۵دیماه ۱۳۶۰، شهادت مجاهد شهید معصومه شادمانی (مادر کبیری)
- زندگینامه شهیدان
- 1385/10/30
محل تولد: اراکشغل: خانهدارسن: 50تحصیلات: متوسطهمحل شهادت: تهرانتاریخ شهادت: 5-10-1360محل زندان: اوین
زندگینامه شهید
زندانی زمان خمینی: ۱۳۶۰ / زندان اوین تهران / ۶ماه
نحوه شهادت: تیرباران
قهرمان مقاومت در برابر دژخیمان شاه و شیخ
معصومه شادمانی معروف به مادر کبیری در سال ۱۳۱۰ در اراک متولد شد. او تا ۴۰سالگی و قبل از اینکه پا به دنیای مبارزه بگذارد، مادر ۵فرزند بود و بهعنوان یک زن خانهدار زندگی معمولی داشت. در سال ۵۰ از طریق مجاهد شهید، مصطفی جوان خوشدل با مجاهدین و آرمانهای انقلابی آنان آشنا شد. از آن هنگام شیفته آنان گشت، دست از همه چیز شست و بهصورت حرفهیی مبارزه را برگزید.
مادر کبیری همراه با فرزندان خود در بسیاری از فعالیتهای سازمان مجاهدین در زمان دیکتاتوری سلطنتی حضور داشت. او گاه بهطور همزمان چند مأموریت را پیش میبرد. از یکسو در کار سازماندهی خانوادهها و مادران زندانیان سیاسی بود، از سوی دیگر اعتراضات اجتماعی به نفع زندانیان سیاسی را پیش میبرد. قابل توجه اینکه او یکی از سازماندهندگان تظاهرات قم، در صحن حرم حضرت معصومه بود. در این تظاهرات معصومه شادمانی با طراحی هوشیارانهاش توانست ضمن اجرای موفق تظاهرات، همه مادران شرکتکننده را از چنگ مأموران ساواک فراری دهد.
معصومه شادمانی همزمان حمایت و پشتیبانی از تیمهای عملیاتی را نیز بهعهده داشت. او در وصل ارتباط اعضای سازمان با رهبری آن در داخل زندان نیز فعال بود.
خانه او همچنین محل اختفای مجاهد قهرمان محمود شامخی، از کادرهای ورزیده و سابقهدار مجاهدین بود که بعد از ضربه ۱۳۵۰ از فلسطین به ایران برگشته و در حال سازماندهی مجدد مجاهدین بود.
معصومه شادمانی در سال ۵۳ هنگام نقل و انتقال یک چمدان اسلحه و مهمات تیمهای عملیاتی مجاهدین دستگیر و بلافاصله تحت شکنجههای وحشیانه ساواک قرار گرفت. دژخیمان ساواک که متوجه شده بودند که معصومه شادمانی اخبار زندان را به بیرون منتقل میکند، دنبال اطلاعات او بودند؛ اما همانطور که انتظار میرفت، سینه رازدار این مادر قهرمان، در برابر شکنجههای ساواک شاه، گشوده نشد.
مادر به یکی از هم زنجیران خود گفته بود:
«درد شکنجه برای یکی دو ماه است اما درد خیانت جاودان است. و من خوشحالم که چیزی نگفتهام.»
مادر مجاهد روحیهای بسیار مقاوم و پولادین داشت و هر وقت از اتاق شکنجه بازمیگشت با لبخند به سایر زندانیان پیروزی خود بر شکنجهگران را اعلام میکرد و به آنان روحیه میداد. محمدی و تهرانی ۲تن از دژخیمان ساواک از این که حتی بعد از۶ماه شکنجه کردن مادر قهرمان کبیری، نتوانسته بودند مقاومت او را درهم بشکنند، شدیدا مستاصل شده بودند و دیوانهوار خشم ضدانقلابی خود را نشان میدادند. از جمله این که، همراه با شکنجه مادر، فرزندانش را نیز در مقابل چشمان او مورد شکنجههای وحشیانه قرار دادند ولی باز هم مادر، مقاومت کرد و سرانجام پس از آن که تمام شیوههای شکنجه بلااثر ماند، در بیدادگاه اول شاه، مادر به اعدام و در بیدادگاه دوم، به حبس ابد محکوم و به زندان منقل شد. مادرکبیری پس از شنیدن این حکم، به سایر همبندانش گفته بود:
«اگر لیاقتش را داشته باشم به دست این مزدوران بهشهادت خواهم رسید.»
در آن شرایط سرکوب و اختناق دیکتاتوری سلطنتی به میدان آمدن زن مجاهد خلق به مبارزهیی خونین و دشوار، آنهم با داشتن ۵فرزند، نه معمول زمانه بود و نه بسیاری از اذهان ساده توان هضمش را داشت. اما مادر کبیری با حضور خودش، بذر انقلاب و باور به توانستن را در ضمیر تودههای مردم افشاند.
معصومه شادمانی پس از پشت سر گذاشتن یک دوره سخت شکنجه به زندان قصر منتقل شد و مدت ۵سال را در آنجا بهسر برد. دوران زندان سرفصل دیگری از زندگی مبارزاتی او بود. وی در زندان با آزمایشهای دشوارتری روبهرو شد. ضربه اپورتونیستی سال ۵۴ یکی از این آزمایشهای دشوار بود اما معصومه شادمانی در پیمودن راهی که برگزیده بود تردیدی به خود راه نداد و بر مواضع انقلابی خود استوار ماند.
او در سال ۵۷ پس از تحمل ۴سال و ۶ماه زندان همراه با آخرین دسته زندانیان سیاسی به همت خلق قهرمان ایران از زندان شاه آزاد شد.
وی بلافاصله پس از آزادی بهعنوان یکی از کادرهای ارزنده مجاهدین بهصورت تماموقت در انجمنها و ستادهای متعلق به سازمان مشغول به فعالیت شد. خانه او بهعنوان یکی از پایگاههای مخفی برای پیشبرد امر مبارزه در اختیار سازمان قرار داشت و به محل انتشار نشریه مجاهد تبدیل گشت؛ نشریهای که در آن زمان بهصورتی مخفی منتشر میشد.
یکی از برادران مجاهد که در دوره چاپ مخفی نشریه مجاهد از نزدیک با مادر کبیری ارتباط داشته خاطرهای نقل میکند که گویای روحیه پرشور مادر کبیری است:
«ما مجبور بودیم نشریه مجاهد را در محل امنی تحریر و صفحهبندی و آماده چاپ کنیم. برای این کار چند پایگاه در نظر گرفته شده بود. پایگاه اصلی، خانه «مادر کبیری» در خیابان مبارزان بود. ناشناخته ماندن این پایگاه برایمان بسیار مهم بود. بهعلت ترددهای ناگزیری که داشتیم عاقبت این پایگاه مورد شک واقع شد و یک روز پاسداران کمیته مرکزی به آن حمله کردند. ما برای از بین نرفتن امکانات پایگاه مجبور به مقاومت شدیم. در این میان مادر کبیری مثل شیر میغرید و یک لحظه آرام و قرار نداشت. او آنچنان به مزدوران کمیتهچی حمله میکرد که آنان در لاک دفاعی فرورفته بودند. مادر کبیری برای جمعیت انبوهی از اهالی محل که در حمایت از ما جمع شده بودند، سخنرانی کرد. در پرتو افشاگریهای او ما نیز موفق شدیم با استفاده از فرصت، دستگاههای چاپ نشریه را از پایگاه خارج کنیم. پس از آن نیز مادر کبیری با شجاعت غیرقابل وصفی به کمیته مرکزی رفت و با فرمانده آنجا به نام عزت شاهی [با نام مستعار مطهری] ـ که از زمان شاه او را میشناخت ـ برخورد کرد. ایستادگی مادر کبیری بهقدری مؤثر بود که فردایش مجبور شدند تمام اموالی را هم که به غارت برده بودند برگردانند.»
مادر کبیری بهعلت شناختهشدگی و محبوبیتی که در میان مردم داشت در اولین دوره انتخابات مجلس شورای ملی بهعنوان یکی از کاندیداهای مجاهدین معرفی شد.
پس از آغاز مبارزه مسلحانه در ۳۰خرداد ۱۳۶۰، مادر کبیری با رشادت و قاطعیت تمام در صحنه مقدم نبرد حضور یافت. او با شوری انقلابی در مأموریتهای سازمانی شرکت میکرد. عاقبت در جریان یکی از همین مأموریتها در آبان ۱۳۶۰ دستگیر و به شکنجهگاه اوین منتقل شد
لاجوردی جلاد که مادر را بهخوبی میشناخت و از مواضع قاطع او علیه ارتجاع خبر داشت کینه عمیقی از او به دل داشت. به همین دلیل شخصا با شقاوت و رذالت بیمانندی به شکنجه او پرداخت. کسانی که در زندان همبند مادر کبیری بودهاند، از مقاومتهای حماسی او خاطرهها دارند. یکی از آنها نوشته است:
«شدت شکنجهها بهحدی بود که بر اثر شلاقها گوشت و پوست هر دو پای مادر کبیری از ساق به پایین ریخته بود و استخوانهای کف پایش دیده میشد. او بهحدی لاغر شده بود که عینک بر صورتش قرار نمیگرفت.»
مادر کبیری قهرمان با شجاعت و پاکبازی، تمامی شکنجهها را تحمل کرد. در ادامه این گزارش آمده است:
«او هر جا که فرصتی بهدست میآورد، سایرین را به مقاومت تشویق میکرد و فریاد میزد:
”بچهها مقاومت کنید. پیروزی از آن ما و مردم است. خمینی رفتنی است“».
مادر در برابر سؤالات و تهمتهای رذیلانه لاجوردی، دلاورانه و با تندترین جملات و برخوردها با روحیه بالا و بر سر موضع بودنش را نشان میداد. بههمین دلیل مادر کبیری از مجاهدانی بود که از داشتن ملاقات و تماس با خانواده محروم بود.
سرانجام مادر کبیری را روز ۵ دیماه ۱۳۶۰ بهدستور لاجوردی به میدان تیر بردند و در حالی که زخمهای شکنجهگران ساواک شاه و پاسداران و دژخیمان شیخ را بر تن داشت تیرباران شد.
مجاهدان شهید حسن کبیری فرزند مادر کبیری و هما ربوبی همسر و همرزم حسن، در اوایل دهه ۱۳۶۰ در هجوم پاسداران به پایگاهشان بعد از چند ساعت مقاومت حماسی بهشهادت رسیدند.
یادشان گرامی و راه سرخشان گرامی باد
حضور افتخارآفرین مادران در صحنههای نبرد با شاه و شیخ
یکی از فرازهای افتخارآفرین مقاومت مردم و سازمان مجاهدین خلق ایران در برابر رژیم آخوندی، حضور جانانه مادران سالخورده در صحنه نبرد و خلق حماسههای فراموشناشدنی توسط آنان است. همچنانکه شکنجه و اعدام مادران یکی از ننگینترین جنایتهای آخوندها و مایه لعن و نفرین ابدی برای ارتجاع بهگور سپرده شده است. حماسههای شگفتانگیزی که بیانگر عمق اصالت عنصر مجاهد خلق است که توانسته است در هولناکترین شرایط آنچنان بذر آگاهی و ایمان انقلابی را در ضمیرها بپرورد که حتی مادران کهنسال که پارهیی چون مادر ذاکری در ۷۰سالگی و مادر کبیری، چه در متن مبارزه انقلابی مسلحانه و چه در زیر شکنجه دژخیمان خمینی و چه در برابر جوخههای اعدام، قهرمانانه بجنگند و مقاومت کنند و سرانجام نیز خون پاکشان را نثار راه آزادی و رهایی خلق نمایند.
سمبل زن انقلابی مجاهد خلق، مجاهد شهید اشرف رجوی، پیرامون این حماسهها گفته بود:
«به راستی برای سازمان ما، مایه افتخار است که مربی نسلی بود که در آن زن قهرمان ایرانی به درجهیی از تکامل و رشد و آگاهی و ایمان ارتقا یافته که با درک تفاوت عظیم بین تفالهها و پسماندههای قرونوسطایی که خمینی جلاد بهنام اسلام و قرآن عرضه میدارد و اسلام انقلابی و توحید ناب، در مقابل او میایستد و در این راه بار شکنجه و اسارت و شهادت را قهرمانانه میپذیرد.»
لینک موقعیت مزار شهید در قطعه ۹۲ بهشت زهرا
خاطرات
تصاویر یادگاری
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
معصومه شادمانی همراه با آخرین دسته زندانیان سیاسی به همت خلق قهرمان ایران از زندان شاه آزاد شد.
تصویر مزار شهید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر