۱۳۹۶ دی ۳۰, شنبه

سی دی - قلب تپند‌ه تشکیلات مجاهدین در زندانها - حسین داعی‌الاسلام

 سی دی - قلب تپند‌ه تشکیلات مجاهدین در زندانها - حسین داعی‌الاسلام

مسعود رجوي در بالاي زندان قصر

مسعود رجوي در بالاي زندان قصر

... زندان قصر که زندانیان سیاسی بعد از گذراندن مراحل بازجویی خود به آن جا منتقل می‌شدند دو زندان سیاسی داشت، زندان شماره ‌4 که مخصوص زندانیان جدید بود که مراحل دادگاه خود را طی می‌کردند و زندان شماره ‌3 مخصوص زندانیان قدیمی و با محکومیتهای سنگین بود. هیچ ارتباطی بین این دو زندان وجود نداشت.
از سال‌50 به‌بعد که جنبش مسلحانه آغاز شد و جوانان و روشنفکران به سازمانهای انقلابی روی آوردند، هر روز تعداد زندانیان بیشتر می‌شد. ورود این نیروها فضا و مناسبات زندانیان را دستخوش دگرگونی بزرگی ساخت و مرحله جدید و پیچیده‌یی از مبارزه آنها آغاز شد. زیرا هدف رژیم شاه از زندانی کردن مبارزین این بود که آنها را به تسلیم و سازش بکشاند.
به این ترتیب مجاهدین در اولین گام بعد از تشکیل سازمان، در معرض یک آزمایش بزرگ قرار گرفتند و در کنار مبارزه مسلحانه سازمان در خارج زندان، باید دوران مقاومت انقلابی در زندان را از سر می‌گذراندند که این خود آزمایش بود و نبود و شکست یا پیروزی آنها در برابر دیکتاتوری شاه بود. عبور پیروزمند و سرفرازانه از این ابتلا، آن هم پس از اعدام بنیانگذاران و شهادت همه اعضای مرکزیت سازمان به‌جز یک نفر، مطلقاً در چشم‌انداز دیده نمی‌شد. اما شجره طیبه‌یی که محمد حنیف و یارانش در زمین بارور ایران کاشته بودند، به‌دست باغبان غمخوارش، مسعود، به گل نشست.
از سال 50 که تشکیلات مجاهدین در زندانهای مختلف رژیم شاه به‌وجود آمد، تا دیماه‌57 که آخرین دسته از زندانیان سیاسی و در رأس آنها مسعود به‌دست مردم از زندان آزاد شدند، مجاهدین 7‌سال پرفراز و نشیب از تاریخ سازمان را با پیروزی و سرافرازی و با دستاوردهای بسیار بزرگ پشت سر گذاشتند. خالق این پیروزیها و قلب و مغز تشکیلات بزرگ مجاهدین در داخل زندان، مسعود رجوی بود. چه در ابتدای ورود مجاهدین به زندان که هنوز فضای زندانها کمی باز بود و چه هنگامی که شاه سرکوب و شکنجه زندانیان را تشدید کرد.
مهمترین و حساس‌ترین مسأله در زندان، مناسبات با پلیس و ساواک بود؛ چرا که در حقیقت این اصلی‌ترین صحنه نبرد زندانیان بود. چون در زندان و در برابر پلیس و ساواک دیگر سلاحی در دست انقلابیون نبود و تنها سلاح آنها مقاومت در برابر فشار و سرکوب رژیم بود.
طبعاً در سلول انفرادی و در زیر شکنجه و بازجویی، سلاح اصلی زندانی مقاومت و هوشیاری اوست ولی در زندانهای عمومی که زندانیان به‌صورت یک جمع و یک تشکیلات با زندانبانان خود طرف بودند، معادلات و محاسبات دیگری وجود داشت که حل و فصل آن نیازمند تشکیلات و رهبری درست بود. هر نوع چپ‌روی و راست‌روی در این زمینه، بهای سنگینی داشت و نهایتاً به سود رژیم تمام می‌شد.
اوایل سال 52 من تازه به زندان شماره ‌4 قصر منتقل شدم. این زندان، مخصوص زندانیانی بود که در حال گذراندن پروسه دادگاه بودند یا محکومیتهای کم گرفته بودند. زندان بهترین فرصت برای آموزش کسانی بود که احتمال آزاد شدن آنها وجود داشت. به‌همین دلیل یکی از مهمترین کارها، آموزش بود. ازاین‌رو تمام جزوات آموزشی سازمان در جاسازیهای مخصوص نگهداری می‌شد و هر روز صبح تیم مسئول جزوات، با رعایت مخفیکاری، آنها را بین تیمها تقسیم می‌کرد. تیم مسئول اخبار نیز هر شب با استفاده از رادیوهای کوچکی که مخفیانه وارد زندان کرده بود، اخبار را پیاده می‌کردند و پلیس هم هر چند یکبار به زندان حمله می‌کرد و گاهاً بخشی از این جزوات و امکانات به‌دستش می‌افتاد.
تلاش تشکیلات سازمان در این زندان این بود که شرایط و امکانات موجود حفظ شود تا امکان آموزش کادرهای سازمان و ارتباط با بیرون از بین نرود. در تیر‌52 به‌دنبال برخورد یکی از پلیسهای نگهبان با یکی از مجاهدین، او با پلیس درگیر شد و به‌دنبال آن نگهبانان زندان با باتون به داخل زندان حمله کردند تا به‌خیال خود زندانیان را گوشمالی دهند. اما همه با سنگ و مشت و لگد آنها را از زندان بیرون انداختند . زندان بی‌درنگ توسط گارد شهربانی محاصره شد و آنها آماده حمله به زندان بودند، اما از ترس بالا گرفتن درگیری جرأت این کار را نداشتند.
به‌دنبال این درگیری، همه زندانیان در حیاط زندان جمع شدند و سنگهای سنگفرش حیاط را جمع کرده و آماده حمله به پلیس بودند که ناگهان درب زندان باز شد و 2نفر به داخل زندان آمدند. اولی جوانی بود حدوداً 25ساله، چابک و شاداب اما با صلابت و همراه او مرد دیگری بود که چهره دوست داشتنی و احترام‌انگیزی داشت. آن 2 مسعود رجوی و بیژن جزنی بودند. مسعود روی لبه حوض ایستاد و گفت رئیس زندان آنها را برای صحبت با ما فرستاده است. مسعود گفت که ما به او گفتیم به چه حقی حرمت زندانیان سیاسی را نقض کرده و به زندان حمله کرده‌اید و آنها اکنون گارد را بیرون می‌برند و شما هم به‌کار خودتان مشغول شوید. شهید بیژن جزنی هم در همین باره صحبت کرد و به این ترتیب این ماجرا با عقب‌نشینی پلیس و پیروزی زندانیان به‌پایان رسید. کمی بعد کمیته‌یی از طرف بازرسی ارتش به بازدید زندانهای سیاسی آمد و گزارش مفصلی از وضعیت زندانها برای شاه تهیه کرد که مضمون آن این بود که در این زندانها، زندانیان حکومت می‌کنند نه زندانبانها و از وضعیت زندان برای تربیت چریک استفاده می‌کنند. به‌دنبال همین گزارش بود که به‌دستور شاه، تمام مأموران زندان از رئیس کل زندانها تا همه نگهبانان زندان سیاسی عوض شدند و دوره سرکوب زندانیان سیاسی آغاز شد؛ جلادهایی از قبیل «سرگرد زمانی»، «یحیایی» و «ژیان‌پناه»، سردمدار شکنجه و سرکوب زندانیان بودند.
هدف اول ساواک و پلیس زندان شاه، از هم پاشاندن کمون و زندگی جمعی در زندان بود که خود بهترین ضامن حفظ روحیه جمعی و انقلابی زندانیان بود؛ جنگ شدیدی که سالیان طول کشید و سرانجام زندانبانان شاه در آن شکست خوردند. مبارزه با مظاهر زندگی جمعی آن‌قدر برای پلیس زندان شاه اهمیت داشت که حتی شروع به ممانعت از بیدار شدن به‌موقع برای نماز صبح کردند و آن را ممنوع نمودند. موضوعی که یک جنگ سخت و طولانی با زندانبانان شد و سرانجام با مقاومت زندانیان، رژیم در این صحنه شکست خورد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر