۱۳۹۶ فروردین ۱۵, سه‌شنبه

مجاهد شهيد فروزان عبدي کاپیتان تیم والیبال ایران ، ستاره‌يي شبكوب و ظلمت‌سوز از كهكشان جاودانه‌فروغهاي آزادي است

مجاهد شهيد فروزان عبدي  کاپیتان تیم والیبال ایران ، ستاره‌يي شبكوب و ظلمت‌سوز از كهكشان جاودانه‌فروغهاي آزادي است
«خدايا فروزانم كن چون عبدي در راه تو بميرم»

مجاهد شهيد فروزان عبدي ستارهيي شبكوب و ظلمتسوز از كهكشان جاودانهفروغهاي آزادي است كه درجريان قتلعام زندانيان مجاهد در سال67  بهشهادت رسيد. قهرماني از ميان ورزشكاران آزادة ايرانزمين كه افتخاراتش در ميدانهاي ورزشي را با جانبازي و قهرماني در ميدان رزم با دژخميان خميني در زندان و شكنجهگاه و سپس در ميدان اعدام بهكمال رساند.

خواهر مجاهد فروزان عبدي پيربازاريتهراني، متولد سال1336 در تهران، هنگامي كه دستگير شد دانشجوي سال آخر ورزش بود و در رشتة واليبال فعاليت ميكرد. فروزان در ادامة فعاليتهاي ورزشيش بهعضويت تيم ملي واليبال زنان ايران درآمد.
فروزان بعد از پيروزي انقلاب ضدسلطنتي به هواداري از مجاهدين پرداخت و پساز 30خرداد60 بهجرم ارتباط با مجاهدين دستگير شد و از آنپس در بند و زنجير دژخيمان، دوران درخشاني در دفتر زندگيش گشوده شد. او با مشاهدة قهرمانيهاي شيرزنان مجاهد خلق در زندان، هرچه بيشتر به صفوف مجاهدين نزديك شد و از آن پس بهعنوان مجاهدي پاكباز، به دفاع از شرف انقلابي مجاهد خلق در زير شكنجه و داغ و درفش دژخيمان همت گماشت.
يكي از همبندانش كه چندسال با او در زندان بوده، دربارهاش ميگويد: «فروزان در دوران زندان به نقطة اوج زندگي خودش رسيد و بهنمونهيي از زن مجاهد خلق تبديل شد. شهيد فروزان به محض ورود به زندان مرزبنديهاي خودش را بهخوبي شناخت و مشخص كرد. يعني مقاومت و سرسختيش باعث شد كه از همان اول او را بهبندهاي تنبيهي منتقل كنند. اولينبار در اوائل سال61 او را در بند8 زندان قزلحصار ديدم. آنجا يكبند تنبيهي بود كه در آنزمان در هرسلول انفرادي تا 27نفر جا ميدادند، بهطوري كه مجبور بوديم شبها و روزها نشستن و خوابيدن و ايستادن را نوبتي كنيم.
مهمترين چيزي كه درمورد فروزان برايم هميشه خاطرهانگيز و بارز است، روحية فوقالعاده بالا و در عينحال مهر و محبتي بود كه فروزان داشت. خيلي وقتها موقعي كه او حرف ميزد احساس ميكردم كه از تكتك كلماتش عشق به سازمان و بچههاي زنداني ميبارد. فروزان هنرمند هم بود و نقاشيهاي خيلي قشنگي داشت. هركس ميخواست سنگ بتراشد، از فروزان ميخواست كه روي سنگ برايش نقاشي كند».
ورزشكاري توانا و نقاشي چيرهدست كه همواره ميكوشيد تا از تمام توان و امكانش براي بالا بردن روحية مقاومت و تلاش و تحرك در محيط زندان استفاده كند. بههمين دليل هم بود كه دژخيمان تاب تحمل او را نداشتند، بيهوده تلاش ميكردند تا با فشار بيشتر برروي او صدايش را خاموش كنند.
يكي از خواهران مجاهد دربارة او نوشته است: «در اواخر سال61 بود كه رژيم باز طاقت نياورد و حتي تنبيه بند8 را هم برايش كافي نميدانست. او را همراه چندخواهر ديگر بهمدت 8ماه به توالت زير بند8 منتقل كردند. در تمام اين مدت در بدترين شرايط و زير شكنجه و بيخوابيهاي مستمر و تنبيهات شبانهروزي بود و سپس به گوهردشت منتقل شد و در آنجا نيز ابتدا بهمدت 7ماه در سلولهاي انفرادي بود، دوباره او را به زندان قزلحصار برگرداندند و پساز آن كه دوماه در قرنطينة واحد يك بهداري قزلحصار بود، به بند عمومي و بعد هم بهاتاقهاي دربستة اوين و در بدترين شرايط منتقل شد. اما از روحية بسيار بالايي برخوردار بود و ذرهيي سازش با رژيم در او راه نداشت.
هنگامي كه در زندان خبر انقلاب ايدئولوژيك را شنيديم، فروزان بهصراحت ميگفت كه همة ما بايد در اينجا انقلاب كنيم. برايم خيلي عجيب بود كه او سابقة تشكيلاتي چنداني در بيرون زندان نداشت، ولي در زندان بسيار قابل اتكا بود. او با من دربارة انقلاب ايدئولوژيك و اين كه چه كارها و زمينههاي بسياري براي فداكاري هست كه بايد وارد آن بشويم، صحبت كرد.
يكبار كه دژخيمان بهداخل بند ريختند و همة ما را به صورت جمعي كتك زدند، فروزان با تندي و پرخاش درمقابلشان ايستاد و كوتاه نيامد. فروزان هميشه در زندان ميگفت «مگر اين پدرسوختهها چهكاري از دستشان برميآيد كه نكردهاند؟ اصلاً درنهايت با ما چكار خواهند كرد. پس ما چرا بايد دربرابرشان كوتاه بياييم؟» فروزان هم بهدليل روحية مقاومش و هم عواطف سرشاري كه به بچهها داشت و روحية ورزشكاري و جوشش زيادش با همه، در شمار محبوبترين خواهران زنداني بود. به 5سال زندان محكوم شده بود، اما بهدليل موضعگيري اصولي و جديش و كوتاه نيامدنش دربرابر رژيم و اين كه در پايان محكوميتش حاضر نشد هيچ تعهدي به رژيم بدهد، آزاد نشد و بعد هم در قتلعام سال67 بههمين دليل تيربارانش كردند».
سال63 همزمان بود با سياست جديد رژيم ضدبشري در زندانها، براي شكنجة هرچه بيشتر و به تسليم واداشتن زندانيان مقاوم. براي پيشبرد اين سياست، دژخيمان از يكطرف اعدام و شكنجه را برروي زندانيان قهرمان مجاهد افزايش ميدادند و ازسوي ديگر با يكسري تسهيلات مثل هواخوري و از اين قبيل تلاش ميكردند تا مقاصد پليدشان را در زندانها پيش ببرند. اما قهرمانان در زنجير اين سياست دشمن پليد را بهوسيلهيي عليه خودش تبديل كردند و با تشكيل تيمهاي ورزشي و دست زدن به فعاليتهاي جمعي روحية مقاومت را هرچه بيشتر در زندانها بالا بردند و دست به اعتراضات و اعتصابات گستردهيي زدند. در اين ميان فروزان قهرمان نقش بهسزايي داشت. يكي از همزنجيرانش در اين باره ميگويد: «تا پايمان به هواخوري رسيد، اولين كاري كه فروزان انجام داد تشكيل تيمهاي ورزشي بود و همزمان آموزش واليبال را شروع كرد. از صبح تا ساعت12 ظهر با بچهها در هواخوري بود و بهتيمهاي مختلفي كه درست كرده بود، واليبال ياد ميداد، بعدازظهرها هم كه با بچهها ميدويد. وقتي كه اعتراضات بچهها كمكم در بندها شروع شد، فروزان پابهپاي اعتراضها جلو ميآمد. چيزي كه براي همة ما خيلي عجيب بود، بهرغم سابقة اندك تشكيلاتيش، كيفيت مناسبات و برخورد او با كارهاي جمعي و خط و سياست تشكيلات در زندان بود كه بهسرعت او را رشد داده بود و تبديل به سرمشق بچههاي ديگر كرده بود.
در قتلعامهاي سال67 فروزان در ميان اولين سري زندانياني بود كه آنها را براي آن محاكمات چنددقيقهيي ميبردند. بچههايي كه در آموزشگاه پايين همراهش بودند تعــريف ميكـــردند كه وقتي ميخواستند فروزان را ببرند همان روحية خندان و پرنشاط را داشت، شوخي ميكرد و ميگفت: بچهها ناراحت نباشيد از دستمان خسته شدهاند ميخواهند آزادمان كنند.
يكي از بچهها پرسيده بود: مطمئني؟
و فروزان با خنده جواب دادهبود: البته كه مطمئنم. همسلوليهايش گفتند بلافاصله بعداز رفتنش فهميديم كه فروزان دقيقاً ميدانسته است كه او را براي اعدام ميبرند، اين جملهيي بود كه او قبلاز خارج شدن از سلول روي ديوار نوشته بود: «خدايا فروزانم كن چون عبدي در راه تو بميرم».
هيچكس تصور نميكرد كه فروزان را با آن روحية سرشار و مقاومش آزاد كنند. فروزان هم مثل تمام بچههايي كه در سال67 تيرباران شدند، از كساني بود كه از تأثيرشان در زندان ميشد فهميد كه اگر آزاد بشوند و پايشان بهبيرون برسد هركدامشان پيرامون خودشان را برميانگيزانند».

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر