با یاد مجاهد شهید مهدی جلالیان
- زندگینامه شهیدان
- 1396/05/15
محل تولد: قزوينشغل: دانشجوسن: 31تحصیلات: -محل شهادت: تهرانتاریخ شهادت: 0-5-1367محل زندان: -
زندگینامه شهید
نام: مهدی جلالیان
محل تولد: قزوین
سن: ۳۱سال
تحصیلات: دانشجو
زندانی زمان شاه: ۳سال در سال۵۴ در زندان قصر
تاریخ شهادت: قتلعام ۶۷
محل شهادت: تهران
نحوه شهادت: حلق آویز
مجاهد شهید مهدی جلالیان فرزند علی جلالیان یکی از افراد شناخته شده و مورد احترام مردم قزوین میباشد که در سال۱۳۲۷ در این شهر به دنیا آمد.
دوران دبستان و دبیرستان را در زادگاهش قزوین پشت سر گذاشت و وارد دانشگاه شد.
با ورود به دانشگاه با فعالیتهای سیاسی آشنا شد و با مجاهد شهید علی تاب (صابری) همکاری نزدیکی داشت.
ارتباط با مجاهدین و آشنایی با زندگینامه بنیانگذاران و بهخصوص شهادت رضا رضایی و علی میهندوست، مهدی را بهشدت متحول کرد و تصمیم گرفت به هر قیمتی و از هر طریقی که شده خود را به سازمان مجاهدین وصل کند. وی این خواسته را به صراحت به دوستانش بیان میکرد.
نهایتا مهدی بهخاطر فعالیتهای سیاسی و هواداری از سازمان مجاهدین در سال۱۳۵۴دستگیر و چند سالی در زندان قصر در اسارت بود و در آنجا به آرزویش که وصل به سازمان بود رسید
یکی از بستگان و دوستان مهدی نقل کرده است:
«سال ۵۴ بعد از ضربه اپورتونیستها به سازمان برای ملاقات مهدی همراه خانواده به زندان قصر رفتیم ولی گفته شد که مهدی امروز نمیتواند برای ملاقات بیاید و حالش خوب نیست ما چیزی متوجه نشدیم اما هفته بعد که ملاقات مهدی رفتیم مهدی بهصورت ۴دست و پا برای ملاقات آمد و معلوم شد در اعتصاب غذا هستند من آنموقع نفهمیدم موضوع چیست ولی بعد که موضوع ضربه اپورتونیستی برایمان روشن شد فهمیدیم که مهدی از جمله نفرات سازمان بودند که آنموقع علیه این جریان اعتراض کرده و... و دست به اعتصاب غذا زده بودند واز طرفی از بس توسط ساواکیهای شاه و بازجویان کمیته مرکز تحت شکنجه قرار گرفته بود که نمیتوانست را برود.
مهدی برای دوستانش تعریف میکرد مرا با طناب آویزان کردند برگهها و کاغذهایی را به من نشان میدادند تا مرا خام کرده اطلاعاتم را بهدست بیاورند. سادهترین شکنجه خاموش کردن سیگار ساواکیها و بازجویان شاه بر بدنم بود اما این سوزاندن با سیگار با شکنجه شدن کابل قابل مقایسه نبود و ما ترجیح میدادیم با سیگار بسوزیم تا کابل بخوریم».
همچنین مجاهد شهید علی تاب هم پروندهیی و از صمیمیترین دوستان مهدی برای هم بندیهایش نقل میکرد که مهدی جزئیات شکنجههای ساواک را که بارها و بارها علیه او اعمال کردهاند برای او اینطور بیان کرده است:
«هر بار من تا ۳۰ -۴۰ ضربه شلاق را میتوانستم بشمارم اما از آن به بعد چون از مغز سر تا تمامی استخوانهایم ضربه و شوک کابل را حس میکردم شمارش کابل یادم میرفت».
همزمان با انقلاب ضدسلطنتی علیه دیکتاتوری شاه، مهدی نیز همراه با سایر زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد.
وی بعد از انقلاب از جمله مسئولان تشکیلات قزوین و پس از تشکیل جنبش ملی مجاهدین، در موضع یکی از مسئولان این جنبش ایفای مسئولیت میکرد در اواخر سال۱۳۵۸ به تهران و به بخش نشریه منتقل شد و تا زمان دستگیری از کادرهای برجسته و فعال تشکیلات مجاهدین در تهران بود
یکی از دانشجویان و دوستان مهدی گفته است:
«من از زمان دانش آموزی و دانشجویی در زمان شاه در ارتباط با مجاهد شهید قاسم جباری بودم. بعد از انقلاب که قاسم جباری مسؤل جنبش ملی مجاهدین در قزوین بود من را به مجاهد شهید مهدی جلالیان وصل کرد. خیلی از مهدی بهویژه در زمان زندانی بودنش در زمان شاه تعریف میکرد و میگفت پایداری و مقاومت در برابر شکنجههای ساواک و مواضع درست در برابر راست ارتجاعی و اپورتونیستها را باید از مهدی یاد گرفت او در زندان الگو و نمونه بود
پس از پیروزی انقلاب که مجاهدین خانه پیشآهنگی سابق در قزوین را بهعنوان جنبش ملی مجاهدین گرفتند اصلیترین محل استقرار و تجمع مجاهدین و مراجعه مردم و هواداران به این محل بود.
مهدی در آن مقطع مسئول انتشارات سازمان در قزوین بود و درعینحال دانش اموزان ابهر و خرمدره را تغذیه میکرد و برایشان کتاب و اطلاعیه و انتشارات سازمان را میفرستاد.
یکی از فعالیتهای اجتماعی مجاهدین کمک و همیاری به کشاورزان در جمعآوری محصولاتشان بود. یادم هست که در اوایل تابستان ۵۸ فصل دروی گندم همزمان با ماه رمضان بود و بچههای مجاهدین با دهان روزه در گرمای تابستان قزوین شرکت میکردند و تأثیر زیادی روی مردم میگذاشتند.
یکی از کشاورزان از رفتار مهدی که بهعنوان مسؤل اکیپ بود تأثیرات شگرفی گرفته بود و همواره درباره مهدی میگفت: پسر آقای جلالیان مظهر فداکاری و اخلاق و نجابت است و خیلی او را دوست داشت.
مهدی در همان سال۵۸ بهدلیل شایستگیهای انقلابی که داشت به تهران منتقل شد و دیگر کمتر او را میدیدم ولی همواره در ذهن و ضمیرم جا داشت و خبرهایش را دنبال میکردم».
مهدی قهرمان یکبار در اوایل سال۱۳۵۹ به جرم خبرنگار روزنامه مجاهد دستگیر شد خلاصه این دستگیری از زبان یکی از همکارانش به این شرح است:
«روز جمعه به حوزه انتخابیه ۲۴ تکیه پایین تجریش رفتیم. مهدی جلالیان، کارت خبرنگاری مجاهد داشت و خبرنگار تیم ما بود.
در حال فیلمبرداری و ضبط یکی از تقلبات نجومی پاسداران در انتخابات بودیم، پاسدار داد زد اینها توطئه میکنند، دارند ضبط میکنند که بعداً ما را دستگیر و به اوین بردند
آخوند بازجویی گفت میخواستید آتوی سیاسی بگیرید و در روزنامهتان چاپ کنید. نه ما این کار را نمیکنیم. و شما باید بمانید و بپوسید. شب کچویی برای بازجویی آمد که ما او را پس زدیم و گفتیم تو صلاحیت نداری و نهایتاً با فشارهای سازمان و اعتراضات مختلف من و مهدی پس از سه روز آزاد شدیم».
مهدی جلالیان اوایل سال۶۱ در تهران دستگیر و به زندان اوین منتقل شد و بعد از ۶ماه انفرادی در زندان اوین به ۱۵سال حبس محکوم و به قزلحصار منتقل در آنجا مهدی را شناختند و مجدداً به اوین منتقل شد بعد از آن حدوداً یکسال در انفرادی اوین بود و اواسط سال۱۳۶۴ به زندان قزوین منتقل شد.
مهدی قهرمان وقتی وارد بند شده بود بهرغم اینکه بهدلیل شکنجههای دو نظام شاه و شیخ ساواکیها و پاسداران تا سر حد مرگ بهلحاظ جسمی خیلی ضعیف شده بود، اما با تلاش بسیار تشکیلات بند را راهاندازی کرد. بهدلیل سطح تشکیلاتی و شناختهشدگیاش توسط زندانیان، مقبول همه بود. وی به این ترتیب تشکیلات مخفی سازمان در بند۴ را فعالانه بهراه کرد و خط وخطوط را به نفرات میرساند. بهمین دلیل بند ۴ یک تشکیلات منسجم داشت.
برادرش اصغر جلالیان میگوید:
«آخرین دیدار با مهدی نوروز سال۱۳۶۴ بود که برای ملاقات به همراه مادرم به زندان اوین رفته بودیم. قرار شده بود که به اعضای درجه یک خانواده ملاقات بدهند که من همراه مادرم به ملاقات مهدی رفتیم با ایما و اشارهای که با برادرم داشتم متوجه شدم وی مدت یکسال است که در انفرادی میباشد. وی بسیار ضعیف و رنجور شده بود ولی روحیهاش مثل همیشه عالی و تشویق به استمرار مبارزه علیه خمینی ضدبشر بود».
مهدی به همراه برادرش هادی که یکی از دانشآموزان پرشور و میلیشیای مجاهد خلق بود در حالی که در حال سپری کردن دوران محکومیت خود در زندان چوبیندر قزوین بودند در خرداد ماه سال۶۷ ملاقاتشان قطع میشود پاسداران خمینی در جواب خانواده میگویند زندانیان به تهران منتقل شده و (حدود ۵۰تن از زندانیان سیاسی قزوین) به اوین منتقل شدهاند ولی وقتی به اوین مراجعه میکنند متوجه میشوند که آنها به گوهردشت برده شدهاند و ممنوع ملاقات هستند.
سرانجام مهدی در مرداد ۶۷ در ادامه قتلعام های سال۶۷ که بیوقفه ادامه داشت سربدار شد و به عهدش با خدا و خلق وفا کرد
اوایل آبان سال۱۳۶۷ از طرف دادستانی قزوین پدر و مادران زندانیان را صدا کرده و خبر اعدام فرزندشان را ابلاغ کردند دژخیمان دادستانی در جواب خانوادهها گفتند اینها باید مصاحبه تلویزیونی میکردند ولی قبول نکردند و بنابه حکم خمینی کسی که مصاحبه نکند حکمش اعدام است و... .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر