۱۳۹۶ خرداد ۲۶, جمعه

مسعود رجوي - ديناميسم قرآن و دو نوع اسلام سراپا متضاد (قسمت اول)

 مسعود رجوي - ديناميسم قرآن و دو نوع اسلام سراپا متضاد

(قسمت اول)


اَللّهُمَّ اَهْلَ‌الْكِبرِياء وَالعَظَمَةِ وَ اَهلَ الجُودِ وَالجَبَروُتِ وَ اَهلَ‌العَفوِ وَ‌الرَحمَةِ وَ اَهلَ‌التَّقوي وَالَمَغفِرَةِ اَسئلُكَ بِحَقِ هذَاالَيومِ الذَي جَعَلتَهُ لِلمُسلِمينَ عيداً وَ لِمُحَمَّد صَلّيَ‌اللّهُ عَليهَُ وَ آلِهِ ذُخراً وَ شرفاً و كرامتاً و مَزَيداً اَن تُصَلّيَ عَلي مُحَّمَد وَ آلِ‌مُحَمَّد وَ اَن تُدخِلّني في كُلِ خَير ادخَلتَ فيهِ مُحَمَّداًً وَ آلَ‌مُحَّمَد وَ اَن تُخرِجَني مَن كُلِ سُوء اَخرَجتَ مِنهُ مُحَّمَدَاً وَ آلَ‌مُحَمَّد صَلَواتكَ عَلَيهَ وَ عَلَيهِم اَللّهُمَّ اِنّي اَسئَلُكَ خَيرَ ما سَئَلَكَ به عِبادُكَ الصّالِحُونَ وَ اَعوُذُ بَكَ مِمَّااستَعاذَ مِنهُ عِبادُكَ المُخلَصُون

 آخر دعاي نماز عيد‌فطر به اين جمله ختم مي‌شود كه به‌تو پناه مي‌برم، و پناه مي‌بريم از هر‌آن‌چه بندگان رها‌شده و خالص‌شده‌ات از آن به‌تو پناه برده‌اند. و قبل از آن مي‌گويد كه تا خارجم كني از هر‌زشتي و پليدي كه ‌دودمان و تبار سياسي و عقيدتي پيامبر اكرم، پيامبر رحمت و رهايي را از آن خارج كردي.

در زمانهٌ ما اين «كل سوء» تماميت زشتي و پليدي، يك‌جا و يك‌كاسه در حاكميت نامشروع آخوندي و رژيم خميني گره خورده است. به‌همين دليل امروز همهٌ مجاهدان و همهٌ رهروان و پيروان حقيقي اسلام محمدي، بالاترين و نخستين سوء، زشتي و پليدي را حاكميت آخوندي مي‌دانند و در آرزوي سرنگوني و خروج از حاكميت او است.

پس ابتدا بگذاريد، هم‌چنان‌كه در زيارت عاشورا خوانده‌ام باز هم اولين كارمان در روز عيد‌فطر بيزاري جستن از اين رژيم و مزدوران و تحت‌امرها و دوستان و همدستانش باشد: برئت الي‌الله و اليكم منهم. و از آنها بيزاري مي‌جوييم به‌جانب خدا و به‌جانب شما (به‌جانب سيدالشهدا) منهم و من اشياعهم و من اتباعهم از پيروانشان و از تحت‌امرهاي حاكميت آخوندي و از همهٌ كساني كه دست در دست اين رژيم دارند، بيزاري مي‌جوييم به‌جانب فطرت آزادي و رهايي و سمبلها و شاخصهاي اعلايش.

اللهم اجعلني عندك وجيها بالحسين عليه‌السلام بارخدايا ما را به‌واسطهٌ حسين عليه‌السلام و نزديكي به او و بيزاري از آخوندهاي پليد دين‌فروش، در نزد خودت آبرومند و سرفراز قرار بده. و ان تدخلني في كل خير و مرا وارد كن به‌تماميت آن خير و زيبايي و آراستگي كه محمد و دودمان او را بدان وارد كرده‌اي. اما در رأس اين خير و زيبايي در تماميتش، همانا رستگاري و سرفرازي و رهايي و يگانگي است كه عيد‌فطر شاخص و بازگشتگاهي براي آن است.

راستي چه‌خير و  زيبايي بالاتر از پوشيدن  لباس شرف و تقواست، البته تقوا به‌معناي تكاملي و رهاييبخش و ارتجاعي‌ستيز آن، نه مطابق  تعاريف‌ آخوندي. چه‌خير و چه زيبايي بالاتر از لباس ارتش آزادي، لباس رزم و جهاد و لباس انقلاب مريم بر پيكر گوهرهاي بي‌بديل زمان. هم‌چنان كه چه سوء، ‌زشتي و پليدي بالاتر از آلودگي به‌هر‌چه خميني‌و خميني‌گرايي است و به همهٌ كساني كه در خدمت رژيم هستند؛ اوليا، دوستداران و همدستان رژيم كه تداوم و بقا، استحاله و آرايشگري همين رژيم را اراده كرده‌اند. اين رژيم در تماميتش زشتي و سوء بزرگ زمانه است (كل‌سوء). در‌مقابل آن كل خير است، كل زيبايي، كل رهايي و رستگاري كه در يك‌كلام عبارت است از ارتش آزادي آن هم در پرتو انقلاب مريم، كه براي رسانيدن و نيل اين ارتش به‌مقصد نهاييش صورت گرفت.

براي ما مجاهدين كه بيش‌از سه‌دهه در درياي رنج و خون در ديكتاتوريهاي شاه و شيخ شناور بوده‌ايم، تسبيح و شناي ايدئولوژيكي روز فطر و دعاي آن بسيار جاذب و پرمعناست. چرا كه اين «كل خير» در‌برابر آن كل‌شر و سوء قرار دارد: ذخراً و شرفاً و كرامتاً و مزيدا. سرمايه‌يي، شرفي، بزرگداشتي و زيادتي بر هر‌مجاهد خلق و تمامي مجاهدين خلق ايران. در آن روز كه تأسيس شدند، در آن روز كه سلاح بر دوش كشيدند، در آن روز كه بنيانگذارانشان به‌شهادت رسيدند، در عاشوراي مجاهدين (روز اشرف و موسي)، در روز فروغ جاويدان، در روزي كه مريم را به‌عنوان مسئول اول برگزيدند و در روزي كه خواهر نسرين را همرديف او شناختند. چه روزگار و چه تاريخچهٌ پرفراز و نشيبي، تا آن نقطه‌يي كه اين مقاومت به معرفي مريم، به‌عنوان رئيس‌جمهور دوران انتقال، رسيد. اين است داستان رودي خروشان و داستان نسل به‌خون شستهٌ بيشماران…

بله در اين فطر، به‌حق جا دارد كه باز‌هم بخوانيم: اللهم اهل‌الكبريا والعظمه. از خداي صاحب كبريا و سرچشمهٌ همهٌ عظمتها و ارزشها، اهل جود و جبروت، اهل بخشندگي و سلطه و اقتدار، صاحب عفو و رحمت، صاحب تقوا و مغفرت بخواهيم كه به‌حق امروز، روزي كه آن را  بازگشتگاهي براي مسلمانان قرار داده است، روز سرنگوني و نابودي دشمنان خودش و دشمنان مردم ايران و پيروزي ارتش آزادي و مجاهدين را هر‌چه نزديكتر سازد (الهي آمين). آخوندهاي خميني‌صفت نه‌فقط دشمن مردم ايران بلكه تيــره‌تــريــن، تــباهــتريــن و سياهترين لكه بر دامن اسلام حقيقي، انقلابي و مردم‌گرا هستند، اسلام محمدي، علوي، فاطمي و حسيني. به‌همين دليل جهاد با آنها و برانداختن آنها فضليت بسيار بزرگي است: ذخراً شرفاً، كرامتاً و مزيدا. چون در يك كلام آخوندها حاملان تماميت سوء، پليدي و زشتي هستند.

اين‌روزها چنان‌كه مي‌دانيد در سراسر دنيا خبرهاي زيادي هست، در منطقه، در آمريكا، در ايران، اما در اين‌ميان موجي كه نمايش فيلم سنگسار در كشورهاي مختلف ايجاد كرده است، جاي خاص خود را دارد. فيلمي كه براي اولين‌بار صحنهٌ سنگسار در داخل ايران را براي مردم دنيا برملا مي‌كند.

از ديد خميني و رژيمش و آخوندهاي خميني‌صفت و همهٌ اضداد اسلام انقلابي و مردم‌گرا، اسلام يعني همين! بگذريم كه اين سنگسار در مقايسه با شكنجه‌هاي مجاهدين و به‌خصوص زنان مجاهد خلق، چيزي نيست. ولي كيست كه اين فيلم را ببيند و در خود نپيچد و نخواهد از عمق جان و جگر فرياد بكشد. واي بر سنگدلان و سنگين‌دلان.

اين تازه چيزي است كه رژيم در ملأعام انجام مي‌دهد. اما از شكنجه‌هاي مجاهدين در شكنجه‌گاههاي رژيم كه نمي‌شود فيلم برداشت. با اين همه، همين فيلم سنگسار براي نشان‌دادن طينت اين رژيم پليد به‌اندازهٌ كافي گويا است.

يادتان هست روزي كه خميني با قاضي‌القضاتش پشت تصويب لايحهٌ قصاص بودند، نشريهٌ مجاهد آشكارا و با تيتر درشت آن را نه‌فقط ضداسلامي، بلكه يك «لايحهٌ ضدانساني» معرفي كرد. در خرداد سال60، خميني كه سخت از اين تيتر نشريهٌ مجاهد گزيده شده بود در يكي از سخنرانيهايش تيغ بر كف، تكرار مي‌كرد كه بله اسلام را  ضدانساني خطاب مي‌كنند. البته چون هنوز در آن ايام از مجاهدين چشم مي‌زد، در سخنراني از مجاهدين صريحاً اسم نبرد و به‌جاي آن به‌مصداق به‌در مي‌گويند كه ديوار بشنود، به‌جبههٌ ملي آن‌روزگار اشاره كرد. اما نشريهٌ مجاهد در سراسر ايران در ابعاد 500 ـ 600هزار نسخه، توزيع مي‌شد و همه مي‌دانستند كه مجاهدين اين لايحه را فراتر از  ضداسلامي، «ضد‌انساني» مي‌دانند. بله، به همين دلايل مي‌گفتيم مرگ بر ارتجاع. و حالا جالب اين است كه بعداز انتخاب رئيس‌جمهور جديد ارتجاع، سنگسار و تروريسم بيشتر شده كه كمتر نشده است.

راستي كه اين آخوندها عجب موجودات رذل و پليدي هستند. از يك‌طرف نان تشيع و باب اجتهاد را مي‌خورند. ازطرف ديگر انگار نه‌انگار كه احكام (و به‌خصوص حقوق جزا و جزائيات) مشمول همين اجتهاد است و ديناميسم دارد.

اصلاً اجتهاد براي چيست؟ براي انطباق اصول و احكام با شرايط متغير. تضمين‌كنندهٌ پويايي و ديناميسم اسلام و قرآن. و الا چه نيازي به باب اجتهاد و رساله و تقليد بود؟ اصول و احكام كلي و ثابت (مثل ركعتهاي نماز و مبطلات آن) كه از قبل مشخص بود و با اجتهاد چيز جديدي به آنها اضافه نمي‌شود. اگر  اجتهاد نبود، ديگر چه نيازي به  تقليد در فروع و شرايط متغير و مرجع تقليد بود؟

 اين همه در فضيلت سورهٌ قدر گفته شده و اين كه حتي مستحب است به هنگام وضو گرفتن خوانده بشود، چون به‌اندازه‌گذاري و ديناميسم مربوط است، چون به گذار از مراحل كمي و رسيدن به جهش و رشد كيفي مربوط است، رمز ماندگاري و جواني قرآن و اسلام انقلابي است. آخر يك اسلام فعال، پويا و رزمنده و انطباق‌يابنده (به‌مفهوم تكاملي آن) داريم و يك اسلام متحجر خشك ارتجاعي.

راستي شنيدم كه امروز رئيس‌جمهور ارتجاع هم صحبت از تحجر و واپسگرايي مي‌كند! ببينيد كه مجاهدين با مجاهدت و فداكاري خود كار را به‌كجا رسانده‌اند كه برخلاف خميني، كه ما را از به‌كاربردن كلمهٌ ارتجاع پرهيز مي‌داد و مي‌گفت «نگوييد ارتجاع»، حالا «خط‌امام» زهرخورده و همان جرثومه‌هاي واپسگرايي و ارتجاع ناگزير به بازي با اين كلمات روي آورده‌اند تا  قافيه را نبازند(1).

در تشيع و اسلام انقلابي و در اسلام مجاهدين، نخستين ويژگي پويايي و ديناميسم آن است. اسلام يك شريعت خشك و منجمد نيست. اگر اين دين مربوط به هزاره‌هاي پيشين است، خوب ديگر چرا بايد به آن چسبيد؟ ولش كنيد. بنابراين، از مرتجعان بايد پرسيد چرا از يك‌طرف نان اجتهاد را مي‌خوريد و از‌طرف ديگر سنگسار مي‌كنيد و در ملأ‌عام تازيانه مي‌زنيد. آخوندها جنايتهاي خود را به‌نام اسلام  به جهان معرفي مي‌كنند. ضمناً همه مي‌دانند كه اين كارها هدف غاييش ايجاد رعب اجتماعي و سياسي است، عجبا، اگر اسلام اين است، پس بفرماييد ارتجاع و جاهليت چيست؟ پس قساوت و سنگدلي را تعريف كنيد. اگر راست مي‌گوييد يك نمونه از حضرت علي يا پيغمبر بياوريد كه اين كار را كرده باشند، چون سنگسار اصلاً مجازات اسلامي نيست. بسياري از مجازاتهاي آن روزگار ريشه در قوانين تلمود دارد يا مثل اين‌يكي سوابقش به‌يهوديت برمي‌گردد. وانگهي، چطور است كه آخوندها از آخرين دستاوردهاي فني، علمي و حرفه‌يي و تخصصي پايان قرن بيستم استفاده مي‌كنند، اما جزائيات و قصاص رژيمشان متعلق به‌هزاره‌هاي پيشين است؟ از آخوندها بپرسيد چرا دنبال موشكهاي ميان‌برد و دور‌برد و سلاحهاي شيميايي و اتمي و ميكروبي هستيد و دنبال همان چرخ و چاه و اسب و منجنيق نيستيد؟ چرا از يك‌طرف، براي بقاي رژيم خود از كيسهٌ ملت ايران، از آخرين پيشرفتهاي فني و تخصصي مربوط  به‌فازهاي پاياني دوران رشد سرمايه‌داري استفاده مي‌كنيد؟ اما ازطرف ديگر تابع جزائيات هزاره‌هاي پيشين مثل سنگسار هستيد و دست‌و‌پا مي‌بريد؟ يا از روي بلندي پرتاب مي‌كنيد؟ كدام را باور كنيم؟

اين آخوندها تا دههٌ سي و چهل و سالهاي1350 ريش‌تراشيدن را هم حرام مي‌دانستند. خميني به‌صراحت اين را مي‌گفت. حتماً يادتان هست برخي از آخوندها تلفن، ماشين، قطار و راديو و تلويزيون را هم حرام مي‌دانستند. نه‌حرفهاي تلويزيون، بلكه خود دستگاه تلويزيون را هم حرام مي‌دانستند. چون‌كه اگر ملاك حلالي و حرامي حرفهايي كه زده مي‌شود، باشد؛ تلويزيون رژيم از هر تلويزيوني حرامتر و ننگ‌آلود‌تر است. چون لكه‌يي بر دامن قرآن و اسلام است، ارتجاع و شرك و جاهليت را تبليغ مي‌كند. مجاهدين براي همينها در‌‌برابر آخوندها به‌پا خاسته‌اند. دليل خُلّص ايدئولوژيكي، در وراي همهٌ دلايل سياسي و اجتماعي، براي مبارزهٌ عنصر مجاهد خلق با حاكميت آخوندي همين است كه خميني و رژيمش بدترين لكه بر‌دامان اسلام است. دليلي افزون بر دلايل سياسي و اجتماعي كه به پليدي و نجس بودن اين رژيم در تماميتش مربوط مي‌شود. اين است مفهوم «كل‌سوء» و «كل‌شر». مجاهد از همه مي‌پرسد شاخص اسلام حضرت علي است يا مرتجعان خوارج؟ امام حسين است يا يزيد؟ ائمهٌ اطهار هستند يا خلفاي جبّار؟

خُب، حالا ما در‌مورد آخوندها كدام را باور كنيم؟ سطح توليد و قواي مولدهٌ يك‌هزار و چهارصدسال پيش را باوركنيم يا اين روزگار را؟

مگر خميني نبود كه  در سال41 در‌برابر اصلاحات بورژوايي شاه با حق رأي زنان مخالف بود؟

شاه مي‌خواست در چارچوب يك رژيم بورژوايي وابسته، عمر رژيمش را طولاني كند و كرد. بنابراين دربار بوروژا‌ـ‌ملاك بعد‌از يك‌دهه كه از كودتاي 28مرداد گذشت، به‌جانب سرمايه‌داري وابسته و آن هم وابسته به آمريكا ميل كرد. به‌طور صوري شعار اصلاحات ارضي و آزادي زنان و اعطاي حق رأي‌ به‌زنها را مي‌داد و خميني مخالف هردو بود. بسياري از دانشجويان مترقي در آن اوايل اطلاعيه‌هاي خميني را در دانشگاه آتش مي‌زدند. مخالفت خميني با شاه از اين موضع بود كه مي‌گفت دادن حق رأي به زنها فتنه و فساد را زياد مي‌كند و جنبش دانشجويي از خميني مي‌خواست كه با استبداد و وابستگي اعلان مخالفت كند. البته وقتي خميني به‌حاكميت رسيد، ديد هوا پس است، عقب نشست و فرصت‌طلبانه در‌برابر حق‌رأي زنان كوتاه آمد. زنان ايران در انقلاب ضدسلطنتي سهم خود را ادا كرده بودند. قبل‌از آن زنان پيشتازي كه در چارچوب سازمانهاي انقلابي راهي محبسها و شكنجه‌گاهها شده بودند، راه را باز كرده بودند (ياد مجاهد شهيد فاطمهٌ اميني به‌خير).

خميني در مورد اصلاحات ارضي و تقسيم زمين بين دهقانان هم به‌طور اصولي مخالف بود. مقايسه‌ كنيد با شعار مجاهدين كه از روز اول بنابر اظهار‌نظر صريح ائمهٌ اطهار اين بود كه الزرع للزارع… محصول مال كسي است كه روي زمين كار مي‌كند.

همين آخوندها، آخوندهاي مرتجع خميني‌صفت، با مدرسه رفتن دخترها در زمان ما مخالف بودند، در دههٌ بيست و سي.

به‌قول پدرطالقاني، همينها با تفسير قرآن هم مخالف بودند. قرآن فقط براي قبرستانها بود. در‌حالي‌كه قرآن اين همه مي‌گويد: تدبر، تعقل، فكر كردن و…

پس ما با رژيمي مواجه هستيم كه در آستانهٌ قرن بيست‌ويكم، از بيت‌المال و كيسهٌ مردم ايران، همهٌ دستاوردهاي فني و تخصصي را براي بقاي خودش در حاكميت به‌خدمت مي‌گيرد و اين‌طوري نيست كه مثلاً براي يك تهاجم نظامي دنبال اسب و استر بگردد. اين‌طوري نيست كه پيامهايش را فقط ازطريق منبر بدهد. بلكه علاوه‌بر منبر و همهٌ وسايل سنتي، از ماهواره هم استفاده مي‌كند.

كمااين‌كه از ماه گذشته براي مقابله با برنامهٌ ماهواره‌يي سيماي مقاومت با يك بودجه و انرژي كلان برنامهٌ جام‌جم را راه انداختند. در اين برنامه‌ها هيچ اصل و سنت آخوندي نيست كه براي مشتري جمع‌كردن نقض نكرده باشند. آن‌قدر هم در اين كار پيش رفتند كه روزنامهٌ جمهوري اسلامي نوشت آقا چه‌خبر است كه خانم گوينده در كانالهاي تلويزيون داخل كشور با مقنعهٌ سياه مي‌آيد، اما در جام‌جم با شكلها و ادا و اطوار زننده ظاهر مي‌شود. چه‌خبر است كه به‌جام‌جم كه مي‌رسد مقنعهٌ دختران دانش‌آموز مدرسه‌ها را ـ‌با توصيفاتي كه روزنامه نوشته‌ـ از سرشان بر‌مي‌دارند و براي ضبط برنامه‌ها به‌صور غربي‌پسند ظاهر مي‌شوند. چه‌شده كه بسياري از آهنگها و نوازندگيها و آوازهايي كه براي تلويزيون در داخل كشور ممنوع است، در برنامهٌ ماهواره‌يي كه براي صدور به خارج است، اشكالي ندارد.

بگذريم كه حتي نامگذاري «جام‌جم» خودش لگدي به‌قبر خميني است كه به‌قول خودش با‌همهٌ علائم و عناوين «شاهين‌شاهي» مخالف بود! البته اين در دنياي دجاليت آخوندها چيز تازه‌يي نيست و براي جلب قلوب در غرب ناگزيرند اين‌طوري تظاهر كنند. اما در داخل كشور سنگسار و  دست بريدن و پا‌بريدن و شلاق‌زدن و آن لايحهٌ قصاص كه مجاهدين از روز اول ‌آن را لايحه‌يي ضدانساني خواندند، هم‌چنان ادامه دارد.

اين حكمهاي شلاق زدن و سنگسار را ‌چه كسي داده است؟ كدام مرجع؟ كدام ملا؟‌ كه آن را به‌عنوان جزاي اسلامي معرفي مي‌كنيد. لعنت‌خدا بر‌او باد و بر‌آل‌خميني و هر‌كس چنين كند و چنين بگويد. پس سنت پيامبر و حضرت علي و باب اجتهاد، محكم و متشابه و ديناميسم اسلام و قرآن چه شد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر