۱۳۹۷ مهر ۱۵, یکشنبه

کار کردهای راهگشای کانونهای شورشی

کار کردهای راهگشای کانونهای شورشی


تبلور خشم و انزجار مردم ایران در کانونهای شورشی
تبلور خشم و انزجار مردم ایران در 
کانونهای شورشی
دکتر بهروز پویان، کارشناس علوم سیاسی از تهران

اکنون که در آستانه‌ٔ انقلاب نوین مردم ایران قرار داریم و سرنگونی رژیم ولایت فقیه بیش از هر زمانی در دسترس قرار گرفته است، باید دانست که این سرفصل تاریخی عظیم و دست‌آورد مهم، خلق‌الساعه نبوده و در مسیر خودبه‌خودی حوادث چنین امکانی فراهم نشده است. عامل و تضاد درمان‌ناپذیر رژیم سلطنت فقیه در شرایط کنونی مقاومت عادلانه و دموکراتیک ایران است که بهای آن را طی نزدیک به ۴دهه با جانهای ایستاده بر آرمان در جوخه‌های تیرباران، سرهای سربلند آویخته از طناب دار، بدنهای شرحه‌شرحه از شلاق بر تختهای شکنجه و ایستادگی تا به آخر در قتلگاه‌ها و زندانها پرداخت کرده است. اکنون می‌توان با قطعیت گفت که کابوس ۴۰ساله‌ٔ رژیم مبنی بر سرنگونی به‌دست سازمان مجاهدین خلق و مقاومت سازمان‌یافته‌ٔ مردم ایران در حال تحقق است. هم از این‌روست که این مقاومت به‌عنوان خالق شرایط انقلابی امروز و نیز تنها آلترناتیو این رژیم - به‌رغم رویش یک‌شبه و قارچ‌گونه‌ٔ مدعیان آلترناتیو - بیش از هر کس قدر و قیمت این شرایط را می‌داند و برای هدایت و مدیریت آن به سمت یک انقلاب واقعی برنامه‌ریزی و یک استراتژی مؤثر طراحی کرده است. این استراتژی که نخستین بار مسعود رجوی آن‌ را مطرح کرد، بر پایه‌ٔ "کانونهای شورشی" است که هدف آن تکثیر واحدهای ارتش آزادیبخش ملی ایران در میان جامعه و در واقع پیوند ارتش قیام یا بدنه‌ٔ اجتماعی مقاومت با هسته‌ٔ مرکزی و هدایت‌کننده آن یعنی ارتش آزادیبخش بوده است. اگر ‌چه این استراتژی از چند سال پیش طراحی و اجرا شد اما با تشدید بحرانها و عمیق شدن تضادهای رژیم و در نهایت خیزش وسیع مردم در دیماه گذشته که این نیز خود حاصل از جمله کارزار گسترده‌ٔ داخلی و بین‌المللی مقاومت در دو حوزه‌ٔ هسته‌یی و حقوق‌بشر بود، استراتژیکانونهای شورشی تاثیرات و نتایج ملموس خود را نمایان ساخت تا جایی‌که تبدیل به کابوس‌ و البته سیبل لجن‌پراکنی‌های عوامل داخلی و خارجی رژیم شد. این استراتژی که در ابتدا تنها یک هشدار امنیتی برای رژیم و دستگاههای اطلاعاتی‌اش بود، با بروز نتایج و اثرات عملی آن در سازماندهی قیام‌ها، تبدیل به یک کابوس واقعی برای ولایت فقیه شد. به‌طوری‌که طی چند ماه گذشته در رسانه‌ها و تریبون‌های رسمی و غیررسمی پیوسته به دغدغه‌ٔ اصلی رژیم در مواجهه با شرایط انقلابی کنونی بدل شده است. به‌طور منطقی از واکنش رژیم و عناصر امنیتی و اطلاعاتی‌اش در قبال استراتژی کانونهای شورشی می‌توان نتیجه گرفت که خود رژیم بیش از هر کس خطر نیروی واقعی و اصلی سرنگون‌کننده‌اش و استراتژی انقلابی آن یعنی کانونهای شورشی را درک کرده و هر چند تلاش می‌کند تا در راستای سیاست اپوزیسیون‌سازی با برجسته‌کردن بقایای سلطنت مدفون پهلوی از طریق رسانه‌های تحت اختیارش و راه‌اندازی صفحات و کانال‌های متعدد در شبکه‌های اجتماعی از اهمیت و اعتبار آلترناتیو واقعی‌اش یعنی شورای ملی مقاومت و نیروی محوری آن سازمان مجاهدین خلق بکاهد، کمتر توفیق یافته و به خلاف، از آنجا که شرایط انقلابی در ایران واقعی است، این سازمان مجاهدین خلق است که به‌عنوان یک تشکیلات جدی برانداز در زمین واقعی خیزش‌ها و مطالبات واقعی مردم، صحنه را به خود اختصاص داده است. با این توصیف باید اذعان کرد کانونهای شورشی در حال حاضر مهم‌ترین نیروی اجرایی انقلاب نوین مردم ایران به‌شمار می‌روند که نقش تاریخی خود را در قالب کارکردهای مختلف ایفا می‌کند که در ادامه به آن پرداخته می‌شود.

بن‌بست‌شکنی کانونهای شورشی
در تجربه‌ٔ انقلاب‌ها، رژیمهای مستقر که بحران انقلابی را به‌دلیل عملکرد ضدتاریخی خود در چشم‌انداز می‌بینند، از آنجا که امکان تطبیق با فرایند تکامل اجتماعی را ندارند، برای جبران این عدم‌انطباق ناگزیرند دست به سرکوب و ارعاب گسترده بزنند. اگر ‌چه بنا بر تجربیات گذشته، در نهایت سرنوشت محتوم همه‌ٔ این رژیمها سرنگونی با یک خیزش انقلابی است اما به هر حال از آنجا که هر رژیمی خود را از این قانونمندی مستثنا می‌داند، همان مسیرهای تکراری را طی می‌کند. رژیم ولایت فقیه نیز بر اساس این قاعده و به‌دلیل عدم توانایی‌اش در انطباق با روند تکامل اجتماعی، برای جلوگیری از بروز مطالبات تازه و زنجیرکردن جامعه در مناسبات منجمد خود، پیوسته طی عمر خود دست‌آویزی جز ترور، اعدام، شکنجه و سرکوب نداشته است. در شرایط کنونی نیز که خود را در محاصره شراره‌های آتش انقلاب می‌بیند، با تشدید راه‌کار همیشگی‌اش پیوسته تلاش می‌کند از سویی با سرکوب وحشیانه و اعمال خشونت عریان در مواجهه با قیام‌کنندگان و از سوی دیگر با فرافکنی صفت تروریست به نیروی انقلابی، جامعه را مرعوب و مقهور کند. در چنین وضعیتی اگر خیزشهای اجتماعی، خودانگیخته و در قالب تظاهرات توده‌های بی‌شکل مردم باشد، ترفندهای حکومت، هر چند به‌طور مقطعی، مؤثر خواهد بود. اما اگر این خیزش‌ها بر پایه‌ٔ سازماندهی اجتماعی و تحت هدایت و رهبری یک نیروی انقلابی واقعی باشد، تشدید سرکوب نه تنها انقلاب را به تعویق نمی‌اندازد، بلکه با رادیکال کردن میدان مبارزه، به برجسته کردن و ارتقای نیروی حقیقی انقلاب کمک می‌کند. با این تحلیل، در شرایط فعلی، کانونهای شورشی که نیروی اجرایی اصلی پیش‌برنده انقلاب هستند، ضمن شکستن سد اختناق و سرکوب، با هدایت و سازماندهی ارتش قیام، بن‌بست تردیدها را درهم‌شکسته، راه را برای لحظه‌ٔ تعیین‌تکلیف نهایی باز می‌کنند.


تعمیق قیام

هم‌چنان‌که گفته شد یکی از اهداف طرح استراتژی کانونهای شورشی پیوند رهبری مقاومت سازمان‌یافته با بدنه‌ٔ اجتماعی بوده است. مکانیزم عمل این استراتژی نیز به این شکل است که تا پیش از تشکیل کانونهای شورشی، شیوه‌ٔ عمل انقلابی سازمان مجاهدین خلق در چارچوب ارتش آزادیبخش ملی ایران که یک ارتش منظم و کلاسیک بود تعریف می‌شد، اما با تغییر شرایط داخلی و بین‌المللی، سازمان ضمن حفظ ارتش آزادیبخش ملی، با طرح یک استراتژی جدید که لازمه‌ٔ انطباق با شرایط جدید بود، تشکیل کانونهای شورشی را در دستورکار خود قرار داد که ضمن آن و بر مبنای استراتژی تازه، ارتش آزادیبخش از محدوده‌ٔ یک کانون مرکزی خارج شده و در قالب تیمها و یکانهای شورشی و انقلابی متعدد به‌طور مستقیم با بدنه‌ٔ اجتماعی در داخل کشور پیوند برقرار کرد. با این استراتژی، هم تمرکز امنیتی و اطلاعاتی رژیم از ارتش آزادیبخش ملی که یگانه کانون مقاومت و رزم انقلابی بود برداشته می‌شود، چرا که اکنون نه با یک کانون انقلابی که با کانونهای متعدد و متکثر شورشی و انقلابی مواجه است و این مسأله به‌لحاظ امنیتی یک کابوس وحشتناک برای رژیم به‌شمار می‌رود، هم با ایجاد زمینه‌های عینی انقلاب توسط مقاومت سازمان‌یافته مردم ایران و شروع خیزش‌ها در داخل کشور، کانونهای شورشی که شاخه‌های ارتش آزادیبخش به‌شمار می‌روند، با سازماندهی و هدایت ثمربخش قیام، در واقع گفتمان هسته مرکزی و رهبری مقاومت را به خیابانها و قیام‌کنندگان تزریق می‌کنند. این‌چنین قیام انقلابی با عمل منحصر‌به‌فرد کانونهای شورشی، به‌طور واقعی تعمیق یافته و شرایط را برای رژیم غیرقابل مهار و برگشت‌ناپذیر می‌کند.


برجسته کردن تضاد حاکمیت - ملت

یکی از وجوه برجسته‌ٔ شورای ملی مقاومت ایران و به‌ویژه سازمان مجاهدین خلق، هدایت تضادهای مختلف جنسی، قومی، مذهبی و طبقاتی به‌نفع تضاد حاکمیت - ملت و برجسته کردن این تضاد بوده است. این شیوه‌ٔ مبارزه که برآمده از تحلیل تاریخی سازمان از جامعهٔ ایران بود در ترکیب میلیشیا و بعدها هواداران و اعضای آن بروز و ظهور یافت. در حال حاضر نیز در ترکیب شورای ملی مقاومت می‌توان تنوعی از گرایشهای سیاسی، اجتماعی و اعتقادی را مشاهده کرد که بر پایه‌ٔ همین تحلیل شکل گرفته است. در این تحلیل به‌دلیل انطباق آن با واقعیات تاریخی، بیش از سایر تحلیل‌ها که درصدد سوارشدن بر یکی از تضادهای فرعی هم‌چون جنسی، قومی و طبقاتی بوده‌اند، مؤثر بوده و همین امر موجب شده است که سازمان مجاهدین خلق را مجهز به بدنه‌ای اجتماعی کند که همه‌ٔ مرزهای اعتباری برآمده از تضادهای فرعی را درنوردیده و آن‌ را به یک نیروی بلامنازع در مبارزه‌ٔ انقلابی تبدیل کند. اکنون کانونهای شورشی نیز که ادامه‌ٔ تشکیلات سازمان در داخل میهن و نیروی اجرایی و پیش‌برنده‌ٔ مبارزه‌ٔ انقلابی به‌شمار می‌روند، با بهره‌گیری از این ویژگی، با نفوذ در همه‌ٔ اقوام، مذاهب و طبقات و از هر دو جنس و با تمرکز بر تضاد حاکمیت - ملت، ترفندهای دیکتاتور حاکم را که پیوسته هم‌چون رژیم دیکتاتوری سلطنتی سابق با برجسته کردن تضادهای فرعی درصدد کمرنگ کردن تضاد حاکمیت - ملت بوده، بلااثر کرده است. به‌دلیل چنین خصلتی که نیروی انقلابی امروز ایران دارد، ماهیت انقلاب نوین مردم ایران بدون تردید دموکراتیک خواهد بود و برخلاف عناوینی که نویسندگان به انقلاب‌های گذشته داده‌اند و آنها را دهقانی، کارگری، طبقه متوسط شهری و… تعریف کرده‌اند، به‌واقع باید انقلاب نوین مردم ایران را که در آستانه‌ٔ آن قرار داریم، یک انقلاب دموکراتیک تعریف کرد.


صیانت از انقلاب دموکراتیک در برابر نفوذ اپورتونیسم 

بحث اپورتونیسم و ظهور آن در لحظه تعیین‌تکلیف نهایی یکی از آفتهای جدی و تاریخی تقریباً اکثر انقلابها بوده است. که باید به‌طور مفصل و به‌صورت جداگانه به آن پرداخت. در تاریخ معاصر ایران نیز ۲انقلاب مشروطه و انقلاب ضدسلطنتی ۵۷ نیز از این آفت در امان نبودند و آنچه که مردم ایران در این۱۱۲سال از رنج و خون تحمل کرده‌اند، محصول همین جریان مسموم بوده است. در انقلاب مشروطه که با اندیشه‌ٔ آزادی و محدود کردن قدرت شاه از طریق تدوین قانون اساسی و راه باز کردن برای مشارکت مردم در امور سیاسی از طریق مجلس شورای ملی، با مجاهدت مجاهدان مشروطه شکل گرفت، عمله‌های استبداد، ارتجاع و استعمار که تا پیش از برپایی نهضت مشروطه همه‌ٔ ترفندها را برای جلوگیری از این تحول به‌کار گرفته اما موفق نشده بودند، به‌محض ظهور اولین نشانه‌های پیروزی مشروطه خواهان، تغییرجبهه داده و با ورود در صف انقلابیون خود را به کرسی‌های مجلس شورای ملی و پستهای دولتی رساندند تا با حفظ مناسبات پیشین اما در نهادهای دموکراتیک جدید، آرمان آزادی و دموکراسی را به محاق بکشانند. احمد کسروی در کتاب تاریخ هجده ساله‌ٔ آذربایجان در توصیف ورود اپورتونیسم به صف انقلاب می‌نویسد: "این زمان همه کس می‌دانست که محمدعلی میرزا را زمان به‌سر آمده و کار به جایی برد که کسانی از نزدیکترین درباریان، شور مشروطه‌خواهی از خود نشان می‌دادند… آصف‌الدوله که بیدادهای او در خراسان یکی از انگیزه‌های جنبش ایران شمرده می‌شد این زمان در شیراز حکمران و به همدستی پسران قوام‌الملک بنیاد انجمن ایالتی می‌نهاد". در جای دیگری می‌نویسد: "در چنین هنگام پرشوری یک دسته از کهنه‌درباریان و دیگران نیز به‌تکاپو افتاده همی کوشیدند در رده‌ٴ آزادی‌خواهان جا برای خود باز کنند و یکی از راه‌ها که اینان داشتند میانجیگری بود… دستهٔ دیگری در کمیسیون قانون انتخابات جا گرفته خود را به چشم آزادیخواهان می‌کشیدند، یک‌دسته نیز که به اروپا شتافته و این یک‌سال را در خیابانهای قشنگ و پاکیزه‌ٔ آنجا خوش می‌چمیدند و هرگز یادی از گرفتاریهای تبریز و سختی کار آزادیخواهان نمی‌کردند این زمان آنان نیز به تلاش افتاده، می‌کوشیدند هر چه زودتر خود را به ایران برسانند و تا دیر نشده جا بر سر خوان یغما گیرند". در انقلاب ضدسلطنتی ۵۷ نیز ورود خمینی که سابقه‌یی انقلابی نداشت و در رادیکال‌ترین موضع‌گیری تمام عمرش در زمان پهلوی در سال ۴۲ تلاش می‌کرد که شاه را "نصیحت" کند و پیوسته در تبعید از الطاف شاه برخوردار بود و در مقابل، هرگز حاضر نشده بود بیانیه‌یی در حمایت از انقلابیون آن روزگار یعنی سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریک‌های فدایی خلق صادر کند، به ناگهان در یک برنامه‌ریزی از پیش تعیین‌شده استعماری و در حالی‌که رهبران انقلابی یا اعدام‌ شده و یا در زندان بودند، به‌عنوان رهبر انقلاب! ایران به جامعه معرفی شد تا ماهیت نظام سلطنتی این بار در پوشش عبا و عمامه ابقا شود. با این مرور مختصر از تجربه‌ٔ تاریخی ایران می‌توان دریافت که صیانت انقلاب از ورود اپورتونیسم در لحظه تعیین‌تکلیف نهایی به چه میزان حیاتی و به اندازه‌ٔ خود مبارزه‌ٔ انقلابی و حتی بیش از آن واجد اهمیت است. امروز به‌خلاف دو انقلاب پیشین که ذکر آنها رفت، یک آلترناتیو نیرومند با نیروها و پیوندهای داخلی و بین‌المللی وجود دارد که به‌طور بالفعل قادر به خنثی‌کردن طرح‌های اپورتونیستی است. یکی از امکانات ویژه و قابل‌توجه و اساسی شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق، همین کانونهای شورشی است که به‌عنوان نیروهای پیش‌برنده‌ٔ مبارزه‌ٔ انقلابی، به‌دلیل سازمان‌یافتگی و توان هدایت مبارزه، در لحظه سرنگونی، مهمترین عنصر در حفظ و صیانت انقلاب از ورود فرصت‌طلبان و جریان اپورتونیسم داخلی و خارجی است. اگر از همه‌ٔ کارکردهای اساسی کانونهای شورشی که بیان شد صرف‌نظر کنیم و فقط همین ویژگی را برای آن در نظر بگیریم، می‌توان گفت استراتژی کانونهای شورشی مشکل‌گشای مسأله‌ٔ شکست انقلابهای گذشته در ایران به‌شمار می‌رود و باید به‌دلیل همین نقش تعیین‌کننده و تاریخی قدر و قیمت و ارزشمندی کانونهای شورشی را در کانون توجه قرار داد.
در نهایت بازمی‌گردیم به آنچه که در ابتدای بحث گفتیم و آن این‌که در آستانه‌ٔ انقلابی سرنوشت‌ساز و تاریخی قرار داریم که دیگر بحث بر سر امکان یا حتی چگونگی آن (با وجود کانونهای شورشی) نیست، بلکه بر سر زمان آن است که با توجه به تحولات شتابان داخلی و بین‌المللی و بالا‌گرفتن استراتژی کانونهای شورشی و ازهم‌پاشیدگی شیرازه‌ٔ رژیم ولایت فقیه، بی‌آن‌که بخواهیم پیشگویی کنیم، بیرق پیروزی انقلاب نمایان شده است، پس باید پیام خانم مریم رجوی به‌ مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید را تکرار کنیم که خطاب به جوانان گفت: "هر مدرسه و دانشگاه را یک کانون شورشی و هر شهر را به یک شهر شورشی تبدیل کنید"، چرا که اکنون انقلاب محتوم در دستان همین کانون‌ها و رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی است و به‌قول موسی خیابانی "آینده از آن انقلابیون است و نیروهای میرا از صحنه حذف خواهند شد".

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر