حکایت قدر انسان، شوریده بر هیولای زمان و شبهای پر ارج قدر، مسعود رجوی رمضان ۱۳۷۹
سوره قدر، اوج پویایی
سوره قدر که بر خواندنش خیلی تأکید شده، شاخص و اوج دینامیسم و پویایی اسلام انقلابی و اسلام ضدتحجر است. «قدر» ضد قشریت و دگماتیسم است زیرا از اندازهها، تغییرات، اندازهگذاریها و جهشها و سرفصلها و نقاط عطفی صحبت میکند که در آنها، یک شب و شاید هم یک لحظه، بسا ارزشمندتر و فراتر از ماهها و سالیان است.
قرآن میگوید بهتر از هزار ماه ـ بیش از هشتاد سال ـ یعنی تقریباً برابر تمام عمر انسانی، ارزشمند است. زیرا در «شبقدر» و «لحظه قدر»، چیزی تعیینتکلیف میشود. اندازهگذاری میشود، مسیر، چارچوب و سمت و سوی حرکتش معین میشود. تضادی حل میشود. دوران جدیدی از تحول آغاز میشود و «سلام است آن تا مطلع فجر». یعنی این تغییر و این جهش، یک گام کیفی و تکاملی است با سمت و سوی رهاییبخش و منطبق بر مسیر یگانه هستی. سیر مداوم از دوگانگی و تضاد بهجانب یگانگی و توحید که ارمغان آن برای فرد و اجتماع رهایی و یگانگی و ارتقا به فازهای بالاتر تکامل است. شاید حکمتی است که شب قدریا شبهای قدر مصادف با شهادت امیرمؤمنان علی (ع) است. زیرا او خود «راز گشوده» و «قدرانسان» است. پیام پیروزی مجسم انسان بر دیو کور سرنوشت، بر اجبارات بندهساز و بر همه موانع و سدهای دوران است.
در داستان خلقت انسان، ملائکه از خدا میپرسیدند این انسان کیست و چیست که آفریدهای؟ میگفتند که خون میریزد و تباهی میکند. آخر نیمه خالی لیوان را میدیدند. اما جواب را قطعاً در علی گرفتند؛ که پیام رهایی و پیروزی، قدر مجسم انسانیت و اسلام انقلابی را رقم زد. پیامی که میگوید در سختترین و تیرهترین شرایط، باز هم فرزند انسان و بنینوع انسان «میتواند و باید» بر اجبارها، بر سرکوب و ستم و بر همه ظلمات اسیر کننده و فرو کشنده، پیروز شود. پس علی که همه مجاهدین ـ بهخصوص در لحظه رستگاری و شهادت و کرامت و زیادت ـ سر بر آستانش میسایند؛ پیام رهایی و پیروزی است. هر چند همه قوای اهریمنی در برابر بنینوع انسان صف بکشند.
علی، خبر بزرگ
مجاهدینی که در این سالها رودرروی دجال زمان و ابنملجم مجسم دورانـ خمینیـ مقاومت کردند و به رزم برخاستند و لباس شرف و تقوا را، که لباس ارتش رهایی است، بهتن کردند؛ فضا، زمان و شرایط روزگار علی را بهتر میتوانند درک کنند. همچنین پرتوی از «میتوان و باید» را درمییابند که «قدر» ش و سقف بالابلندش هم، مولا علی است… شگفتا که دشمن ما در منتهای دجالگری و شعبده و شیادی، امسال (1379) را سال علی و سال امیرالمؤمنین اعلام کرده است. شگفتا که نوادگان مسلکی و سیاسی ابنملجم و ابنزیاد، برای نانخوردن، برای سرپوشگذاشتن بر غصب حق حاکمیت مردم ایران، سال را هم بهنام او نامگذاری میکنند. این است دجالانهترین و رذیلانهترین نوع سوءاستفاده از علی، بر ضد علی!
بهراستی که هیچگاه، هیچکس، بهاندازه خمینی و سفلگان باقیمانده از خمینی، ارزشها را علیه خود آن ارزشها بهکار نگرفته است.
«اللهم صلی علی علی امیرالمؤمنین و وصی رسول ربالعالمین، عبدک و ولیک واخی رسولک و حجتک علی خلقک و آیتکالکبری و نبأالعظیم و صراطک المستقیم»
بار خدایا، بر او درود فرست، بر او که جانشین و وصی آخرین پیامبر توست. بنده تو، راهبر و راهگشا بهسوی تو و برادر پیامبرت و حجت تو بر خلق. زیرا «قدر انسان» است. شاخص و حجتی است که همه تردیدها در برخورد با او درهم میشکنند و فرو میریزند…
ای در بگشوده برخورشیدها
در هجوم ظلمت تردیدها
هم اوست «آیتکبری»، نشانه بزرگ… و «نبأالعظیم»، خبر بزرگ… راستی که نشانه بزرگ بهروزی و خبر بزرگ پیروزیست. پیروزی فرزند انسان برهمه اجبارات بندهساز. خبر پایان ستم و سرکوب و ظلمت. خبر پیروزی و فتح و غلبه بر دجالیت و ارتجاع و جاهلیت…
علی، صراط مستقیم
و «صراطک المستقیم»، و راه راست و مستقیم تو… از امام صادق پرسیدند اینکه هر روز بارها در نماز میخوانیم «اهدناالصراط المستقیم» ما را بهراه راست هدایت کن، یعنی چه؟ گفت: صراط مستقیم، یعنی راه عاری از انحراف و ارتجاع، عاری از کجروی و بازگشت، راه معرفت و رحمت، راهی که از غضب و خشم خدا دوری میگزیند و بهجلو گام برمیدارد. راه کسانی که خدا به آنها نعمت داد، یعنی انبیا، صدیقین، شهیدان و صالحان. نه راه مرتجعان غضبشده و منحرفان، کسانی که خشم و نفرت خلق و خالق بر آنها رواست. سؤال این بود که راه درست، مستقیم و رو بهجلو، چیست؟ و عین کلام امام صادق چنین است: صراط مستقیم عبارت است از راهبری «مفترضالطاعه» که پیروی از او واجب است، یعنی علی علیهالسلام. چنین بود که رهروانش، برای مرزبندی و برای تمیز خودشان از امثال خمینی، در اذان «اشهد ان امیرالمؤمنین علی ولیالله» را اضافه کردند. این یک عنوان و رده صوری نیست، بلکه تأکیدی بر صراط مستقیم در مبارزه قاطعانه و تمامعیار با ارتجاع و جاهلیت دوران است. هم در مبارزه با ارتجاع قریش، قبل از پیروزی و فتح مکه، و هم در مقابله با اشرافیت بازسازی شده در مراحل بعدی و هم در برابر آل خمینی.
علی، ضد ستم و تبعیض
خیلی واضح است که جنگ جمل، چیزی جز یک جنگ طبقاتی نبود، زیرا اولین حرف علی این بود که بیتعارف گفت: حقوق مردم را، حتی اگر در کابین زنانتان هم باشد، بازپس خواهم گرفت. اگر چه چنین حرفی بسیار به عرب برمیخورد. بعد از آن هم با معاویه و با خوارج حرفش این بود که ستم و سرکوب نداریم؛ نه فقط در حق مسلمانان، بلکه در حق غیرمسلمانان و در حق یهودیها. حرفش این بود که تبعیض نداریم؛ چه بین مهاجرین و انصار و چه بین مهاجرین و انصار با سایرین، از جمله با ملل تازه اسلام آورده مثل ایرانیها یا مصریها… حرفش این بود که ملت درجه2 یا انسان درجه2 نداریم. میگفت زنها هم باید انتخاب و بیعت کنند و مثل مردها حق انتخاب و تصمیم دارند. این موضوع از آن قسمتهایی است که در تاریخ راجع به آن کمتر میگویند و مینویسند، از جمله راجع به زنان مجاهدی که در آن روزگار، فرماندهی برخی یکانها و لشکرهای علی را برعهده داشتند.
حرف علی این بود که تقسیم نامتساوی بیتالمال نداریم. حرفش این بود که کشورگشایی بهخاطر برتریجویی و بهزنجیر کشیدن و غنیمت نداریم. حرفش این بود که بردهداری و بزرگمالکی نداریم. فکر میکنم هر کدام از اینها کافی است که عالمی از ارتجاع و جاهلیت را علیه او برانگیزد چه رسد که او همه اینها را باهم میگفت و در این جهت حرکت میکرد. پس تصادفی نبود که تا یکصد سال مزار او را جز خواص نمیدانستند چونکه طی دهههای متوالی، شعار مرگ بر علی بنابیطالب از جانب امثال کسانی که حالا سال را به نامش اعلام میکنند، شعار رسمی زمانه بود و در نمازهای جمعه و منابر و بههنگام ارتباطات جمعی در مساجد و مجالس رسمی حکومتی تکرار میشد… کما اینکه امروز نیز دو دهه متوالی است که در رادیو و تلویزیون، در جلسات هیأت دولت، در مجالس ارتجاع، همینگونه شعارها را سر میدهند. شگفتا که این شعارها را علیه کسی تکرار میکردند که بسیاری از خودشان بهدست او اسلام آورده بودند…
انقلاب ربودهشده
بهنظر میرسد انقلابی ربوده شده و بهسرقت رفته بود و طبعاً کسی همچون علی را میخواست که برایش پایداری و مقاومت و ایستادگی کند. البته در آن روزگار، شرایط عینی هرگز اجازه نمیداد که قدر انسان و انسانیت محقق شود. زیرا نوع انسان دوران صباوتش را میگذراند. تازه از دنیای بهیمی فاصله گرفته بود. امپراتوریهای زمانه هم ـ اعم از روم یا ایران ساسانیـ با خشنترین و عریانترین نوع سرکوب پا گرفته بودند. آنقدر که سربازان را هم برای اعزام به جنگها به زنجیر میبستند. کاش فتنه فقط از یک سو بود. دریایی از فتنهها بود. آنقدر که سرداران جنگی میگفتند باید شمشیرمان بهصدا درآید و بگوید حق با کیست، تا آن وقت ما تبعیت کنیم!
تا وقتی پیامبر زنده بود و تا وقتی دشمن در کسوت بتپرستانه چهره روشنی داشت، کار زیاد مشکل نبود. ولی در دوره خلافت علی یکی قرآن بر سر نیزه میکرد، یکی امالمؤمنین [عایشه] را پیش میانداخت. یکی با دگماتیستیترین برداشت و با قشریت محض [خوارج] بهنام اسلام، جلو او بساط پهن میکرد… و علی میبایست با یارانی بهغایت اندک و در زمانی کوتاه با همه اینها مقابله کند… آن هم در زمانهیی که وقتی در جنگها، غنیمت را ممنوع میکرد و بر لشگریان خود روا نمیشمرد و ضوابط سفت و سخت برای مراعات حال مردم میگذاشت، بسیاری از نیروهایش ریزش میکردند و دیگر انگیزهیی نداشتند. بهنظر میرسد علی مال آن دوران نبود. اما بهخاطر اینکه علی بود، باید همه درد و بلای روزگار را تحمل میکرد. راستی که روزهای بعد از پیامبر و سالیان بعد از پیامبر چقدر برای علی تلخ بود… بهخصوص که چند ماه بعد از پیامبر، فاطمه زهرا را هم از دست داد و این دیگر خیلی دردناک بود. معاویه خودش میخواست عثمان را کنار بزند و به حاکمیت برسد و امپراتوری خودش را تأسیس کند، ولی در عینحال پیراهن عثمان را علیه حضرت علی علم کرده بود. در حالی که قبلاً عثمان به او گفته بود قصد و نیت تو روشن است! و این علی بود که توانست با سفینههای نجات، دریاهای پر توفان را در نوردد و آنچنان که خودش میگوید «راست و چپ» (یمین و شمال) قضایا را تشخیص بدهد و در صراط مستقیم طی طریق نماید…
سراپرده شیطان
علی در صحنه جنگ در مقابل معاویه، سراپردههای او را نشان میداد و میگفت: سراپرده شیطان را بزنید و هر کس در شک و تردید است، اراده جنگ کند و در صحنه نبرد سراپرده شیطان را هدف قرار دهد تا حق و حقیقت برایش روشن شود. مجاهدین هم چه در زمان شاه و چه در زمان شیخ، البته از حضرت علی آموختند که جهاد، لباس تقوا و زره و سپر مستحکم حفاظتی و تکاملی، پیشبرنده و رمز بقاست…
چه خوب گفت پیامبر که: «علی معالحق و الحق مع علی»، علی با حق و حق با علی است. عجبا که در حاکمیت آخوندی، بهدلیل دجالیتش و شعبده بازیش، باز هم این علی است که مظلومترین مظلومان شده و تحت ستمی فراگیر، نه فقط ستم دوگانه، بلکه ستم هفتگانه و هفتادگانه، قرار گرفته است. نوادگان مسلکی و سیاسی ابنملجم و ابن زیاد و شمر و یزید، چپاول، غارت و سرقت میکنند و برای توجیه نظام و ولایت سفیانیشان، سال را بهنام علی نامگذاری میکنند و خوشا مجاهدین که میخواهند با رنج و رزم و خونشان و با از همدریدن پرده شرک و ارتجاع و جاهلیت، از روی «ضد علی»، سیمای تابناک او را بنمایانند:
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
بله، این حکایت قدر انسان است. بر شوریده بر دیو و دد و هیولای زمان…
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر