پدرمجاهد شهید ناصر صادق- من نمی گویم سمندر باش یا پروانه باش، چون به فکر سوختن افتاده ای مردانه باش
صحبت های زنده یاد پدر صادق به مناسبت ۳۰ فروردین۱۳۵۱ شهادت نخستین گروه از اعضای مجاهدین خلق ایران
چیزی که می تونم به برادرم و فرزندم و به تمام جوانهایی که در جنبش مجاهدین هستند،
به عنوان یک پدر هدیه کنم همین آیة قران است. بهتره که معناش رو از خود
قرآن برای این که اشتباهی نکنم به نظرتون برسونم. خدای متعال می فرماید ای
اهل ایمان، کسانی که ایمان آورده اید، شما ایمان خود را محکم نگه دارید و
مواظب دین خود باشید با همة سختیهایی که به شما روی می ده. اگر همة عالم
گمراه شوند و تمام اقشار دشمن شما بشند، شما واقعاً مسلمان هدایت شده باشید
امکان ندارد کسی که گمراه است به شما زیانی برساند. من نمی گویم سمندر باش
یا پروانه باش، چون به فکر سوختن افتاده ای مردانه باش. امروز دشمنیهایی
که با شما ما مشاهده می کنیم همه تون شاهدید، همه تون می بینید. اما به
خاطر این انقلاب و به خاطر خونهای ریخته شده همة دردها رو بر دلمون هموار
می کنیم. من امروز وقتی می بینم که روزنامه در می آید، عکسهای، اونهام
مجاهد بودند. من شاگرد طالقانی هستم. من نمی تونم بگم اونهام مجاهده نکرده
اند، اما دلم سوخت که امروز یکی از روزنامه ها اصلاً یک عکس العملی، یک
شکلی، یک قیافه یی را در روزنامه نسبت به این چهار مجاهد نشون می ده که
دیگه نتوانستم خودداری بکنم، تلفن زدم به دو سه نفر. گفتم آقا ما زمان
طاغوت به ما می گفتن اینها، چی می گفتن، یادم رفته الان، نه خرابکار،
مارکسیست اسلامی. حالا هم چشممان را وا می کنیم در انقلاب می بینیم از بچه
های ما هیچ اسمی نیست. عیبی نداره. کلام رسول خداست. … برای مؤمن همیشه
دنیا زندانه. چه در زمان طاغوتش باشه، چه در اون زمانهایی که انسان می بینه
که افرادی که حقی ندارند در این مسائل خودشان را داخل بکنند، داخل کرده
اند و آدم چیزهایی می بینه که تعجب می کنه. سنگینی رو هموار می کنیم به
خودمون. اشکالی نداره. از خدا می خواهم همین آیه که براتون عرض کردم سرلوحه
باشه برای همه تون. برای جوانهایی که امتحانشون را دادند. در این مملکتی
که هر روز به شکلهای گوناگون تهمتهای ناروا می زنند. من شاهد بودم روزی
تو خیابان می آمدم، راننده یی که اینجا ایستاده الان شاهده، لای روزنامة
افشاگری را گذاشته بودند، می فروختند. وا کردم، یکی از اون کلماتش این بود
که چرا مسعود شکنجه نشد. یازده نفر محکومین دادگاه با پدر و مادرهاشون،
۳۳نفر در دادگاه بودند، یگانه کسی که بعد از هفت ماه با پای مجروح ناخن
کشیده به دادگاه می آمد، مسعود بود.
که هنوز باندش به پاش بود. و این نامرد مردم با وقاحت هر چه بیشتر برای
مردم ناآگاه به عنوان افشاگری می نویسه که چرا مسعود شکنجه نشد. پدرا هستن،
برادرها هستن که در اون دادگاه بودند. مادرها بالا هستند، همه شان شاهد
هستند. ما روز پنجم، ششم توانستیم به وسیلة برادر مسعود باند پایش را باز
کنیم و کشیدن ناخنش را ببینیم. اما این مردم وقتی نمی خوان
به روح زمان آشنا بشن، مردم رو گول می زنند، من نمی خواهم این موقع حرف
بزنم، چون عشق می ورزم به این انقلاب. چون ما ده سال در خانه مان بسته بود.
بعد از ده سال امسال در خانة من وا شده شما به خانة من آمدید. دلم می خواد
این در باز بمونه. دلم می خواد اونها که در خواب غفلتند بیدار بشند، زمان
رو درک بکنند، به روح زمان آشنا بشند. خداوند به شما مسلماً پاداش نیکو
خواهد داد.
قربان همگی شما.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر