۱۴۰۲ خرداد ۱۸, پنجشنبه

با یاد مجاهد شهید علی‌اصغر محکمی

 

با یاد مجاهد شهید علی‌اصغر محکمی

مجاهد شهید علی‌اصغر محکمی
مجاهد شهید علی‌اصغر محکمی

محل تولد: کنگاور
شغل: در یک کارخانه بافندگی کار می‌کرد
سن: 33
تحصیلات: دانشجوی سال آخر رشته تاریخ
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 13-8-1361
محل زندان: -

زندگینامه شهید


زندانی زمان شاهسال ۵۱ و بعد هم سال۵۲ زندان قصر و زندان اوین و کمیته مشترک در تهران / ۵ سال

نحوه شهادتمحاصره و درگیری خیابانی با پاسداران

مجاهد شهید اصغر محکمی در سال۱۳۲۸ در شهر کنگاور کرمانشاه بدنیا آمد. دوران دبستان و دبیرستان را در شهر زادگاهش و در همدان پشت سر گذاشت؛ در دوران دبیرستان با مسایل سیاسی آشنا شد.

وی سپس وارد دانشگاه تهران شد و در آنجا فعالیت‌های سیاسی دانشجویی بر علیه شاه را شروع کرد. اصغر از مؤسسین انجمن دانشجویان مسلمان بود.

وی یکبار در سال۵۱ به‌دلیل فعالیت‌هایش؛ توسط ساواک دستگیر شد ولی با محملهای مناسبی که داشت توانست آزاد شود اما در سال۵۲ مجدداً توسط ساواک در کرمانشاه دستگیر و زندانی شد. وی سپس به زندان اوین تهران منتقل گردید. بازجویان و شکنجه‌گران فشار زیادی به وی آوردند اما اصغر قهرمان به‌رغم شکنجه‌ها و فشارهای بالای ساواک شاه، در ایستادگی و مقاومت و روحیه جمعی بالا و سرزندگی و سرشاری زبان‌زد همه همبندانش بود.

اصغر که در زندان از نزدیک با آرمانها و تعالیم و آموزشهای سازمان مجاهدین بیش از‌پیش آشنا شد، در ارتباط سازمان‌یافته و فعال با سازمان قرار گرفت. اصغر بعد از ۳سال در سال۵۵ از زندان آزاد شد. او وقتی آزاد می‌شد گفت با وجود مجاهدین در زندان دلم نمی‌خواست آزاد شوم. او مدت کوتاهی را که در بند مسعود رجوی و موسی خیابانی بود عزیز می‌دانست.

بعد از آزادی از زندان در سالهای ۵۶ و۵۷ از سازمان‌دهندگان تظاهرات و اعتراضات و اداره‌کنندگان و سمت دهندگان شعارهای انقلابی در اعتراضات مردمی بر علیه شاه بود. از جمله در روز ۱۷شهریور که تظاهرات مردم در میدان شهدای تهران توسط چکمه پوشان شاه به خون کشیده شد، خودش مستقیماً بلندگو را در دست داشت و با شعارهای کوبنده و روحیه‌بخش، صحنه درگیریها را هدایت و سازماندهی می‌کرد.

بعد از انقلاب ۵۷ و باز گشایی ستادهای مجاهدین در تهران؛ در ستاد مرکزی مشغول به کار شد.

اصغر محکمی در فاز سیاسی کاندیدای سازمان برای نمایندگی مجلس شورای ملی از شهر کنگاور بود.

اصغر در مراسم و میتینگهای سازمان در تهران به‌خاطر صدای غرا و پرطنینی که داشت معمولا پیش از شروع سخنرانیهای مسعود رجوی شعارهای مراسم را از بلندگو می‌خواند و جمعیت با او تکرار می‌کرد و میلیشیا این صدا و چهره را می‌شناخت و در میتینگها همنوا با اصغر علیه ارتجاع می‌خروشید: «خون حنیف می‌جوشد رجوی می‌خروشد» و هم‌چنین شعار «وای به روزی که شود آشکار نقش تو ای مرتجع نابکار»

وی یکی از اداره‌کنندگان تظاهرات ۳۰خرداد ۱۳۶۰بود که به‌عنوان آخرین اتمام‌حجت با رژیم خمینی در روز یک‌پایه شدن رژیمش که آخرین قطرات آزادی را هم سرکوب کرد؛ نقش مؤثری ایفا کرد.

مجاهد قهرمان اصغر محکمی تا اردیبهشت ۱۳۶۱ از فرماندهان صحنه‌های مقاومت بر علیه پاسداران سرکوب‌گر خمینی بود که بیرحمانه و به‌صورت عریان با قساوت مجاهدین را در خیابان‌ها به رگبار بسته و به‌شهادت می‌رساندند. بعد از ۱۲اردیبهشت به‌دلیل ضرباتی که سازمان از جمله نهادی که وی عضو آن بود، خورد؛ ارتباطش با سازمان قطع شد. بعد از قطع ارتباط؛ او چندین ماه؛ در حالی که در پایگاهها و امکانات هواداران به‌سر می‌برد، به فعالیت‌های خود ادامه داد؛ تا آن که در آبان ۱۳۶۱پایگاهی که در آن بود؛ مورد شناسایی و تهاجم مزدوران رژیم قرار گرفت؛ اصغر توانست محاصره پاسداران را بشکند و از منطقه درگیری خارج شود؛ ولی مجدداً در منطقه دیگری به محاصره پاسداران در آمد. این مجاهد دلیر که معتقد بود زنده دستگیر شدن امتیازی به دشمن است و چون سلاحی هم نداشت با پرتاب سنگ و آجر به‌طرف مزدوران و سر دادن شعار مرگ بر خمینی درود بر رجوی پاسداران زبون را آن‌چنان در هراس انداخت که آنها به‌رغم این‌که می‌خواستند او را زنده دستگیر کنند وی را به رگبار می‌بندند و این‌چنین به عهدش با خدا و خلق وفا کرد و جاودانه شد.

یادش گرامی و راه سرخش پر رهرو باد


قسمتی از نامه مجاهد دلیر علی‌اصغر محکمی به‌مادرش
«مادرجان این نامه را می‌توانی در حکم وصیتنامه من فرض کنیحتماْ گاهی اوقات با خود فکر کرده‌اید که این چه وضعی است؟ پس کی تمام می‌شود؟ کی فرزندان دربه‌در به‌آغوش گرم خانواده‌هایشان باز می‌گردند؟ کی زنان بیوه و فرزندان پدر و مادر از دست‌داده در دامان پرمهر مردم مهربان آرام خواهند گرفت؟ پس کی این‌ جانی خطرناک و این خائن به‌اسلام و این امام چماقداران و اوباش، خمینی جلاد و خونخوار سقوط خواهد کرد؟
آیا به‌یاد دارید که حکومتی در دنیا توانسته باشد بر‌روی امواج غلتان خون شهیدان پایدار بماند؟ آیا حکومتی سراغ داری که میلیونها زن و مرد از صبح تا شب نفرینش کنند و هر کدام داغ جوانی را به‌دل داشته باشند و آن وقت آن حکومت پابرجا بماند؟
می‌خواستم خلاصه بگویم که هیچ‌گاه غمگین نباشی. خوشحال باش، پیش خدای خودت شکرکن. مادرجان بنا‌به‌همین دلایل و شواهد و بنا‌به‌ حکم خدا و رسول او در قرآن و رفتار امام حسین علیه‌السلام ما نمی‌توانیم در مقابل این همه جنایت و خیانت و ستمگری و شقاوت و خون‌ریزی آن هم به‌نام اسلام ساکت بنشینیم. چون شرف داریم. چون غیرت داریم. پس کشته‌شدن در این‌ راه یعنی در راه خدا و خلق یعنی در راه از بین‌بردن حکومت جنایت و وحشت یعنی در راه آزادی، بله کشته شدن در این‌ راه خیلی لذت‌بخش و آرزوی هر انسان باشرفی است. انسانی که به‌خدا اعتقاد دارد، انسانی که پیرو امام حسین است. خدا را شکر کن که در این زمان که یکی از مشکلترین زمانهای تاریخ است، به‌راه شیطان نرفته‌ایم و هم‌چون یاران امام حسین با رفاه و زندگی راحت و مقام و منصب وداع کرده‌ایم و در عوض به‌مردم خود و دین خود خیانت نکرده‌ایم
مطمئن باش، اگر خدا و قیامت حق است، پس پیروزی مجاهدین بر خمینی جلاد نیز حق است. ولی لازم است که چنین پیروزی بزرگی که مطمئناْ یکی از پیروزیهای مهم تاریخ بشر است، یعنی پیروزی بر جنایتکارترین، سفاک‌ترین، ریاکارترین، دروغگوترین، جلادترین و خون‌ریزترین رژیم دنیای معاصر، مسلماْ خیلی ارزش دارد و باید که بها و تاوان زیادی هم برایش پرداخته شود. آیا از جان موسی خیابانی و اشرف رجوی، هم عزیزتر داشتیم. بلی بیشتر از آنها را هم مجاهدین خواهند داد. مگر پیروزی (که مثل آفتاب روشن است)، کم ارزش دارد؟ مگر آزادی مردم و بهبود اوضاع کارگر، دهقان و مردم محروم کم ارزش دارد؟ تا دیگر کسی بعد از این به‌نام خدا و رسول او و به‌نام جانشینی امام زمان، به‌زنان و دختران زندانی تجاوز نکند، آن هم به‌حکم شرعی! خمینی بی‌شرف. تا دیگر زنان باردار را اعدام نکنند. آن هم به‌نام اجرای احکام الهی! بله مادر عزیزم، از بین‌بردن و به‌گور سپردن این حکومت وحشی و خون‌ریز، فدا کردن جان می‌خواهد. دربه‌در شدن می‌خواهد، آوارگی می‌خواهد، گرسنگی می‌خواهد و سایر چیزهایی که امام حسین از دست داد و حضرت زینب هم به‌آنها راضی بود. بسیار خوشحال و راضی هستیم از این‌که ماهم در این مبارزه سهمی کوچک داریم و خدا را شکر که به‌هواداری مجاهدین و مبارزه در راه سرنگونی رژیم ضدبشری خمینی مشغول هستیم. مگر جان ما از جان شهیدان از دست‌رفته با ارزش‌تر است. امروز دیگر مادران زیادی هستند که ۳یا۴ نفر از فرزندان خود را از دست داده‌اند. ولی آنها از دست نداده‌اند. آنها در پیش خدا مهمانند، آنها روزی می‌خورند: «یستبشرون بنعمه من‌الله و فضل و ان‌الله لایضیع اجرالمؤمنین» (آیات ۱۶۷ به‌بعد از سوره آل‌عمران را که درباره مقام شهید است، حتماْ بخوانید) خداحافظ۲۷ اسفند۶۰ علی‌اصغر
».

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر