۱۴۰۳ دی ۱۶, یکشنبه

نامه مصطفی تاج زاده به خامنه ای۳ - تلاش مذبوحانه در توجیه این شکست - ✅کدام هدف راهبردی رهبر تحقق یافت؟

 نامه مصطفی تاج زاده به خامنه ای۳ - تلاش مذبوحانه در توجیه این شکست - کدام هدف راهبردی رهبر تحقق یافت؟


تاج زاده وخامنه ای ۳

 چکیده براهین رهبر در توضیح سقوط اسد به شرح زیر است:

۱- اتاق فکر آمریکا و اسرائیل این توطئه را طراحی کرد و ما از آن اطلاع داشتیم؛

۲- رویکرد جمهوری اسلامی از ابتدا تا انتها درست بوده و خطای مهمی مرتکب نشده است؛

۳- ارتش سوریه وا داد و مقاومت نکرد؛

۴- مقاومت یک آرمان، ایمان و اندیشه است، پس شکست نمی‌خورد؛

۵- جوانان غیور در آینده سوریه را آزاد خواهند کرد؛

۶- هرکه غیر از این تحلیل کند، سروکارش با قاضی‌های سلاخ است؛

 

چرا مسکو، تهران و دمشق شکست خوردند؟

 فرض که نقش اصلی را در سرنگونی رژیم بعث، دولت‌های خارجی و نه علل و عوامل داخلی ایفا کردند. اولین پرسش این است: چرا مثلث روسیه، سوریه و ایران از مثلث آمریکا، اسرائیل و ترکیه چنین سریع و سخت شکست خورد؟ فرض که اسد غفلت کرد، روسیه چرا غافل شد؟ اگر رهبر از شهریورماه از توطئه آگاه شده و به مقامات سوری اطلاع داده بود (اگرچه می‌گوید مطمئن نیست هشدارهای نظام این وسط "گم‌وگور" نشده و به دست اسد رسیده باشد!)، چرا با روس‌ها تشریک مساعی نکرد؟ مهم‌تر آنکه چرا تا فرصت بود نیرو نفرستاد تا با مانع آمریکا و اسرائیل مواجه نشود؟ چرا سه روز مانده به سقوط رژیم، وزیر خارجه ایران در رستورانی در دمشق شاورما می‌خورد تا به دنیا پیام دهد "همه چی آرومه، ما چقدر خوشبختیم!" و چرا صداوسیمای رهبر تا شب فرار اسد به‌گونه‌ای خبر می‌داد و تحلیل می‌کرد که خاطره مصاحبه‌ها و گزارش‌های "سعید الصحاف" را زنده می‌نمود؟

 

کدام هدف راهبردی رهبر تحقق یافت؟

 برای روشن شدن درست یا نادرست بودن راهبرد جمهوری اسلامی در سوریه، باید بررسی کرد که آیا اهداف اعلامی آن تحقق یافت؟ آیا حکومت اسد تثبیت شد؟ یا با فرار بزدلانه خود روی اشرف غنی را سفید کرد؟ آیا گروه‌های سلفی، جهادی و تکفیری مخالف بر دمشق تسلط نیافتند؟ آیا "جبهه مقاومت" علیه اسرائیل تقویت شد یا تضعیف؟ آیا نتانیاهو در خواب هم می‌دید که به چنین فرصت استثنایی دست یابد؟ آیا با خروج مدافعان حرم، اعتاب مقدسه ویران خواهند شد؟ و اگر خدای‌ناکرده بشوند، جمهوری اسلامی نیروی مسلح به سوریه اعزام خواهد کرد و با دولت جدید وارد جنگ خواهد شد یا خواهد کوشید به روش‌های دیپلماتیک و مذاکرات چندجانبه حرمت این مراکز را پاس دارد؟ آیا اکنون که نظام جنگ را در حلب و دمشق واگذار کرده، نایره جنگ به همدان و کرمانشاه کشیده می‌شود؟ آیا می‌توان با وجود حکومت سلفی-جهادی در دمشق، ایران را از جنگ دور نگه داشت و به همزیستی با آنان، مانند طالبان در شرق کشور تن داد؟ اگر آری، اعزام نیرو به سوریه چه ضرورتی داشت که سرانجامش اخراج با سرافکندگی و هزینه‌های سرسام‌آور است؟ آقای مهدی طائب می‌گفت اگر اسد برود، تهران هم می‌رود. آیا درست می‌گفت؟

 

۱۳سال حضور مستشاری و تسلیم؛ چرا؟

 دنیا دید که ارتش سوریه واداد، اما چرا؟ حاصل ۱۳سال حضور مستشاری ایران در سوریه باید تسلیم‌شدن ارتش مقابل مخالفان مسلح باشد؟ چرا ارتش "محور مقاومت" مقابل حملات مکرّر هوایی و موشکی اسرائیل در چند سال گذشته حتی یک‌بار عکس‌العمل نشان نداد؟ چرا فکری برای این انفعال نشد؟ چرا حاصل همه سرمایه‌گذاری‌ها و فداکاری‌ها، سقوط دمشق بدون شلیک یک گلوله بود؟ رهبر تصریح کرد: «ارتش سوریه ضعف و بی‌همتی نشان داد» و نتیجه گرفت: «کاری از نیروهای بسیجی برنمی‌آمد». اما مگر همین ارتش قبلاً با همین گروه‌ها نجنگیده بود؟ چرا این‌بار تسلیم شد؟ اگر آمریکا و اسرائیل راه‌ها را نبسته بودند، آیا جمهوری اسلامی بازهم نیروهای جدید به سوریه می‌فرستاد؟ که چه شود؟ با پیروزی جولانی و هم‌فکرانش، آیا سراسر مرزهای ایران ناامن شده ‌است، آن‌چنان که رهبر ادعا می‌کرد؟ اگر نه، از مردم عذر بخواهد و رویکرد خود را تغییر دهد و اگر آری، باید گفت هم پول داد و هم چوب خورد و هم پیاز را. هم مردم ایران را به فلاکت کشاند و هم مردم سوریه را از ایرانیان منزجر کرد. در آخر هم شکست سنگینی متحمل شد و در کمال انفعال قطع شدن بازوان نظام را در منطقه به نظاره نشست.

 

آیا مقاومت صرفاً یک اندیشه است؟

 از همان زمان که گروهی برای حل مشکل آوارگی یهودیان دنیا به فکر تشکیل دولت اسرائیل افتادند و هزاران هزار فلسطینی را آواره کردند، مقاومت برابر اشغالگران آغاز شد و به نظر می‌رسد تا دستیابی به حقوق خویش ادامه خواهد یافت. این مقاومت فراز و نشیب دارد، اما شعله‌های آن خاموش نمی‌شود. ولیکن ماجرای جبهه مقاومت متشکل از محورهای مقاومت به سرکردگی جمهوری اسلامی کاملاً متفاوت است. رابطه این دو عموم‌وخصوص‌ من‌وجه است. اشتراکات و افتراقات فراوانی دارند. سقوط اسد فکر مقاومت را نابود نکرده و نمی‌تواند بکند! اما به جبهه مقاومت که عمدتاً شیعی است، ضربات اساسی وارد کرده است. شاید اگر این جبهه شکل نگرفته بود، حماس عملیات ۷ اکتبر را طراحی و اجرا نمی‌کرد. زیرا نمی‌توانست روی ورود حزب‌الله لبنان، حوثی‌های یمن، حشدالشعبی عراق و سپاه پاسداران (قدس) به جنگ با اسرائیل حساب کند. در آن صورت همه بار را می‌بایست به تنهایی بر دوش می‌کشید. اشتباه محاسباتی آقای خامنه‌ای و حلقه نظامی پیرامون او موجب تضعیف شدید "جبهه مقاومت" و آسیب‌های جدی به محورهای مقاومت شد و دست برتر را، دستِ‌کم در کوتاه‌مدت به اسرائیل بخشید. با اینکه به او بلافاصله بعد از عملیات ۷ اکتبر هشدار داده شد که به‌هیچ‌وجه نمی‌بایست درگیر این جنگ شود، اما گوش نکرد.

 

فرصت‌سوزی جدید رهبر

 باتوجه به عدم قطعیت آینده سوریه و خطر تداوم درگیری‌های خونین داخلی، اخلاقی‌ترین و شاید مؤثرترین موضع دولت‌ها به شمول جمهوری اسلامی، دعوت حاکمان جدید به تدوین قانون اساسی دمکراتیک، تضمین حقوق مدنی و سیاسی همه شهروندان، برگزاری انتخابات آزاد، اولویت دادن به توسعه سوریه و رفاه مردمش و برقراری مناسبات دوستانه با تمام همسایگان و نیز قدرت‌های بزرگ، پرهیز از کاربرد سلاح و خشونت در رقابت‌های سیاسی و حفظ هوشیاری و آمادگی مقابل بدخواهان است. باوجوداین رهبر در اولین سخنرانی خود پس از فرار اسد، بدون اشاره به جنایت‌های وی و بدون تاکید بر حق حاکمیت مردم سوریه، از آزادسازی آن کشور به دست جوانان غیور خبر داد! به‌این‌ترتیب وعده سرنگونی حاکمان جدید را داد. آیا او نمی‌داند که در میان کشورهای عربی نبوده حکومتی که از نظر رفتار غیرانسانی و فاشیستی بتواند با حزب بعث، هم در عراق و هم در سوریه برابری کند؟ آیا نمی‌بیند که گرایش غالب جوانان سوری درحال حاضر ضداستبدادی و بعضاً سلفی-جهادی است و اکثراً با حزب بعث و ایدئولوژی آن در ستیزند؟ چرا توجه نمی‌کند که گروه‌های فاتح دمشق، به اندازه کافی و بلکه بیش از حد طبیعی از جمهوری اسلامی عصبانی هستند و او نباید در تنور خشم و سوءظن آن‌ها بدمد؟ و چرا آقای خامنه‌ای به طالبان که می‌رسد زیاده از حد واقع‌گرا می‌شود، اما حاضر نیست شکست حکومت مستبد و فاسد بعث را ببیند، پیروزی مخالفانش را به‌رسمیت بشناسد و منافع ملت ایران را بیش از این به پای اسد قربانی نکند؟ آیا ۱۳سال هدررفت ثروت ملی کافی نیست؟ بازهم اسد!؟

 

رهبر ظرفیت پذیرش شکست را ندارد!

 مواجهه رهبر با سقوط سوریه (تنها متحد استراتژیک جمهوری اسلامی)، هم ترحم‌انگیز و هم مایوس‌کننده است. آقای خامنه‌ای اعتمادبه‌نفس و شهامت سلف خود را ندارد که مسئولیت عدم تحقق وعده‌های خود را در جنگ پذیرفت، جام زهر سرکشید و بعد از آن رودررو با مردم حرف نزد. بگذریم از اینکه به دلیل کارنامه ناموفق در مدیریت کشور، لازم است از ملت ایران عذر بخواهد. نمی‌دانم آن میزان درایت را دارد که از سرنوشت شوم متحد خویش درس بگیرد و پیش از آنکه آخرین فرصت‌ها به سرعت باد ازدست برود، داوطلبانه به مطالبات اکثریت تن دهد و با گشودن راه برای اصلاح و تغییر قانون اساسی توسط منتخبان ملت در انتخاباتی آزاد، انجام تحولات بنیادین را به شکلی مسالمت‌آمیز و با حفظ امنیت و نظم و ثبات ممکن کند و مانند مظفرالدین شاه نامی نیکو از خود به یادگار بگذارد؟

 

توجیهات مشمئزکننده حامیان

 دلایل و تحلیل‌های سینه‌چاکان رهبر درباره سرنگونی سریع حکومت بعث، کمیک‌تر و متناقض‌تر از تبیین خود اوست. یکی می‌گوید ترکیه جمهوری اسلامی را فریب داد!؟ دیگری ادعا می‌کند اسد ساقط شد چون فرامین ولایت را نادیده گرفت. طبق کشف سومی بشار برای جلوگیری از خونریزی حکومت را واگذار کرد و هرگز هم توضیح نمی‌دهد که اسد "خشونت‌پرهیز" چرا در ماه‌های ابتدایی اعتراضات مسالمت‌آمیز مردم و قبل از آغاز جنگ داخلی که بیش از نیم میلیون کشته برجا گذاشت، حاضر به مصالحه با مخالفان خود و تقسیم قدرت نشد؟ و چرا جمهوری اسلامی به سوریه مستشار و نیروی نظامی گسیل داشت؟ و آیا "جوانان غیور سوری" قرار است با مبارزات خشونت‌پرهیز سوریه را پس بگیرند؟ چهارمی واژگونی تاج و تخت اسد را مقدمه ظهور امام زمان خواند و نگفت پس چرا ولی‌فقیه ظهور را ۱۳سال به تاخیر انداخت!؟ پنجمی مدعی شد که نیروهای ایران اساساً در سوریه حضور نداشتند که بخواهند بیرون بیایند!!

توجیه ششمی از همه خطرناک‌تر است: حال که بازوان نظام در منطقه قطع شده است، ما فقط با ساخت سلاح هسته‌ای می‌توانیم از خود دفاع کنیم! او نمی‌فهمد حرکت در چنین مسیری، یکی از آرزوهای دیرینه نتانیاهو است تا با جلب حمایت دولت‌های بزرگ، به تاسیسات اتمی ایران حمله نظامی کند و تاسیسات و سرمایه‌های کشور را نابود سازد (همان کاری که تاحدودی در سوریه کرد). هفتمی از پیروزی "گدایان تازه به دوران رسیده" سخن گفت و هشتمی از فریب خوردن مردم سوریه و "بی‌تفاوتی و گاه همراهی" آنان با مخالفان مسلح انتقاد کرد. آخری هم از رقص سوری‌ها با گرگ‌ها گله کرد! در این میان دیکتاتور دمشق از حامیان ایرانی‌اش واقع‌بینانه‌تر سخن گفت و "فروپاشی ارتش" و "فلج دولت" را از دلایل سرنگونی خود خواند.

 

شخصی شدن سیاست و حکومت

 یکی از مهم‌ترین دلایل خطاهای پی‌درپی و مهلک نظام در داخل و خارج، شخصی و یک‌نفره شدن سیاست‌ورزی در ایران است. وقتی قدرت به شکل مادام‌العمر در دستان یک نفر متمرکز می‌شود، ملاک درستی هر سیاستی، بیش و پیش از آنکه خیر عمومی و منافع ملی با داوری افکارِعمومی و تشخیص خرد جمعی باشد، صلاحدید شخص حاکم است. درحقیقت در رژیم‌های یک‌نفره عقاید، سلائق و منافعِ حاکمِ قدرقدرت اولویت می‌یابد و مصالح ملت در سایه قرار می‌گیرد. ولایت مطلقه فقیه از دید آقای خامنه‌ای، یعنی او می‌تواند بی‌اعتنا به توصیه‌های کارشناسان و متخصصان ازیک‌سو و منتقدان ازسوی‌دیگر مستشار و بسیجی به سوریه بفرستد، در جنگی نیابتی شرکت جوید، ایران را گرفتار تحریم کند و سفره ایرانیان را روزبه‌روز کوچک‌تر نماید و پس از شکست هم از همه طلبکار باشد!؟

 

حاکمیت میدان بر دیپلماسی

 

دلیل دیگر این شکست پرتلفات و پرضایعات، "حاکمیت میدان بر دیپلماسی" است. با واگذاری مسئولیت منطقه به سپاه، "محاصره نظامی اسرائیل" و "اخراج آمریکا از غرب آسیا" جای نیل به توسعه و رفاه در ایران را گرفت. جنگ نیابتی، عمق استراتژیک خوانده شد و کسب منافع ملی تحت‌الشعاع آن قرار گرفت و توسعه به محاق رفت. به‌این‌ترتیب اهدافی معین شد که هم لازم نبود و هم فراتر از ظرفیت ملی بود. آثار این عدم توازن و ناترازی در زندگی روزمره مردم ظاهر شد. مادام‌که دیپلماسی منطقه از سپاه قدس گرفته نشود و به دولت و وزارت امور خارجه واگذار نگردد، همچنان شاهد خسارت‌های بزرگ خواهیم بود. زیان‌بارترین آن‌ها ازدست دادن فرصت‌ها برای توسعه، گسترش یافتن تهدیدها و درنتیجه افزایش‌یافتن فزاینده فقر، فساد و فلاکت خواهد بود

.ادامه دارد 

همه قسمت ها روی لینک کلیک کنید وبخوانید 

نامه مطصفی تاجزاده به خامنه ای قسمت اول - علل سرنگونی دیکتاتور دمشق وآینده ناروشن سوریه....

نامه مطصفی تاجزاده به خامنه ای۲ - درس‌های سقوط یک دیکتاتور

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر