اشرف، اسطوره فناناپذیر
چند سال پس از آن سحرگاه خونین، چند سال پس از قتلعام شقاوتبار 52 قهرمان اشرفی و گروگانگیری7تن دیگر، نیازی به یادآوری آنچه آن روز گذشت، نیست؛ همه بیش و کم از آن خبر دارند. اما بسیار ضروری است که ببینیم دشمن ضدبشری چرا به آن جنایت شنیع دست زد؟ چه اهدافی را دنبال میکرد؟ و آیا به اهداف خود رسید؟ این واقعه که سرکردگان رژیم آن را راهبردی تلقی کردند، چه پیامدهایی داشت و چه تأثیری بر روند تحولات گذاشت؟ و سرانجام پس از چند سال از این واقعه مجاهدین و مقاومت ایران در کجا و رژیم آخوندی در چه نقطه و در چه موقعیتی است؟
تقریباً بلافاصله پس از قتلعام دهم شهریور، بالاترین سرکردگان رژیم، از سرلشکر پاسدار قاسم سلیمانی سرکرده نیروی تروریستی قدس، تا پاسدار نقدی سرکرده بسیج آخوندی، تا پاسدار سلامی، جانشین سرکرده سپاه پاسداران تا آخوند علوی وزیر اطلاعات رژیم و سایرین… یکی پس از دیگری به صحنه آمدند و بر اهمیت و ویژگی راهبردی واقعه اشرف تأکید کردند و آن را مهمتر از عملیات فروغ جاویدان، یا به قول خودشان عملیات مرصاد شمردند و بار دیگر به خود وعده دادند که کار مجاهدین تمام است.
قتلعام اشرف، از جهات مختلف، یادآور قتلعام 30 هزار زندانی سیاسی در سال67 است؛ مهمتر از همه اینکه علت کشتار67، خوردن زهر آتشبس توسط خمینی بود. روح پلید شیطان بهخوبی دریافته بود که تنها با شوکی به بزرگی قتلعام 30هزار زندانی سیاسی، میتواند رژیمش را از آن مهلکه برهاند.
خامنهای پلید نیز در آستانه خوردن زهر هستهیی، با الگوبرداری از خمینی، درصدد برآمد با قتلعامی دیگر، از این گردنه عبور کند، همزمانی این واقعه با برانگیختگی جهانی علیه کشتار شیمیایی دیکتاتور دستنشانده رژیم در سوریه و اقدام نظامی بینالمللی که در آن مقطع، قطعی مینمود؛ همچنین اوجگیری قیام مردمی در عراق علیه مالکی، بر ضرورت و فوریت جنایتی که ولیفقیه در اشرف مد نظر داشت، ضریب میزد؛ بهویژه که او حساب کرده بود، با این کشتار و با این تیر، به گمان خود، چند نشان بزند و مهمتر از همه مجاهدین را کمرشکن کند و از دور خارج سازد و به این ترتیب از کمند تنها نیروی هماورد خود، که منشأ اصلی خیزشها در داخل کشور و منبع الهام و انگیزه مردم عراق و منطقه میباشد، رهایی یابد. به عبارت دیگر، قتلعام جنایتکارانه اشرف، بهرغم آنچه مینمود، در عمق، تدافع هراسناک رژیم در مواجهه با چشمانداز سرنگونی بود و ذوقزدگی آخوند ـ دژخیمان حاکم و جست و خیز و پایکوبی نفرتانگیز آنها، گویای همین محاسبه عجولانه بود. اما دیری نپایید که تمام آن حساب و کتابهای جنایتکارانه که رژیم از چند ماه پیش از آن به تدارک سیاسی ـ تبلیغاتی آن پرداخته بود، تماماً معکوس از آب درآمد.
اکنون با گذشت اين ساليان، پس از درخشش خیرهکننده کهکشان «هزار اشرف»، پس از به صحنه آمدن و ظهور و بلوغ بیش از 300 انجمن و تشکل هواداران مجاهدین در اروپا و آمریکا، پس از تبدیل زندانهای سیاسی به کانونهای شورشی فعال که رژیم با سرکوب جنایتکارانه بند 350 اوین، با اعدامهای جمعی بلاوقفه و بهخصوص با اعدام جنایتکارانه مجاهد قهرمان غلامرضا خسروی تلاش کرد با آن مقابله کند، پس از زنجیرهیی از کنفرانسهای مقاومت ایران در کشورهای مختلف اروپا و آمریکا که هر کدام در نوع خود حادثهیی و تحولی شگرف محسوب میشود، همه و همه جهش و درخشش بیمانند مجاهدین و مقاومت ایران را، هم بهلحاظ اجتماعی و هم بهلحاظ سیاسی بهنمایش میگذارد و ارتقای موقعیت آلترناتیو دموکراتیک شورای ملی مقاومت و انسجام و استحکام آن را، بیش از هر زمان دیگر، بارز و برجسته میسازد.
شقاوت دشمن در آن جنایت بزرگ و پاکبازی قهرمانان به خون خفتهاش، نه تنها مردم ایران، بلکه مردم منطقه و همه وجدانهای بیدار در سراسر جهان را تکان داد. مردم ایران بار دیگر به عینه دیدند که چه کسانی و تا کجا بر سر پیمان آزادی ایستادهاند و خامنهای و پسماندههای خمینی تهدید رژیم منحوسشان را در کدام طرف میبینند.
جهانیان نیز دیدند که قلب تپنده پایداری در برابر استبداد دینی و پادزهر بنیادگرایی در کجا میتپد و برجستهترین اندیشمندان سیاسی اذعان کردند که جهان امروز، نیازمند مجاهدین و الگوی اشرف است و اگر اشرفی در کار نبود، ما باید کمک میکردیم که نه یک اشرف، بلکه ده اشرف ساخته شود؛ بینهیی بر صحت و حقانیت شعار هزار اشرف!
از سوی دیگر، رژیم، نه در داخل خود و نه در عراق و سوریه، به هیچیک از آنچه که میخواست، دست نیافت. امروز هر کس میتواند ببیند که شقه و تشتت در این رژیم زهر خورده، به نهایت خود رسیده، تاآنجا که باندهای رقیب یکدیگر را به جهنم حواله میدهند و به حذف فیزیکی تهدید میکنند.
در عراق، با اوجگیری قیام مردم و عشایر، دیکتاتور دستنشانده ولیفقیه ساقط گردید و همه سرمایهگذاری رژیم بر باد رفت و با فرو ریختن خاکریز عراق، رژیم آخوندی یک ضربه استراتژیک و غیرقابل جبران دریافت کرده، ضربهیی که بهزودی و خواه ناخواه دیکتاتور خونآشام دمشق را نیز به همان سرنوشت مالکی دچار خواهد کرد؛ ضربهیی که جبهه منطقهیی رژیم را متلاشی کرده و آثار آن تا لبنان و فلسطین و سراسر منطقه را در خواهد نوردید.
به این ترتیب، سحرگاه خونین 10شهریور اشرف، بهراستی واجد آثار و پیامدهای عمیق استراتژیک است، اما درست در جهت معکوس آنچه ولیفقیه جنایتکار میپنداشت؛ اشرف، از یک قطعه خاک، به پرچم هماره افراشته یک مبارزه بلاوقفه با دیکتاتوری، به تجسم آرمان آزادیخواهانه یک ملت و به اسطوره فناناپذیر یک انقلاب تبدیل شد. بذر خجسته و فزایندهیی که از آن دهها اشرف دیگر رویید و همچنان میروید و میشکفد و «هزار اشرف» را به واقعیتی محض تبدیل کرده است.
تقریباً بلافاصله پس از قتلعام دهم شهریور، بالاترین سرکردگان رژیم، از سرلشکر پاسدار قاسم سلیمانی سرکرده نیروی تروریستی قدس، تا پاسدار نقدی سرکرده بسیج آخوندی، تا پاسدار سلامی، جانشین سرکرده سپاه پاسداران تا آخوند علوی وزیر اطلاعات رژیم و سایرین… یکی پس از دیگری به صحنه آمدند و بر اهمیت و ویژگی راهبردی واقعه اشرف تأکید کردند و آن را مهمتر از عملیات فروغ جاویدان، یا به قول خودشان عملیات مرصاد شمردند و بار دیگر به خود وعده دادند که کار مجاهدین تمام است.
قتلعام اشرف، از جهات مختلف، یادآور قتلعام 30 هزار زندانی سیاسی در سال67 است؛ مهمتر از همه اینکه علت کشتار67، خوردن زهر آتشبس توسط خمینی بود. روح پلید شیطان بهخوبی دریافته بود که تنها با شوکی به بزرگی قتلعام 30هزار زندانی سیاسی، میتواند رژیمش را از آن مهلکه برهاند.
خامنهای پلید نیز در آستانه خوردن زهر هستهیی، با الگوبرداری از خمینی، درصدد برآمد با قتلعامی دیگر، از این گردنه عبور کند، همزمانی این واقعه با برانگیختگی جهانی علیه کشتار شیمیایی دیکتاتور دستنشانده رژیم در سوریه و اقدام نظامی بینالمللی که در آن مقطع، قطعی مینمود؛ همچنین اوجگیری قیام مردمی در عراق علیه مالکی، بر ضرورت و فوریت جنایتی که ولیفقیه در اشرف مد نظر داشت، ضریب میزد؛ بهویژه که او حساب کرده بود، با این کشتار و با این تیر، به گمان خود، چند نشان بزند و مهمتر از همه مجاهدین را کمرشکن کند و از دور خارج سازد و به این ترتیب از کمند تنها نیروی هماورد خود، که منشأ اصلی خیزشها در داخل کشور و منبع الهام و انگیزه مردم عراق و منطقه میباشد، رهایی یابد. به عبارت دیگر، قتلعام جنایتکارانه اشرف، بهرغم آنچه مینمود، در عمق، تدافع هراسناک رژیم در مواجهه با چشمانداز سرنگونی بود و ذوقزدگی آخوند ـ دژخیمان حاکم و جست و خیز و پایکوبی نفرتانگیز آنها، گویای همین محاسبه عجولانه بود. اما دیری نپایید که تمام آن حساب و کتابهای جنایتکارانه که رژیم از چند ماه پیش از آن به تدارک سیاسی ـ تبلیغاتی آن پرداخته بود، تماماً معکوس از آب درآمد.
اکنون با گذشت اين ساليان، پس از درخشش خیرهکننده کهکشان «هزار اشرف»، پس از به صحنه آمدن و ظهور و بلوغ بیش از 300 انجمن و تشکل هواداران مجاهدین در اروپا و آمریکا، پس از تبدیل زندانهای سیاسی به کانونهای شورشی فعال که رژیم با سرکوب جنایتکارانه بند 350 اوین، با اعدامهای جمعی بلاوقفه و بهخصوص با اعدام جنایتکارانه مجاهد قهرمان غلامرضا خسروی تلاش کرد با آن مقابله کند، پس از زنجیرهیی از کنفرانسهای مقاومت ایران در کشورهای مختلف اروپا و آمریکا که هر کدام در نوع خود حادثهیی و تحولی شگرف محسوب میشود، همه و همه جهش و درخشش بیمانند مجاهدین و مقاومت ایران را، هم بهلحاظ اجتماعی و هم بهلحاظ سیاسی بهنمایش میگذارد و ارتقای موقعیت آلترناتیو دموکراتیک شورای ملی مقاومت و انسجام و استحکام آن را، بیش از هر زمان دیگر، بارز و برجسته میسازد.
شقاوت دشمن در آن جنایت بزرگ و پاکبازی قهرمانان به خون خفتهاش، نه تنها مردم ایران، بلکه مردم منطقه و همه وجدانهای بیدار در سراسر جهان را تکان داد. مردم ایران بار دیگر به عینه دیدند که چه کسانی و تا کجا بر سر پیمان آزادی ایستادهاند و خامنهای و پسماندههای خمینی تهدید رژیم منحوسشان را در کدام طرف میبینند.
جهانیان نیز دیدند که قلب تپنده پایداری در برابر استبداد دینی و پادزهر بنیادگرایی در کجا میتپد و برجستهترین اندیشمندان سیاسی اذعان کردند که جهان امروز، نیازمند مجاهدین و الگوی اشرف است و اگر اشرفی در کار نبود، ما باید کمک میکردیم که نه یک اشرف، بلکه ده اشرف ساخته شود؛ بینهیی بر صحت و حقانیت شعار هزار اشرف!
از سوی دیگر، رژیم، نه در داخل خود و نه در عراق و سوریه، به هیچیک از آنچه که میخواست، دست نیافت. امروز هر کس میتواند ببیند که شقه و تشتت در این رژیم زهر خورده، به نهایت خود رسیده، تاآنجا که باندهای رقیب یکدیگر را به جهنم حواله میدهند و به حذف فیزیکی تهدید میکنند.
در عراق، با اوجگیری قیام مردم و عشایر، دیکتاتور دستنشانده ولیفقیه ساقط گردید و همه سرمایهگذاری رژیم بر باد رفت و با فرو ریختن خاکریز عراق، رژیم آخوندی یک ضربه استراتژیک و غیرقابل جبران دریافت کرده، ضربهیی که بهزودی و خواه ناخواه دیکتاتور خونآشام دمشق را نیز به همان سرنوشت مالکی دچار خواهد کرد؛ ضربهیی که جبهه منطقهیی رژیم را متلاشی کرده و آثار آن تا لبنان و فلسطین و سراسر منطقه را در خواهد نوردید.
به این ترتیب، سحرگاه خونین 10شهریور اشرف، بهراستی واجد آثار و پیامدهای عمیق استراتژیک است، اما درست در جهت معکوس آنچه ولیفقیه جنایتکار میپنداشت؛ اشرف، از یک قطعه خاک، به پرچم هماره افراشته یک مبارزه بلاوقفه با دیکتاتوری، به تجسم آرمان آزادیخواهانه یک ملت و به اسطوره فناناپذیر یک انقلاب تبدیل شد. بذر خجسته و فزایندهیی که از آن دهها اشرف دیگر رویید و همچنان میروید و میشکفد و «هزار اشرف» را به واقعیتی محض تبدیل کرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر