبخش و در همان راستا معرفی کرده و میگوید:
«ارتش آزادیبخش یک گنجینه عظیم میهنی و سرمایه آزادی و استقلال
و تمامیت وطن است. در همین راستا بود که سازمان مجاهدین خلق ایران در نخستین سال
حکومت خمینی به سازماندهی میلیشیای مردمی همت گماشت…ارتش آزادیبخش ملی قبل از هر
چیز وظیفه دارد بهمنظور درهمشکستن طلسم اختناق خمینی و تدارک قیام عمومی با
اهرمها و دستگاه سرکوبگر و جنگافروز دشمن پلید چنگ در چنگ شده و با نبرد تمامعیار
آنها را بشکافد و از هم بپاشد و به پیش برود.» مسعود رجوی
ـ بیانیهٔ تشکیل ارتش آزادیبخش
مسعود رجوی در سلسله آموزشهای تبیین جهان
مسعود رجوی در نیمه سال ۱۳۵۸
کلاسهایی را تحت عنوان تبیین جهان در دانشگاه صنعتی شریف آغاز نمود. در این کلاسها که به آموزش فلسفه و ایدئولوژی
مجاهدین میپرداخت بیش از ۱۰هزار نفر شرکت میکردند. سپس فیلمها و فایل صوتی آن و همچنین
بیش از یکصدهزار نسخه چاپی از متون هر جلسه در سراسر کشور توزیع میشد. هماکنون
کتابی در ۱۶جلد بهعنوان
«تبیین جهان» وجود دارد که نتیجه ۱۶جلسه از کلاسهای مسعود رجوی است.
مسعود
رجوی در کلاسهای تبیین جهان
این کتاب که حاصل آموزش و
سخنرانی مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف از ۲۳آذر تا بهمن ۵۸ است
دیدگاه مجاهدین نسبت به هستی، انسان و تاریخ را بازتاب میدهد.
مسعود رجوی در این سلسله آموزشها داستان
پیدایش و تحول هستی و سایر تبیینهای فلسفی را به زبانی ساده و با استفاده از مهمترین
کتابهای تخصصی در همان زمینه بیان کرده و در همین بستر به جمعبندی و معرفی مهمترین قواعد تکامل پرداخته است.
مسعود رجوی در هر مرحله ضمن طرح تعاریف
پایهیی لازم در هر بحث، به دیدگاه قرآن و برخی از اندیشمندان مسلمان اشاره کرده،
سپس به بررسی و نقد مکاتب فکری مختلف در باب "هستی یا عالم وجود"
پرداخته است.
در این مسیر مسعود رجوی مخاطبش را در
سفری دور و دراز از ابتدای خلقت تا زمان حاضر همراهی کرده و گام به گام او را با
قوانین هستی و رمز و راز تکامل آشنا میکند.
این بحث که مرجع دست اول در شناخت
ایدئولوژی و دستگاه اندیشه مجاهدین است ـ در کتاب تبیین جهان تدوین شده است ـ خود
یک پروسه تکاملی دارد:
اسکلت اصلی آن در سالهای میانی دهه ۴۰ توسط
بنیانگذاران سازمان و مسعود رجوی در حد یک جزو ه یا مقاله چند صفحهای تنظیم شد و
در سال ۱۳۵۳ بهصورت
یک کتاب کامل در آمد. البته همین نسخه نیز توسط ساواک و اپورتونیستها از بین رفت و
مجدداً در سال ۱۳۵۸ توسط مسعود رجوی بازنویسی و تکمیل گردید.
مسعود رجوی در سلسله
آموزشهای دیماه ۸۸ همین پروسه را توضیح میدهد:
«در سال ۱۳۵۳ در
زندان قصر، یک تابستان را صرف نوشتن کتاب تبیین جهان کردم. همزمان چند تیم با
مسئولیت مجاهد شهید، فرمانده کاظم ذوالانوار، آن را روی کاغذ سیگار ریزنویس میکردند و کاظم آنها را در
جاسازی مناسب، از طریق قهرمان شهید مراد نانکَلی به بیرون از زندان و بهدست مجید
[شریف واقفی] میرساند. مراد این کار را با شیوههای مختلف از طریق خواهرش، که گاه
به ملاقات او میآمد انجام میداد. مراد، شمالی و بسیار رشید و درشت اندام بود.
عاقبت هم بر سر همین ارتباطات با بیرون از زندان، جان باخت و در زیر شکنجه در
کمیته بهشهادت رسید. فکر میکنم که شهادتش در اواخر سال ۵۳ بود.»
مسعود رجوی سپس به آثار و
بازتاب این کتاب در فضای آن روز جامعه اشاره کرده و میگوید:
«مدتی پس از اینکه کتاب تبیین را
فرستادیم، کاظم به من گفت مجید پیام داده که مثل این است که برای ما
"تانک" فرستاده باشید. یکی دو سال بعد، که جریان اپورتونیستی برملا شد،
من تازه معنی حرف مجید را فهمیدم که بچههای آن روزگار، در فقدان آموزش، آنهم در
شرایط در بدری، تا کجا زیر ضربات و حملات تئوریک اپورتونیستها، نیازمند این بحث و
این کتاب بودهاند.
در حملات بعدی پلیس به زندان، تنها نسخه ریزنویس این کتاب از دست رفت تا وقتی
که دوباره همین بحث را در سال ۵۸ در دانشگاه صنعتی شریف، در کلاسهای "تبیین جهان"،
از نو شروع کردیم.»
مسعود رجوی اولین حضورش
در دانشگاه صنعتی شریف برای انتقال آموزش تبیین جهان را چنین توصیف میکند:
«اولین بار که
برای این بحث، وارد همان دانشگاهی شدم که مجید دانشجوی آن بود و حالا دانشگاه بهنام
او "دانشگاه صنعتی شریف" نامگذاری شده بود، در همه لحظات تصویرش جلویم
بود و در ذهن و قلبم موج میزد. انگار که همانجا حّی و حاضر و ناظر است و میخواهد
شاهد انتقال آن "تانک" ایدئولوژیکی که گفته بود به نسل انقلاب باشد.»
مسعود
رجوی در کلاسهای تبیین جهان
وحشت
خمینی و تعطیلی آموزشهای مسعود رجوی
نخستین جلسه آموزش تبیین جهان ۲۳آذر ۵۸ یعنی ۴۰روز پس
از نمایش و ماجرای گروگانگیری در سفارت آمریکا انجام شد و فضای نسل جوان و محیطهای
آموزشی و دانشگاهی کشور را بهشدت تحت تاثیر قرار داد. این نخستین بار بود که یک
تبیین جامع و بیطرفانه از هستی و تاریخ و جامعه و انسان ـ با زبانی ساده و
مثالهای روز ـ در این سطح بیان میشد. به همین علت خمینی نمیتوانست ادامه کلاسها
را تحمل کند اما بهعلت شرایطی انتخابات و نیازی که به حضور مردم در انتخابات مجلس
داشت نمیخواست تا قبل از انتخابات مقابل نسل پیگیر و کنجکاو جوان بایستد. در
نتیجه کمی صبر کرد و در بهمن ماه همان سال با یک کودتای فرهنگی که به بستن
دانشگاهها منجر شد، کلاسهای مسعود رجوی نیز تعطیل گردید.
مسعود رجوی در ادامه سلسله آموزشهایی
برای نسل جوان میگوید:
«پس از ۱۵جلسه کاسه صبر خمینی از کلاسهای «تبیین جهان» در دانشگاه
صنعتی شریف در سال ۵۸ لبریز شد و بیشتر از این طاقت نیاورد. همین ۱۵جلسه
هم در اثناء رفراندوم قانون اساسی و نخستین انتخابات ریاستجمهوری و نخستین
انتخابات مجلس شورای ملی، برگزار شد والا اگر خمینی دست بستگی نداشت، یک جلسه آن
را هم اجازه نمیداد.
اما منتهای دجالگری در این بود که با حربه « انقلاب فرهنگی»
به یک کودتای سیاه ضدفرهنگی علیه تمامیت فرهنگ و دانشگاههای ایران مبادرت کرد. بر
این پاتک ارتجاعی برضد نیروی انقلابی، لباس « انقلاب فرهنگی» پوشاند که انقلاب
فرهنگی چین در زمان مائوتسه تونگ در دهه ۱۹۶۰ را تداعی میکرد.»
مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی صفحه ۳۳۵
انعکاس
روزنامه فرانسوی لوموند از کلاسهای مسعود رجوی
۹فروردین ۱۳۵۹ روزنامه فرانسوی لوموند نوشت:
«یکی از وقایع
بسیار مهمی که نباید در تهران از دست داد، دروس فلسفه مقایسهای است که آقای مسعود
رجوی هر جمعه بعد ازظهر تدریس میکند. در حدود ۱۰هزار نفر با ارائهٔ کارت
ورودی در زمین چمن دانشگاه شریف به مدت ۳ساعت به سخنان رهبر
مجاهدین خلق گوش فرا میدهند. آقای مسعود رجوی با سخنوری آموزندهاش و نیز جوانی
خود (وی ۳۲سال
بیشتر سن ندارد) طرفدار بسیار دارد. میتینگهای سیاسییی که وی در پایتخت و
شهرستانها برگزار میکند، تودههای ۱۰۰هزار نفری، ۲۰۰هزار
نفری و بعضی اوقات ۳۰۰هزار نفری را جلب میکند».
کاندیداتوری مسعود رجوی در اولین
انتخابات ریاستجمهوری ایران
از آبان سال ۱۳۵۸ موضوع انتخابات ریاستجمهوری در ایران پس از انقلاب ضدسلطنتی به موضوع مورد توجه همه مردم
ایران تبدیل شد.
چرا مسعود رجوی کاندیدای
ریاستجمهوری شد؟
واقعیت این بود که مجاهدین خواهان حفظ مسالمت و فعالیت مسالمتآمیز
سیاسی بودند و میخواستند تا آنجا که امکانپذیر است از طریق مسالمت و مبارزه سیاسی
و پارلمانی در چهارچوب قوانین همین رژیم یعنی با التزام به همین قوانین، آن را
اصلاح کنند و تغییر بدهند.
تا دیماه سال ۱۳۵۸، یعنی نزدیک به یک سال بعد از انقلاب، اگر چه در هر یک از
روزهای آن، خمینی به یکی از قول و قرارهایی که به مردم داده بود پشت پازده بود، و
در اثر افشاگریهای مجاهدین و سایر نیروها، ماهیت آخوندهای حاکم برای مردم کم کم
روشن میشد اما فرصتی که مردم بهطور یکپارچه تقابل خود را بهصورت علنی، با او
نشان بدهد. در دیماه ۵۸ فرا رسید. نام این فرصت، انتخابات ریاستجمهوری بود.
مهمترین سؤالی که پیش روی همه عناصر و نیروهای سیاسی مترقی
قرار گرفته بود این بود که در برابر نیروی مهیبی که همه دستاوردهای انقلاب بهمن را
پایمال میکند، چه باید کرد؟
موجی از تقاضا و دعوت نیروهای سیاسی، از اطراف و اکناف کشور،
به سوی دفتر مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران روانه شده بود. آنها از مسعود رجوی،
دعوت کرده بودند که بهعنوان نماینده نیروهای انقلابی و ترقیخواه، نامزد برای
ریاستجمهوری شود.
علت کاندید شدن مسعود رجوی از
زبان خودش
مسعود رجوی در یکی از جلسههای کلاس تبیین جهان به تاریخ ۲۸دیماه ۱۳۵۸ در
مورد علت کاندیدا شدن خود برای ریاستجمهوری گفت:
«ما برای اینکه شاید بتوانیم تا
حدودی در جهت رفع پراکندگیها جنگافروزیها مؤثر باشیم، دست به معرفی کاندیدا
زدیم. اولین قدمی که در تحقیق این مطلب انجام دادیم، بررسی لایحه انتخاب اولین
رئیسجمهور ایران مصوب شورای انقلاب بود که در تاریخ اول دی در روزنامهها منعکس
است. در آنجا مطابق همان قانون ۴شرط پیشنهاد شده بود برای
ریاستجمهوری یعنی برای نامزدیش. شیعه ایرانیالاصل بودن، سن بیشتر از سی سال، عدم
سوء پیشینه و ماده بعدی مدیر و مدبر و الی آخر. در این قانون به همان ترتیبی که
گفتم در هیچ قانون دیگری در هیچ کجای جهان هم، یا لااقل ما خبر نداریم، که بشود
اقلیتی را از حقوق مصوب در قانونی که طبعاً اکثریت به آن رأی داده محروم بکنند.
هیچ قید و شرط دیگری نبود با این همه ما طی تماسهای متعددی که گرفتیم باز هم بیشتر
خاطر جمع شدیم که این امکان برایمان هست. این امکان را هم ما خودمان اینطور میدیدیم
به سابقه مجلس خبرگان، طبیعتاًً ما خبرگان نمیخواستیم ما مؤسسان میخواستیم، ولی
وقتی ایجاد شد به هرحال میخواستیم تاثیر مثبت و سازنده خودمان را بگذاریم و با
خیلی از نیروهای دیگر در آن شرکت کردیم. اینجا هم همینطور. یعنی از همان درصد یا
قطره آزادی و دموکراسی هم هست که از کانال آن بشود تاثیر گذاشت طبیعتاًً نمیخواستیم
دریغ بکنیم و این چیزی است که طبیعتاًً جناح مقابل خیلی بایستی خواستار آن باشد.
بر این اساس به ما گفتند که میتوانید ثبت نام بکنید. ولی برخلاف سایر کاندیداها
خودمان به هیچوجه اعلام نکردیم برای اینکه به فرض اگر اشکال قانونی هست باز هم
بررسی بشود.»
مسعود رجوی در همین جلسه کلاس تبیین جهان فتوکپی نامهیی را
که سازمان مجاهدین خلق ایران به وزارت کشور نوشته بود به حضار نشان داد؛
«وزارت محترم کشور
سازمان مجاهدین خلق ایران بدینوسیله برادر مجاهد مسعود رجوی
را بهعنوان کاندید ریاستجمهوری معرفی و مدارک مربوطه را نیز به پیوست تقدیم میدارد
-با تشکر مجاهدین خلق ایران».
مسعود رجوی نامهیی را که به معاون وزارت کشور نوشته بود را
نیز قرائت کرد:
«وزارت محترم کشور
جناب آقای دکتر میرسلیم
ضمن اعلام آمادگی برای نامزدی ریاستجمهوری تقاضا میکنم تا
اطلاع ثانوی از اعلام نام اینجانب بهویژه در مطبوعات کشور خودداری فرمائید. بهخصوص
اینکه با توجه به مطالبی که جناب آقای فلانی که عمداً اسم را نمیگویم در جریانش
هستند هرلحظه امکان صرفنظر کردن از کاندیداتوری وجود دارد».
مسعود رجوی سپس گفت:
«این را منضم کردم به آن و فرستادم.
منظور ما این بود که مطالعه بکنند چون قصد خیری داشتیم و در صورتی که به هرحال
وضعیت اقتضا نمیکند قانون که وضعیتش روشنه و اعلام نکنند».
اعلام رسمی کاندیداتوری
مسعود رجوی
روز شنبه پانزدهم دیماه ۵۸ مسعود رجوی رسماً بهعنوان
کاندیدای ریاستجمهوری از طرف سازمان مجاهدین خلق ایران معرفی شد.
به این ترتیب مجاهدین با اعلام کاندیداتوری مسعود رجوی برای
انتخابات ریاستجمهوری در روز پانزدهم دیماه ۱۳۵۸ وارد یک کارزار سیاسی
جدید شدند.
استقبال
عمومی از کاندیداتوری مسعود رجوی
اعلان کاندیداتوری مسعود رجوی، ناگهان
فضای جامعه را دگرگون کرد. بهخصوص هموطنانی که در رژیم آخوندی بهعنوان اقلیت
قومی یا مذهبی تلقی میشدند، استقبال بسیار نمایان و پرشوری از آن کردند.
مسعود رجوی با اعلام
یک برنامهٔ سیاسی ـ اجتماعی کامل که مورد توافق کلیه نیروها و جریانهای
سیاسی مترقی و آزادیخواه بود، وارد میدان مبارزات انتخاباتی شد.
مسعود رجوی بهعنوان کانون و تجسم وحدت
تمامی نیروهای مترقی و آزادیخواه و همه تنوعات ملی، قومی و مذهبی و فکری، بهخصوص
زنان که در دستگاه ارتجاعی خمینی درجه۲تلقی شده و از ابتداییترین حقوق خود محروم بودند، مورد
استقبال قرار گرفت.
یکی از ایدههای مهم مسعود رجوی از همان
ابتدا عبارت بود از وحدت نیروهای آزادیخواه در مقابل نیروی خمینی که یک نیروی
انحصارطلب و مرتجع کامل بود. هدف مسعود رجوی این بود که بتواند ائتلافی آزادیخواه
و مترقی بهوجود بیاورد. در پاسخ به این نیاز، سازمانهای مترقی، همه شخصیتها، همه
اقوام و همینطور ملیتها و مذاهب از کاندیداتوری ریاستجمهوری مسعود رجوی استقبال
کرده و او را بهعنوان کاندید خودشان معرفی کردند.
حمایت
گسترده از مسعود رجوی در انتخابات
گروهها،
انجمنها، سازمانها و احزاب حمایتکننده از کاندیداتوری مسعود رجوی
جبهه دموکراتیک ملی ایران
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
جامعه سوسیالیستهای ایران
حزب دموکرات کردستان ایران
سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان
(کومله)
کانون سیاسی خلق ترکمن
سازمان اسلامی شورا (ساش)
گروه مشترک اقلیتهای ارامنه، زرتشتی و
کلیمی
گروه بررسی مسایل ارامنه
مرکز کانون ناشران و کتابفروشان مسلمان
کانون پژوهشگران ملیگرا
انجمن مادران مسلمان
بخشی از جنبش مبارزان خلق عرب
هیئت نمایندگی خلق کرد
هیئت جوانان آشوری
سازمان همیاری ملی
برخی از انجمنها و کانونهای معلمان
نزدیک به ۸۰انجمن و کانون دانشجویی و چند صد انجمن دانش آموزی در سراسر
ایران
نزدیک به ۱۵۰کانون و تشکل کارگری
۵۰۰نفر از اعضای هیأت علمی دانشگاههای
ایران و تعداد قابل توجهی از استادان دانشگاهها
حمایت
احزاب و گروهها و... از مسعود رجوی
کارزار
میلیشیا مجاهد خلق برای معرفی کاندیداتوری مسعود رجوی
با کاندیداتوری مسعود رجوی، زمان به میدان
آمدن میلیشیا فرا رسید. دختران و پسران دانشآموز و دانشجو، کارگران انقلابی و
دیگر اقشار آگاه مردم با تمام قوا برای معرفی برنامهٔ مسعود رجوی و جلب
حمایت مردم از کاندیدای نسل انقلاب بپا خاستند.
کاندیداتوری مسعود رجوی، یکی از
مهمترین فرازهای رویارویی سیاسی مجاهدین با رژیم خمینی در دو سال و نیم اول حکومت
خمینی بود. این خود منشأء بسیاری فعل و انفعالات در صحنه سیاسی ایران شد، با اعلام
نامزدی مسعود رجوی در انتخابات ریاستجمهوری یک شور انقلابی فضای سیاسی جامعه را
در برگرفت در فاصله بسیار کوتاهی جبههبندی وسیعی شکل گرفت و بسیاری از شخصیتهای
سیاسی و اجتماعی با ارسال تلگراف با موضعگیری سیاسی حمایت خودشان را از
کاندیداتوری مسعود رجوی برای انتخابات ریاستجمهوری اعلام کردند
وقتی کاندیداتوری مسعود رجوی مطرح شد
سازمان مجاهدین با ازدیاد نیروها در بخش اجتماعی مواجه شد و مجبور گردید در بخشی
از قسمتها سازماندهیها را تغییر دهد.
کاندیدا
شدن مسعود رجوی آیا بهخاطر جاه و مقام بود؟
سردار خیابانی در بخشی از سخنرانی خود
بهمناسبت معرفی مسعود رجوی برای کاندیداتوری به این سؤال پاسخ میدهد:
«... طبیعی
است که ما برحسب مسئولیتها و وظایفمان وارد این صحنه شدهایم و نه از روی جاهطلبی.
ما اگر اهل جاهطلبی بودیم، درها به روی ما بسته نبود. ما اگر اهل جاهطلبی بودیم،
اکنون این همه منافق نثار ما نمیشد».
سردار خیابانی در قسمت دیگری از این
سخنرانی خود گفت:
«مسعود رجوی
تنها باقیمانده کادر مرکزی سازمان پیش از سال ۵۰ است. بهلحاظ ایدئولوژیک که رسالت ویژه سازمان ما بود، یک
فرد صاحبنظر مکتبی است. در گروه ایدئولوژی سازمان در کنار شهید حنیفنژاد، به کار
تحقیق و تدوین ایدئولوژی مشغول بود و بعد از سال۵۰ ضمن ۷سال و
نیم تحمل شکنجه و زندان رسالت مبارزاتی خود را در زندان دنبال نموده است. در این
سالها میتوانم بهجرأت بگویم که بیشترین فشارها را تحمل کرده و بهخصوص بعد از
سال ۵۳ بعد از ضربه اپورتونیستها بیشترین
فشارها و سختیها را تحمل کرده تا از میراث ایدئولوژی سازمان که در معرض تهدید و
خطر قرار گرفته بود حراست کند».
بخشی از
سخنان مسعود رجوی در میتینگ معرفی کاندیدای مجاهدین برای ریاستجمهوری
مسعود رجوی ـ که بعد از موسی خیابانی
سخنرانی کردـ هدف از کاندیداتوری خود را دفاع از آزادی عنوان کرد:
«خواهران،
برادران، هممیهنان عزیز، امروز به اینجا نیامدهایم که برای انتخاب یک فرد یا یک
سازمان، تبلیغات بکنیم و رأی بهدست بیاوریم، نه، مسأله در اساس اصلاً این نیست.
مسأله ما بردن و برنده شدن در انتخابات نیست. بلکه تجمع امروز ما اساساً یادآوری و
تذکار فلسفه انقلاب، یعنی آزادی است.»
مسعود رجوی در این سخنرانی بهروشنی
صورت مسأله اصلی ایران را، که همانا رویارویی انقلاب و ضد انقلاب، بر سر آزادی
بود، مشخص کرد.
«بهخاطر
پایان دادن به جنگافروزیها، تفرقهها و تمایلات انحرافی و واپسگرا، در این
انتخابات شرکت میکنم. و به همین دلیل ضرورت شرکت هر چه فعالتر نیروهای انقلابی را
بهخاطر منظورهایی که گفتم طرح میکنم»
مسعود
رجوی در کارزار انتخابات ریاست جمهوری
مسعود رجوی در بخشی دیگر از این سخنرانی گفت:
«به این ترتیب
این نه رأی دادن به یک فرد یا سازمان بلکه اساساً تأیید یک برنامه انقلابی و بلکه
یک جبهه انقلابی و بل کل انقلاب رهاییبخش است. اگر غیراز این بود جنبش انقلابی به
دور از هر گونه شائبه جاهطلبی و مقامپرستی در صحنه حاضر نمیشد. و هرگز شرکت نمیکرد.
آیا جز این است که انقلاب را انقلابیونش بایستی اداره بکنند».
مسعود رجوی همچنین سوگند خورد که به
برنامهاش جامه عمل بپوشاند.
«من اینجا در
مقابل محراب مقدس خلق و میهن بایستی تصریح بکنم و سوگند بخورم که بهدلیل سوابق
خونبار عملی جریان پرافتخاری که در طول تمام سالهای اختناق افتخار همگامی با آن را
داشتم برعهده میگیرم که همه برنامهها و حرفها کلام به کلام و حرف به حرف جامه
عمل بپوشم. من وسایل ضروری تحقق این برنامه را ـ که در رأسش اتکا به یک سازمان
متشکل انقلابی است ـ در اختیار دارم و به آن پشتگرم هستم.».
میلیشیا
دیوار شهرها را پر از اسم مسعود رجوی کرد
مسعود
رجوی کاندیدای نسل انقلاب
ارتجاع و چماق به دستانش به اوج رسیده
بود. روزی نبود که در شهرهای سراسر کشور به دختران و پسران فداکار میلیشیا، این
پیکها و پرستوهای آزادی حمله نکنند و آنها را با چوب و چماق و دشنه در هم نکوبند.
اما با این حال آنان با تلاش وقفهناپذیر به کار خود ادامه داده و تمامی دیوار
شهرها را حتی در دور افتادهترین محلها مملو از اسم مسعود رجوی کردند. این شعارها
آنقدر گسترده بود که بهرغم تلاش رژیم و مزدورانش برای پاک کردن آنها، هنوز پس از
گذشت سالها بر دیوار شهرها میتوان آن شعارها را دید. تلویزیون ابوظبی روز ۳خرداد سال ۸۰ضمن گزارش مصوری از دیوارهای شهرها که در آن اسم مسعود رجوی
نقش بسته بود، گفت: «رویارویی با مجاهدین خلق مانع آن نشده که نام مسعود رجوی از
دیوارهای شهرهای ایران محو شود. شعارها در خصوص مسعود رجوی به زمان آغازین انقلاب
اسلامی ایران و اولین انتخابات ریاستجمهوری این کشور برمیگردد. در این شعارها
خواسته شده است که مسعود رجوی بهعنوان رئیس جمهور ایران انتخاب شود».
مسعود
رجوی کاندیدای نسل انقلاب
مسعود رجوی نقطه تلاقی همه آرزوها و
آرمانهای اقشار آگاه و همه کسانی شد که به نوعی خودشان را در معرض تهدید ارتجاع
خمینی میدیدند، پیروان مذاهب گوناگون، زنان، روشنفکران، هموطنان کرد و ترکمن و
عرب و خلاصه همه کسانی که بهنحوی حقوقشان توسط ارتجاع تضییع شده بود، پاسخ ستمها
و اجحافاتی را که به آنها میشد در مسعود رجوی بهعنوان کاندیدای نسل انقلاب جستجو
میکردند.
آیا
خمینی اجازه میداد مسعود رجوی رئیسجمهور شود؟
یک خون پاشیده شده بر صحن خیابان، به ما
میگوید: نه! این خون، خون کارگر شهید عباس عمانی است که برای تشویق مردم برای رأی
دادن به کاندیدای م محبوبش، مسعود رجوی به فعالیت تبلیغاتی پرداخته بود.
نیروهای چماقدار رژیم، باندهای سیاه
ارتجاعی، دستاندرکار بودند و میخواستند با ضرب چماق، تا آنجا که میتوانند جلوی
پیشرفت فعالیتهای تبلیغاتی مجاهدین را بگیرند و در واقع در این مسیر بود که
مجاهدین اولین شهید خود، عباس عمانی را تقدیم خلق قهرمان ایران کردند.
برآوردها
میگفتند مسعود رجوی پیروز احتمالی انتخابات خواهد بود
بسیاری حدس میزدند که در صورتی که
انتخابات برگزار شود، نام مسعود رجوی از صندوقها بیرون خواهد آمد؛ حتی مخالفان و
رقبای مسعود رجوی نیز به یقین میگفتند که ۶الی۷میلیون
رأی خواهد آورد. این در آن روزگار بهمثابه سر برداشتن یک آلترناتیو و یک تهدید
جدی برای رژیم بود. برخی هم بر آن بودند که در صورت شرکت مسعود رجوی انتخابات به
مرحله دوم کشیده خواهد شد که باز هم خطرناکتر است.
مسعود
رجوی ـ به کلیه نیروها و شخصیتهایی که از نامزدی او حمایت کردند
تنگنای
خمینی برای مقابله با محبوبیت مسعود رجوی
خمینی اکنون بر سر دو راهی قرار گرفته
بود. محبوبیت مسعود رجوی روزبهروز در حال افزایش بود و خمینی چنین چیزی را نمیخواست.
از طرف دیگر، بگیر و ببندها و چماق و دشنه و ژ۳کارگر نیفتاده بود، تنها پاسخ مسأله این بود که خمینی پردهها
را کنار بزند و با پذیرش یک رسوایی بزرگ اقداماتی انجام دهد. او برای اجرای این
منظور، ابتدا هیأت مؤتلفه را جلو انداخت. آنها در یک آگهی رسمی در صفحه اول
مطبوعات آن روزگار مسعود رجوی را به ترور تهدید کردند و اینکه حکم اسلام را در
مورد او جاری خواهند کرد این تهدید مؤثر نیفتاد.
دخالت خمینی برای حذف مسعود
رجوی از کاندیداتوری
به این ترتیب خمینی که پیش از آن اعلام کرد: «اینجانب بنا
ندارم از کسی تأیید نمایم چنانچه بنا ندارم کسی را رد کنم و از تمام احزاب و
گروهها میخواهم که از نسبت دادن کاندیدای خود به من که از آن استفاده تأیید و یا
تعیین و رد شود، ندهند» مجبور به دخالت شد.
او درست در آستانه برگزاری انتخابات و زمانی که پیشاپیش حمایت
وسیع تودههای مردم از مسعود رجوی را دید به صحنه آمد و گفت:
«کسی که به قانون اساسی رژیم رأی
نداده، حق شرکت در آن ندارد».
با این موضعگیری عملاً
امکان شرکت مسعود رجوی در انتخابات از بین رفت.
این یک نقض عهد آشکار بود؛ زیرا خمینی رک و صریح گفته بود کسی
را حذف نخواهیم کرد. البته او قبل از آن با یک جمله عجیب و غریب، نقضعهدها و
خیانتهای خود را نهادینه کرده بود:
«امروز ممکن است یک حرفی بزنم و
فردا درست عکس آن را بگویم.»
دخالت
خمینی در انتخابات ریاستجمهوری و حذف مسعود رجوی
رای ندادن به قانون اساسی
بهانه خمینی برای رد کاندیداتوری مسعود رجوی
از آنجا که مجاهدین در همهپرسی قانون اساسی خمینی شرکت نکرده
و به آن رأی نداده بودند، بهنظر میرسید که ممکن است ارتجاع همین را بهانه قرار
دهد و برای جلوگیری از تشکیل جبهه نیروهای مترقی، در مرحله ثبت نام مسعود رجوی بهعنوان
کاندیدای ریاستجمهوری مانع ایجاد کند. از این رو، مجاهدین پیشاپیش این موضوع را
هم از شخص خمینی از طریق پسرش احمد خمینی و هم از وزارت کشور سؤال کردند و آنها
پاسخ دادند که از نظر قانونی منعی در مورد کاندیدا شدن کسی که به قانون اساسی رأی
نداده، وجود ندارد.
مسعود رجوی حتی به این هم اکتفا نکرد و شخصاً موقع ثبت نام،
این موضوع را با وزیر کشور وقت (هاشمی رفسنجانی) مطرح کرده و تأکید نموده بود که
اگر قانون شما چنین اجازهیی نمیدهد، ما از ورود به این قضیه و ثبت نام بهعنوان
کاندیدای ریاستجمهوری صرفنظر میکنیم. رفسنجانی گفته بود که از نظر قانون کسی نمیتواند
متعرض کاندیداتوری شما شود و من این مطلب را از موضع مسئولیتی که بهعنوان وزیر
کشور دارم میگویم.
فوران
خشم مردم از حذف کاندیداتوری مسعود رجوی
بهدنبال دخالت خمینی، خشمی ناشی از
احساس توهین و خیانت و ناجوانمردی، همه اقشار، نیروها، گروههای مترقی و جریاناتی
که خود را برای رأی دادن به مسعود رجوی آماده کرده بودند فرا گرفت. خشمی که بیم آن
میرفت که به ناگاه شعله بکشد و در پاسخ حمله و هجوم چماقداران خمینی به مراکز
مجاهدین، به تهاجم تبدیل شود. اما مسعود رجوی، همه را به خویشتنداری فراخواند و بهرغم
حمله و هجوم پیاپی چماقداران رژیم به مراکز مجاهدین، به حامیان خود اکیداً توصیه
کرد که از نشاندادن هر گونه واکنش تند نسبت به این رویداد بپرهیزند.
انصراف
مسعود رجوی از شرکت در انتخابات
روز ۳۰دیماه ۵۸، مسعود
رجوی با پیامی انصراف خود از شرکت در انتخابات را اعلام کرد. مسعود رجوی در پایان
این کارزار سراسری، خطاب به خلقی که بیدریغ به حمایت از او برخاسته گفت:
«برای نخستین
بار در تاریخ سازمانهای انقلابی که دوران طاغوت را با نبرد مسلحانه شهری سر کردهاند،
با چنان استقبال مردمی مواجه میشویم که بیش از پیش مبین آمادگی خلقی
قهرمان در ارتقاء به مراحل نوین تکامل اجتماعی است و درست در همین نقطه است که
بایستی خاضعانه به شما بگویم که اگر این مبارزه انتخاباتی بازندهیی داشته باشد،
من نیستم!... ».
مسعود رجوی در بخش دیگری از این پیام
گفت:
«پس باز هم
بگذارید تأکید کنم که من آگاهم که اعتماد شما نه فقط منوط به یک فرد یا گروه، بلکه
اساساً متوجه برنامهییست که بگونهیی عملی و راستین بهروزی و مروت و انصاف را
نوید میدهد.».
اگر
مسعود رجوی از انتخابات حذف نمیشد
ناظران سیاسی در همان زمان بر این نظر
بودند که اگر مسعود رجوی حذف نشده بود، بهطور قطع انتخابات ریاستجمهوری به دور
دوم کشیده میشد. یقینا در آن صورت خمینی با هر ترفند و نیرنگی مانع انتخاب مسعود
رجوی میشد. اما نفس اینکه انتخابات به دور دوم کشیده میشد، جایگاه سیاسی
مجاهدین و نیروهای ترقیخواه، بهعنوان یک اپوزیسیون قدرتمند و آلترناتیو خمینی به
ثبت میرسید. ترس خمینی هم به این خاطر بود و همین چشمانداز را میدید.
مسعود
رجوی و انتخابات ریاست جمهوری
انتخابات
مجلس و دست بردن خمینی در میزان آرای مسعود رجوی
با اینکه نام مسعود رجوی از لیست
کاندیداهای ریاستجمهوری حذف شد اما مجاهدین برای حفظ فضای مسالمتآمیز سیاسی و
پرهیز از خشونت و خونریزی، در اواخر اسفند ۱۳۵۸ در انتخابات دور اول مجلس شورای ملی، [که هنوز توسط خمینی به
مجلس شورای اسلامی تغییر نام پیدا نکرده بود]، شرکت کردند.
وزارت کشور رژیم به هنگام شمارش نتیجه
آرای مجلس شورای ملی در خاتمه انتخابات، مسعود رجوی را تا ۲روز در رادیو و تلویزیون و مطبوعات در ردیف اول تهران نام میبرد
اما در پایان انتخابات او را با اعلام ۵۳۲۰۰۰رأی به ردیف کسانی برد که باید در مرحله دوم شرکت کنند.
مسعود
رجوی ـ انتخابات مجلس
در مورد پایگاه وسیع اجتماعی سازمان
مجاهدین و استقبال مردم از برنامههای سازمان مجاهدین خلق ایران و بهخصوص از
مسعود رجوی یک هموطن روز ۲۳اسفند ۸۳ در تماسی با رادیو آمریکا در مورد
اولین انتخابات مجلس و رأی مسعود رجوی گفت: «همون موقع که رأی آقای رجوی را که ۲میلیون رأی آورد، بنده چون دوستان من در
مرکز آمار بودن میدونم، رأی آورد ولی آقای خلخالی آمد اونجا، اینها را کرد رجایی».
میتینگها
آینده انقلاب ـ سخنرانی مسعود رجوی در
میتینگ دانشگاه تهران
در تاریخ ۱۰بهمن۵۸(۱۰روز پس
از حذف نام مسعود رجوی از کاندیداتوری ریاست جمهوری) مجاهدین میتینگ دیگری در
دانشگاه تهران برگزار کردند. در این میتینگ مسعود رجوی در
سخنرانی خود ـ که به «آینده انقلاب» معروف است ـ گفت:
«امروز، برای
بزرگداشت شهدایی بس والا قدر و پر ارج و شأن جمع شدهایم، شهید اولین احمد، چه
سمبل پر معنایی، نارنجک را کشید، خودش را قطعه قطعه کرد، به دشمن هیچ نداد نه
سلاح، نه اطلاعات و نه حتی جسم خودش، آخر او یک مجاهد خلق بود، مظهری از اراده
شکست ناپذیر خلقی قهرمان نسبت به غلبه بر ظلمات جهل و اسارت؛ و چنین بود که اینان
بهقول پدر طالقانی راه جهاد گشودند، البته اونروز نه کسی احمد و نظایرش را منافق
خواند و نه از شکیات و سهویات آنها سؤال کرد و نه آنها را التقاطی قلمداد کرد، آخر
آنروزها، فقط بحث رزم و میدان بود، طاغوت آنقدر سخت گرفته بود که مرز جنبش و ضد
جنبش، مرز انقلاب و ضد انقلاب بهمعنی حقیقی کلمه و نه بهمعنی ابتذالیش واقعاً
نمیتوانست مخدوش بشه...».
مسعود
رجوی ـ آینده انقلاب
مسعود رجوی در بخشی از سخنان خود
گفت:
«عدهیی دیگر
از ما میپرسیدند چطور که کاندیدای ما بایستی حذف بشود ولی تیمساران شاهنشاهی بر
جا بمانند باز هم من گفتم نمیدانم ولی آرامش را باید حفظ بکنیم. خوب این از اخلاق
و انضباط انقلابی ما. فردای انتخابات، مسلحانه به ما حمله کردند، باران دشنام و
باران گلولههای ژ۳، این
هم مظهر دیگری از اخلاقیات آنچنانی در پشت مارک اسلام با برگ مأموریت».
مسعود رجوی در این سخنرانی با ارتجاع و
خمینی اتمامحجت نمود:
«پس کجائید ای
مسلمانها؟ مگر نمیبینید چه به روز ما و هوادارانمان و خانوادههایمان میآورند؟
مگر دائماًً تکرار نمیکردید از قول رسول خدا مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا
لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم در گوشه و کنار دنیا اگر کسی
مسلمانها را به کمک بطلبد و اجابت نکنند مسلمان نیستند. یا یَا
لَلْمُسْلِمِینَ پس کجائید؟ چرا صدایتان در نمیآید؟ الله و اکبر
مگر نمیبینید که چطور طرفداران ما را
سر میبرند در نظام جمهوری اسلامی. پس چرا سکوت پیشه کردهاید؟
مگر گناه ما چیست؟ ای کسانی که گوش
دارید؟ مگر ما چه کردیم جز تحمل رنج و اسارت. ولی بگذارید تأکید بکنیم، وای به
روزی که تصمیم بگیریم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ بدهیم.».
مسعود
رجوی ـ دانشگاه تهران
مسعود رجوی در این سخنرانی تصریح کرد که
آینده انقلاب برای مجاهدین اهمیت دارد. او همچنین خواستها و انتظارات حداقل
مجاهدین را به این ترتیب بیان کرد:
«شوراهای مردمی،
استقلال، تمامیت ارضی و حاکمیت مردم، آزادی کامل احزاب، عقاید و مطبوعات حقوق ملیتها؛
بهخصوص در مورد کردستان، یک نکته بسیار باریکتر از مو هست که نبایستی ازش بگذریم
و آن کلمه خودمختاری است، این کلمه برای مردم آنجا مقدس شده، سالهای سال بهشون ستم
شده بود، ما بایستی موضع خودمان را روشن بکنیم، آیا نسبت به کلمات حساسیم، آیا
باید جنگ کلمات راه انداخت، اگر برای مردم این کلمه مقدس است. بایستی مفهوم و
چارچوبش را روشن کرد و بهشون گفت و داد؛ و بعد مسأله برابری زن و مرد، هرچقدر
میخواین، از حقوق مادر و اهمیت مادر و احترام به مادر صحبت بکنین، همهاش درست؛
ولی بیاین یک مقداری هم حقوق مساوی سیاسی و اجتماعی زن را بهش بدین تا درجه دوم
تلقی نشه، بعد مساوات اسلامی تشیع و تسنن بود، ماده نهم، زمین برای دهقان و کار
برای کارگر بود، و ماده دهم مسکن، بهداشت، و تحصیلات برای همه، اینها را برای این
میخوانم که ما روش هستیم و خواهیم بود. یازده: مبازره با هرج و مرج بود و تأمین
آسایش اجتماعی برای تمام مردم»
مسعود
رجوی در دانشگاه تهران ـ ۱۰بهمن ۵۸
سخنرانی
مسعود رجوی در ۲ اسفند ۵۸ در دانشگاه تهران
در این سخنرانی نزدیک به ۲۵۰هزار نفر در آن شرکت داشتند. مسعود رجوی باز هم به بسته شدن
راههای مبارزه مسالمتآمیز اعتراض نمود و گفت:
«پس بیائید
پیدا کنیم، کدامین جماعت از ما بود که در سوگندش نیرنگ نهفته بود. نیرنگ انحصار و
فزون طلبی. «إِنَّمَا یَبْلُوکُمُ
اللَّهُ بِهِ» اینها همهاش آزمایش است. باز هم به روایت قرآن وقتی رشتهها
و پیوندها شکسته میشود، آن طبقات و گروههایی روی کار میآیند که دوباره جامعه را
میبرند به سمت طبقات فرادست و طبقات فرودست...
همان نظام قبلی، همان مسیر تدریجی
بجانب طاغوتهای زمان و طاغوتهای جهان، درست به همین دلیل
بود که من پارسال در همینجا و در همین زمین اعتراض کردم، سوگندها را در برابر یکی
دیگر از آخرین شهداء یادآور شدم، و پرسیدم چرا؟ چرا؟
همان روز گفتم که اگر جهاد یک مجاهد را
خوار بدارید، توی سرش بزنید، از نیروهای واقعاً انقلابی خلع ید و قطع ید کنند،
تهمت و برچسب بزنند، اتهام مارکسیست ـ اسلامی را بگونهیی دیگر تکرار بکنید؛ و
مسألهیی نظیر کردستان را بهجای حل اصولی با برچسب تجزیه طلبی به قهر و تعارض
بکشانید. لاجرم مجدداً طبقهیی را رشد خواهید داد که
«هِیَ أَرْبَی مِنْ أُمَّةٍ»
فزودهتر و برتر در میان طبقات خلق خواهد شد».
سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ انتخاباتی مردم رشت
در این میتینگ (که در
تاریخ ۱۴ اسفند۵۸ برگزار شد ـ دستههایی از گل از سوی مدرسههای رشت به مسعود
رجوی و نیز عزیز، مادر رضائیها تقدیم شد. در این میتنیگ مردم
رشت با احساساتی پاک چشم انتظار دیدن مسعود رجوی بودند. در بیرون استادیوم جوانی
کر و لال پاکتی در دست داشت، پر از عکسهای پدر طالقانی و هزار تومان پول، و به
زحمت به اطرافیانش میفهماند که باید اینها را با دست خودش به مسعود رجوی بدهد. او
اصرار داشت بفهماند تمامی این پول را با کارکردن تهیه کرده است.
دانشآموزان و تیمهای
میلیشیا میگفتند تا مسعود را از نزدیک نبینند از آنجا نخواهند رفت. قطعه شعری که
مسعود رجوی به لهجه گیلکی خواند بر چشمهای بسیاری از مردم رشت، اشک شوق جاری ساخت.
این میتینگ در حالی پایان
گرفت که خاطرهیی به یاد ماندنی بر ذهن مردم گیلان باقی گذاشت. انبوه جمعیت، خشنود
و سبکبال، با خاطرهیی گرم و زیبا از مجاهدین خلق استادیوم را ترک نمودند.
مسعود
رجوی ـ بر سر مزار میرزا
مسعود رجوی طی در این میتینگ گفت:
«آخر ما همان نسلی هستیم که تفنگ و
آرمان سردار را به دوش کشیدیم، نسلی که در آرمان و تفنگ سردار زنده شدیم و باز هم
او در ما زنده خواهد شد».
در جای دیگر مسعود رجوی
با یادآوری یک ترانه محلی شمالی افزود:
«این صدای خوش الحان خود میرزاست و
بعد هم حلقومهای خلق که در ترانههای محلی شما پاسخ میدهند، بگذارید خودش را
بخوانم:
چقد جنگل خوسی....
ملت واسی....
خستانبوسی....
میجانیجانانا....
توراگوما....
میرزاکویچک خانا....
خدادانه که من نتانم خفتن....
از ترس دشمن.....
میدیلآویزانا....
میجانیجانانا....
توراگومامیرزاکوچی
کخانا....(جمعیت درود بر رجوی)
چیره زودترنائی....
تندترنائی.....
تنها بنانی......
(ابراز احساسات جمعیت)
و بیچاره آنهایی که میخواستند
از مجاهدین جنگل اثری نباشد، حالا کجایند که ببینند این سراسر یک خلق است که مجاهد
شده و به مجاهدت قیام کرده».
مسعود رجوی همچنین در
حضور جمعیت بر ادامهٔ راه سرداران آزادی ایران پای فشرد:
«ولی مگر ما در مسیر احقاق حقوق
خلقمان از پا مینشینیم؟ مگر پرچم سرداران، پرچم کوچکخان و مصدق را فرو میگذاریم؟
مگر میخواهیم لعنت بشویم؟ نه، ما سوگند خوردهایم که راه را ادامه بدهیم (جمعیت:
الله و اکبر ـ درود بر رجوی)
در این تردیدی نیست (۲بار)
که نسل به خون شسته ما، نسل به خون تطهیر شده ما که اعتقاداتش، مکتبش و رویه سیاسیاش
را از میان شکنجهگاهها و از میان میدانهای اعدام به دست آورده، مشعل کوچکخان و
مشعل مصدق را هر چه محکمتر در دست خواهد فشرد و هیهات، هیهات بر آنهایی که فکر میکنند
با این فشارها میتوانند مشعل سرداران را از دست ما بیرون بیاورند. نه به خدا نه،
ما وفاداریم».
مسعود
رجوی در رشت ـ ۱۴اسفند ۵۸
سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ انتخاباتی
مجاهدین در تبریز
مسعود رجوی در این
سخنرانی پرشور که ۲۰ اسفند ۵۸ برگزار شد و مدام با ابراز احساسات جمعیت قطع میگردید، از تبریز بهعنوان
زادگاه عقیدتی مجاهدین نام برد.
مسعود رجوی در تشریح
تبریز به مثابه زادگاه تاریخی و سیاسی ـ عقیدتی مجاهدین گفت:
«اصل و نسب تاریخی ما به مجاهدین
صدر مشروطه میرسد، به ستار و باقر. تفنگ سردار را بوسیدیم و به دوش انداختیم. از
حیث عقیده و مرام هم ما ادامه کمال یافته همان اسلامی هستیم که در غریو گلولههای
سردار نطفه بست، وقتی که پرچمهای سفید ننگ و تسلیم را از هم میدرید و پرچم سرخ
حسینی را بر در خانههای تبریز به اهتزاز در میآورد، اسلامی که در غریو تفنگهای
مجاهدین، همه محلات تبریز را از ارتجاع و استبداد تهی کرد».
مسعود
رجوی ـ معرفی موسی خیابانی در تبریز
مسعود رجوی در این
سخنرانی همچنین دست سردار خیابانی را بلند کرد و در معرفی او بهعنوان کاندیدای
مجاهدین از تبریز برای مجلس شورای ملی گفت:
«برای شما و برای تبریز، بهخاطر
اهمیتش، بهخاطر آن که گفتم زادگاه عقیدتی ـ سیاسی ـ تشکیلاتی ماست. بهترین خودمان
را، برادر مجاهدم موسی را انتخاب کردیم و به شما هم پیشنهاد میکنم. و من امروز
محور و لنگر تشکیلاتیمان را به شما پیشنهاد میکنیم. بارها از برادر شهید و بنیانگذارمان
شنیدم که گفته بود، [در دورانی که ما زندان بودیم و هم مدت کوتاهی که او هنوز در
بیرون بود]. جزو کسانی که نام میبرد که تا آخر در این راه خواهند ایستاد. در
صدرشان موسی بود».
مسعود
رجوی در تبریز ـ ۲۰اسفند ۵۸
در سخنرانی شورانگیز و ماندگار مسعود
رجوی که با عنوان «چه باید کرد» ۲۴خرداد ۵۹ در امجدیه برگزار شد، مسعود رجوی پس از
خواندن آیاتی از سوره تکویر گفت:
هر شب ستارهیی به زمین میکشند و باز
این آسمان غم زده غرق ستاره هاست...
مادرها، پدرها، خواهران و برادران- جمع
شدیم برای یادبود تازهترین شهدای خلق... ضمناً آمدهایم بپرسیم که دیگر حالا چرا؟
در نظام جمهوری اسلامی چرا؟ و اینکه تکلیف ما با این اوضاع چیست و خلاصه چه
بایستی بکنیم؟»
مسعود رجوی در قسمتی دیگر از سخنرانی
خود گفت:
«ستارگان ما
برآنند تا در فلک اجتماعی و سیاسی این میهن طرحی نو، در اندازند، طرحی عاری از طبقات،
عاری از بهره کشی، عاری از جهل، نادانی، اختناق و زنجیر».
این سخنرانی در شرایطی برگزار شد که
صدای گلوله چماقداران در محیط سخنرانی طنین میانداخت و فضا آکنده از گاز اشکآور
بود. قسمت اوج این سخنرانی جایی بود که مسعود رجوی شهادتین گفت:
«علمای شریعت،
رجال دولت! وکلای مجلس، اصناف، بازاری ها! مطبوعات! رادیوتلویزیون! که میگوئید در
خط انقلاب هستید، آخر چرا ساکت هستید؟ مگر همین قانون اساسی، آزادی بیان و آزادی
انجمنها و گروهها را تضمین نکرده؟پس گلوله و گاز اشکآور برای چیست؟ [کف زدن
جمعیت] و به خدا قسم اگر کسی فکر کند که ما از گلوله و گاز اشکآور میترسیم
هیهات! هیهات! هیهات! پس چرا جلوی چماق داری را نمیگیرید، مگر چماق داری از سایر
مفاسدی که جزایش اعدام است، کمتر است؟ وانگهی ما که دهها بار، صدها بار گفتیم که
یکی از سرچشمههای اصلی چماق داری را شناسایی کردیم که با جزئیاتش میدانیم.
برنامه بدهید که در رادیو تلویزیون ما افشاء کنیم. آقای رادیو تلویزیون بحث آزاد!
بفرمائید این بحث آزاد»
مسعود
رجوی در میتینگ امجدیه تهران
صدای کف
زدن جمعیت هم نتوانست مسعود رجوی را متوقف کند. جمعیت شعار میداد و مسعود رجوی
پرشور ادامه داد:
«ما که صدبار
گفتیم، اگر شما امکانات ندارید، ما به قدر تواناییمان در اولین فرصت این پدیده ضد
انقلابی مسموم را از ریشه برخواهیم کند. این پدیده ضدخلقی، ضد انقلابی ضداسلامی،
کانال نفوذ ساواک و ایادی سیا است. مدرک داریم و سند داریم. [کف زدن جمعیت] آهای
کجا هستند آنهایی که میگفتند و میگویید پیشوای ما علی است؟ اگر منظور شما از
علی، امیرالمؤمنین علی است که وقتی شنید گوشواره را از گوش زن غیرمسلمان درآوردند.
فریاد زد، وقتی شنید آن زن نمیتوانسته از خود دفاع کند و صدا به اعتراض و
دادخواهی بلند میکرده و پاسخی نمیشنیده، و وقتی شنید که آن مهاجمین بهخصوص در
مقابل این بدکاریشان زخمی هم نشده و جزایشان را نپرداختهاند فریاد زد:
فلوأنّ امرءاً مسلماً مات من بعد هذا أسَفاً ، ما کان به
مَلوماً
اگر مرد مسلمانی از شنیدن این خبر از
اسف و اندوه بمیرد، ملامتی بر او نیست سزاوار است که بمیرد. بل کان به عندی جدیراً
... در نزد من سزاوار است. اگر آن غیرتی در جامعه نیست که جلوی این کار را بگیرد،
مرگ سزاوارتر است.»
مسعود رجوی در میان شور و تشویق و
اشتیاق جمعیت ادامه داد:
«فیا عجبا!
عجبا! عجبا! والله یمیت القلب و یحلب الهم… به خدا قلب آدم میمیرد از اندوه. تازه
گوشواره را از گوش دختر غیرمسلمان درآوردند. ولی شما چطور است، چطور است که چشم
دختر مسلمان را از حدقه در میآورند، دست مادر شهید مسلمان را میشکنند، دم بر نمیآورید!
آخه تا کی، دم زدن صوری از اسلام تاکی! مگر حضرت علی فقط به کلام میگفت اسلام و
قسط فیا عجبا! عجبا! میگوئید ما مسلمان نیستیم، آخر علامت اسلام چیست؟ جز
شهادتین؟ مگر،
اشهد ان لا اله الا الله، محمداً رسولالله
[تشویق جمعیت].
میگوئید ما مسلمان نیستیم، آخر علامت
اسلام چیست؟ جز شهادتین؟ پس اشهد ان لا اله الا الله، محمداً رسولالله و اشهد ان
امیرالمومنین علیاً حجت الله.
کف نزنید، فیا عجبا! عجبا! مجاهد خلق
باید بیاید، و شهادتین بگوید. باز هم بگوئید اشهد ان لا اله الا الله ـ اشهد ان
محمداً رسولالله ـ اشهد ان امیرالمومنین علی حجت الله.»
جمعیت داخل امجدیه یکپارچه و با صدای
بلند شهادتین میگفتند و مسعود رجوی از مردم میخواست تا بلندتر بگویند:
«بگذارید
بشنوند همه، بلندتر بگوئید [شهادتین جمعیت]. ها چه شد گلولهها!؟ [کف زدن جمعیت].
فیا عجبا! عجبا! اگر کسانی که بهقول پدر طالقانی راه جهاد اسلام را گشودند و
دلداده مکتب قرآن بودند، مسلمان نیستند، پس بیائید مسلمانی را تعریف کنید. گو اینکه
قسط و عدالت در اسلام که مسلمان و غیرمسلمان نمیشناسد. ولی باشد، باشد، میگوئید
مسلمان نیستیم، باشد، لااقل بر ذمه اسلام هم نیستیم! فیا عجبا! عجبا!»
مسعود
رجوی در امجدیه تهران ـ ۲۴خرداد ۵۹
مسعود رجوی ـ مصاحبههای افشاگرانه
با مروری بر میتینگها و سخنرانیهای مسعود رجوی در تهران و
تبریز و رشت و سایر
تحرکات سیاسی و اجتماعی مجاهدین، دیدیم که مجاهدین بهرغم همه ترفندها و توطئههای خمینی با
اقبال گسترده عمومی روبهرو بودند و با همه عربده و سرکوب مزدوران و چماقداران
خمینی، نسل جوان و آگاه جامعه روزبهروز تمایل و گرایش بیشتری به مجاهدین نشان میدادند.
مسعود
رجوی ـ مصاحبههای افشاگرانه
در آن ایام تیراژ روزنامه جمهوری اسلامی که رسانه اصلی
حزب حاکم بود ۱۸هزار و نشریه
مجاهد که با امکانات محدود و مخفیانه در ۳۰نقطه تولید و منتشر میشد بیش از ۶۰۰هزار نسخه بود.
همین اختلاف فاحش گواه روشنی بر تمایل، کشش و کوشش نسل جوان به سمت مجاهدین بود.
در این شرایط خمینی دست به فتنه جدید زد و تلاش کرد با ایجاد انحراف در
فضای جامعه و بهکارگیری برخی از جریانهای مدعی، راه را بر مجاهدین ببندد.
به همین علت بود که مسعود رجوی در اواخر سال ۵۹، سلسله مصاحبههایی با نشریه مجاهد
انجام داد و در این مصاحبهها ضمن افشای ماهیت رژیم خمینی و جریانهای مختلفی که با
رژیم خمینی متحد بودند، جایگاه و مواضع هر کدام از آنها را بیان کرد.
در مصاحبه مسعود رجوی با نشریه مجاهد که در شماره ۱۰۹این نشریه به تاریخ ۲۳بهمن سال ۵۹ منتشر شد آمده
است:
« اگر دقت کرده باشید، سازمان جز در
مواردی که وظیفهٔ مبرم انقلابیاش ایجاب بکند و یا در رابطه با اتهام یا اغفال
گروه زیادی از مردم توسط یک سمپاشی و عوامفریبی بخصوص، احساس ضرورت بکند و یا در
مواردی که طرف مقابل ازحد خود بسیار فراتر رفته باشد، معمولاً
سکوت را ترجیح میدهد و به همین دلیل هم اگر در تاریخچهٔ موضعگیریهای مجاهدین دقت
کنید، از روزنامه جمهوری گرفته تا روزنامه امت و حزب توده و جناح راست منشعب از
چریکهای فدایی و امثالهم، فاصلهٔ زمانی
چشم گیری میان اولین سنگ اندازیهای آنها و نخستین پاسخهای صریح ما وجود دارد.
البته نیازی به تذکر نیست که منظور از این فاصلهٔ زمانی،
پذیرش نوعی نرمش و سازش با سیاستهای غیراصولی، طی فاصلهی مورد بحثی که هنوز
رسماًً و به نام علیه ما حرف نزدهاند، نیست بلکه منظورم خودداری از پاسخگویی به
نام و مشخص بهمنظور مشتبه نکردن بیشتر فضای سیاسی است و الا ما در مسیر حرکتی که
خودمان درست میدانیم طبعاً سیاستهای نادرست را برملا میکنیم و زیر علامت سؤال میبریم.
لیکن با این همه چنانکه در موضعگیریهای سازمان
دیدهاید، فرق است میان محکوم کردن سیاست اپورتونیستی راست با نام بردن صریح و
مشخص از مظهر و مصداق عینی و عملی آن، که همانا حزب توده بوده و میباشد، کما اینکه
به گواهی برخی شمارههای "مجاهد" تمایل به راست منشعبین فدایی را که
پیوسته در راستای پیوستن آن به حزب توده انتقاد کردهایم.»
مسعود
رجوی مصاحبه با نشریه مجاهد
آن مصاحبهها بسیار روشنگرانه و بهلحاظ تئوریک غنی بود.
حتی بسیاری از نیروهای خارج از مجاهدین و مخالف مجاهدین هم که اوضاع سیاسی و
عملکرد جریانهای مختلف را نقد میکردند از سلسله مصاحبههای مسعود رجوی بهشدت
استقبال کردند زیرا مسعود رجوی با همان افشاگریها توانست چشم فتنههایی که توسط
خمینی و متحدانش ایجاد شده بود را کور کند.
بهدنبال انتشار مصاحبههای مسعود رجوی، شهید شکرالله پاکنژاد در نامهیی
به تاثیر عمیق مصاحبهها و نقش راهگشایانه آن در مسیر ایجاد یک جبهه مردمی اشاره
کرد. شکرالله پاکنژاد که از رهبران سابقهدار مارکسیست و مؤسس جبهه دموکراتیک ملی
بود، بود ضمن تأیید حرکتهای دقیق و حسابشده مجاهدین به نقش رهبریکننده مسعود
رجوی تأکید کرده و گفته بود قدر مسعود رجوی را بدانید؛ من میدانم که مسعود چه
رسالتی دارد. در آینده شما نقش مسعود رجوی را خواهید فهمید. برایم مسلم است که
آینده از آن شماست.
به این ترتیب مسعود رجوی که تا این نقطه توانسته بود مبارزه علیه ارتجاع
حاکم و استبداد مذهبی خمینی را به بهترین و مؤثرترین صورت به پیش ببرد، از این پس
با روشنگری و راهگشاییهایی که در این سلسله از مصاحبههایش داشت، بیش از هر زمان
در مرکز نیروهای ترقیخواه قرار گرفت تا راه جنبش را به پیش بگشاید.
مسعود رجوی ـ ۳۰خرداد و آغاز مبارزه سراسری
از خلال مواضع و سخنرانیهای مسعود رجوی
بهخوبی میشود فهمید که چماقداران و قداره بندان خمینی تا کجا با هدف حذف مجاهدین
از صحنه کوشیدند و مسعود رجوی در منتهای شکیبایی تلاش کرد این جنگ ناگزیر و پیکار
رودرو را به عقب اندازد. خمینی وقتی مطمئن شد مسعود رجوی تن به هژمونی ولایت مطلقه
نمیدهد و سرسوزنی از آزادی و حقوق مردم کوتاه نمیآید، چماقداران و لباسشخصیهایش
را به جان جوانان و دانشآموزان هوادار مجاهدین انداخت تا با دشنه و ساطور و زندان
و شکنجه هر چه زودتر مجاهدین را وادار به مقابله به مثل کرده و با یک فتوا نسل
مجاهدین را بردارد. اما در مقابل مسعود رجوی تلاش کرد از هر قطره شرایط باز و
آزادی استفاده کند و این رودرویی را تا آنجا که ممکن است عقب اندازد.
مسعود
رجوی ـ کشتار مجاهدین در ۳۰خرداد
عباس داوری از اعضای
سازمان مجاهدین در توصیف این شرایط میگوید:
«مجاهدین طی دو سال و نیم، تمامی
راههای مسالمتآمیز رو طی کردند تا از آزادیهای مردم حفاظت کنند. فعالیتهایی برای
تضمین حقوق زنان، فعالیت علیه مجازاتهای ضدانسانی مثل اعدام و یا شلاقزدن تحت نام
اسلام، فعالیت برای تضمین آزادی مطبوعات و در همه زمینههای حقوق اقشار مردم. اما
به این خواستها که واقعاً حداقل حقوق مردم ایران بود، متأسفانه هیچ پاسخ مثبتی
داده نشد. هیچکدوم از شکایتهای مجاهدین مورد توجه و رسیدگی قرار نگرفت. و به راهحلهایی
که ارائه میدادند اعتنایی نشد. کارگران و دهقانها همچنان محروم بودند و
شوراهاشون هم ازشون گرفته شده بود؛ خمینی کشور رو وارد یک جنگ خانمانسوز و ضدمیهنی
کرده بود و بچههای مردم رو در جبههها به کشتن میداد تا بتونه از این طریق، بر
اختناق و سرکوب آزادیها سرپوش بگذاره و حکومت استبدادیاش رو تثبیت کنه. همین هم
باعث شده بود، وضعیت اقتصادی کشور هر چی خرابتر بشه.»
در این شرایط یک جنگ پنهان بین مسعود
رجوی و سران و مزدوران خمینی در جریان بود. خمینی با فتوای «منافقین از کفار
بدترند» در ۴تیر ۵۹ و تجهیز و تشویق چماقدارانش تلاش میکرد مسعود رجوی و یارانش
را کامل حذف کند تا بتواند خیز خلافت ۵۰۰ساله فقیه را بردارد و
مسعود رجوی تلاش میکرد تا آنجا که میتواند مانع از رودرویی تمامعیار شود. دیدیم
که حزب جمهوری اسلامی که به حزب چماق بهدستان معروف شد، چگونه با تشکیل دستههای
چماقدار در سراسر کشور به مراکز گروههای سیاسی و مجاهدین و انجمنهای هوادار آنان
حمله کرده و به ضرب و جرح و کشتار هوادارن مجاهدین پرداختند. در اثر این کشتارها،
تا پیش از سی خرداد بیش از پنجاه تن مجاهد، شهید و هزاران تن مجروح شدند. هدف تلاش
برای وادار کردن مجاهدین به قهر و رودرویی و سرانجام سرکوب و نسلکشی بود. طرحی که
مسعود رجوی با فرمان خویشتنداری و شکیبایی به هواداران مجاهدین، مانع از اجرای آن
تا ۳۰خرداد ۶۰ شد.
- مهدی خزعلی که در آن ایام از یاران خمینی و شاهد نزدیک ماجرا بود و در
دوران ریاستجمهوری خامنهای و رفسنجانی هم با نهاد ریاستجمهوری همکاری داشت
میگوید: در شورای مرکزی حزب جمهوری تصویب شد که کاری کنیم که مجاهدین خلق
دست به سلاح ببرند تا سرکوبشان کنیم! بعد هم برای اینکه خون مجاهدین فقط روی
دست یک جناح نماند بهروشنی میگوید: آقایون اصلاح طلبها شما خشونت طلبان
دهه ۶۰بودید انکار
نکنید!
- اسداله بادامچیان از رهبران حزب جمهوری اسلامی خمینی در مصاحبه با
تسنیم روز ۷تیر ۹۴ گفت: «آنروز یعنی روز سی خرداد ۶۰ وقتی که تظاهرات مردم و مجاهدین
را سرکوب کردیم و کار تمام شد و ملت پراکنده شده بودند یک مرتبه آقا هادی
[غفاری] پرید پشت تیربار و شروع کرد به زدن و حالا نزن و کی بزن».
- حسن غفوری فرد از دستاندرکاران سرکوب که به وزارت رسید ۱۳ اردیبهشت ۹۵ طی مصاحبهیی
با خبرگزاری پاسداران موسوم به فارس گفت: در جمع دوستان و جمع خصوصی خود میگفتیم
یک به یک آنها [مجاهدین خلق] را بکشیم مملکت درست میشود!
- بهزاد نبوی وزیر و سخنگوی دولت رجایی به نشریه وکیل ملت ۹شهریور ۹۵ گفت: دوستان میگفتند
چون مجاهدین را از زندان میشناسیم پس آنها را پخ پخ کنیم!
- هادی غفاری ۲۸شهریور ۹۴ در مصاحبه با ایسنا گفت: روز سی خرداد سال ۶۰ که مجاهدین
تظاهرات سراسری داشتند من با سرعت با فیات آبی رنگی قدیمی که داشتم وارد
خیابان شدم، با سرعت تمام به وسط جمعیت زدم!
مسعود رجوی ـ تصمیم ۳۰خرداد
مسعود رجوی در توصیف شرایط تصمیمگیری برای تظاهرات ۳۰خرداد مینویسد:
«در تیر ۵۹، وقتیکه
خمینی مجاهدین رو بدتر از کافر اعلام کرد ما ستادهامونو تعطیل کردیم و دور زدیم
چون نمیخواستیم درگیری پیش بیاد. اما یکسال بعد، در سی خرداد سال۶۰ باید
تصمیم نهایی رو میگرفتیم، زمان تصمیمگیری قطعی فرا رسیده بود، در برابر ارتجاع
مهیب و قهاری که میرفت خودش رو یکپارچه و یک پایه و بهصورت مطلقه مستقر بکنه چون
جای هیچ مانور و تحرک سیاسی باقی نمونده بود؛ یا باید تسلیم میشدیم و به حیات
خفیف و خائِنانه رضا میدادیم و فیالمثل مثل حزب توده در کودتای ۲۸مرداد
به مسئولیتمون پشت میکردیم و در تاریخ ایران نفرین میشدیم و یا میباید با سنگینترین
بهای ممکن با الهام از سید الشهداء حسین ابن علی(ع) به طرزی عاشوراگونه از شرف
خودمونو خلق در زنجیرمون نگهبانی میکردیم و این نسل این راه را برگزید.»
مسعود
رجوی ـ ۳۰خرداد روز مرزبندی
مسعود
رجوی ـ ۳۰خرداد و بهیاد سردار
موسی خیابانی در توصیف لبریز شدن صبر
مجاهدین بعد از آتش و رگبار بیرحمانه پاسداران به سمت تظاهرات مسالمتآمیز مردم
در سی خرداد میگوید:
«تا این جا وضع ما در برابر خمینی به تعبیر یکی از برادران، همچون
جوان نجیب، سربهزیر و سربهراهی بود که خمینی با قلدری و بیرحمی تمام سر این
جوان را در بغل گرفته و مرتب مشت و سیلی بر سر و صورت او مینواخت. اما این جوان
که در عین مظلومیت و نجابت، زیرک و هشیار هم بود، ناگهان در لحظهای از جای جست و
چنان سیلی محکمی به گوش خمینی نواخت که برق از چشمان خمینی پرید، کلهاش سوت کشید
و سرش گیج رفت و شروع به چرخیدن به دور خود کرد. از آن زمان تا کنون، بهخصوص با
سیلیهای دیگری که به گوش این جلاد شیاد خونآشام نواختهایم، همچنان به دور خود
میچرخد، تا بالاخره با سر به زمین بخورد و مغز پوسیده و فاسد و تبهکارش متلاشی
شود». (صدای سردار)
مسعود رجوی ـ تأسیس شورای ملی مقاومت ایران
پس از اینکه تظاهرات مسالمتآمیز ـ پانصدهزار نفره ـ مردم در
۳۰خرداد ۶۰با
فرمان صریح خمینی به خاک و خون کشیده شد و پاسداران دختران دانشآموز هوادار
مجاهدین را شبانه ـ بدون اینکه اسمشان را بدانند ـ اعدام کردند، مبارزه سراسری و
انقلاب علیه رژیم خمینی آغاز شد. با شروع مبارزه سراسری، شکل دادن به یک جایگزین
دموکراتیک و مردمی در برابر رژیم خمینی، در دستور کار مقاومت انقلابی قرار گرفت
و ۳۰تیرماه سال۶۰، مسعود رجوی تأسیس شورای ملی مقاومت را در تهران اعلام کرد. این ائتلاف که برخی جریانهای و شخصیتهای
سیاسی به عضویت آن درآمدند در ادامه گسترش بیشتری یافت.
مسعود رجوی پیش از آن نیز تلاش گستردهیی برای متحد کردن
نیروهای دموکراتیک و مخالفان جمهوری اسلامی آغاز کرده بود و نشریه مجاهد که پر
تیراژترین روزنامه آن زمان بود بخشی از صفحات خود را تحت نام شورا به سایر گروهها
و شخصیتها اختصاص میداد تا نظراتشان را بیان کنند
مسعود رجوی در تاریخ ۷مرداد ۶۰ بهمنظور معرفی و پیشبرد امر آلترناتیو از قلب پایگاه یکم
شکاری دشمن در مهرآباد تهران به پاریس پرواز کرد و اینگونه جبهه بزرگ نبرد سیاسی
و بینالمللی علیه خمینی گشوده شد. انتشار خبر تشکیل شورای مقاومت، عملیات بزرگ
پرواز و آغاز سلسله مصاحبههای مسعود رجوی با رسانههای مختلف، میخ تثبیت
آلترناتیو قدرتمند سیاسی را کوبید و ارکان نظام ولایت فقیه را لرزاند.
تأسیس
شورای ملی مقاومت توسط مسعود رجوی
مسعود رجوی در بیانیهٔ نخستین
سال تأسیس شورای ملی مقاومت گفت:
«تأسیس شورای ملی مقاومت دقیقاً "در فضا و شرایطی که رژیم
خمینی با تمام توان به وحشیانهترین سرکوب هر گونه مخالفت و مقاومت برخاسته بود،
صورت گرفت. او بر آن بود تا با سرکوب هر گونه آزادیخواهی ماهیت
دموکراتیک و استقلال طلبانهی انقلاب ما را قلب نموده و به گور بسپارد. اما مقاومت
آتشین رشیدترین فرزندان خلق همراه با تأسیس بلافصل آلترناتیو سیاسی (شورا) به
تمامی جهانیان ثابت نمود که انقلاب عظیم ما نه مرده و نه خاکستر شده بلکه دقیقاً
" برخلاف منویات پلید خمینی در مسیر حقیقی و بر دوش وراث واقعی خود همچنان
به پیش میرود.»
مسعود رجوی ضمن تأکید بر نقش و جایگاه شورا افزود: «از این
حیث بهویژه باید بر اهمیت و ارزش ملی و مردمی این شورا تأکید نموده و وظایف همهٔ نیروهای ترقیخواه و میهنی را در
تثبیت و تقویت آن خاطرنشان کنم. به عبارت دیگر در شرایط داخلی و بینالمللی حاضر
پشتیبانی و تقویت شورای ملی مقاومت از مبرمترین وظایف هر نیرو یا عنصر انقلابی و
ملی بهشمار میرود. بهنحوی که همهٔ مرتجعین،
ضد انقلابیون و فرصتطلبانی که به این وظیفه پشت پا زده و در متلاشی کردن این شورا
قدم و قلم میزنند اکیداً در برابر تاریخ و مردم ایران مسئول، حرمان زده و تا ابد
شرمسار خواهند بود.»
رژیم آخوندی از همان تاریخ تلاش کرد با انواع روشهای تهدیدآمیز و تفرقهافکنانه و
انواع توطئه مانع گسترش، اتحاد و اعتلای نیروها و جریانهای مختلف در شورا گردد اما
مسعود رجوی در رأس شورای شورای ملی مقاومت مقاومت ایران توانست ضمن تضمین بیآیندگی
رژیم ضدبشری، با افشای جنایتهای رژیم آخوندی در عرصههای مختلف تروریسم، حقوقبشر،
اتمی و... جایگاه شورای ملی مقاومت را بهعنوان دیرپاترین ائتلاف سیاسی در تاریخ
ایران تثبیت نماید.
در سی و هفتمین سالروز تأسیس شورا که در ۱۴تیر ۱۳۹۷
برگزار گردید، مریم رجوی با یادآوری مبارزات شورا در پهنههای گوناگون افزود: از
افشای نقض حقوقبشر در ایران تا بمبسازی و برنامه مخفیانه اتمی و از صدور ارتجاع
و بنیادگرایی تا افشای تروریسم و نیروی تروریستی قدس و برنامههای موشکی رژیم،
شورای ملی مقاومت ایران مبتکر، آغازگر و پرچمدار بوده و شرایطِ بهدام افتادن
دشمن مردم ایران را در این میدانها فراهم کرده است.
مسعود رجوی ـ پرواز بزرگ و تثبیت آلترناتیو
روز هفتم مرداد ۱۳۶۰ مسعود رجوی، طی یک
عملیات بزرگ و قهرمانانه با یک پرواز بسیار پرریسک و خطر از قلب
پایگاه یکم شکاری تهران به پاریس پرواز کرد. این پرواز چند روز پس از اعلام تأسیس
شورای ملی مقاومت در تهران توسط مسعود رجوی صورت گرفت. پروازی بهمنظور معرفی و
تثبیت شورای ملی مقاومت بهمثابه تنها جایگزین دموکراتیک برای رژیم ضدبشری خمینی
و تضمین انقلاب نوین ایران.
هدایت پرواز هواپیمای نظامی بوئینگ ۷۴۷متعلق به نیروی هوایی ایران، بر عهده
سرهنگ خلبان بهزاد معزی بود.
پرواز
بزرگ مسعود رجوی از تهران به پاریس
این پرواز پیروزمندانه، در حالی صورت
گرفت که رژیم خمینی با استفاده ازتمام توان هوایی خود، هواپیما را از تهران تا رشت
و تبریز و تا خروج از فضای هوایی ایران مورد تعقیب قرار داد تا بتواند آن را هدف
موشکهای فونیکس قرار دهد.
مهدی ابریشمچی در اهمیت و ضرورت این
عملیات میگوید:
«این پرواز
کار بسیار پر ریسک و پرخطر بود و با تمامی تصمیمگیری عادی ما فرق داشت. به همین
دلیل تصمیم گرفتن درباره آن بسیار مشکل و حتی غیرممکن بهنظر میاومد... واقعیت
این هستش که ما نمیتونستیم تصمیم نهایی را بگیریم. بررسیها انجام شده بود و
ریسکها، نقاط قوت و نقاط آسیبپذیر همه بررسی شده
بود. اما ما نمیتوانستیم تصمیمبگیریم. چرا برای اینکه اگر جوابِ منفی میدادیم، برامون کاملاًً واضح و روشن بود که مصلحت عالیه
راهگشایی سیاسی که نتیجه بالفعل این پرواز بزرگ تاریخی بود را از دست میدادیم،
خوب مگر میشد اینطوری تصمیم گرفت. اگر جواب مثبت میدادیم، جواب مثبت چیزی نبود غیر از ریسک روی جان مسعود رجوی. خوب چهکسی میتونست این ریسک را بپذیرد؟ ببینید قرار گرفتن بین دو
مسأله بسیار بسیار حیاتی بسیار بسیار اساسی. از یکطرف جان مسعود رجوی و از طرف
دیگر عالیترین مصلحت سیاسی سازمان یعنی راهگشایی سیاسی. بههمین علت تمامی مرکزیت سازمان از مسعود رجوی خواست که بهخاطر صعوبت این تصمیمگیری،
هم از نظر ایدئولوژیک و هم بهلحاظ سیاسی، حرف
آخر را خودش بزند و البته طبیعی بود که او طبق سنت معموله، مسعود تصمیمی را اتخاذ
میکرد که ریسک روی جان خودش بود به نفع مصالحه عالیه سازمان و جنبش و مقاومت برای
آزادی به این ترتیب تصمیم نهایی به عهده مسعود رجوی گذاشته شد و بار دیگر به یمن
فداکاری و پذیرش خطر از سوی بالاترین نقطه رهبری یعنی از خودش در یکی از نقاط و
سرفصلهای حساس مقاومت ایران گامی بزرگ در جهت تثبیت، معرفی و ارتقاء جنبش برداشته
شد.
وقتی تصمیم به پرواز قطعی شد، یک سلسله
عملیات پیچیده و صرف انرژی بسیار ـ که خود مسعود رجوی در هدایت و فرماندهی آنها
مستقیماًً نقش تعیینکننده داشت ـ صورت گرفت تا نهایتاً آن پرواز بزرگ و تاریخی
خوشبختانه با موفقیت کامل انجام گرفت.
مسعود
رجوی و سرهنگ بهزاد معزی
پرواز مسعود رجوی از
تهران به پاریس
مسعود رجوی ـ کارزار بزرگ افشاگری
مسعود رجوی پس از این پرواز خطیر و
تاریخساز با تمام قوا به افشای جنایتهای خمینی و بیان حماسههای بینظیر مقاومت
پرداخت. در این کارزار بزرگ و میهنی برای نخستین بار چشم جهانیان به پدیده شوم
خمینی و جنایتهای پاسداران باز شد.
مروری کوتاه بر برخی از مصاحبههای
مسعود رجوی با نشریات و رسانههای معتبر جهان.
مصاحبه روزنامه گاردین با
مسعود رجوی
روزنامه گاردین در تاریخ ۱۳ژانویه ۸۲(۲۶دی ماه۶۰) طی مصاحبهیی
با مسعود رجوی نوشت:
«امروز سازمان مجاهدین خلق ایران
قویترین گروه از نیروهای اپوزیسیون رژیم سنتی خمینی است. در ضمن این چند ماه
هزاران نفر از اعضایش کشته شدهاند ولی مقاومت و مبارزه همچنان ادامه دارد».
مسعود
رجوی ـ کارزار بزرگ افشاگری
مصاحبه مسعود رجوی با نشریه سوئدی پرولتر
مسعود رجوی در مهر سال۶۰در پاسخ به نشریه
سوئدی پرولتر که پرسید چرا مجاهدین خط صلح جویانه سیاسی را عوض کرده و
مبارزه مسلحانه را شروع کردهاند؟» گفت:
« تا هنگامی
که حداقل دموکراسی وجود دارد و کار سیاسی کردن ممکن است هیچ گروه انقلابی مجبور
نیست که از روش نظامی استفاده کند. ولی وقتی که پاسداران و چماقداران خمینی یک
تظاهرات مسالمتآمیز هواداران ما را در (۲۰ژوئن) بخون کشیدند و۲۳نفر را کشتند، برای ما مسلم شد که ارتجاع و دیکتاتوری یک
واقعیت است. بهشهادت تمام رسوم سیاسی و بهشهادت حقوق سیاسی تاریخی ما حق داریم
که از خود آنطور که خلقمان میخواهد دفاع کنیم و این تنها راه خروجی است که خمینی
به اپوزیسیون داد. خمینی یک گروه بزرگ از اوباش را جمع کرد و به دروغ آنها را حزبالله
نامید. آنها سعی میکنند که ما انقلابیون و عاشقان آزادی را نابود کنند.... اگر
انسان نخواهد به خمینی که خود را نماینده خدا میداند تعظیم کند باید این قیمت را
بپردازد».
مصاحبه مسعود رجوی با
نشریه LINKS آلمان
مسعود رجوی در دیماه ۶۰مصاحبهیی با نشریه
LINKS آلمان انجام داد. در این مصاحبه سؤالهای متعددی
مطرح شد. مسعود رجوی در پاسخ سؤالی حول دپیلماسی انقلابی و رابطه با کشورهای خارجی
گفت:
«در برنامهیی که دادیم گفتیم که ما
نمیخواهیم روابطمان را با این کشورها رد بکنیم. ما در این دنیا تنها نیستیم و نمیخواهیم
که جدا از بقیه دنیا زندگی کنیم ولی چیزی که بهطور مطلق رد میکنیم روابط
استعماری است. بهخصوص ما چیزهایی را که باعث یک تحرک فرهنگی، تکنولوژی و هنری
بشوند را رد نمیکنیم، ما فقط بر ضد روابط نامساوی هستیم. ما نمایندگی ارتجاع
خمینی را نمیکنیم که یکبار گفت اگر او قدرتش را داشت یک دیوار به دور تمام کشور
میکشید تا آن را از نفوذ خارجی محفوظ بدارد. یک چنین چیزی غیرممکن است. ما به
دنیا احتیاج داریم همانطوری که دنیا به ما احتیاج دارد.
مصاحبه مسعود رجوی با
روزنامه لیبراسیون
این مصاحبه قبل از شهادت اشرف رجوی و موسی خیابانی در ۱۹بهمن۶۰ انجام
شد اما بعد از ۱۹بهمن در روزنامه لیبراسیون منعکس گردید. در قسمتی از این
مصاحبه که با تیتر «صبح دور نیست» برجسته شده، از مسعود رجوی چنین نقلقول میکند:
«ایران دموکراتیک به صلح، آزادی،
امنیت قضایی و توسعه اقتصادی نیازمند است».
مسعود رجوی در قسمتی از این مصاحبه گفت:
«اگر منظور شما از شرایط عینی سقوط
خمینی، ناسازگاری عمیق و آنتاگونیسم میان رژیم خمینی و مناسبات مستقر شده به وسیله
او از یک طرف و مبرمترین خواستها و ضروریات بقاء و رشد اقتصادی ـ اجتماعی ایران
از طرف دیگر است، جواب مثبت است»
پیام مسعود رجوی در اولین
سالگرد شهادت اشرف رجوی و موسی خیابانی
مسعود رجوی در تاریخ ۱۹بهمن ۶۱در
اولین سالگرد حماسه ۱۹بهمن ۶۰ پیامی فرستاد که بخشی از
آن در اینجا درج شده است:
«با سرفرازی و خشنودی انقلابی اعلام
میکنم که تا این تاریخ در قبال هر موسی و هر اشرف و هر آذری که از ما به خاک
افتاده، صدها و هزاران اشرف و موسای دیگر از مزار سمبل و سردارشان که همانا سینه و
دامان خلق است جوانه زده و سرسبز و بالنده و رویان در جنگل مقاومت ملت ایران قد میکشند. اگرچه تا آنجا که به شخص موسی و اشرف مربوط میشود:
ای دریغا صبح ظلمت سوز من ای دریغا نور روزافزون من
ای دریغا مرغ خوش پرواز من زانتها بپریده تا آغاز من
این سخن پایان ندارد هین بتاز سوی آن دو یار پاک پاکباز
تلگراف مسئول مسعود رجوی به ایندیرا گاندی
مسعود رجوی در تاریخ ۱۳ اسفند ۶۱طی
تلگرامی به ایندیرا گاندی رئیس
هفتمین کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد، مقاومت ایران را بخش جداییناپذیر نهضت عدم
تعهد دانست و نوشت:
«شورای ملی مقاومت ایران که با برخورداری
از حمایت اکثریت قاطع مردم ایران، و عضویت احزاب، سازمانها و شخصیتهای مردمی،
استقلال طلب سراسر کشور، تنها آلترناتیو دموکراتیک و مردمی برای رژیم نامشروع
خمینی در ایران را نمایندگی میکند، بدینوسیله به اطلاع شما و هفتمین کنفرانس سران
کشورهای غیرمتعهد میرساند، که نمایندگان رژیم خمینی واجد هیچگونه مشروعیت و
صلاحیت نمایندگی از جانب ملت ایران نیستند».
مسعود رجوی از این کنفرانس خواستار اخراج نمایندگان رژیم
خمینی از سازمان کشورهای غیرمتعهد شد و خواست که مفاد تلگرام به اطلاع تمامی هیأتهای
شرکت کننده در کنفرانس رسانده شود.
مسعود رجوی ـ طرح صلح شورای ملی مقاومت
در آخرین روز تابستان ۱۳۵۹ با تهاجم هوایی عراق
جنگی آغاز شد که ۲میلیون کشته و معلول داشت، ۵۰شهر ویران شد، ۴میلیون
آواره گشتند و بیش از هزار میلیارد دلار خسارت بهجا گذاشت. جنگی خمینی زمینهساز و
منتظرش بود تا در پوش آن هر صدای مخالفی را در نطقه خفه کند.
خمینی ۵ماه قبل، در تاریخ ۱۹فروردین ۵۹ ضمن
فرمان جهاد به مردم عراق برای سرنگون کردن رژیم صدام حسین به ارتش تحتامرش
فراخوان داد و در همان ایام با تلاش برای ترور وزیر خارجه عراق و دخالتهای مرزی
زمینههای حمله را فراهم کرد و آن را یک نعمت الهی نامید.
با شروع جنگ، نیروهای مجاهدین برای اخراج اشغالگر و تهاجم
خارجی به میدان جنگ شتافته و با ممانعت و مزاحمت و آزار و دستگیری از جانب
پاسداران روبهرو شدند. در این میان تعدادی در جبهه بهشهادت رسیدند و تعدادی
دستگیر شدند. اسیرانی که پس از ۸سال تحمل زندان و شکنجه در زندانهای اهواز و اوین و گوهردشت،
در جریان قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ حلقآویز شدند.
در خرداد ۱۳۶۱ با آزاد خرمشهر نیروهای عراقی به پشت مرزهای شناخته شده بینالمللی
عقبنشینی کرده و دولت عراق خواهان آتشبس شد. از این تاریخ مجاهدین ادامه جنگ را
نامشروع دانستند. مجمع عمومی ملل متّحد، در روز ۲۲اکتبر۱۹۸۲(۳۰مهر۶۱)،
قطعنامهیی را مبنی بر آتشبس فوری جنگ بین ایران و عراق و عقبنشینی نیروها تا
مرزهای بینالمللی به تصویب رساند، اما خمینی که جنگ را سرپوش بحرانهای سیاسی و
اجتماعی و اهرمی برای سرکوب و اختناق ساخته بود، نپذیرفت.
هفت ماه پس از خروج نیروهای عراقی از خاک ایران در روز ۱۹دیماه ۱۳۶۱،
مسعود رجوی با طارق عزیز نایب نخستوزیر عراق در اور سور اواز بیانیهیی را که به
بیانیه صلح مشهور شد، امضاء کرد. مفاد این بیانیه «بر استقرار صلح عادلانه و حل و
فصل مسالمتآمیز اختلافات دو کشور از طریق مذاکرات مستقیم بر اساس تمامیت ارضی،
استقلال کامل، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر، احترام به اراده آزاد دو ملت
ایران و عراق، روابط حسن همجواری و همکاری متقابل در خدمت آزادی، صلح و ترقی و
ثبات منطقه» تأکید کرده بود.
مسعود
رجوی ـ طرح صلح شورای ملی مقاومت
دو ماه بعد از ابتکار مسعود رجوی و ملاقات صلح، شورای ملی
مقاومت در ۲۲اسفند ۱۳۶۱ طرح صلحی را به اتفاق آراء به تصویب رساند که «قرارداد ۱۹۷۵
الجزایر و مرزهای زمینی و رودخانهای مندرج در این قرارداد را مبنی صلح عادلانه و
پایدار اعلام» میکرد.
مهدی ابریشمچی در تشریح علت مخالف خمینی با آتشبس میگوید:
رژیم آخوندی از همان لحظه روی کارآمدنش، در پی جنگ خارجی بود
و هنوز هم این خواستهاش، ادامه دارد. چرا که رژیم این جنگ را برای سرپوش سرکوب
داخلی میخواست و اینکه بتواند سرکوب را ادامه دهد. هیچ چاره دیگری هم نداشت و
تجارب کافی هم از رژیم سلطنتی گرفته بود. البته رژیمهای دیکتاتوری همیشه همینطور
هستند. چرا که وقتی رژیمی به مردم متکی نیست، باید به سرکوب متکی باشد.
مسعود رجوی نیز علت اصرار خمینی در ادامه جنگ را اینگونه
توضیح میدهد:
«در مورد ادامه جنگ با عراق، آخر کدام رژیمی میآید مسأله جنگ
را (در حالی که چنین دشمن داخلی هم دارد) اینقدر طولانی میکند؟ مگر عقلش کم شده؟
مگر نیست که هر آدم عاقلی ترجیح میدهد در یک جبهه بجنگد تا در دوجبهه؟ خوب، پس
چرا نباید رژیم هر چه زودتر مسأله جنگ با عراق را فیصله میداد تا بیشتر به ما
بپردازد؟ مگر در صلح و سازش و حتی وطنفروشی و خیانت، دست خمینی بسته بود؟ مگر صد
بار وطنفروشتر از شاه نیست؟ مگر از قرارداد گروگانها گرفته تا قیمت نفت، خمینی
حد و مرزی در خیانت میشناسد؟ وانگهی مگر بهطور غریزی و حسی هم شده، منافع خودش
را نمیفهمد؟»
مسعود رجوی با اثبات اینکه مسأله خمینی صلح نیست و از جنگ
اهداف دیگری را دنبال میکند افزود:
«اما مسألهٔ خمینی
اینها نیست. مسأله اصلی او این است که بایستی برای ترور و برای کشتار و اختناق
داخلی و سرکوب ما، بهانهٔ اجتماعی و سیاسی بتراشد و لذا از جنگ خارجی استقبال میکند.
یعنی ترور و خفقان و کشتار را بایستی با کشتار و ویرانی و خرابی بیشتر در مرزها،
برای بقاء سلطهٔ ننگین خودش، استمرار بدهد والا در حکومت نخواهد ماند. والا
نخواهد توانست شما را ستون پنجم و عامل امپریالیسم و امثالهم خطاب کند».
به همین علت مسعود رجوی با برافراشتن پرچم صلح یک کارزار بزرگ
بینالمللی علیه سیاست جنگطلبی خمینی به راه انداخت. اما در اینجا هم متوقف نشد
و با عزیمت به عراق و پذیرفتن هزار مارک و تهمت و شیطانسازی وارد میدان شد.
مسعود رجوی در ضرورت جنگیدن برای صلح و گام برداشتن در این
مسیر گفت:
«هر آنکس که بهراستی از جنگ و سرکوب و کشتار متنفر است، هر آنکس
که وطنش را و مردم میهنش را دوست دارد و مدعی خدمت به آنهاست و هر آنکس که در
قبال ایران و ایرانیان و در قبال صلح و آزادی و در قبال هزاران هزار اطفال یتیم و
زنان بیوه و خانوادههای داغدار و آواره احساس مسئولیت میکند، ابتدا باید از کرسی
جنت مکانی به زیر بیاید. باید که خطر کند. باید که چاره عملی و واقعی بیندیشد. آن
رهبری و آن نیروی سیاسی که در مقابل تضادها و مسائل مشخص، از ارائهٔ راهحلهای
مشخص عاجز است، به طرز دردناکی محکوم به خفت و شکست است.
تاریخ هیچگاه نسبت به آنهایی که در برابر بلایا و مصیبتهای
سیاسی و اجتماعی، دست روی دست میگذارند یا دست در جیب میکنند و فیلسوفانه نظاره
میفرمایند و یا فقط از آنها که در کشش و کوششند، بل میگیرند، مهربان نیست. تاریخ
جدیست و این پا و آن پا نمیکند. تنها به آه و افسوس از جنایات خمینی یا سر تکان
دادن در برابر رقم شگفتیآفرین کشتهها و مجروحان جنگ قانع نیست!...
»
مسعود رجوی در بخش دیگر به روشهای پراتیک
و کنار گذاشتن محاسبات بازاری و کاسبکارانه و نترسیدن از تهمتهای خمینی ساخته
اشاره کرد و گفت:
«باید برای برخورد با مسائل جنگ و اختناق، راهحلها و روشها و
تاکتیکها و استراتژی مشخص داشت.
اگه جنگ ضدمردمی است، باید جلوی آن ایستاد! به هرقیمت!
مجاهدین، این کار را کردند و از هیچ تهمت و افترایی هم نترسیدند!»
(جعبه سیاه جنگ ایران
و عراق)
سرانجام پس از تشکیل ارتش آزادیبخش و یک صد رشته عملیات و فتح
شهر مهران توسط مجاهدین خمینی جامزهر آتشبس را سرکشید و جنگی که تمام سرمایه و
امکانات مردم و کشور را با نابودی کشاند و میرفت تا آخرین خشت و خانه میهن را
نابود کند به همت و ارادهٔ مسعود
رجوی پایان یافت و خمینی پذیرش آن را تلختر از زهر نامید.
مسعود رجوی و انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین
پس از جمعبندی ۳ساله مقاومت در سال ۱۳۶۳ یک
سؤال اساسی مطرح شد. سؤالی که راه به شناسایی یک حفره ایدئولوژیک و حلقه مفقوده در
تشکیلات برد و کشف آن آغاز یک جهش و تحول بزرگ سیاسی و ایدئولوژیک در درون سازمان
شد.
سؤال این بود: آیا رده تشکیلاتی و سازمانی زنان در سازمان
مجاهدین با میزان مسئولیتپذیری و قیمتی که در این مسیر پرداختهاند همخوان است؟
جواب منفی بود. مجاهدین در همین جمعبندی به
این نتیجه رسیدند که این نابرابری آثار خودبخودی و شائبههای مردسالاری است که
اینچنین نمود پیدا کرده است. مجاهدین معتقد بودند با توجه به اینکه خصلت اصلی و
بارز جمهوری اسلامی و اندیشه خمینی «زن ستیزی» است، آنها باید در این رابطه در
نقطه مقابل قرار داشته و هیچوجه اشتراکی با وی نداشته باشند.
از سویی مرکزیت مجاهدین به این نتیجه رسید که این مشکل تنها
با ارتقاء رده تشکیلاتی برخی از زنان در این سازمان برطرف نخواهد شد و معتقد بودند
زنان باید به مدار رهبری در این سازمان راه یابند.
در آن زمان مسعود رجوی مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران
بود و در همین راستا مریم رجوی بهعنوان یکی از نمونههای برجسته و شاخصههای روشن
در میان زنان مجاهد در این سازمان بهعنوان همردیف مسئول اول انتخاب شد.
این مقدمه انقلابی بود که مسعود رجوی آن را شورشی علیه نظام
مردسالار و استبداد مذهبی نامید.
مسعود رجوی هدف غایی انقلاب را رهایی از دوگانگی انسان در
نظام فکری جنسیت و تمرکز قوا در مسیر پیکار با دشمن ضدبشری دانست و در همان ایام
زمان را بهترین گواه صحتوسقم انقلاب دانست.
مسعود رجوی در مراسم ۳۰خرداد سال ۶۴ ضمن
برشمردن شمهای از آثار انقلاب ایدئولوژیک گفت:
«اینها شمهای
از آثار درون تشکیلاتی این انقلاب ایدئولوژیک بود، که در اطلاعیهٔ شورای مرکزی هم
به آنها اشاره شده است. بهلحاظ منطقی هم اگر کسی مؤثر را نمیبیند، باید بتواند
از اثرها پی به مؤثر ببرد. مؤثر، انقلاب و جهش ایدئولوژیکی است و اثر هم به اختصار
گفته شده، اگر مؤثر فاسد میبود، بخدا محال بود که اثرش پاک و طیب باشد. همه جا را
آلوده میکرد. همه جا را پر فضیحت میکرد. اما آثار بیرون تشکیلاتی این انقلاب در
مبارزه با خمینی ظاهر میشود.»
البته تجربه سالهای بعد بهروشنی نشان
داد که برخلاف انتظار و آرزوی دشمن، انقلاب ایدئولوژیک نه تنها موجب گسست و
فروپاشی سازمان و رزمآوران ارتش آزادیبخش نشد، بلکه همانطور که مسعود رجوی گفت
«آثار بیرونی تشکیلاتی این انقلاب در مبارزه با خمینی ظاهر شد» در کنفرانس بینالمللی
روز جهانی زن.
نزدیک به سهدهه بعد از آن تاریخ، مریم
رجوی در کنفرانس بینالمللی روز جهانی زن، ضرورت و مفهوم انقلاب ایدئولوژیک را
برای زنان و سایر مهمانان و شرکت کنندگان تشریح کرد و ضمن یادآوری شرایط طاقتفرسای
ابتدای دهه شصت، در زمانی که دیو خمینی تنوره میکشید، گفت:
دو راه در مقابل ما بود:
یکی اینکه در برابر تعادلقوای بهشدت نابرابر سرخم کنیم که
معنیش دست کشیدن از مبارزه و دادن امکان بقای تاریخی به رژیم بود.
و راه دیگر، پایداری و مقاومت در مقابل این تعادل نابرابر از
طریق انقلاب و دگرگونی.
انقلابی که بتواند انرژی بیکرانی از زنان و مردان آزاد کند و
نبرد را برای سرنگونی فاشیسم دینی گسترش دهد.
و ما راه دوم را برگزیدیم که البته راهی بس دشوار بود.
مسعود رجوی، مفهوم این دگرگونی را مرزبندی با دنیای آخوندی و
ارتجاع توصیف کرده و تصریح میکند که هدف آن «کنار زدن عامل استثمار جنسی است که
سمبلش ملایان و پاسداران آنها هستند».
همین اندیشه بود که راه مبارزات برابری طلبانه زنان را هموار
کرد. من از جنبشی صحبت میکنم که در دهه ۶۰ از پیشرفتهترین مناسبات
بین زن و مرد در درون خود برخوردار بود. با این حال زنان بهرغم حضور فعالشان در
مقاومت، هنوز تا برابری کامل و رهبری جنبش فاصله زیادی داشتند. این انقلاب برای پر
کردن همین فاصله و آزاد کردن انرژیهای انسانی بود.
مجاهدین به این کشف مهم رسیدند که اگر بخواهند در مقابل
استبداد مذهبی بایستند، باید با نظام مردسالار و ارتجاعی مبارزه کنند یعنی با
ایدئولوژی جنسیت.
انقلاب ایدئولوژیک، نشأت گرفته از دیدگاه انسانشناسانه
مجاهدین است که سراپا با دیدگاه ارتجاع خمینی متضاد است.
در این دیدگاه، انسانها، مرد یا زن به دنیا میآیند و از نظر
فیزیولوژیک متفاوتند، اما از نظر انسانی برابر هستند.
اما در ایدئولوژی جنسیت اصالت با برتری جنس مرد بر زن است. و
این نظرگاهی است ساخته تاریخ و فرهنگ ستم و بهره کشی که عامل به بند کشیدن زن و
مرد و کل جامعه است.
بنابراین ایدئولوژی جنسیت، غریزه آدمی نیست، جنس و طبیعت زن و
مرد نیست؛ بلکه رفتار، ذهنیت و فرهنگی است که ساخته ستم و بهرهکشی است... در این
ایدئولوژی، همچنین، زنان، تحت سلطه بودن و اتکا به مردان و درجه دو بودن خود را
منطقی و طبیعی میدانند.
در نتیجه زن، خصلتی جدا از انسانیتش مییابد. خصلت شیئی که با
فایده کالاییاش برای دیگران سنجیده میشود. به عبارت دیگر، زن نیز در اسارت همین
نگرشی است که به خودش دارد.
آنچنان که سیمون دوبوار گفته است: «زنان، زنزاده نمیشوند،
بلکه به زن تبدیل میشوند».
در حقیقت، رابطه زن و مرد از طبیعت انسانی آنها اکیداً فاصله
میگیرد.
یعنی، نه زن خود را انسانی برابر میبیند نه مرد زن را انسانی
برابر میداند.
حاصل این نگرش، اصالت دادن به ویژگیهای ژنتیک و موروثی انسان
است. مانند جنس، شکل، ملیت، نژاد و زبان و این یعنی پذیرش یک سرنوشت کور. در حالی
که در نظرگاه ما انسانیت و شخصیت انسان را، انتخاب و عمل خودش میسازد.
هرگاه انسان قادر شود این ساخت اجتماعی و تاریخی را کنار
بزند، آزادی بهمعنی حقیقی آن، برای همه،اعم از زن و مرد فراهم میشود.
ما تشخیص دادیم که ایدئولوژی جنسیت یعنی همان نظرگاه ارتجاعی
آخوندی به انسان، مانع بارز شدن تواناییهای انسان است.
وقتی که این مانع در نتیجه یک مبارزه جمعی و طولانی در جنبش
ما کنار زده شد، زنان به جای کنش پذیری و مسئولیتگریزی، مسئولیتپذیر شده و در
سراسر جنبش کلیدیترین نقشها را برعهده گرفتند و بعد از آن مردان نیز توانستند
بینش و درک ارتجاعی از زن را از خود دور سازند و در عمل، مدافع آرمان برابری شوند.
بله؛ این زنان هستند که باید ابتدا، قیمت آزادی و رهایی و
باور به خود را بپردازند و بعد از این است که راه برای تغییر و رهایی مردان باز میشود.
آری؛ شورش علیه این اندیشه ارتجاعی و شورش علیه این قید و بند برده ساز بود که
مانند تبدیل ماده به انرژی با قانون E=MC۲ انرژی انسانی جوشانی را
از درون این جنبش آزاد کرد که منشأ پایداری آنها در مقابل رژیم ضدبشری و دیکتاتوری
مذهبی حاکم بر ایران است.
این پروسه که بزرگترین تجربه زندگی من است، دیدگاه من نسبت به
انسان را در صحنه عمل ثابت کرد. یعنی که همه افراد توانایی احیای جو هر انسانی خود
را دارند. و در من امید و ایمان به تغییر انسان را صدچندان کرد.
تجلی این دیدگاه در مورد انسان، شعارِ «میتوان و باید» است.
یعنی انسان باید آن شود که میتوانسته باشد. و در انسان دریایی از تواناییهاست که
میتواند هر غیرممکنی را محقق کند». (کنفرانس بینالمللی روز جهانی زن ـ توضیح درباره انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین ـ۲۰اسفند ۱۳۹۱)
پرواز مسعود رجوی از فرانسه به عراق
در روز ۱۷خرداد سال ۱۳۶۵ مسعود رجوی در سفری تاریخساز از فرانسه به عراق رفت. هواپیمای حامل مسعود رجوی که چند سرنشین بیشتر نداشت
فرودگاه اورو در پاریس را به مقصد بغداد ترک کرد. این پرواز پس از یک سلسله حوادث ۱۰روزه
رخ داد.
در بیانیه شورای ملی مقاومت در این رابطه آمده است:
«شورای ملی مقاومت با اشاره به
توطئههای پنهان و آشکار رژیم خمینی و
حامیان بینالمللیاش که با استفاده از آلتدستهای «ایرانی» خود، علیه مقاومت حقطلبانه
و خونین مردم ایران انجام میشود، و با اشاره به شیوههای رایج رژیم خمینی «از جمله گروگانگیری و شانتاژ سیاسی برای فلج کردن جنبش» مقاومت آمده
است: «در واقع آنچه شورای ملی مقاومت را برای دشمنان رهایی ایران غیرقابلتحمل میکند،
وفاداری شورا به اصل استقلال و سرسختی و پافشاریش در دفاع از این آرمان والاست.
نظربه همه این ملاحظات، برای خنثیکردن توطئههای دشمن از یکسو و پاسخگویی به
الزامهای مرحله جدید تدارک قیام از سویدیگر، محل اقامت آقای مسعود رجوی مسئول
شورا، از اروپا به خاک کشور عراق منتقل میشود».
۱۳فروردین همان سال بمبی در چند صد متری اقامتگاه مسعود رجوی
منفجر شد. در روز ۲۶فروردین، روزنامه اطلاعات در ایران خطاب بهدولت فرانسه تصریح
نمود:
«اگر فرانسویها میخواهند
در رابطه با ایران تجدیدنظر کنند، پایگاههای منافقین را برچینند. چرا فرانسویها اسیر آمریکاییها بشوند؟
شما منافقین را از کشورتان اخراج کنید، آمریکا خودش میداند آنها را کجا ببرد،
بختیار و بنیصدر مال شما؛ در چنین صورتی است که مردم ما باور خواهند کرد که
فرانسه یک کشور دوست است».
عملیات تروریستی علیه مسعود
رجوی در فرانسه
پیش از سفر مسعود رجوی به عراق، حاکمیت آخوندی یک کارزار فشار
روی دولت فرانسه بهدلیل اقامت مسعود رجوی در این کشور را آغاز کرده بود. همچنین
تلاشهایی برای انجام عملیات تروریستی در این کشور علیه جان مسعود رجوی صورت گرفت.
در روز ۲۶دیماه ۱۳۶۴ هفتهنامه
VSD در مقالهیی تحت عنوان «تهران خواستههایش را افزایش
میدهد، بهای هولانگیز گروگانهای فرانسوی در لبنان» نوشت:
«فعالیتهای سیاسی تبعیدیان محدود
خواهد شد و حتی برخی از آنها قربانی خواهند گردید. بهعنوان مثال، مسعود رجوی،
رهبر مجاهدین خلق، که تا بهحال توسط دو اسکادران ژاندارم در محل اقامتش در
اورسوراواز حفاظتشدهاست، این خطر وجود دارد که یکی از نخستین کسانی باشد که
بدون دفاع میماند».
در سال ۲۰۰۰ کتابی پرفروش به نام «جاسوس خدا» در فرانسه توسط «پاتریک
راپیه» نویسنده و سردبیر هفتهنامه فرانسوی ژورنال دودیمانش با همکاری دو مأمور
سرویس ضدجاسوسی فرانسه منتشر شد. در این کتاب ماجرای دست داشتن آخوندها را در چند
عملیات تروریستی در پاریس در سالهای ۱۹۸۵و ۱۹۸۶ با ذکر جزئیات افشا کرد.
در این کتاب علاوه بر آن پرده از یک طرح تروریستی علیه شخص مسعود رجوی برداشته شد.
همچنین رولان ژاکار، نویسنده فرانسوی در کتابش به نام «قاتلان بدون مرزـ چاپ ۱۹۸۵ در
پاریس» از دیگر طرحهای تروریستی دیکتاتوری ولایت فقیه برای از میان برداشتن مسعود
رجوی خبر داد.
در چنین شرایطی بود که مسعود رجوی به گفته شورای ملی مقاومت
برای خنثی کردن این طرحها و از طرفی برای سازمان دادن به بخش بزرگی از نیروهای
نظامی مجاهدین که در مرزهای ایران و عراق حضور داشتند، تصمیم گرفت به این کشور نقل
مکان کند.
سازمان مجاهدین قصد خود برای این سفر را به دولت فرانسه اطلاع
دادند. اما دولت فرانسه بدلایل نامشخصی آن را نپذیرفت. دولت فرانسه همچنین یک کشور
ثالث را به مسعود رجوی معرفی کرد که مورد موافقت مجاهدین قرار نگرفت.
ملاقات مسعود رجوی با
فرستاده پادشاه مراکش
در اثنای مذاکرات سازمان مجاهدین خلق با دولت فرانسه بر سر
نقل مکان مسعود رجوی به عراق، نیمهشب فرستادهای از طرف حسن دوم، پادشاه مراکش به
اقامتگاه مسعود رجوی مراجعه کرد. او از طرف حسن دوم، پادشاه مراکش پیامی برای
مسعود رجوی داشت. فرستاده حسن دوم در این دیدار از مسعود رجوی دعوت کرد که بهعنوان
مهمان ویژه به آن کشور سفر کند. این دعوت از طرف سازمان مجاهدین مورد قبول قرار
نگرفت.
مسعود رجوی و درخواست سفر
به سوئیس
پس از آن که دولت فرانسه با سفر مسعود رجوی به عراق مخالفت
کرد او در نامهیی به دولت فرانسه اطلاع داد که با استفاده از حقوق قانونی خود قصد
دارد به خانه برادر خود دکتر کاظم رجوی در سوئیس برود. از طرفی پیش از این حزب
سوسیالیست سوئیس نیز مسعود رجوی را برای دیدار به این کشور دعوت کرده بود. دولت
فرانسه موافقت خود با این سفر را اعلام کرد و همآهنگیها با حضور سفیر سوئیس در
فرانسه انجام شد. با این همه ۴۸ساعت پیش از حرکت، استاندار والدواز فرانسه با چندین ماشین
اسکورت و اسکورت موتوری به محل اقامت مسعود رجوی آمد و اطلاع داد آقای رجوی هماکنون
باید بلادرنگ برای امر بسیار مهمی در دفتر وزیر کشور حضور بههم برساند. مسعود
رجوی برای ملاقات با وزیر کشور حرکت کرد و در آنجا به وی اطلاع داده شد که حاکمیت
آخوندی قصد دارد در سوئیس او را از طریق فشار بر روی انترپل دستگیر و به ایران
استرداد کند. به این ترتیب سفر مسعود رجوی به خانه برادرش نیز ملغی شد.
پرواز مسعود رجوی به عراق
پس از الغای سفر مسعود رجوی به سوئیس سرانجام دولت فرانسه با
سفر او به عراق موافقت کرد. او در روز ۱۷خرداد ۱۳۶۵ با یک
پرواز اختصاصی پاریس را به مقصد بغداد ترک کرد.
قسمتی از پیام مسعود رجوی
قبل از سفر به عراق:
«من فردا از اینجا، از فرانسه،
خواهم رفت. البته این سفری است فوقالعاده خطیر و سرنوشتساز، پر از خطر، خطرهای
مختلف. قرار بود ۷ـ ۸ـ۱۰روز پیش بروم. اما نشد، یعنی نگذاشتند. چند روزی خودم را به مثابه
گروگانی یافته بودم اما بههرحال فردا خواهم رفت. اگر بپرسید برای چه میروی، در
یک کلام میگویم که برفروزم آتشها بر کوهستانها».
مسعود رجوی از فرودگاه بغداد مستقیماً به زیارت کربلا و نجف
رفت. او در آنجا نیز طی پیامی خود را پناهنده امام حسین اعلام کرد.
آثار عزیمت مسعود رجوی از
فرانسه به عراق
عزیمت مسعود رجوی از
فرانسه به عراق زمینهساز
تأسیس ارتش آزادیبخش و شکستن طلسم جنگطلبی خمینی شد. تنها دو سال بعد از پرواز
صلح و آزادی ماشین جنگی رژیم درهم شکست، خمینی جامزهر آتشبس را سرکشید و سال بعد
نیز خود در اثر آن رهسپار گورستان گردید.
مسعود رجوی و تأسیس ارتش آزادیبخش ـ
پاسخی به رؤیای مصدق
امروزه ضرورت وجود ارتشی به نام ارتش آزادیبخش ملی ایران، در
جنگ با رژیم ولایت فقیه بر هیچ ایرانی شرافتمند پوشیده نیست اما این ارتش چرا
تشکیل شد؟
شاید همه چیز به آن یادداشت کوتاهی برگردد که پیشوای ملی
ایران، دکتر محمد مصدق بر حاشیه کتاب «الجزایر و مردان مجاهد»، نوشته بود:
«باری، حرف زیاد است و مستمعِ به
تمام معنی فداکار کم. چه میشود کرد، بلکه خدا بخواهد که این نقیصه در ما رفع شود
و ما هم بتوانیم بگوییم مملکت و وطنی داریم و در راه آزادی و استقلال آن، از همه
چیز میگذریم».
مسعود رجوی ضرورت بنیانگذاری این ارتش را در جریان گذار
خونبار از خلال یک مبارزه سیاسی بهاصطلاح مسالمتآمیزِ دو و نیم ساله، با تقدیم
بیش از ۵۰شهید،
و نیز پیش از آن ـ همانطور که اشاره شد ـ با تمام وجود، حس کرده بود.
بنیانگذاری این ارتش از سوی مسعود رجوی در حقیقت جواب به
رژیمی بود که هرگز تظاهرات مسالمتآمیز را بر نتابید و هر حرکت مردمی را به خون
کشید. ارتش آزادی نه تنها بر پایهٔ تجارب ۶سال مبارزه مسلحانه
انقلابی بنا شد، بلکه برآیند تمامی آرزوهای سرکوب شده مردم ایران در بیش از یکصد
سال اخیر است. ارتشی که حاصل تمامی حماسههای ایرانیان از رزم ستارخان و میرزا، تا
خیابانی و پسیان، و از مصدق و فاطمی تا حنیفنژاد و دیگر سرداران پاکباز مبارزه
مسلحانه همچون پاک نژاد و پویان است.
اعلام تأسیس ارتش آزادیبخش
ملی از سوی مسعود رجوی
در ۳۰خرداد۱۳۶۶ مسعود رجوی طی یک اطلاعیهٔ رسمی، تأسیس ارتش آزادیبخش
ملی ایران را اعلام
نمود.
در بخشی از این اطلاعیه چنین آمده است:
«تأسیس ارتش آزادیبخش ملی بهمثابه
بازوی استوار و پراقتدار خلق از دیرباز در صدر آرزوهای عموم وطندوستان و آزادیخواهان این مرز و بوم و همه
مشتاقان استقلال بوده و کمبود آن یکی از مهمترین حلقههای مفقود در تاریخ جنبشهای
رهائیبخش مردم ایران در دوران معاصر است. از مجاهدان آزادیستان صدر مشروطه تا
مصدق فقید پیشوای نهضت ضداستعماری مردم ایران تنها بدینوسیله میتوانستند از سلطه
مجدد دشمنان آزادی و استقلال میهن ممانعت نموده و پیروزی پایدار ملت را تضمین
کنند. اگر مبارزات مسلحانه انقلابی بر ضددیکتاتوری دستنشانده شاه نیز فرصت مییافت
به بلوغی در حد یک ارتش رهائیبخش ملی و مردمی نایل شود، خمینی دجال و ضدبشر هرگز
نمیتوانست بر امواج انقلاب ضدسلطنتی سوار شده و رهبری آن را به سرقت ببرد».
مسعود
رجوی ـ تأسیس ارتش آزادبیخش ملی ایران
ارتش آزادیبخش و سلسله
عملیات آن
آمارِ عملیات گردانهای ارتش تازه تأسیس آزادیبخش ملی ایران،
تا پاییز ۶۶ به
بیش از یکصد رشته عملیات رسید.
از پاییز ۶۶ تیپهای رزمی ارتش آزادیبخش شکل گرفته و جانشین گردانهای قبلی
شدند. ارتش آزادیبخش به سرعت در حال گسترش بود. نقطه اوج عملیات تیپها، آذرماه ۶۶ بود: ۵عملیات
پیروزمند طی ۱۰روز. به این ترتیب، قوای دشمن در تمامی طول نوار مرزی ۱۳۰۰کیلومتری،
آماج حملات غافلگیرانه ارتش آزادیبخش قرار گرفتند.
ارتش آزادیبخش در مسیر تکامل و ارتقا خود، شاهد دو تحول مهم
بود. یکی تأسیس یکانهای رزمی زنان رزمنده و دیگری تأسیس یکانهای زرهی. این هر دو،
تقریباً همزمان با هم در سال ۱۳۶۷ روی داد. البته پیش از آن هم زنان مجاهد خلق در سمتهای
فرماندهی و ستادی ارتش آزادیبخش حضور داشتند، اما تأسیس یکانهای رزمی زنان، که
آنان را در ابعاد بزرگ، وارد سازمان رزم میکرد، فراتر از یک تحول و یک جهش در
ارتش آزادیبخش، بر فرضیه موهوم و ارتجاعی ضعیف زن، مهر ابطال قطعی زد و افقهای
نوینی را نه فقط پیشِ روی زنان ایران و زنان مسلمان، بلکه زنان تمامی جهان گشود.
این دو تحول مهم، شرایطی را ایجاد میکرد تا ارتش آزادیبخش آمادهٔ کارزاری عظیم شود. عملیاتی که
ضربه آن، بر ماشین جنگی خمینی و حتی تمامی پیکره نظام او، وارد آمد.
در عملیات بزرگ آفتاب که فروردین۶۷ انجام شد، دو تیپ جدید
زنان و همچنین یکانهای جدید زرهی وارد نبرد شدند. این اولین نبردی بود که تحت
فرماندهی مستقیم فرمانده کل ارتش آزادیبخش انجام شد. در این عملیات ۹گردان
زبده لشگر ۷۷خراساًن، به کلی منهدم شدند و ۵۰۸تن نیز خود را تسلیم
رزمندگان آزادی کردند.
ارتش آزادی در تاریخ ۲۸خرداد ۶۷ و در
عملیات بزرگ چلچراغ در منطقه عمومی مهران، لشگر ۱۶زرهی قزوین و لشگر ۱۱سپاه
پاسداران را همراه با یک گردان کامل کاتیوشا و چندین گردان کمکی یکانهای تکاور
خمینی تار و مار کرد و به دو میلیارد دلار غنایم ذیقیمت جنگی دست یافت.
در این عملیات عظیم، ۱۵۰۰تن از نیروهای تحتامر
خمینی، خود را تسلیم رزم آوران آزادی کردند. معتبرترین خبرگزاریهای جهان، متوجه
تغییر تعادلقوا بین خمینی و مقاومت و چرخش آن به سود ارتش آزادیبخش ملی ایران
شدند.
این عملیات، کمر ماشین جنگی خمینی را در هم شکست. دجال، بیدرنگ
جامزهر آتشبس را سرکشید و ارتش آزادیبخش ملی
ایران به یکی از دو هدف تعیین شده خود که پایان دادن به جنگ خانمانسوزِ خمینی بود،
رسید.
این، یک دستاورد بزرگ تاریخی برای مردم و مقاومتشان بود.
پس از مرگ خمینی و سالها بعد، نزدیکان وی به زبانهای گوناگون
اعتراف کردند که ضربه ارتش آزادییخش ملی
ایران به فرماندهی مسعود رجوی به خمینی در قطع جنگ ضدمیهنی، عامل اصلی سرکشیدن جامزهر
آتشبس از سوی خمینی و نهایتاً مهمترین عامل مرگ شیطان جماران بود.
مسعود رجوی و تصمیم برای عملیات فروغ جاویدان
خمینی که طی ۸سال، صلح را به منزله دفن رژیم و جنگ را نعمت الهی توصیف میکرد
و بارها گفته بود که تا خراب شدن آخرین خانه در تهران به جنگ ادامه خواهد داد،
ناگهان با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در ۲۷تیر۶۷ به آتشبس تن داد. خمینی در ۲۹تیر پذیرش آتشبس را به
نوشیدن «جامزهر» تعبیر کرد اما دلیل پذیرش آتشبس را نگفت.
او همزمان با اوجگیری عملیات مرزی ارتش آزادیبخش و بالغ شدن
آن بهعملیات آفتاب و نیز چلچراغ (عملیات فتح شهر مهران)، از
ترس سرنگونی تن به آتشبس داد. خمینی با این اقدام بر آن بود ارتش آزادیبخش ملی را قفل
کند و چنین جلوه دهد که مقاومتی برای سرنگونی رژیمش وجود ندارد و هر چه هست در
چارچوب جنگ رژیم با عراق خلاصه میشود و بس. در مقابل، ارتش آزادیبخش ملی به
فرماندهی مسعود رجوی میبایست دست به کاری میزد که با قویترین صدا و رساترین
پیام، نیرنگ دشمن را درهم بشکند و نشان دهد که آنچه اصالت دارد، مقاومت و جنگ سازشناپذیر
مردم ایران و ارتش آزادیبخش ملی ایران با رژیم خمینی است و تا سرنگونی این رژیم
ضدبشری ادامه دارد.
در آن شرایط خطیر ارتش آزادیبخش ملی یا باید مات میشد و با
دستاویز قرار دادن مسائلی مانند پیچیدگی شرایط و عدم آمادگی و…، دست روی دست میگذاشت
و یا با قاطعیتی بیمانند و جسارتی فوق تصور، دفتر حسابهای ارتجاعیـ استعماری را
در هم میپیچید و بساط تازه پهنشده خمینی را با همه کاسه و کوزههای آن بر سر
همین رژیم ضدبشری خراب مینمود. در چنین شرایطی مسعود رجوی با تصمیمگیری برای
عملیات کبیر فروغ جاویدان فاصله مابین دو منتهیالیه متفاوت در دو طرف طیف تحولات
را در این سرفصل سرنوشتساز با رزم و خون رشیدترین فرزندان ایرانزمین پر نمود و
آینده انقلاب نوین ایران را تضمین کرد؛ فاصله بین «نخستین قربانی» و «نخستین
برنده»ی استراتژیک در صفحه شطرنج بسیار بغرنج بینالمللی و منطقهیی را.
آری، مقاومت انقلابی به یمن رهبری مسعود رجوی و پاکبازی
رزمندگانش، بر توطئههای ارتجاعی و استعماری فائق آمد و راهحل مردمی و انقلابی را
در برابر هر تحول مفروض، سرفرازانه بیمه کرد.
صدور فرمان آمادهباش عملیاتی از سوی مسعود رجوی
ارتش آزادی در پی دریافت فرمان آمادهباش از سوی مسعود رجوی
در دوشنبه شب ۲۷تیرماه۶۷ بهحالت آمادهباش درآمد و پس از یک هفته کار فشرده و طاقتفرسا
برای کسب آمادگی، به عملیات فروغ جاویدان مبادرت کرد.
این عملیات چهار روز تمام به درازا کشید و در آن ارتش آزادیبخش با تمامیت رژیم
آخوندی روبهرو گردید. ارتش آزادیبخش در عملیات فروغ جاویدان توانست ـ در همان روز
اول عملیات ـ شهرهای کرند و اسلامآباد را به تصرف درآورده و تا دروازههای
کرمانشاه پیش برود. طبق گزارش نهایی ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش، ۵۵هزار
تن از نیروهای زبده خمینی در عملیات فروغ جاویدان از پای درآمدند و ارتش آزادیبخش
نیز ۱۳۰۴تن از
قهرمانان ملت ایران را به پیشگاه فرشته خونین بال آزادی تقدیم کرد. عکسها، اسامی
و مشخصات این قهرمانان در کتاب دوم فروغ جاویدان درج شده است.
عملیات فروغ جاویدان آنچنان لرزه سرنگونی در ارکان رژیم
انداخت که بعد از گذشت بیش از نیمقرن، هر ساله در سالگرد آن روضه «مرصاد» میخواند،
جشن سرنگون نشدیم و همایش و نمایشگاه برپا میکند.
گزینهیی از صحبتهای مسعود رجوی در نشست توجیه عملیات فروغ
جاویدان
مسعود
رجوی ـ عملیات فروغ جاویدان
مسعود رجوی در نشست توجیه عملیات فروغ جاویدان سخنان شورانگیزی
ایراد کرد؛ از جمله گفت:
«تصمیمگرفتن برای چنین عملیاتی، البته کار سهل و سادهیی نبود.
زیرا که میباید تمام دار و ندار را در طبق اخلاص نهاد و به خلق قهرمان ایران
تقدیم کرد. بهخصوص که این تصمیمگیری، دارای بالاترین ریسک و خطر نیز هست و باید
یکبار دیگر تمامی سازمان، آلترناتیو، ارتش آزادیبخش و همه چیز را مایه گذاشت».
مسعود رجوی در جایی دیگر با تأکید بر این واقعیت که رشیدترین،
پاکبازترین، جانانترین، شکوفاترین و آگاهترین فرزندان خلق ایران را بهسادگی
پیدا نکرده و باید در این تصمیمگیری تاریخی یک بار دیگر از آنها بگذرد، گفت:
«... بنابراین فقط یک جمله میگویم و میگذرم. نه خطاب به شما، خطاب
به خدا، و خطاب به خلق و تاریخ، که بار خدایا، شاهد باش، شاهد باش که تمامی سرمایهمان
را که محصول ربع قرن رزم و رنج مستمر هست، تقدیم تو و خلقت کردیم. انک انت السمیع
العلیم».
مسعود رجوی ـ کارزار مقابله با قتلعام زندانیان سیاسی
چند روز پس از شروع قتلعام زندانیان سیاسی در مرداد ۶۷ مسعود
رجوی در تاریخ ۱۲و ۲۶مرداد، طی نامه و اطلاعیهیی، موضوع اعدامهای جمعی در زندانها
و شهرهای مرزی را مطرح کرد و خواستار پیگری و توقف اعدامها شد.
بهدنبال آن در سوم شهریور ۶۷ مسعود رجوی طی نامهیی
به دبیرکل مللمتحد نوشت:
آقای پرز دو کوئیلار دبیرکل محترم ملل ـ ژنو
دیکتاتوری قرونوسطایی خمینی که سوابق ننگین آن در نقض حقوقبشر
و شکنجه و تیرباران مستمر در هیچکس پوشیده
نیست، اخیراً با سوءاستفاده از توجه افکار عمومی به مذاکرات صلح از آنجا که به
گفته شخص خمینی صلح را برای تمامیت رژیمش «زهر کشنده» تلقی میکند به دستگیریهای
انبوه و اعدام گسترده زندانیان سیاسی مبادرت ورزیده است. در ایام اخیر مسئولان
این رژیم نیز بهکرات از ضرورت اعدام بدون محاکمه هواداران مقاومت عادلانه مردم
ایران برای صلح و آزادی علناً و رسماً سخن گفتهاند.
مسعود رجوی در ادامه با ارائه آمار و اطلاعات مشخص از قتلعام
زندانیان افزود:
بر طبق اطلاعات موثق خمینی چند هفته پیش طی حکمی به خط خودش
دستور اعدام زندانیان سیاسی مجاهد خلق را صادر کرده و متعاقباً موج گسترده
دستگیریهای سیاسی در شهرهای مختلف ایران که بیش از دههزار نفر را شامل میشود همزمان
با اعدامهای دستجمعی زندانیان سیاسی که بسیاری از آنان دوران محکومیتشان پایانیافته،
آغاز گردیده است. بهعنوان مثال فقط در روزهای ۲۳-۲۴و ۲۵مردادماه سال ۶۰،هشت
جسد از زندانیان سیاسی اعدامشده از زندان اوین تهران به گورستان بهشتزهرا انتقال
داده شده و قبل از آن نیز در ۶مرداد ۲۰۰زندانی سیاسی هوادار مجاهدین در سالن مرکزی زندان اوین قتلعام
گردیدهاند.
مسعود رجوی در پایان با یادآوری مسئولیت دبیرکل در توقف سریع
جنایت خواستار دخالت شخص دبیرکل برای رسیدگی و تلاش برای ممانعت از ادامه جنایت شد
و تأکید کرد:
مسئولیت شما در مقام دبیرکل مللمتحد قویاً ایجاب میکند تا
هر چه سریعتر هیأتی را برای رسیدگی به موارد یاد شده و بازدید از زندانهای رژیم
خمینی و ممانعت از روند شتابان کشتارها در ایران اعزام دارید. نمایندگان مقاومت
ایران برای ارائه اطلاعات لازم و همکاری با هیأت شما آمادگی دارند.
مسعود رجوی ـ مسئول شورای ملی مقاومت ـ ۳/ شهریور / ۶۷
تلگرام
مسعود رجوی به دبیرکل مللمتحد برای کشتار زندانیان سیاسی
بهدنبال این اطلاعیه
و فراخوان برای شرکت در تحصن و اعتصاب سراسری کشورهای مختلف، یک کارزار بینالمللی
برای مقابله با جنایت در زندانهای سراسر کشور تشکیل شد.
مسعود رجوی در چهارم
آذر ۶۷ مجدداً برای دبیرکل مللمتحد نوشت:
آقای دبیرکل؛
موج فزایندهٔ اعدامها
در ایران به دستور شخص خمینی همچنان ادامه دارد. هماکنون خبر چند هزار اعدام
جدید را دریافت کردم. در میان اعدامشدگان اسامی مادران سالخورده، بیماران و
بسیاری زندانیان سیاسی که از ۷سال پیش
بهاصطلاح محاکمه شده و دوران محکومیت خود را سپری میکردند، بچشم میخورد. همچنین
موارد متعددی از کشتار اعضای یک خانواده و بستگان زندانیان و اعضای مقاومت وجود
دارد. بسیاری از اعدامشدگان زندانیانی بودهاند که دوران محکومیتشان تمام شده بود
و بسیاری دیگر کسانی که بهتازگی دستگیر شده و همچنانکه رئیس قوهٔ قضاییهٔ رژیم
رسماًً اعلام کرد، بدون هر گونه محاکمهای حلقآویز یا تیرباران شدهاند. در برخی
شهرها زنان زندانی هم در ملأ عام بدار آویخته میشوند.
در حالیکه ملاقات
زندانیان از ۴ماه پیش اساساً قطع شده است، هزاران تن
از اعضای خانوادههای داغدار هر روز در برابر شکنجهگاههای خمینی در شهرهای مختلف
ایران به انتظار مطلعشدن از سرنوشت فرزندان خود صف میکشند.
مسعود رجوی در ادامه
همین نامه با اشاره به سکوت و بیعملی ارگانها و مراجع ذیربط بینالمللی در قبال
نسلکشی در زندانها افزود:
آیا زمان یک اقدام جدی
بینالمللی بهمنظور ممانعت از این خونریزیهای مستمر فرا نرسیده است؟ و آیا وجدان
بشریت معاصر یک دفاع مؤثر از میثاق مللمتحد و اعلامیهٔ جهانی حقوقبشر را در
مقابل رژیم ضدانسانی خمینی هنوز هم ضروری نمییابد؟
همزمان با
بررسی مسألهٔ نقض حقوقبشر در ایران در مجمع عمومی ملل متحد، پیشنهاد
میکنم که، با در نظر گرفتن محکومیت مکرر رژیم خمینی از سوی این مجمع در سالهای
اخیر، اخراج رژیم خمینی از سازمان مللمتحد بهعنوان یک اقدام عملی در دستور کار
قرار گیرد، بهخصوص که طی ۷سال
گذشته این رژیم به هیچیک از محکومیتهای بینالمللی وقعی نگذاشته و تقاضاهای مکرر
مجامع و هیئتهای بینالمللی را برای بازدید از زندانهایش رد کرده است.
مسعود رجوی ـ مسئول
شورای ملی مقاومت ایران ـ ۴/آذر/۱۳۶۷
مسعود رجوی و عبور دادن ارتش آزادیبخش
از کورههای مختلف
اما مسعود رجوی، ارتش آزادیبخش ملی را در مسیر رشد و تکامل
خود باید در کورههای دیگری عبور میداد. گذار موفقیت آمیز از مقطع آتشبس و بهایی
که برای اثبات استقلال خود پرداخت، عملیات کبیر فروغ جاویدان را به سند افتخار و بیمه
نامه حیات ارتش تبدیل کرد.
ابتلای بزرگتر اما با اشغال کویت و دو جنگ بزرگ آمریکا و عراق
در برابر ارتش آزادیبخش قرار گرفت. فرصتهایی که رژیم کوشید از آنها برای نابودی
ارتش آزادیبخش بهرهبرداری کند:
در جنگ اول، رژیم خمینی که با فروپاشی ارتش عراق، راه خود را
در این کشور باز میدید، با دهها تیپ و گردان، به سوی قرارگاههای ارتش آزادی
سرازیر شد. این در حالی بود که ارتش آزادی از مدتها قبل، زندگی سنگری اتخاذ کرده
بود. در حالت پراکندگی بود؛ اما در همان حال در عملیات دفاعی مروارید چنان درسی به
رژیم آخوندی داد که سرکرده وقت سپاه، پاسدار محسن رضایی آن را چنین جمعبندی کرد:
«ما میخواستیم از دیواری بلندتر از قد خودمان بالا برویم!».
بعد از شکست سیاست «سردار سازندگی» و پایان دوران رفسنجانی:
(۶۸تا ۷۶)،
خرداد ۱۳۷۶ با
بیرون آمدن آخوند شیاد محمد خاتمی از صندوق و نمایش انتخابات، موج تازهیی از
اصلاحات و دود و دم مدرهنمایی بهراه افتاد. نمایشی که با هزینه مزدوران و همت
پاسداران سیاسی و لابیهای انگلیسی و آمریکایی باعث انحراف برخی جوانان و مدعیان
در داخل و خارج کشور گردید.
مسعود رجوی بلافاصله بعد از اعلام نتیجه نمایش انتخابات طی
اطلاعیهیی ضمن افشای نمایش و بنبست رژیم به صراحت تأکید کرد افعی هرگز کبوتر نمیزاید
و موضوع اصلاحات در حاکمیت ولایت فقیه سرابی بیش نیست.
مسعود رجوی حضور خاتمی را آغاز بحران جدید ۳سرگی و
جامزهر جدید نظام معرفی کرد که خامنهای تلاش میکند از آن بهعنوان جرعه حیات در
نظامش استفاده کند.
مسعود رجوی در مراسمی که به مناسب سالروز مقاومت سراسری در ۳۰خرداد
تشکیل شده بود، ضمن افشای نقشه رژیم برای خروج از بنبستهای سیاسی و اجتماعی ـ با
آخوند خاتمی ـ، به تشریح سابقه و ماهیت شیخ شیاد پرداخت و گفت:
مگر او نبود که میگفت حج «بهترین موقعیت برای حضور انقلاب
اسلامی» و «بزرگترین بلندگوی انقلاب اسلامی» است؟ (کیهان، ۱۶مرداد۶۲). مگر
نمیگفت که «بههیچروی در برابر ظلم بزرگ [دولت عربستان] آرام نخواهیم نشست و از
تمامی جهان اسلام میخواهیم به وظیفه شرعی و تاریخی خود… عمل کنند»؟ (کیهان، ۷مرداد ۶۴). آیا
همین فرد نبود که میگفت «جمهوری اسلامی با ایجاد ۳۰پایگاه فرهنگی در ۱۷کشور
جهان، هستههای اولیه فرهنگ اسلامی را انتقال داده است» (کیهان، ۸شهریور۶۵). مگر
درباره سلمان رشدی تصریح نمیکرد که «باید براساس حکم شرعی حضرت امام خمینی اعدام
شود و هیچ راهی برای گریز وی از اجرای این حکم نیست» (کیهان، ۱۶اسفند۶۷) درباره
ماهواره مگر نمیگفت که «یکی از روزنهها و منفذهاست برای القای فرهنگ بیگانه» و
مگر نمیگفت «ما ویدئو را بهمراتب خطرناکتر از مواد مخدر میدانیم…» (اطلاعات، ۱۹تیر۷۰).
آیا همین فرد نبود که بهعنوان نماینده خمینی روزنامه و مؤسسه
کیهان را بهطور نهایی و کامل بهقول خودشان «پاکسازی» یعنی قلع و قمع کرد؟ مگر
نمیگفت «هنر و ادبیات در خدمت جنگ» (کیهان، ۲بهمن۶۵)... حالا
با توجه به مواضع اعلامشده و عملکرد شناختهشده آخوند خاتمی در مؤسسه کیهان و در
مقام وزیر تبلیغات و ارشاد رژیم، چه شده که چنین فردی میانهرو و روشنفکر و
طرفدار آزادی و حقوقبشر قلمداد میشود؟ لابد اینها هم از معجزات همان خم رنگرزی
است که از بعد از مرگ خمینی شروع بهکار کرده و درازگوش را هم یکشبه آیتالله و
ولیفقیه میکند و یک آخوند بساز و بفروش و پاچهورمالیده را هم سردار سازندگی!
بههرحال، برعهده رئیسجمهور جدید ارتجاع است که ولو بهاندازه یک قطره آزادی و
قانون و حقوقبشر در رژیم ولایت وارد نماید و از اعدام و شکنجه و زندان و قلمشکستن
و لبدوختن و دستبریدن و چشم از حدقه درآوردن فقط یکقدم عقب بنشیند، تا ببیند
مردم چه بهروز «نظام مقدس جمهوری اسلامی» میآورند… « ۳۰خرداد ۷۶ـ
مسعود رجوی »
مسعود رجوی ـ خاتمی و جلاد اوین
یک سال بعد، وقتی در اول شهریور ۷۷ اسدالله لاجوردی جلاد اوین به
دست یک جوان ۲۰ساله مجازات شد، آخوند خاتمی عبای سفید اصلاحات را زمین گذاشت
و ضمن تعریف و تمجید از سرجلاد اوین، او را فردی دلسوز و خدمتگذار معرفی کرد.
مسعود رجوی طی مصاحبهیی، ضمن تشریح وضعیت موجود، آمادگی مردم و ضرورت فدا و
جانبازی برای خلاصی از رژیم گفت:
سمبلها و قهرمانهای ملی یک خلق، مثل علیاکبر اکبری، راهحل
را نشان میدهند، با نثار خو نشان و هستیشان…
در مورد رزمآوران ارتش آزادیبخش ملی ایران هم همینطور است.
رزمآور ارتش آزادی در وجود و عملکرد خود چه چیزی را نشان میدهد؟ او راهحل
خلاصی از دست این رژیم و سرنگونی حاکمیتش را که لازمه استقرار آزادی و حاکمیت مردم
است، نشان میدهد.
لحظاتی هستند، مقاطعی هستند که همان مردمی که آخوندها فکر میکنند
بهطور کامل سرخوردهاند، منفعلند، ازپاافتادهاند، دیگر نفس ندارند؛ بهناگهان،
مثل رعد در آسمان بیابر، به خروش میآیند و مثل برق چشمها را خیره میکنند و دشمن
و دم و دنبالچههای آن را در همهجا میخکوب مینمایند. دیدید که پاسداران سیاسی
رژیم با همه دهاندریدگی و رجالهگری و لئامتی که از خمینی به ارث بردهاند، اینبار
چگونه در برابر مجاهدین و در برابر عملیات مقاومت انگشت به دهان ماندند و بهگفته
خودشان «آچمز» شدند؟.. استحالهچیها ابتدا فکر میکردند که بهضرب آمار و ارقام
تقلبی، و ادعای اینکه ۹۰درصد مردم در انتخابات شرکت کردند، ۳۰میلیون رأی دادند و پشتسرش
بهضرب شکنجه، اعدام، سرکوب، سنگسار، همراه با برچسب منافق، تروریست و… کارشان پیش
میرود. اما ناگهان با این انفجار سراسری مواجه شدند. یک موج شادمانی ملی که هیچ
خانهیی در ایران از آن ـ بهجز مزدوران خلص رژیم ـ بری نبوده و نیست.
مسعود رجوی در ادامه خطاب به آنان که با آخوند خاتمی بیعت
کرده و مجاهدین را تروریست معرفی میکنند گفت:
حالا بگذارید ارتجاع و استعمار، بگویند تروریست، بگویند
منافق! از پاسداران سیاسی رژیم و سربازان بدنام اطلاعات آخوندی در خارجه نیز دعوت
و تقاضا میکنم آنقدر این عناوین را فریاد کنند تا جانشان از گلویشان بهدرآید!
لکن اینرا بدانید که نمیگذاریم هیچ حراملقمهیی آخرین تحفه رژیم ولایتفقیه را
(منظورم حاجی خاتمی است) بهعنوان رئیسجمهور منتخب ملت ایران ـ برضد حق حاکمیت
ملت ایران ـ جابیندازد! اگر بیعت ننگین با خاتمی، در چارچوب ولایتفقیه، از دید
اینان دموکراسی محسوب میشود، مجاهدین و شورای ملی مقاومت و ارتش آزادیبخش ملی به
آن تف کردهاند. سرفروکردن در «میانه» رژیم آخوندی با شعار «البته خمینی» (و
«البته خاتمی») نیز فایده ندارد و نخواهیم گذاشت که اراذل و اوباش مربوطه خردهگیری
از مقاومت ایران را سکوی شیرجه ننگین خود بهدامن رژیم بکنند. تردیدی نکنید که
اینان رسوای دو عالم خواهند شد. در برخورد با موضوع لاجوردی دیدید که چنین شد.
مسعود رجوی در بخش دیگری از همین مصاحبه ضمن تشریح دعوای اصلی
مردم و افشای ماهیت کسانی که ژست اصلاحات میگیرند گفت:
پس این دعواها، مثلاً دعوای خبرگان، دعوای ملت ایران نیست.
دعوای خودشان با خودشان است. دعوای ملت ایران این نیست که چه سهمی از قدرت یا
ثروت دست علی خامنهای باشد یا دست محمد خاتمی. آنچه به مردم ایران ربط دارد این
است که حاکمیت دست آخوندها نباشد، دست ملت باشد. دارایی ملت دست خودش باشد، نه دست
آنها.
یک گام برویم جلوتر، اصلاً خاتمی کی گفته که من با سنگسار
مخالفم. او همیشه از سؤالهای اساسی طفره رفته یا صاف و ساده جواب ضدمردمی و ضدانسانی
داده است.
حق حاکمیت از آن کیست؟ خاتمی با صراحت میگوید از آن ولایتفقیه.
آیا سنگسار یک مجازات اسلامی و انسانی است یا ضداسلامی و ضدانسانی؟
خاتمی و وزیر ارشادش جواب میدهند که سنگسار اسلامی است، فقط در جمع محدودی انجام
بدهند که فیلمش را به خارج نبرند و ما را رسوا کنند!
این آخوند حتی تا امروز نیامده لفظاً هم بگوید که من اعلامیه
جهانی حقوقبشر را قبول دارم و به آن التزام میدهم. برعکس، میگوید «با توجه به
تفاوت تمدنها، فرهنگها و ارزشها…» بگذارید ما جنایتهای خودمان را پیش ببریم. ای
خاک بر سر استحالهچیانی که این همه علیه مقاومت و مجاهدین فحاشی میکنند، اما
از فرط بیبوتهگی و سالوس سیاسی، از رهبرشان (آخوند خاتمی) که آستان بیعتش را لیس
میزنند، حتی نمیخواهند پای اعلامیه جهانی حقوقبشر و میثاقهای بینالمللی مربوط
به آن، مثل آزادی بیان و عقیده و مطبوعات، امضا بگذارد. هکذا غیرت و جرأت ندارند
در جوف آنهمه دریوزگی و چاکرمنشی و حلواحلوا کردنهای ۲۰میلیونی، از رئیسجمهور
منتخبشان حاجآقا خاتمی بخواهند که مخالفت صریح خود را با سنگسار و فتوای قتل
نویسنده انگلیسی بیان کند!
پیام مسعود رجوی پس از آزادی مریم رجوی از زندان فرانسه
روز ۱۷ژوئن ۲۰۰۳ برابر با ۲۷خرداد ۱۳۸۲ بیش از هزار تن از نیروهای پلیس فرانسه در یک یورش گسترده به
مقر شورای ملی مقاومت ایران در حومه پاریس مریم رجوی و ۱۶۵نفر از اعضا و یاران مقاومت را دستگیر کردند.
بهدنبال این واقعه بسیاری از شخصیتهای فرانسوی،
اروپایی، آمریکایی و آسیایی نسبت به زدوبند دولت فرانسه با رژیم آخوندی اعتراض
کرده و خواستار آزادی بلادرنگ مریم رجوی شدند. ۱۷روز بعد از این
واقعه مریم رجوی از زندان
آزاد شد.
مسعود رجوی پس از آزادی مریم رجوی از
زندان فرانسه طی پیامی به
تاریخ ۱۲تیر۸۲ نوشت:
«یک شب آتش در نیستانی فتاد
در این جریان و در این ایام، من تلاش کردم که با حداکثر
خویشتنداری، کلمهیی و عبارتی نگویم که این اعتراضهای برحق و مقدس بالا و بالاتر
بگیرد.
میترسیدم که حتی با یک کلمه و یک عبارت، بغض فرو خفته در
هزاران و هزاران تن از هموطنانمان و مجاهدان آزادیستان مشتعل و منفجر گردد و دیگر
نتوان کسی را کنترل کرد.
بدون هیچ مبالغه، از صدها خودسوزی دیگر با پیام مریم، و با
خواهش و التماس و استدعا از راه دور و از نزدیک، هم مستقیم و هم غیرمستقیم، ممانعت
گردید و از مسئولان سازمان مجاهدین که در این خصوص بهغایت همکاری و تفاهم داشتند،
سپاسگزارم.
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که برجانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نییی شمع مزار خویش شد»
مسعود رجوی در بخش پایانی پیام با یاد عشقهای فروزان آزادی
ندا حسنی و صدیقه مجاوری گفت:
«بهراستی آنان وجود خود را به شمعهای فروزان آزادی و مشعلهای
جاودان مقاومت و تاریخ این میهن تبدیل کردند.
سلام بر «ذبح عظیم» ملت ایران در آستان فرشته آزادی که خلق
اسیرمان از یکصد سال پیش سر به پایش نهاده است. آزادی، خجسته آزادی
»...
پیام
مسعود رجوی پس از آزادی مریم رجوی
موضعگیری هوشمندانه مسعود رجوی در جنگ
دوم آمریکا ـ عراق
موضعگیری ملی و
هوشمندانه فرماندهی کل ارتش آزادیبخش، مسعود رجوی و انضباط پولادین رزمندگان آگاه
ارتش آزادیبخش در قبال جنگ دوم آمریکا ـ عراق و اشغال عراق، مستحکمترین تکیهگاه
ِ ایستادگی ارتش آزادیبخش بر مواضع ملی و مردمی خود در میانه مهیبترین جنگهای پایانی قرن بیستم و در سرزمینی
جنگزده شد که اینک به اشغال مضاعف آمریکا و پاسداران خمینی در آمده بود.
به این ترتیب بزرگترین نیروی رزمنده مقاومت ایران، وارد
دورانی شد که باید برای حفظ حضورش در جوار خاک میهن، یا قانون صاحب خانه جدید را
در نظر میگرفت، یا آن سرزمین را ترک میکرد. ارتش آزادی البته سختترین گزینه را
انتخاب کرد: ادامهٔ مسیر بدون سلاح! آنهم بعد از تحمل مرگبارترین بمبارانهای تاریخ
معاصر از طرف ۱۰کشورِ مؤتلف و تهاجمهای زمینی نیروهای رژیم و مزدوران محلیاش.
شاهکار مسعود رجوی، حفظ ارتشی بدون سلاح
در قلب بحرانها
آری، ماندگاری ارتشِ بدون سلاح و حفظ روحیه جنگاوری رزمندگان
در عالیترین سطح، در محاصره کامل دشمن در سالهای اخیر که با انبوه توطئههای
روزمره دشمن و با قتلعامهای مرداد ۸۸ و فروردین ۹۰ همراه بود، تجربه منحصربهفرد ارتش آزادیبخش در میان همه
ارتشها و جنبشهای آزادیبخش جهان است؛ آزمونی با نتایجی خیرهکننده که بزرگترین
استراتژیستها و نظامیان جنگ آزموده جهان هم از آن ابراز شگفتی کردند، برگ زرین
دیگری بر دفتر افتخارات ارتش آزادیبخش است که بهعنوان بازوی استوار و پر اقتدار
خلق قهرمان ایران، این حقیقت را که عنصر اصلی در هر پیکار، عنصر انسانی است و نه
سلاح، مهر تأیید زد. و این چنین است که این ارتش اکنون بزرگترین منبع الهام و امید
و انگیزه برای مردم ایران و مقاومت ایرانیان، و بزرگترین منشأ ترس برای دیکتاتور
است.
ارتشی که به اتکاء همین عنصر انسانی و به یمن رهبری انقلابیاش،
مسعود رجوی، جریان رشد خود را از یک نیروی نیمه وقت میلیشیا تا یک ارتش کارآمد
زرهی، به سرعت و با موفقیت، در کوتاهترین زمان ممکن طی کرد و در گام اول با درهم
شکستن ماشین جنگ خمینی، اولین بند از شعار استراتژیک خود یعنی صلح را محقق کرد و
اکنون میرود تا در تحقق بند دیگر این شعار، دروازههای آزادی را به روی مردم
ایران بگشاید.
اینک بهنظر میرسد نقش انگیزاننده و الهامبخش ارتش آزادیبخش
از مرزهای ایران فراتر رفته است.
و به این ترتیب، همانگونه که ایرانیان یکبار با انقلاب
مشروطه و بار دیگر با نهضت ملی، پیشتاز، انگیزاننده و الهامبخش ملل منطقه بودند،
اکنون نیز با برخورداری از مقاومت سترگی که به مدار یک ارتش آزادیبخش فناناپذیر
ارتقا یافته، همچنان برای خلقهای تحت ستم که برای رهایی از قید دیکتاتوری و
استبداد به پاخاستهاند، درس آموز و انگیزاننده است.
بدین گونه مسعود رجوی آرزوی دیرینه پیشوای ملی ایران، دکتر
محمد مصدق و دیگر آزادیخواهان میهنمان
را جامه عمل پوشید. این ارتش اکنون سلسله جنبان و محرک اصلی قیامها در داخل ایران
با کانونهای شورشی و شوراهای مقاومت است.
مسعود
رجوی ـ جنگ یا صلح با فاشیسم مذهبی؟
مسعود رجوی در تاریخ ۷آبان ۸۶در مورد ثبت نام اولیهٔ وزرات دفاع و سپاه پاسداران در لیست
تسلیحات هستهیی و ثبت نام نیروی قدس در لیست موجودیتهای تروریسم جهانی، پیامی
فرستاد که در قسمتی از آن گفته شد:
«اگر شیرزنان و کوهمردان اشرف عزم
صبر و پایداری نکرده بودند،
اگر بیش از ۸۰سلسله افشاگری و روشنگریهای وقفهناپذیر بینالمللی درباره
تسلیحات کشتار جمعی این رژیم نبود، اگر شورای ملی مقاومت ایران، بهرغم همه
فشارها، بر مواضع اصولی خود علیه استبداد مذهبی پای نمیفشرد،
اگر حدود ۳۷۰۰فقره دخالتها و جنایتهای این رژیم در عراق طی ۴سال
گذشته برملا نمیشد (از لیست ۳۲هزار مزدور گرفته تا ۵۳مؤسسه خیریه پوششی رژیم و
از لیست ۸۳۳۱عراقی
که توسط نیروی قدس برای ترور شناسایی شدند تا ۶۹۲ نفر از اعضای شبکههای
ترور نیروی قدس و وزارت اطلاعات رژیم و لیست ۴۹۷ نمایندگی ولیفقیه در
عراق و ۵۳مقام
ارشدی که رژیم ایران در دولت عراق کاشته است)،
براستی وضعیت چگونه بود؟»
«مسعود رجوی پس از طرح این سؤال در
پاسخ گفت:
«شیخکان سرکنگبین هستهیی را با
عراق سر کشیده و لابد اکنون در شاخ آفریقا مستقر بودند و با بمب اتمی شاخ و شانه
میکشیدند. مهمتر اینکه تسمههای ستم شیخی بر گُرده مردم ایران محکم میشد و چشمانداز
سرنگونی روشن نبود.
خوشا مجاهدینی که تا امروز به عهدشان وفا کردهاند و بیسلاح
بیشتر و بیشتر با این رژیم اهریمنی چنگ در چنگ شدند و جنگیدند.آری، اشرف ایستاد و
جهانی به ایستادگی برخاست.».
مسعود
رجوی ـ تأکید بر تغییر رژیم و صورت مسأله اصلی
در بخشی دیگر از این پیام مسعود رجوی همچنین تأکید کرد:
«گفتهایم و تکرار میکنیم که تغییر
و سرنگون کردن فاشیسم مذهبی، در آینده نیز مانند گذشته، به پای هیچکس جز مردم و مقاومت ایران نوشته
نشده است. یعنی که در هر حال، سرنگونی و تغییر دموکراتیک در ایران، منحصراً در
ظرفیت و صلاحیت و توانمندی مردم و مقاومت ایران است.
در عینحال خاطرنشان میکنیم که امروز صورت مسأله، باز هم
سیاست تغییرِ رژیم و بلوغ آن است و نه چیز دیگر.».
پیام تبریک مسعود رجوی بهمناسبت خروج
مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا
در قسمتی از پیام مسعود رجوی بهمناسبت خارج شدن نام مجاهدین
از لیست تروریستی آمریکا آمده است:
«راستی مگر میشود راه آزادی یک ملت
اسیر را تا به ابد با بشکههای نفت سد نمود؟
مگر میشود در برابر عزم و پاکیزگی مریم و در برابر اراده
صیقل زده اشرف پایدار که فریاد آزادی ملت ایران را در کانون استراتژیکی نبرد منعکس
میکند، به فتنهگری و عناد و لجاجت ادامه داد؟»
مسعود رجوی با اشاره به این جمله ویکتور هوگو که «هیچ چیز
قویتر از آنچه زمانش رسیده باشد، نیست» گفت: «زمان درهم شکستن برچسب و راهبندهای
آزادی ملت ایران و زمان برخاستن فرا رسیده است. زمستان بهسر رسیده و طلیعه بهاران
فتح و پیروزی فرا رسیده است. سیلاب افترا و دروغپردازیهای دیوانه وار رژیم آخوندی
اثر نکرد و زنجیره توطئههای رذیلانه درهم شکست. مریم در کارزار عظیم ۷ساله
که پهنههای آن چهار گوشه عالم را دربر گرفت پیروز شد...».
در قسمتی دیگر از پیام مسعود رجوی که ۷بهمن ۸۷ منتشر
شد آمده است:
«حذف و بطلان برچسب تروریستی توسط
اتحادیه اروپا، نه یک پیروزی برای سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت
ایران، بلکه یک سرفرازی میهنی و نقطه عطفی در مبارزات آزادیخوانه ملی است. روان
مصدق بزرگ شاد باد. همچنانکه او آرزو کرده بود سربازان نهضت، از دادگاه لاهه تا
دادگاه عدالت اروپا، راه را با فدای بیکران و کارزاری بیمانند ادامه دادند. نیروی
عدالت و وجدان بر بندوبست و بهتان پیروزشد.».
پیام مسعود رجوی در مورد قیام ۸۸
مسعود رجوی در پیامی به تاریخ ۳۰خرداد۸۸ که
پاسخ کوبنده مردم تهران و جوانان اشرفنشان به ولیفقیه ارتجاع نام گرفت، گفت:
رود خروشان خون شهیدان در میهن اسیر از ۳۰خرداد۱۳۶۰
تاهمین امروز ۳۰خرداد۱۳۸۸ جریان دارد.
گزارشها تا حوالی نیمهشب در شنبه ۳۰خرداد، حاکی از این است
که ولیفقیه ارتجاع بهدنبال خط و نشان کشیدنهای دیروز، به کشتار وسرکوب گسترده
روی آورده است.
مسعود
رجوی ـ قیام ۱۳۸۸
مسعود رجوی در ادامهٔ این پیام به اشاره به شهادت ندا آقا سلطان گفت:
«امروز اما دنیا، تصویر یک «ندا»ی
معصوم و مظلوم دیگر را بر صفحات تلویزیون به چشم دید که در امیرآباد تهران پدرش در
آخرین دم، بر بالین دختر به او میگفت: «ندا،نترس!». این با ششمین سالروز پرکشیدن
ندا حسنی همزمان بود. مشعلی فروزان و جاویدان، در آستان فرشته آزادی در کودتای ۱۷ژوئن
برای سر بریدن مقاومت ایران. انگار که خون شهیدان، تمامی شهیدان و جاودانهفروغهای
۲۸سال
گذشته، امروز در خیابانهای تهران و شهرهای دیگر ایران در جوشش است».
مسعود رجوی در فرازی دیگر از پیام خود افزود:
«قیام امروز مردم تهران و جوانان
اشرفنشان در سراسر ایران براستی کوبندهترین پاسخ به ولیفقیه ارتجاع در روز
گذشته بود.چه کسی گمان میکرد که باز هم، همین مردم و همین جوانان اشرفنشان، در
بحبوحه تیغ کشیهای بسیج و سپاه و انتظامی، در حالیکه همه تظاهرات اعلام شده قبلی،
صراحتاً لغو شده بود، این چنین سینه سپر کنند و شاخ و شانه کشیدن غول عمامهدار
ولایت را این چنین در هم بشکنند. تلویزیون رژیم میگفت «بهرغم لغو تجمعات، عدهیی
اغتشاشگر جمع شده بودند که پلیس بهشدت با آنها برخورد کرد». اما جوانان دلیر و
پاکباز در مصاف با مزدوران رژیم شعار میدادند: « بسیجی بیغیرت، دشمن خون ملت». «
خامنهای حیا کن، سلطنتو رها کن».
مسعود رجوی ـ حماسه فروغ ایران در اشرف
بعد از یورش نیروهای مالکی در ۶و ۷مرداد۸۸ به
اشرف، مسعود رجوی خطاب به قهرمانان اشرف پیامی صادر کرد. در این پیام که به تاریخ ۹مرداد ۸۸ تنظیم
شده، آمده است:
«ساعت ۳نیمهشب است. اولین فرصتی است که توانستم پیامی برایتان
بنویسم. در حقیقت ۳۶ساعت بعد از شروع حمله،. بسیار ضروری میدیدم چند سطری بنویسم
اما به تأخیر افتاد.
قبل از هر چیز، حال و احساسات شما را بهخوبی میتوانم
بخوانم، بفهمم و با گوشت و پوست حس کنم.
میدانم که چقدر گداخته و در حالت انفجار هستید.
میدانم که تاب تحمل شهادتها و جنایتهایی را که در حق ما روا
داشتهاند، ندارید...
میدانم که مثل خود من، با دیدن پیکر شهیدان، با دیدن پدر و
مادر و خواهر حنیف شهید یا پدر سیاوش، یا برادران و خواهرانمان که در عین جراحت در
تلویزیون به جوانان و مردم ایران دلداری و پیام پیروزی میدهند، هم اشکهایتان
سرازیر میشود، و هم قفسه سینههایتان تحمل
قلبتان را ندارد و قلبتان میخواهد به بیرون از قفسه سینه پرتاب شود و پرواز کند...».
فروغ
ایران - حمله مزدوران مالکی به شهر اشرف
مسعود رجوی در این پیام
انگیزاننده و سرشار از عواطف انقلابی با تأکید بر این نکته که فیلمها و تصاویر
ارسالی از اشرف هر چند دنیایی را تکان داده است، اما بخدا سوگند بخش ناچیزی از
واقعیت صحنهها را منعکس میکند. تنها نوک کوه آهن و پولاد و نوک سلسله جبال عشق و
ایمان را بازتاب میکند، نوشته بود:
«راستش را بخواهید، نه عراقیها و نه آمریکاییها و نه هیچکس دیگر، این قسمت از توان و ایمان
اشرف و مجاهدین را ندیده بود...
در این پیام مسعود رجوی ایستادگی اشرف در روزهای ۶و ۷مرداد۸۸ را
«حماسه فروغ ایران» نامید:
«... میخواهم چند نکته ضروری را با شما در میان بگذارم:
۱-
شک نکنید که یورش ارتجاع در اشرف و ایستادگی شگفت شما در
این ۳روز، در پیوند با قیام سراسری مردم ایران است. این را
باید حماسه فروغ
ایران خواند.
۲-
این هم یکی دیگر از اشتباهات بزرگ خامنهای بود که دود
آن به چشمش و به چشم مزدوران ارتجاع در عراق خواهد رفت. نه او و نه مالکی هرگز
گمان این چنین ایستادگی و اینچنین درخشش جهانی نمیکردند.
۳-
مالکی سرنوشت سیاسی خود را با ولیفقیه ارتجاع گره زد.
به مجاهدین و اشرف کم بها داده بود. هرگز فکر نمیکرد یک ابوغریب مالکی ساخته، تا
ابد بر پیشانی او مهر سیاهی و تباهی و جنایت علیه بشریت میزند.».
مسعود رجوی در انتهای پیام به شکستن طلسم ولایت فقیه اشاره
کرد و گفت:
«طلسم ولایت فقیه شکسته و سرنگونی
استارت خورده است. شما آن را در این ایام به جلو پرتاب کردید و جهش دادید. سلام بر
تکتک شما که رنج های این ایام را بر دوش میکشید.».
مسعود رجوی در پیام خود به تاریخ ۱۶ آذر۸۸، قیام
دانشجویان را جهشی در انقلاب دموکراتیک مردم ایران نامید و نوشت:
«امروز دانشجویان انقلابی قفل ۳۰ساله
ولایت سیاه بر دانشگاه را درهم شکستند. در را از جا کندند و در خیابانها جاری
شدند. همچون گدازههای آتشفشان. این چنین از جرقههای ۱۶آذر، حریق برخاست و قبای
مندرس حاکمیت ارتجاعی را فرا گرفت.»
مسعود رجوی ضمن تأکید بر اهمیت و نقطهعطف قیام دانشجویان
افزود:
«این صدای رسای ملت ایران است که اکنون عالمگیر شده است: مرگ بر
اصل ولایتفقیه».
مسعود رجوی در پیامی دیگر بهمناسبت قیام۸۸در
هشتم دیماه چنین گفت:
«پیام ساده و روشن بود:
-محرم، ماه خون! خامنهای، سرنگون!
-تحجر و جنایت، دو پایه ولایت
-مرگ بر این ولایت یزیدی
خوشا که خلق قهرمان و جوانان اشرفنشان در سراسر ایران،
قیام سرخ حسینی و آیینهای پیامبر جاودان آزادی را پس از ۳0سال
از چنگ خمینی و خامنهای آزاد و سرور شهیدان را دلشاد کردند.
سلام بر حسین و شهیدانی که در این ایام بهسوی او بال و
پر کشیدند و در آستان او فرود آمدند.».
مسعود رجوی با تکیه بر این نکته که این بار خصوصیت ویژه قیام،
شعلههای قهر و خشم مقدس خلق علیه ولایت یزیدی بود، گفت:
«اکنون دنیا به چشم میبیند که از جرقه حریق برخاسته و
ریش و ریشه دیکتاتوری آخوندی و قبای ولایت سفیانی را در ایران فراگرفته است. جنگی
بود که همه دنیا به آن گواهی داد... دست مریزاد! که دفتر حساب و کتابهای رژیم را
در هم پیچیدید. فراتر از همه تمهیدات و تشبثات ولیفقیه ارتجاع، فرسایش و ریزش و
موارد متعدد تسلیم را در نیروهای انتظامی به او تحمیل کردید.
زنده باد ارتش آزادی!
زنده باد انقلاب دموکراتیک مردم ایران!
زنده باد ارتش بزرگ آزادی مردم ایران!
ارتشی که در سراسر میهن برای آزادی بهپاخاسته، هر چند
که مانند مجاهدان اشرف بیسلاح است. اما با دست خالی هم نشان داد که تا کجا میتوان
و باید بر فرق رژیم کوبید.».
پیام مسعود رجوی به مجاهدان اشرف در
مورد اقدامات اطلاعات آخوندی
بهدنبال تصمیم مجاهدان اشرف برای تحریم
ملاقات با تورهای گشتاپوی آخوندی تحت عنوان خانواده، مسعود رجوی در تاریخ ۱۴فروردین۸۹ طی پیامی که عنوان
«خانواده مجاهدین یا
مزدوران ارتجاع» نام گرفت، نکاتی را خاطرنشان کرد:
«از هفته پیش اجیرشدگان منفور ولیفقیه ارتجاع تحت عنوان
«خانوادههای مجاهدین» به پشت در اشرف آمده و در منتهای زبونی به جست و خیز و پارس
کردن علیه شهر شرف و مجاهدانش پرداختهاند.
شنیدم که در نشستهای مؤسسان سوم ارتش آزادی تصمیم گرفتهاید
دیگر بدون استثنا همه کسانی را که با سازماندهی و تورهای گشتاپوی آخوندی و فاشیسم
دینی حاکم بر ایران تحت هر عنوان به اشرف میآیند تحریم کنید.
گفتهاید که ۷سال مدارا و همه سفارشهایی که من در این باره کرده بودم، دیگر
کافیست و صبر و تحملتان در این زمینه، به پایان رسیده است.
گفتهاید که دیگر هر قیمتی هم که داشته باشد زیر بار نمیروید
و میخواهید درسهای جدیدی در این زمینه هم به لوطی عمامهدار ولایت و عنترش بدهید.
گفتهاید که تراز جدیدی از مرزهای بالابلند ایدئولوژیکی و
سیاسی مجاهدین بنا میکنید... تا وقتی که خامنهای و مالکی بهجای خود بنشینند و
ناگزیر، مثل بچه آدم، به همان روال دیدارهای خانوادگی سالهای ۸۲تا ۸۷ که
نیروهای آمریکایی حفاظت اشرف را برعهده داشتند، تن بدهند. منظورم زمانی است که
خانوادهها به داخل اشرف میآمدند و در واحدهای «هتل ایران» مستقر میشدند و هر
چند روز که میخواستند میماندند.
در هر حال، بهترین و مناسبترین تصمیم را در بهترین و مناسبترین
زمان اتخاذ کردهاید».
مسعود رجوی در ادامه گفت:
«مطمئن باشید که دشمن هیچ غلطی نمیتواند
بکند. در سفاهت سیاسی خامنهای و مالکی همین بس که آنچه را در سال ۲۰۰۹
نتوانستند با تیغ و تبر و لودر و بولدزر و زرهپوش و با شلیک و ۱۱شهید و
۵۰۰مجروح
(از جمله ۱۳۰نقض
عضو) و ۳۶گروگان
و ۱۰۰۰مصدوم
و مضروب، پیش ببرند اکنون میخواهند با مشتی «خانواده ساندیسی» در پناه مزدوران
عراقی و نیروی تروریستی قدس پیش ببرند».
در قسمتی دیگر از این پیام مسعود رجوی خطاب به مجاهدان اشرف
گفت:
«رژیم و مزدورانش در عراق باید
بدانند که خانواده حقیقی هر مجاهد خلق و هر آنکس که میخواهد مجاهد بماند و مجاهد
بمیرد، یا در ارتش آزادی و جبهه مقاومت است و یا در خاوران و یا در مروارید آرمیده
است.
از مجاهدین دور باد که پدر یا مادر یا خواهر یا برادر و یا هر
قوم و خویش را که مأمور رژیم باشد، خانواده خود بدانند و سرسوزنی اعتنا کنند.
حرف مجاهدین چه با شاه و چه با شیخ و چه با مزدوران عراقی
رژیم از ۴۵سال
پیش این بوده است که خانواده سیاسی و ایدئولوژیکی خودت را خانواده ما جا نزن.
خانواده اجتماعی و سیاسی و تاریخی و آرمانی هر مجاهد خلق، خلق است و بس! بهخصوص
مجاهدی که در خاک امام حسین و اشرف باشد».
پیام مسعود رجوی بهمناسبت شهادت جعفر
کاظمی و محمدعلی حاج آقایی
مسعود رجوی در پیامی به تاریخ ۵بهمن ۱۳۸۹ در
مورد شهادت جعفر کاظمی و محمدعلی
حاجآقایی در زندانهای
حاکمیت آخوندی چنین نوشت:
«اَلسَّلامُ عَلَیک وَعَلَی
الاْاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِک
سلام بر حسین و بر روانهای مجاهدانی که در اربعین حسینی، بر
آستان او سر سائیدند
پرچمداران ِ اشرفنشان ِ قیام، قهرمانان ِ مجاهد خلق، جعفر
کاظمی و محمدعلی حاج آقایی،
پیشتازان و پیام آوران ِ «جنگ صد برابر با عزم حداکثر» که یکسال
در زیر حکم اعدام، هر روز و هر شب و هر ساعت و هر دقیقه، در آمادهباش کامل، با
مرگ پنجه در افکندند و سرانجام آن را با همان رژیم مرگ گُستر و مرگ بِستر، با خون
سرخ و جوشان درهم پیچیدند و مغلوب کردند.
فاتحان ۱۱سال و ۷سال زندان و شکنجه، ستارگان درخشان قیام خلق....
این است خانواده مجاهدین...».
پیام
مسعود رجوی در شهادت جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی
مسعود رجوی به تاریخ ۹بهمن ۸۹ در
پیامی با عنوان «خروش بهمن» به اعتراض و قیام
علیه دیکتاتوری فراخوان داد. در این فراخوان آمده بود:
«... ما برآنیم که فلک ارتجاعی حاکم
بر میهن اسیر را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم. «می کشیم از دهن گرگ برون -
انقلابی که به سرقت بردند».
مسعود رجوی در این پیام برخلاف جنبش بیهزینگی و آنان که مانع
از خروش و خیزش جوانان در خیابانها میشوند افزود:
اما خدا روزگار هیچ خلقی را تا آن زمان که خود بر نخیزد و
قیمت ندهد، تغییر نمیدهد. آزادی را رایگان به کسی نمیدهند. حق ملت ایران فقط
گرفتنی است، کسی آن را در یک سپیده دم رویایی به ما هدیه نخواهد کرد.
در مسیر همین آزادیخواهی و
حقطلبی است، در «محاربه» با همین نظم و نظام پلیدی و یزیدیست، در جنگ با
دیکتاتوری منفور مذهبی و «دعی بن الدعی» خامنهایست که رشتههای همبستگی و وحدت
سرشته میشود، پیوند میخورد و هر چه مستحکمتر میشود.
مسعود رجوی در قسمتی دیگر از این فراخوان فرزندان رشید و اشرفنشان
میهن اشغال شده و هموطنان را به قیام فراخواند و نوشت:
«جنگ صد برابر با «بیا، بیا» و عزم
حداکثر، کلید پیروزی است.
مرعوب تنوره کشیدن دیو ولایت نشوید. آتش قیام، دیگر بار، میتواند
و باید، از زیر خاکستر خیانت، شعله بکشد. بهای آن را هر چه که باشد، باید بپردازیم.».
مسعود رجوی و فروغ اشرف در ۱۹فروردین ۹۰
مزدوران عراقی خامنهای سحرگاه ۱۹فرودرین ۹۰ به قصد اشغال اشرف و قتلعام مجاهدین، با تهاجم وحشیانه و شلیک به سمت مجاهدین،
از شمال قرارگاه اشرف وارد شدند. در این نبرد ناعادلانه که یک طرف به انواع
سلاحهای مرگبار مجهز بودند و طرف دوم [مجاهدین] با دست خالی در برابرشان مقاوم
کردند، بیش از ۵۰مجاهد بهشهادت رسید و صدها تن مجروح شدند.
مسعود
رجوی ـ فروغ اشرف
مسعود رجوی یک هفته بعد در تاریخ ۲۷فروردین، بهمناسبت
بازگشت شهیدان «فروغ اشرف» خطاب به رزمآوران آزادی گفت:
سلام بر شما که به عهد و سوگند خود در جنگ صد برابر به شگفتترین
و خیره کنندهترین صورت، وفا کردید. با دست خالی به یکانهای زرهی دشمن «بیا، بیا»
گفتید و در کارزار کبیری که از دو هفته پیش در نیمهشب ۱۴فروردین با ورود یکانهای
زرهی به اشرف آغاز شد، درسهای جدیدی به بشریت معاصر عرضه کردید.
درسهایی که در تاریخ تمام جنگهای ملی و میهنی و انقلابی بینظیر
است.
درسهایی که ایران و ایرانی، هر چند سوخته جان و جگر سوخته، از
آن به خود میبالند.
درسهایی که مردم ایران و مردم عراق و وجدان بشریت را تکان داد
و بیدار کرد.
آری میتوان با دست خالی هم در برابر زرهی و تیربارها و چرخ
های هامویها صف بست، تهاجم و پیشروی دشمن زبون را متوقف کرد و طرح و برنامه
لئیمانه آن را بر سر خودش هم شکست.
این است فِدیه عظیم ما در راه آزادی ایران. هدیه عظیم به مردم
عراق و همه خلقهایی که از سوریه تا لیبی زیر سُمّ ستوران سرکوب و دیکتاتوری لگدمال
میشوند.
مسعود رجوی ضمن تشریح علت حمله وحشیانه به اشرف گفت:
خمینی رژیمش را پس از« زهر» آتشبس با
قتلعام زندانیان ما حفظ کرد. خامنهای و مالکی هم میخواستند «زهر» قیامها و
امواج انقلاب دموکراتیک علیه دیکتاتوری در عراق و ایران را با انهدام مجاهدین خنثی
کنند.
اما مجاهدان اشرف با سوگند سرنگونی در
جنگ صد برابر، با عزم حداکثر و با ریسمان پولادین انقلاب مریم رهایی، همین را به
شکست کشاندند.
مسعود رجوی در بخش دیگری از پیامش نتیجه حمله زبونانه دشمن را
به زیان مالکی و خامنهای ارزیابی کرد و افزود:
«خوشا که
پیشاپیش، همگی سوگند صدق و سرنگونی ادا کردید و به گزینههای ننگ و تسلیم تف
کردید. باشد که فرصت شود و روزی گزارش مشروح آن را به اطلاع مردم ایران برسانم...
مبادا در فقدان شهیدان دچار غم و غصه و
اندوه شوید.
مبادا از بابت زمینهای شمال قرارگاه یا
اموال و اجناس و خودروهای بسرقت رفته حیف و افسوس بگویید.
در جنگ و مقاومت انقلابی، اصل موضوع، نه
سلاح و زمین، بلکه عنصر انسانی و پیشرفت مبارزه برای آزادی است.
اینجاست که میگوییم: حتی اگر رژیم و
دست نشاندگانش میتوانستند و یا بتوانند اشرف را شبه اوین کنند، باز هم« فتح مبین،
فقط همین»!
مسعود رجوی ـ پیام پیروزی پایان پرونده ۱۷ژوئن
مسعود رجوی در ۲۵اردیبهشت ۱۳۹۰ در
پیامی بهمناسبت بسته شدن پرونده ۱۷ژوئن و شکست تلاشهای ده ساله رژیم گفت:
«اکنون آخوندها و مزدوران کف بر
دهان بور و کور و مات و مبهوت بر جای ماندهاند! یک دهه یاوهگویی و لجن پراکنی و
دروغ و دغل و دنائت، بستهبندی شده در دلارها و یوروهای نفتی، افاقه نکرد و مردم
ایران پیروز شدند.»
مسعود
رجوی ـ پایان پرونده ۱۷ژوئن
مسعود رجوی ضمن یادآوری پروسه کودتای تروریستی در ۱۷ژوئن
گفت:
در روز ۲۷خرداد۱۳۸۲(۱۷ژوئن) در بزرگترین لشکرکشی در داخل فرانسه که از ۳۰سال
قبل از آن سابقه نداشت از زمین و هوا و از سمت رودخانه حمله کردند. درهم کوبیدند و
زدند و بردند...
در سالهای بعد علاوه بر اتهامات و احکام دستگیری روز ۱۷ژوئن
یازده کیفرخواست تکمیلی دیگر هم صادر شده است. تار عنکبوتی تنیدند تا مجاهدین و
مقاومت ایران هرگز نتوانند از آن خلاصی پیدا کنند. علاوه بر این آقای بروگیر که هیچگاه درصدد بر نیآمد اندک پیگیری در
مورد قاتلان کاظم رجوی و شهید نقدی بهعمل بیاورد، تا بخواهید در آمریکا و
انگلستان و آلمان و امارات و اردن و ترکیه و بلژیک و سوئیس و دیگر کشورهای اروپایی
و آسیایی «نیابت قضایی» صادر کرده بود تا به نیابت از ملایان حاکم بر ایران،
مجاهدین و هوادارانشان را با هزار و یک رشته مرئی و نامرئی، طناب پیچ و زمینگیر
کنند.
مسعود رجوی در بخش دیگر پیام به نقش جریان موسوم به اصلاحات
در زدوبند و جنایت در پشت صحنه اشاره کرد و گفت:
این پروندهسازیها، یک تمامیت و یک کل بهم پیوسته و هدایت
شده از سوی بیتالعنکبوت ولیفقیه ارتجاع و رئیس جمهوران ولایت بود که بیدریغ پول
نفت را که قرار بود به سفرههای ملت ایران باز گردانند، همراه با خود نفت به آن
سوی جهان سرازیر کردند تا شاید با آن مجاهدین و مقاومت ایران را بسوزانند و خاکستر
کنند. در زمان خاتمی میگفتند بمباران و موشکباران و کوبیدن مجاهدین
"ثواب" دارد و "اصلاحات" را تقویت میکند. در دو سال اخیر، با
"خودکار سبز" خامنهای که از آستین آخوند مصلحی بیرون میآید، مینویسند
که بسته شدن پروندههای مجاهدین و خارج شدن آنها از لیست تروریستی آمریکا، جنبش
سبز را تضعیف میکند!
و ما هنوز هم نفهمیدیم که یک "گروهک" ناچیز
تروریستی، سکتاریستی، بعثی، صهیونیستی، امپریالیستی و سوسیال امپریالیستی که بهگفته
"عظما" و مقلدان و امداد رسانان غیبی او، هیچ پایه اجتماعی در داخل
ایران هم ندارد، چرا باید اینقدر مشغله ذهنی و عینی او و همریشان و هم ریشههای
او، باشد!
چرا باید اینقدر اسباب ترس و وحشت باشد؟
چرا باید میلیاردها دلار علیه آن خرج کرد؟ و آن را معیار و
ملاک سنجش دوست از دشمن در ایران و عراق و منطقه و در سطح جهان قرار داد.
مسعود رجوی با یادآوری تغییر دوران و علت ناتوانی رژیم و
حامیانش در مقابله با مجاهدین افزود:
تفاوت این ایام با دهه ۶۰در این است که آخوندها و
پاسدارانشان در آن زمان، مواضع قرونوسطایی و فوق ارتجاعی خود را در قبال مجاهدین
در قالب « ضداستکباری» بیان میکردند، اما از وقتی «جنگ قدس از طریق کربلا» به گِل
نشست و پاسدار-دژخیمان، به کار "فرهنگی" و "سردبیری" روی
آوردند و همگی "دکتر" شدند (از نوع کردان) دیگر بهجای حوزه و روضه و
مقنعه، به "ان.جی. او" و "بنیاد فرهنگی" و فعالان بیحجاب
" حقوق بشر" روی آوردهاند!
بیچارگان ۳۰سال است خواب متلاشی کردن و انحلال و نابودی مجاهدین را میبینند.
مجاهدین اما، هر چه بیشتر در طریق صدق و فدا گام بر میدارند، با تمام توش و توان و
روح و روان، با پوست و گوشت و استخوان «بیا، بیا» میگویند و به مقابله و «جنگ صد
برابر» برمی خیزند. قیمت آزادی خلقمان را هر چه باشد، باید بدهیم، دادهایم و
خواهیم داد.
مسعود رجوی سپس ضمن بیان اهمیت و جایگاه پیروزی اخیر به مهمترین
مواد مطرح شده توسط قضات تحقیق اشاره کرد و گفت:
مهمتر از هر چیز، قضات
تحقیق بهروشنی اعلام کردهاند:
-ارتش آزادیبخش ملی ایران و عملیات
آن مشمول تروریسم نمیشود چرا که عملیات جنگی با استفاده از یک ارتش واقعی، بهنام
ارتش آزادیبخش صورت گرفته است.
-تجهیزات و تسلیحات نظامی، بعضاً
سنگین، که در اشرف وجود داشت، برای این تهیه نشده بودند که هیچگاه مورد استفاده قرار نگیرند.
-تأسیس یک ارتش بیتردید یک عمل
آمادهسازی برای تهاجمات نظامی میباشد. اما این امر اجازه نمیدهد تهاجمات نظامی
با اعمال تروریستی یکی محسوب شود.
-در حقوق فرانسه یک تهاجم نظامی که
منجر به نبرد مسلحانه میان نظامیان شود، نمیتواند عنوان تروریسم داشته باشد.
مسعود رجوی ـ پیام بهمناسبت حکم دادگاه آمریکا
مسعود رجوی در ۱۹خرداد ۱۳۹۱ در
پیامی به مجاهدان لیبرتی ضمن تبریک بهمناسبت حکم دادگاه آمریکا در مورد خارج کردن
نام مجاهدین از لیست تروریستی گفت:
«با حکم دادگاه آمریکا، در حقیقت مریم و اشرف و مجاهدان اشرفی
در لیبرتی و یاران اشرفنشان در تمام دنیا بار دیگر، یک غیرممکن را ممکن کردهاند.
این گرانبهاترین هدیهای بود که مریم
میتوانست به ما بدهد چون خون مجاهدین را ذخیره میکند. شما پس از ۲۰۰سال در
تاریخ دادگستری و قضاییه آمریکا یک سنت تاریخی را احیاء کردید. ابلاغ قرار انجام وظیفه
از جانب دادگاه به وزارتخارجه آمریکا.»
سپس مسعود رجوی ضمن تشریح
روند پیگیریها از مهر ماه ۹۰ تا دادگاهی که در ۱۹ اردیبهشت ۹۱
برگزار شد گفت:
«دادگاه به وزیر خارجه دستور میدهد در مدتی نه بیشتر از ۴ماه از
تاریخ صدور این حکم، باید دادخواست سازمان مجاهدین خلق ایران (برای خروج از لیست)
را یا رد کند یا بپذیرد.
در صورتیکه وزیر ظرف چهار ماه چنین نکند، درخواست صدور قرار
انجام وظیفه برای کنارگذاشتن نام گذاری سازمان تروریستی خارجی پذیرفته خواهد شد.»
مسعود رجوی در پایان نتیجه گرفت:
«وقتی کارزار حقوقی و قضایی به پایان و اوج خود میرسد و همه
چیز در عرصه سیاسی روشنتر از روز است، دیگر باکی نیست:
- خواهد که در این لیست بگذارد یا نگذارد، بگذار ببینیم، تا در انظار ملت
ایران خود را بتکاند!
تا آنجا که به ما مربوط میشود دادگاه خودشان بعد از ۲۰۰سال بهنحو
بیسابقهای همه حرف را زده است:
این تجربه، در تاریخ ایران بعد از مصدق و بعد از شاه و شیخ
بسیار بسیار ضروری است.
دیگر حقانیت مجاهدین و مقاومت مردم ایران به ثبت رسید و اثبات
شد.»
مسعود رجوی ـ پیام بهمناسبت خروج از لیست تروریستی
مسعود رجوی ۷مهر ۱۳۹۱ همزمان با اطلاعیه خروج از لیست تروریستی آمریکا در پیامی
به مردم و مجاهدان آزادیستان گفت:
اونهایی که هزار روز در برابر وزارتخارجه
و کاخ سفید در آمریکا و همچنین در ژنو و جاهای دیگر مشابه اون فریاد زدند علیه
رژیم پلید ولایت و سیاست استمالت مشت گره کردند و سرانجام پیروز شدند.
بله امروز روز شادی و پیروزی شگفت
ایرانیان روز بهبار نشستن یک دهه مبارزات مریم و اشرف و مجاهدان و آزادگان در
ایران و سراسر جهان است.
مجاهدین همیشه و پیوسته سرسخت و استوار
در هر شرایطی آمادهٔ کازار و پیکار برای سرنگونی دشمن ضدبشری بودند،
هستند و خواهند بود با جنگ صد برابر.
مسعود
رجوی ـ پیام بهمناسبت خروج از لیست تروریستی.
مسعود رجوی در بخش دیگر به نقش و کارکرد
رزمآوران آزادی پرداخت و گفت:
گفته بودیم که مجاهد همیشه مجاهد است،
از اوین تا اشرف، لیبرتی و هرکجای دیگر یک رزمنده آزادی است جزیی از ارتش بزرگ
آزادی ملت ایران بادوام و سرسخت و استوار در هر شرایطی در هر زمانی و در هر مکانی
بله دشمن ضدبشری آرزوی نابودی و انهدام مجاهدین و ارتش آزادی ملت ایران رو با خودش
به گور خواهد برد. این سنت تخلف ناپذیر تکامل و تاریخ است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر