خانواده مجاهد پرور خسروی ویادی از مادر مجاهد مادر خسروی -حقیقی
مجاهد شهید زرین خسروی
مشخصات مجاهد شهید زرین خسروی
محل تولد: قائمشهر
شغل: دبیر
سن: 25
محل شهادت: مشهد
زمان شهادت: 1360
ابراهيم (محسن) ملك افضلي همسر زرين در منزل مجاهد شهيد محمدرضا شايسته دستگير ميشود و بدون هيچگونه مقاومتي اطلاعاتش را لو مي دهد. بعد از شهادت مادرشايسته و پسرش و برخورد خانواده شايسته ابراهيم برميگردد و بعد از شكنجه هاي بسيار توسط رژيم حلق آويز ميشود.
مجاهد شهید نسرین خسروی
مشخصات مجاهد شهید نسرین خسروی
محل تولد: قائمشهر
تحصيل: دانش آموز
سن: 20
محل شهادت: بابل
زمان شهادت: 1360
مجاهد شهید نیره خسروی
مشخصات مجاهد شهید نیره خسروی
محل تولد: قائمشهر
شغل : ماما
سن: 28
محل شهادت: بابل
زمان شهادت: 1361
مجاهد شهید سکینه خسروی
مشخصات مجاهد شهید سکینه خسروی (پروین)
محل تولد: قائمشهر
تحصيل: دانش آموز
سن: 19
محل شهادت: بابل
زمان شهادت: 1361
همسر سكينه، مجاهد شهيد عزت الله محسني بود. دو برادر ديگر عزت الله، يعني حجت الله، قدرت الله محسني از شهداي سازمان هستند. معين الله محسني برادر ديگر ايشان نيز از شهداي راه آزادي (گروههاي چپ) ميباشد.
***
مردم بابل در بعدازظهر يك روز بهاري شاهد حماسة نبرد يك شيرزن قهرمان مجاهد خلق بودند. زني كه با سخاوت تمام، خون خويش را به خاك تشنة بابل هديه كرد. سكينه خسروي! ...
پايگاه محل استقرار سكينه واقع در خيابان پشت دانشگاه بابل توسط چندين حلقه از پاسداران و كميته چي هاي جنايتكار خميني محاصره شد. مزدوران از اينكه بزودي كلية ساكنان پايگاه را به چنگ خواهند آورد، سر از پا نميشناختند.
مجاهد خلق سكينه خسروي كه در لحظة محاصره در پايگاه تنها بود، به محض اطلاع از حضور پاسداران ابتدا كلية مدارك سازماني را از بين برد و بعد با خونسردي و تهور شگفت، اقدام به سنگربندي و آماده سازي سلاحها و مهمات داخل پايگاه كرد. طنين شليك گلوله در فضاي شهر پيچيد.
سكينه در يك نبرد نابرابر به مدت چند ساعت يكتنه با خيل پاسداران جنگيد. رژيم براي پايان دادن به درگيري كه خبرش در شهر پيچيده بود، مرتباً قواي كمكي از آمل و قائمشهر ميفرستاد. از تبادل پيامها پشت بيسيمهاي پاسداران پيدا بود كه گمان ميكردند حداقل با ده مجاهد طرف هستند. پس از گذشت ساعاتي به ناگهان سكوت حكمفرما شد. گلوله هاي سكينه به پايان رسيده بود... پاسداران خميني با ناباوري، تنها پيكر بيجان و غرقه در خون يك شيرزن قهرمان مجاهد خلق را يافتند. سكينه خسروي به هنگام شهادت 19 سال داشت.
حضورت چادر بيشرم شب رو ميشناسم
ميان زمهرير يأس تب را ميشناسم
براي مردمان مردن عجب كاريست امروز و من امروز اين راه عجب را ميشناسم پايان من شايد زير گلوله باشد
ايام را ولي من هرگز نميشمارم
پايان من شايد مانند يك گلسرخ، حاشا كه من به پاييز وقعي نميگذارم
سكينه خسروي در پل سفيدِ قائمشهر در خانواده يي محروم به دنيا آمد و در همان جا به تحصيل پرداخت. او پس از آشنايي با سازمان مجاهدين قدم به ميدان مبارزه با ديو مهيب ارتجاع گذاشت و بطور حرفه يي به فعاليت پرداخت. پس از سي خرداد 60 و شروع دوران مبارزة مسلحانة انقلابي با رژيم خميني، سكينه به علت شناخته شدگي «پل سفيد» را ترك كرد و براي مدت كوتاهي به تهران رفت. او پس از وصل ارتباط مجدد با سازمان، عازم پايگاههاي مقاومت در بابل شد تا با خلق حماسه يي، زندگي و مجاهدت خود را به اوج فدا و پاكبازي برساند. همسر سكينه، عزت الله محسني و سه برادر عزت الله نيز توسط رژيم جنايتكار خميني به شهادت رسيدند.
سكينه داراي سه خواهر ديگر بود كه آنان نيز از ستارگان پر درخشش در كهكشان شهداي سازمان مجاهدين هستند: زرين، نسرين و نيره خسروي.
چهار جوانه، چهار پرستو، چهار اخگر سرخ...
چهار نام كه جوياي يك نام بودند: آزادي!
چهار جوانه كه در رگهاشان عشق ميجوشيد؛
و در رويشي ناگزير، بهار را ميخواندند.
چهار پرستو كه در هر پرگرفتني، يك رويا را ميپروراندند
و رهايي را در بالگشودن به سوي افقي بي انتها يافتند چهار اخگر سرخ كه سوختند و روشنايي بخشيدند
ظلام شبي بيانتها را، و خود، ستارگاني شدند، تابنده بر تارك آسمان فدا و ايمان...متبرك باد نامشان!
زرين خسروي به هنگام شهادت 25 سال داشت. او بعد از اينكه ديپلمش را در پل سفيد گرفت وارد دانشسراي ساري شد و شغل معلمي را انتخاب كرد. زرين در قيام ضد سلطنتي شركت فعال داشت. بعد از انقلاب در ارتباط با جنبش معلمين مسلمان قائمشهر قرار گرفت و بخاطر سختكوشي و احساس مسئوليتي كه داشت، روزبروز وظايف و مسئوليتهاي بيشتري را بر عهده گرفت، از جمله مسئوليت چند تيم از زنان معلم.
در مدرسه يي كه زرين تدريس ميكرد محبوبيت زيادي بين دانشآموزان داشت. اما ارتجاع حاكم كه تاب تحمل اين معلم مجاهد را نداشت، زرين را به روستاي ”كياكلا“ منتقل كرد. در آن روستا هم زرين از ترويج آرمان آزادي و افشاي ماهيت پليد ارتجاع دست نكشيد. در پاييز 59 بدليل حساسيتي كه نسبت به او در شهرهاي شمال وجود داشت، به مشهد منتقل شد.
در ششم آذر60 پايگاه مجاهد خلق زرين خسروي و يارانش در مشهد مورد محاصرة مزدوران خميني قرار گرفت. زرين در همان لحظه هاي اول توانست حلقة محاصره را بشكند و از پايگاه خارج شود. اما هنگامي كه به حياط خانة همسايه رسيد از پشت هدف گلوله پاسداران جنايتكار خميني قرار گرفت و در خون غلتيد. زرين در هنگام شهادت فرياد ميزد: ”مرگ بر خميني“! ابراهيم ملك افضلي، همسر زرين نيز توسط رژيم حلق آويز شد و به شهادت رسيد.
حيلت رها كن عاشقا، ديوانه شو، ديوانه شو، واندر دل آتش درآ، پروانه شو، پروانه شو، هم خويش را بيگانه كن، هم خانه را ويرانه كن، وانگه بيا با عاشقان، همخانه شو، همخانه شو... چون جان تو شد در هوا زافسانة شيرين ما، باني شو و چون عاشقا، افسانه شو، افسانه شو
نسرين خواهر كوچكتر زرين متولد سال 1341 بود و همزمان با ديگر خواهرانش با سازمان مجاهدين آشنا شد و وارد مسير مبارزه شد. پخش اعلاميه ها و نشريات سازمان در مدارس پلسفيد از اولين فعاليتهاي نسرين بود. نسرين دختري شاداب و خيلي فعال بود. عضو انجمن دانشآموزان مسلمان مدرسه بود. به همين خاطر هم عوامل رژيم در مدرسه كينة عميقي از او به دل داشتند. بعد از سي خرداد 60 مزدوران به خانة آنها ريختند و پس از دستگيري نسرين، او را به كميتة قائمشهر بردند. از آن لحظه شكنجه هاي پاسداران شروع شد اما نسرين همة دردها و سختيها را تاب آورد. نسرين را به ده سال محكوم كردند اما حتي به اين حكم خودشان هم پايبند نماندند. 12 شهريور 60 بود. قبل از شام نسرين را از بند بردند. بچه ها به نگهبان گفتند كه بگذاريد شامش را بخورد. اما پاسدار جواب داد كه ديگر احتياج به خوردن شام ندارد. چند روز بعد خبر شهادتش را از اطلاعيه يي كه در بند پخش كردند خوانديم. نسرين را تيرباران كرده بودند...
نيره بزرگترين خواهرشان بود. موقع شهادت 28 سال داشت. نيره بعد از انقلاب، هوادار سازمان مجاهدين شده بود. مثل بقية خواهرانش. ابتدا در تيمهاي كارمندي در قائمشهر و بعد در جنبش معلمين به فعاليت پرداخت. با شروع مبارزة انقلابي مسلحانه، نيره به پايگاههاي سازمان در بابل منتقل شد و در تابستان سال 61 در جريان درگيري و محاصرة پايگاهشان توسط پاسداران خميني به شهادت رسيد. مادر اين چهار خواهر مجاهد، هميشه در كيفش عكس آنها را داشت و ميگفت هر جا بروم، در بازار، در خيابان، در تاكسي، و در همه جا عكس دختران شهيدم را به مردم نشان ميدهم. با وجود اينكه چندين بار دستگير شده بود اما از هيچ چيز نميترسيد. ميگفت بگذاريد دستگيرم كنند. هر كاري كه ميخواهند بكنند. آيا من نبايد راه دخترهايم را ادامه دهم؟ آيا من نبايد انتقام اين خونها را بگيرم؟
هرگز از مرگ نهراسيدهام
اگر چه دستانش از ابتذال شكنندهتر بود
هراس من باري همه از مردن در سرزمينيست كه مزد گوركن از آزادي آدمي افزون باشد
جستن، يافتن، و آنگاه به اختيار برگزيدن و از خويشتن خويش بارويي پيافكندن
اگر مرگ را از اين همه ارزشي بيشتر باشد، حاشا، حاشا كه هرگز از مرگ هراسيده باشم.
مریم رجوی: نامهای آنها را خمینی پنهان کرد، اما نامآورترین زنان و مردان تاریخ معاصر ایراناند. مزارهایشان را مخفی کردهاند، اما حاضرترین و آشکارترین وجود رزمنده ملت ایراناند. و سالهاست بر سر دار رفتهاند، اما سرود سرخ آزادی بر زبان آنها جاری است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر