سرنگونی رژیم بعث مسائل مهمی را به ما یادآور شد:
۱- این تصور یک اشتباه استراتژیک است که حکومت میتواند با
اتکا به اقلیّت ۱۰-۱۵ درصدی وفادار، منسجم و مسلح، مطالبات اکثریت و ناخرسندی
آنها را مستمراً نادیده بگیرد و در عصر جهانیشدن و انفجار اطلاعات بقای خود را
تضمین کند؛
۲- فرصت مستبدان برای بازگشت به دامن ملت، اصلاح امور و
تغییر روندها نامحدود نیست. صبر مردم حدی دارد؛
۳- قدرت هرچه متمرکزتر گردد و خشنتر اعمال شود، خشم مردم
بیشتر، سقوط دردناکتر و جنایات رژیم رسواتر و عالمگیرتر میشود؛
۴- هنگامی که رژیم مستبد و فاسد از حل مشکلات عاجز میشود و
درعینحال به لجاجت با ملت ادامه میدهد، نیروهای مسلح بیانگیزه میشوند، چون
بدنه آنها از متن همین مردم است. ارتش بیایمان به رژیم سیاسی، حتی اگر بتواند
مانع تعرض و تجاوز دولتهای بیگانه به مرزهای میهن شود، قادر یا حاضر به دفاع از
حاکمان برابر مخالفان نیست، بهویژه زمانی که سوار بر امواج نارضایتیها میشوند.
بگذریم از مورد خاص سوریه که ارتش آن مقابل تحقیر چندساله اسرائیل کمترین تحرک و
همیتی از خود نشان نداد؛ تحقیری که پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ گسترش کمنظیری
یافت. همین وضعیت نتانیاهو را جریتر و گستاختر کرد؛
۵- عصر "اسرائیلستیزی استبدادی" سپری شده است.
عدم قطعیت روند امور پس از سقوط اسد، اجازه پیشبینی دقیق
آینده سوریه را نمیدهد؛ باوجوداین یک چیز مسلم بهنظر میرسد: شکست خسارتبار
راهبرد منطقهای جمهوری اسلامی.
با فروپاشی رژیم بعث، نظام ولایی تنها دولت متحد خود را
از دست داد؛ راه زمینی ارتباطش با حزبالله لبنان قطع شد؛ جایگاهش در عراق و یمن
تضعیف گردید و کسانی بر سوریه تسلط یافتهاند که با هیچ رژیمی به اندازه جمهوری
اسلامی ایران و متحدانش سابقه خصومت ندارند. تا قبل از فرار اسد، اقتدارگراهای
وطنی لاف میزدند که نظام ولایت، عظمت صفویه و بلکه هخامنشیان را زنده کرده است:
«تهران سوار خودرو میشویم و بیروت پیاده». حال میبینند ظرف مدت ۱۱ روز میلیاردها
دلار، فداکاری دهها هزار جوان و تقدیم حداقل ۶ هزار جانباخته
"هباءً منثورا" گشت. در داخل نیز نظام ولیفقیه، در عین حکومت بر پنجمین
کشور ثروتمند جهان از لحاظ منابع زیرزمینی، در تامین آب و برق و گاز مردم خویش
عاجز مانده و تهران در دوره او، آلودهترین شهر جهان شده است. در بسیاری از دیگر
شهرها نیز مردم ناامید از اقدام موثر حکومت در نیل به هوای پاک، برای نزول باران
دست به دعا شدهاند. کوتاه آنکه در همین ۱۳ سالی که ایران نیرو به سوریه
فرستاد تا ابرقدرت منطقه شود، فقر و فاقه در خود ایران گسترش کمنظیری یافت و
تورم، گرانی و رکود، جز در مقطع امضای برجام بیداد میکند.
یکی از دلایل مهم این عقبگرد آن است که "رهبر
فرزانه و آیندهنگر" همزمان با آغاز تحریمهای نفتی و بانکی ایران در سال ۱۳۹۰ (که ارزش دلار را ظرف مدت کوتاهی ۴۰۰درصد افزایش
داد)، تصمیم به اعزام مستشار به سوریه گرفت و درصدد محاصره نظامی اسرائیل برآمد؛
سپس در جنگ داخلی سوریه فعالانه شرکت کرد تا رژیم مستبد و فاسد بعث را بههرقیمت
بر اریکه قدرت نگه دارد. در ۱۸ آذر ۱۴۰۳ این راهبرد
زیانبار از هر دو سو شکست خورد، و متاسفانه سیاست خردمندانهای نیز جایگزین آن
نشده است.
سقوط دمشق یک
شکست استراتژیک برای نظام و رهبر آن ارزیابی میشود و نه تاکتیکی. به باور من محاصره و خطرناکتر از آن تهاجم نظامی به
اسرائیل توسط جمهوری اسلامی ایران یا متحدانش، هم پرهزینه بود و هم بینتیجه و
محکوم به شکست، چراکه:
۱- محو اسرائیل را نهفقط آمریکا و اروپا، بلکه روسیه و چین
و حتی هند هم برنمیتابند؛
۲- ایرانیان و شیعیان در دنیای اسلام و جهان عرب اقلیّت بهشمار
میروند و بنابراين از پس نبرد آخرالزمانی با اسرائیل برنمیآیند. محاصره نظامی
اسرائیل فراتر از ظرفیتهای کنونی ایندو است؛
۳- اکثریت ایرانیان چراغی را که به خانه رواست، به مسجد حرام
میدانند. آنان با پرداخت مخارج هنگفت به محورهای مقاومت، همزمان با تلنبارشدن
مشکلات اقتصادی خود مخالفند؛
۴- توصیه اکید بنیانگذار
نظام نرفتن ایران به خط مقدم مبارزه با اسرائیل بود. متاسفانه آقای خامنهای
برخلاف نظر سلف خود حرکت کرد و نتیجه مفتضحانه آن را دید. اگرچه مردم هزینههای
اشتباهات او را پرداخت کردند و هنوز پرداخت میکنند.
وقتی اکثریت مردم
سوریه، لبنان، عراق و ایران آماده یا مایل به جنگ تهاجمی با اسرائیل نیستند، مثل
روز روشن است که سیاست تقابلی و تهاجمی رهبر به بنبست میخورد و ادامه آن ممکن
نخواهد بود.
دفاع مطلق از رژیم اسد از منظر اخلاقی نیز فاقد وجاهت
بود. یادآور میشود که افکارِعمومی دنیا کشتار چهلوپنج هزار نفر از ساکنان غزه را
نسلکشی مینامد. نتانیاهو نیز به علت رفتار غیرانسانیاش با ساکنان آن زندان
بزرگ، جنایتکار جنگی خوانده شد. سوریه حدود ۱۰ برابر غزه
جمعیت دارد (بیش از ۲۲میلیون نفر)، در جنگ داخلی آن کشور حداقل ۵۲۳هزار نفر کشته
شدند که از نسبت شهدای غزه به جمعیت آن از ۷ اکتبر تاکنون بیشتر است (۴۵ هزار نفر از ۲میلیونو۳۵هزار نفر). از جانب دیگر گورهای دستجمعی و
زندان صدنایا نشان داد رفتار رژیم اسد با مخالفانش دستِکمی از رفتار دولت اسرائیل
با فلسطینیها نداشت؛ باوجوداین رهبر، دفاع از چنین رژیم جنایتکاری را دفاع از حرم
میخواند و به نام محور مقاومت توجیه میکند و بشار اسد را قهرمان جهان عرب مینامد
و به نظر میرسد هنوز از او دل نکنده است و در آرزوی بازگشت وی بهسر میبرد!
اگرچه مطمئنم که ملت ایران به رهبر اجازه نمیدهد میلیاردها دلار دیگر به پای اسد
بریزد و آن را عمق استراتژیک ایران بخواند.
✅حمایت از حقوق فلسطینیها یا نابودی اسرائیل؟
آقای خامنهای بین دفاع سیاسی، معنوی، تبلیغاتی، بینالمللی از حقوق فلسطینیها و زنده نگه داشتن آرمان آزادی فلسطین با تشکیل ائتلاف و اقدام نظامی علیه اسرائیل عملاً فرق نمیگذارد، همچنان که بین استقلالخواهی و آمریکاستیزی تفاوت قائل نمیشود. او توجه ندارد که دفاع از استقلال ملی یعنی ملت ایران برای سرنوشت خود تصمیم بگیرد. تحقق چنین آرمانی مستلزم اخراج آمریکا از غرب آسیا نیست که رهبر آن را هدفگذاری کرده است. عبرتآموز آنکه رهبر با نظارت استصوابی به مصاف حق حاکمیت ملی رفته و استقلال ایران و امنیت ملی و عمومی را به مخاطره انداخته است. درعینحال سرمایههای کشور را صرف تحقق هدفی میکند که حتی اگر دستیافتنی میبود، معلوم نیست به سود مصالح ملت باشد. قدر مسلم آنکه هیچ اولویت و ضرورتی برای ایران و ایرانی ندارد.
همه قسمت ها روی لینک کلیک کنید وبخوانید
نامه مطصفی تاجزاده به خامنه ای قسمت اول - علل سرنگونی دیکتاتور دمشق وآینده ناروشن سوریه....
نامه مطصفی تاجزاده به خامنه ای۲ - درسهای سقوط یک دیکتاتور
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر