با یاد مجاهد شهید الله قلیخان جهانگیری از پیشتازان وپیشکسوتان نبرد علیه دو دیکتوری شاه وشیخ
- زندگینامه شهیدان
- 1385/11/23
محل تولد: سميرمشغل:سن: 35تحصیلات: لیسانس حقوقمحل شهادت: فارستاریخ شهادت: 25-11-1362محل زندان: -
زندگینامه شهید
زندانی زمان شاه : ۱۳۴۸تا ۱۳۵۱ /۱۳۵۲تا۱۳۵۷ (۸سال) زندانهای اصفهان، شیراز و اهواز
نحوه شهادت: درگیری
الله قلیخان جهانگیری در سال۱۳۲۷ در دیزجان سمیرم در استان فارس به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرضای اصفهان و یک سال نیز در شهر اهواز گذراند. وی در دوران دبیرستان وارد فعالیت سیاسی شد. وی پس از دیپلم در رشتهٔ حقوق وارد دانشگاه اصفهان شد.
الله قلیخان برای تحصیل دوران ابتدایی به روستاهای دوردست غربی استان اصفهان، کوههای بختیاری و شهرضا میرفت، زیرا در محل زندگی خود مدرسه نداشتند. او در دوران دبیرستان به دفاع از دانشآموزان مهاجر قشقایی و لُر برخاست که بهخاطر گرایشهای مذهبی مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند. الله قلیخان در میدان بزرگ شهرضا، در یک گردهمایی مبادرت به قرائت قطعنامهیی از طرف دانشآموزان قشقایی و لُر و مهاجر کرد؛ و خواهان پایان دادن به این بیعدالتیها شد.
نخستین اقدام سیاسی الله قلیخان در برگزاری مراسم بزرگداشت دکتر محمد مصدق در شهرضا در سال۱۳۴۵، و سپس در تابستان ۱۳۴۶ بود که الله قلیخان طی یک سخنرانی در یک گردهمایی محلی به افشای نقش محمدرضا شاه در تحمیل زندگی دردآور به زحمتکشان منطقه در شهر و روستاها و فقر گسترده پرداخت.
الله قلیخان جهانگیری در دوران دانشجویی در دانشگاه اصفهان به محافل مبارز دانشجویی ملحق شد؛ و در جلسات و میتینگها، اعتصابات و راهپیماییها علیه رژیم شاه شرکت میکرد. در یکی از راهپیماییها علیه رژیم شاه، در سی و سه پل اصفهان به محاصرهٔ نیروهای رژِیم درآمد اما او با انداختن خود به داخل آب زایندهرود موفق به فرار شد؛ و خود را به شهرضا رساند که پس از این بود که به زندگی مخفی روی آورد؛ و تحت پوش کارگر و بنای ساختمان به مبارزهٔ خود ادامه داد.
الله قلیخان یکی از بنیانگذاران گروههای کوهنوردی دانشجویی در ایران بود؛ و بهخاطر نقش بارز و مؤثری که در اعتراضات دانشگاهی داشت، در اواخر سال۱۳۴۸، دستگیر شد؛ و تا سال۱۳۵۱، در زندانهای شاه خائن گذراند.
وی توسط مأموران ساواک و شهربانی در یک خانهٔ تیمی دستگیر و بلافاصله تحت شکنجههای زیادی قرار گرفت. ناخنهایش را کشیدند، و آویزانش کردند اما او لب از لب باز نکرد. نهایتاً در بیدادگاه شاه، الله قلی را به اعدام محکوم کردند. اما بهخاطر ترس از محبوبیتی که او بین عشایر زحمتکش قشقایی داشت، از اعدام او صرفنظر کردند، نخست او را به حبس ابد محکوم کرده و پس از یک سال و نیم، در بهار سال۱۳۵۱، در وحشت از تاثیرات ادامه بازداشت وی، او را با این تأکید که وی دیگر فعالیت سیاسی علیه شاه نکند آزاد کردند.
اما الله قلیخان که پس از آزادی مجدداً به دانشگاه رفت، بلافاصله فعالیت خود را میان زحمتکشان و روستاییان قشقایی و روشنفکران محلی متمرکز کرد؛ و بنیاد گروه مبارزان محلی قشقایی را پایهگذاری نمود. وی در جنبش دهقانی اوایل سالهای دههٔ ۱۳۵۰، بنیانگذاری و رهبری هستههای مسلح قیام علیه رژیم شاه در بین ایلات قشقایی را بهعهده داشت؛ و تحت تأثیر سازمانهای چریکی آن زمان، طرح گستردهیی برای قیام مسلحانه ریخت. اما این طرح لو رفت و منجر به دستگیری گستردهٔ مبارزان محلی شد. با محاصره کوهای آلمالوخ وردشت، چند تن از دوستان الله قلیخان توسط پلیس دستگیر شدند؛ و الله قلیخان و دوستان دیگرش با حمایت وسیع زحمتکشان منطقه حلقه محاصره را شکستند و در کوههای بختیاری و اصفهان مخفی شدند. اما سرانجام پس از دو ماه، پلیس و ساواک با هزاران نیرو و بستن راههای ارتباطی، الله قلیخان را دستگیر کردند.
الله قلیخان جهانگیری در دادگاه رژیم شاه به دفاع از اصول مبارزاتی و آرمان انقلابی خود برخاست؛ و سرانجام با توصیهٔ مشاوران شاه، از ترس واکنش مردم منطقه، از اعدام الله قلیخان صرفنظر کرده و وی را به ده سال زندان محکوم کردند.
تیمسار زندی که بهعنوان ناظر در دادگاه حضور داشت، دربارهٔ ضرورت لغوحکم اعدام الله قلیخان جهانگیری گفته بود:
«با نظر به وسعت عظیم این مسئاله مطرح شدن آن در شهرها و مناطق وسیعی از ایران و طرفداری مردم بخشهایی از استانهای فارس، اصفهان، کهگیلویه و بویراحمد از این حرکت و… مجموعهٔ این عوامل با اعدام او تحت تأثیر قرار گرفته و مشتی از آنها را به طرف مبارزه قهرآمیز میکشاند…. . ».
الله قلیخان ابتدا در زندان اصفهان بود و پس از آن به زندان اهواز و زندان عادلآباد شیراز منتقل شد که در همه این زندانها به مبارزهٔ گسترده و وسیع برای مقابله با زندانبانان رژیم شاه و اِعمال فشار این مأموران بر زندانیان سیاسی و تحمیل شرایط بهتر برای ملاقات کنندگان و بستگان زندانیان، دست زد؛ و در جریان این مبارزات، مستمر مورد شکنجه قرار گرفت.
از آنجا که الله قلیخان از همان اوایل اسارت، خواهان انتقال به زندان اوین تهران جهت برقراری ارتباط با رهبران جنبش چریکی بود، مأموران رژیم شاه او را به زندان عادی منتقل کردند. اما الله قلیخان که در میان تودههای مردم بزرگ شده بود، بهسرعت اقدام به سازماندهی زندانیان عادی کرده، و با تشکیل کلاسهای درس اقدام به روشنگری کرد؛ و همزمان با اعتصاب زندانیان سیاسی در زندان عادلآباد شیراز، زندانیان را به سمت اعتصاب هدایت کرد. زندانبانان که وحشتزده شده بودند، او را به بند سیاسی بازگرداندند.
الله قلیخان که در زندان با مجاهدین آشنا شده بود، نهایتاً مانند همه زندانیان سیاسی بر اثر قیام مردم ایران علیه شاه خائن در سال۵۷ از زندان آزاد شد.
وی بعد از آزادی بیدرنگ به میان مردم در منطقه خودش باز گشت؛ و اقدام به سازماندهی مجدد گروه کرد و حملات مسلحانهٔ مردم به نهادهای رژیم شاه در جریان قیام ضدسلطنتی سال۱۳۵۷، را هدایت کرد نمود.
در بهمنماه سال۱۳۵۷، الله قلیخان جهانگیری و یارانش در تسخیر شهربانی شهرضا (قمشه سابق) که یکی از نخستین شهرهای ایران است که مجسمه محمدرضا شاه را در آن به زیر کشیدند، شرکت داشت. الله قلیخان و دوستانش همان شب عازم تهران شده و در درگیری مراکز نظامی تهران، در شمار نخستین افرادی بودند که وارد پادگان سلطنت آباد شدند؛ و پس از تسخیر پادگان سلطنت آباد، ساختمان ساواک تهران را نیز تسخیر کردند. .
الله قلیخان پس از انقلاب ضدسلطنتی، با درک ماهیت نظام ولایت فقیه، فعالیتهای خود را برای احقاق حقوق کشاورزان و عشایر ستم کشیده و محروم منطقه ادامه داد؛ و اقدام به تشکیل ستادی در منطقه سمیرم در جهت اصلاحات ارضی کرد و در همین رابطه در تمامی درگیریهایی که خوانین محلی و نظام آخوندی به مردم زحمتکش منطقه تحمیل میکردند، نقش فرماندهی درگیریها را به عهده داشت و بارهادر همین درگیریها مجروح شد.
پس از ۳۰خرداد ۱۳۶۰، نیروهای سرکوبگر خمینی به مرکز فعالیت او و همرزمانش در منطقه وردشت سمیرم حمله کردند. این آغاز چندین سلسله درگیری بین الله قلیخان و یارانش با سپاه پاسداران و بسیج عشایری و دیگر مزدوران رژیم بود. بهدنبال درگیریهای مسلحانه با پاسداران، الله قلیخان جهانگیری به همراه تعدادی از جوانان غیور عشایر محروم منطقه سمیرم اصفهان در کوههای حدفاصل سمیرم و نورآباد مستقر شدند. از آن پس الله قلیخان و یارانش در کنار مجاهدین همگام با مقاومت سراسری مردم ایران به نبرد علیه رژیم خمینی ادامه دادند.
الله قلیخان که در زندان با مجاهدین آشنا شده بود، با آنها پیوند عمیقی داشت؛ و از هر کمک و اقدامی برای یاری رساندن به آنها دریغ نمیکرد. او پس از سی خرداد و دوران نبرد مسلحانه انقلابی طی اعلامیهای به عشایر منطقه گفته بود:
«... من از تمامی دوستان و برادران و آشنایان و کسانی که این اعلامیه بهدستشان میرسد میخواهم که پیام انقلاب مردم ایران را بهمیان عشایر برده و بهآنها این حقیقت را که همه مردم ایران علیه سرکوبگری رژیم جنایتکار خمینی متحد و یکپارچه و بپا خاستهاند بیان نمایند...
وظیفه همه ماست که امروز تمامی امکاناتمان را چه امکانات ملی و چه امکانات تسلیحاتی در اختیار مجاهدین و مبارزین مسلحی که در شهر و روستا علیه این رژیم سفاک میجنگند بگذاریم. رژیمی که جز بدبختی و بیکاری و فقر و گرانی و ناامنی و چپاول و آدمکشی ثمرهیی برای مردم ایران نداشته است.
خانه هر فرد دهقان و چادر هر عشایر از فارس و اصفهان و کهگیلویه و بویر احمدی و چهارمحال بختیاری باید بهصورت خانه امنی برای مجاهدین و مبارزین مسلح خلق درآید. امروز حمایت از مجاهدین خلق و کمک به چریکهای مسلح این سازمان و دیگر همرزمانش در شهرها و روستاهای ایران، وظیفهٔ هر فردی است که خود را متعلق به این آب و خاک میداند».
وی همچنین ارادت ویژهاش را به مجاهدین و مسعود رجوی این طور بیان کرده بود:
«تنها کسی که به مردم پشت نکرد و دروغ نگفت، مسعود رجوی بود… از ۳۰خرداد ۱۳۶۰، به بعد مجاهدین مشت خالی خیلیها را باز کردند؛ و نشان دادند که بسیاری از مدعیان مبارزه و چپنماهایی که کباده قیام و شورش و… را میکشیدند در واقع اهل تجارت هستند و دکان باز کردهاند؛ و با شرایط سخت دکانهایشان را بستند. آنها اهل مبارزه نیستند، فقط مجاهدین هستند که به یمن وجود مسعود رجوی مقاومت میکنند؛ و مطمئن هستم این راه را تا به آخر ادامه میدهند».
مجاهد شهید مهدی عابد که مدتی در کنار الله قلیخان در چندین نبرد همراه وی بوده ماجرای آشنایی با او و نبرد این شخصیت برجسته عشایری با دژخیمان رژیم را این طور نوشته است:
«در فروردین ۱۳۶۱ همراه ۱۰مجاهد دیگر از جمله مجاهدان شهید جواد ایزدی، پرویز توحیدی، غلامرضا جانملکی، کرامتالله سیوندانی، جواد فرصت، عبدالحمید مختاری، سعید مختاری و مجید نیکنام موفق شدیم از زندان کازرون فرار کنیم. قبل از اقدام به فرار از زندان، توانسته بودیم با رزمندگان عشایر مستقر در کوههای فارس و اصفهان ارتباط برقرار کنیم. برای روزهای اول و دوم فروردین قرار گذاشته بودیم. ما طبق طرح توانستیم از زندان خارج شویم و با کمک تعدادی از هواداران سازمان مجاهدین در بیرون زندان، به منطقه کوهستانی بین کازرون و نورآباد ممسنی برویم.
بعد از آشنایی اولیه، الله قلیخان جهانگیری گفت: «بچهها باید اینجا را هر چه سریعتر ترک کنیم و به محل مناسبتری برویم. میدانم که همه شما از زندان فرار کردهاید و حتماً رژیم از دیروز بهشدت همهجا را بهدنبال شما زیر و رو کرده و الآن هم سخت بهدنبال شماست، پس بجنبید».
صمیمت و صراحت الله قلیخان در همان چند برخورد اول به دل همهمان نشست.
در اردیبهشت ۱۳۶۲ از کوههای آباده به سمت کوههای کازرون و نورآباد ممسنی در حرکت بودیم. باید یک مسیر بسیار طولانی را طی میکردیم. وضعیت آذوقه و تدارکاتمان هم خوب نبود. ۱۰روز بود که غذایی نداشتیم و تنها غذایمان برگ درختان کوهی و علفهای وحشی بود. باید به هر ترتیب خودمان را برای اجرای یک قرار به کوههای نورآباد ممسنی میرساندیم.
در اواسط خرداد ۱۳۶۲ توانستیم طبق طرح، خودمان را به محل اجرای قرار برسانیم. الله قلیخان بههمراه ۶نفر دیگر از بچهها به محل اجرای قرار رفتند و بقیه در محل دیگری به استراحت پرداختیم. حوالی ساعت ۲ نیمهشب بود که نگهبان همه را بیدار کرد و اعلام آمادهباش کرد و گفت: الله قلیخان درگیر شده است، دقایقی بعد ۲نفر از بچههایی که همراه با الله قلیخان رفته بودند نفسزنان آمدند و گفتند که در محل قرار درگیر شدهاند و الله قلیخان زخمی شده و برای انتقال او نیاز به کمک دارند. یک تیم ۴ نفره به کمکشان رفت. با آنکه گلوله به سینهاش اصابت کرده و از پشتش خارج شده بود، اما او بخش مهمی از مسیر را با پای خودش پیموده بود. محل قرار برای دشمن لو رفته بود و پاسداران بهصورت گلهای آنجا را محاصره کرده بودند. اما در همان آغاز درگیری بهمحض روبهرو شدن با آتش بچهها، زمینگیر شده و جرأت نکرده بودند حتی در حد چند قدم هم که شده آنها را دنبال کنند.
در هر حال الله قلیخان به چنگ پاسداران نیفتاد و بهرغم جراحت سختی که داشت، بهخاطر روحیه و جسارت و آمادگی خودش، با آنکه منطقه کاملاً آلوده بود، توانستیم او را از منطقه خارج کنیم. حوالی ساعت ۸ صبح، هنوز در حال راهپیمایی و دور شدن از منطقه درگیری بودیم که نگهبان فریاد زد: هلیکوپتر!
همه بهسرعت در محلهای مناسب شکاف کوه و زیر درختان مخفی شدیم و آنقدر بیحرکت ماندیم تا هلیکوپترها بعد از گشتزدنهای متوالی، تصور کردند که ما در آن منطقه نیستیم و از آن جا دور شدند. وضعیت الله قلیخان چندان رضایت بخش نبود و زخم او نیاز به جراحی و مداوای اساسی داشت. چون دیگر نمیتوانست تحرک داشته باشد و زخم گلوله بهشدت آزارش میداد. او را به خانه یکی از هواداران در گچساران منتقل کردیم و با کمک پزشکان هوادار مجاهدین بعد از یک عمل جراحی در شرایط بسیار سخت، دوباره بهبود یافت و به کوه بازگشت».
سرانجام در بهمن ۱۳۶۲، هنگامی که مخفیگاه الله قلیخان و شماری از همرزمانش در کوههای سمیرم اصفهان برای دشمن لو رفت. رژیم با انبوه پاسدارانش که از چند جهت از شهرهای شیراز و اصفهان آورده بود و با استفاده از هلیکوپترهای متعدد و گسیل نیروی وسیع، منطقه مخفیگاه او را به محاصره درآورد. درگیری و مقاومت دلیرانه و حماسی الله قلیخان و همرزمان مجاهدش ساعتها به درازا کشید و انبوهی از پاسداران و عوامل اطلاعاتی رژیم را بههلاکت رساندند. دشمن که تمام تلاشهایش را برای دستگیری الله قلیخان و یارانش، شکستخورده میدید، مخفیگاه را با هلیکوپتر به راکت بست. دشمن حتی به یک مجاهد زنده دست نیافت و الله قلیخان جهانگیری و همرزمان مجاهدش در آن مخفیگاه در ۲۵بهمن ۱۳۶۲، به دست دژخیمان خمینی به شهادت رسیدند.
رهبر مقاومت مسعود رجوی پس از شهادت اللهقلیخان شخصیت برجسته عشایری ایران در روز ۳۰بهمن ۱۳۶۲ در پیامی از جمله نوشتند:
«اللهقلیخان در زمان شاه نیز علیه دیکتاتوری سلطنتی برشورید...
در حکومت ننگین خمینی نیز الله قلیخان با دیکتاتوری ارتجاعی سر سازش نداشت و علیه سرکوبگری ضد عشایری خمینی فعالانه مبارزه میکرد؛ آنگاه پس از ۳۰خرداد و آغاز مقاومت مسلحانهٔ سراسری، اللهقلیخان با تمام قوا به حمایت از مجاهدین و تبلیغ برای مقاومت در میان عشایر منطقه قیام نمود. وی پیوسته و در هرکجا تصریح مینمود که: «وظیفه همه ماست که امروز تمامی امکاناتمان را چه امکانات مالی و چه امکانات تسلیحاتی، در اختیار مجاهدین و مبارزین مسلحی که در شهر و روستا برعلیه این رژیم سفاک میجنگند، بگذاریم. رژیمی که جز بدبختی و بیکاری و فقر و گرانی و ناامنی و چپاول و آدمکشی، ثمرهای برای مردم ایران نداشته است.
خانه هر فرد دهقان و چادر هر عشایری از فارس و اصفهان و کهگیلویه چهار محال و بختیاری باید بهصورت خانه امنی برای مجاهدین خلق و کمک به چریکهای مسلح این سازمان و دیگر همرزمانشان در شهرها و روستاهای ایران، وظیفه هر فردیست که خود را متعلق به این آب و خاک میداند…. . ».
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر