«پرچمدار و سپهسالار عاشورا، ابوالفضل العباس، قمر بنیهاشم آن که وقتی که برای آوردن آب بهمنظور رفع تشنگی بچهها و حرم امام حسین به کناره فرات رفت و خودش را هم عطشی سوزان در برگـرفته بود، آب سرد و گوارا غلتزنان میرفت و موج روی موج او را به خود میخواند. دستش رفت تا کفی برای نوشیدن بردارد، ولی ناگهان موجی تند، از آنگونه که تابهحال زورق وجود خودش را در توفان حادثهها پیش برده بود، در ضمیرش جوشید و خروشید و به یاد یاران تشنهکام و جانخستهاش افتاد و به خودش نهیب زد کهای نفس! بعد از حسین زنده نباشی که او و یارانش آشامنده مرگ باشند و تو آب سرد میطلبی؟ نه، این با آیین من نمیسازد!
به او که در تاریخ ما سیمای یک سوگند بهخودش گرفت، سوگند وفا، پاکبازی و جوانمردی میگویند قمر بنیهاشم.
گو شمع میارید که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است.
و تمام این ارزشها درست رو در رو و بر ضد آلزیاد، آلمروان و شمر و یزید و معاویههای دوران ما، یعنی که خمینی و آخوندهای خمینیصفت و رژیمش که مظاهر پستی، فرومایگی، دنائت، از پشت خنجر زدن و هر چه رذیلت است، هستند. آنهایی هم که آن روز در برابر حضرت عباس و علیه او و بر ضداو تیر میانداختند، چنین بودند. در منتهای سفلگی و حقارت. اما درست در چنین مقاطعی و در چنین سرفصلهایی است که مردان و زنان خدا، خود را عرضه میکنند».
قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق
در روز حشر رتبه او آرزو کنند
عباس نامدار که دلیران روزگار
از خاک کوی او طلب آبرو کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر