۱۴۰۲ مرداد ۱۴, شنبه

به یاد مجاهد شهید طهمورث رحیم نژاد از پیشتازان دلیر جنبش علیه دیتکتوری شاه وشیخ از گرگان

 به یاد مجاهد شهید طهمورث رحیم نژاد از پیشتازان دلیر جنبش علیه دیتکتوری شاه وشیخ از گرگان

مجاهد شهید طهمورث رحیم نژاد
مجاهد شهید طهمورث رحیم نژاد

محل تولد: گرگان
شغل: استادیار دانشکده کشاورزی
سن: 40
تحصیلات: فوق لیسانس
محل شهادت: گرگان
تاریخ شهادت: 0-8-1368
محل زندان: -

 

زندگینامه شهید


زندانی زمان شاه: ۱۳۵۴ / ۳سال

نحوه شهادت: تیرباران

طهمورث رحیم نژاد در سال۱۳۲۷ در گرگان به‌دنیا آمد، دوره ابتدایی و دبیرستان را در گرگان گذراند و بعد از اخذ فوق‌لیسانس استادیار دانشکده کشاورزی گرگان شد.

سالهایی که او در دانشگاه درس می‌خواند مصادف بود با تهاجمات دیکتاتوری شاه علیه جنبش‌های انقلابی که مشی مبارزه مسلحانه را در پیش گرفته بودند که دامنه این جنبش به مشهد و شمال ایران از جمله گرگان هم کشیده شده بود. مشخصاً در محدوده مشهد تا گنبد و گرگان گروه والعصر که از سازمان مجاهدین حمایت می‌کرد فعال بود.

طهمورث به‌دلیل پخش و توزیع زندگی‌نامه‌های بنیانگذاران شهید و جزوات مربوط به سازمان در سال۵۴ توسط ساواک شاه دستگیر شد و زیر شکنجه‌های وحشیانه ساواک قرار گرفت به‌طوریکه تا ماهها بعد از آزادی از زندان روی تخت و به شکم می‌خوابید زیرا پشت وی را با روغن سوزانده بودند. با این حال طهمورث با جسارت و شجاعت و روحیه بسیار بالا در برابر دژخیمان این مرحله را با سرفرازی طی کرد و پس از سه سال اسارت مانند سایر زندانیان مجاهد با قیام مردم در سال۵۷ از سیاه‌چال‌های ساواک آریامهری آزاد شد.

وی پس از آزادی از زندان به‌طور فعال در قیام مردم علیه نظام شاهنشاهی شرکت داشت.

طهمورث بعد از انقلاب ضدسلطنتی در جنبش ملی مجاهدین که در گرگان تشکیل شده بود مسئولیتهای مختلفی را عهده‌دار شد. از جمله وی نقش ارزنده‌ای در آموزش و سازماندهی میلیشیا داشت و از فرماندهان رژه با شکوه میلیشیا در سال۵۸ در گرگان بود.

یکی از نزدیکان و همرزمان طهمورث در رابطه با مبارزات و فعالیت‌های وی این‌طور نوشته است:
«طهمورث استادیار دانشگاه کشاورزی گرگان بود. او بعد از آزادی از زندان، دوستان و جوانان فامیل که حدوداً سی نفر و اکثراً دانش‌آموز بودیم را دور هم جمع می‌کرد. ما را به کوهنوردی می‌برد و آموزش خودسازی به ما می‌داد.
کتابهای شهیدان سازمان از جمله مجاهدین شهید فاطمه امینی، مهدی رضایی و رضا رضایی را به شکل جزوه می‌داد تا بخوانیم. آیات قرآن را به شکل سرود برایمان می‌خواند و آموزشی برایمان توضیح می‌داد. به این ترتیب او پایه‌های مجاهد شدن را به ما آموخت.
در بهار سال۶۰، رژیم خمینی به‌منظور یک پایه کردن نظام ارتجاعی‌اش قصد داشت شکافها را بسته و تمام جریانهای سیاسی، حتی بنی صدر که آن موقع رئیس‌جمهور رژیمش بود را حذف کند.
سازمان مجاهدین برای این‌که از آخرین قطرات آزادی تا جایی که مقدور است، استفاده کند، و برای این‌که از انحصار طلبی خمینی جلو گیری نماید، تظاهرات گسترده‌یی توسط هواداران مجاهدین خلق در تهران و شهرستانها برپا کرد.
به خوبی به یاد دارم که حوالی بعدازظهر روز ۲۹خرداد۶۰ در «چهارراه میدان گرگان» بودیم که پاسداران وحشیانه به تظاهرات مسالمت‌آمیز سازمان حمله کرده و قبل از همه طهمورث را به‌عنوان فرمانده صحنه دستگیر کردند.
همان روز و بلافاصله طهمورث را به زندان بردند. دیگر خبری از طهمورث نداشتیم. حتی پدر و مادر و سایر اعضای خانواده هم از او خبری نداشتند. پس از آن شرایط ایران عوض شده و زندانهای خمینی جلاد مملو از مجاهدین و مبارزینی بود که در مقابل استبداد مذهبی و در قفای آزادی ایستادگی می‌کردند.
بعد از مدتی مطلع شدم که طهمورث را به زندان انفرادی برده و در این مدت تحت شکنجه‌های وحشیانه قرار گرفته بود.
سالها از این خانواده مجاهدپرور بی‌اطلاع بودم تا این‌که در سال۶۷ و قبل از عملیات فروغ جاویدان خبری دریافت کردیم که طهمورث از زندان آزاد شده و قرار است به منطقه بیاید. مدتی گذشت ولی از او خبری نشد.
با خانه پدری طهمورث تماس گرفته و سراغ او را گرفتم. می‌خواستم ببینم علت نیامدن او به منطقه چه بوده است.
وقتی از پدر سؤال کردم او با صبوری و متانت اما با شجاعت به من گفت: طهمورث رفت!
با تعجب پرسیدم: کجا رفت؟! آیا نزد ما آمده است؟!
پدر گفت: نه رفت پیش بقیه!
گفتم: کجا؟!
گفت: رفت پیش ترانه و تهمینه.
آنقدر این پدر با افتخار و شهامت این جملات را بر زبان می‌راند که فکر نمی‌کردم منظورش شهادت است.
من که طاقت این همه درد و هجران را برای او نداشتم، بغض گلویم را فشرد، گریه کردم و گفتم او که در زندان بود و…!
پدر گفت: با این‌که طهمورث را از زندان آزاد کرده بودند اما پاسداران آمده و او را به زندان سپاه گرگان بردند و بلافاصله او را همانجا تیرباران کردند.
من از شنیدن این خبر، گریه می‌کردم، پدر گفت: چرا گریه می‌کنی؟! بخند و خوشحال باش!
به او گفتم برادر مسعود گفته‌اند انتقام خون شهیدان را می‌گیریم. او با شجاعت و با صدای بلند خندید و گفت: «قربانش برم. به او بگو اصلاً غصه ما را نخورد. اصلاً ناراحت نباشد. همه دنیای فدای یک تار موی او».
آری، طهمورث قهرمان که پس از ۵سال شکنجه و زندان در سال۶۶ آزاد شده بود، در جریان قتل‌عام توسط دژخیمان گرگان دستگیر می‌شود و به سایر یاران سربدارش می‌پیوندد.

دو برادر طهمورث به نامهای فریدون و عزیزالله، دو خواهر وی به نامهای ترانه و تهمینه، هم‌چنین همسر برادرش (عزیزالله) فریبا آجیلی و همسر خواهرش (تهمینه) طه میر صادقی از شهدای سرفراز مجاهدین خلق ایران هستند.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر