جنبش وکارزار دادخواهی، جدیترین کارزاری است که امروز در ایران جریان دارد
(گفتگو با محمدعلی توحیدی)لینک به منبع
سؤال:
بعد از گذشت ۳۰سال از قتلعام که وکلای بینالمللی هم روی آن بهعنوان
جنایت ضدبشری تأکید میکنند، این فعالیتها و این جنبش و کارزار از طرف
مقاومت ایران در سطح بینالمللی و داخلی به این وسعت، چه هدفی را دنبال
میکند؟ با این جنبش میخواهیم چه مشکلی را حل کنیم؟
محمدعلی توحیدی:
شاید تأکید سؤال شما روی ۳۰سال باشد. بله، ۳۰سال از این جنایت بزرگ علیه
بشریت گذشته است. جنایتی که از بابت پوشاندن آثار آن، مزار شهیدان و شمار
شهدا و چگونگی این وقایع، رژیم تلاش میکند اینها را بهکلی بپوشاند و
مکتوم نگهدارد. این خود جنایت و پدیدهیی است بسیار ویژه که یک حکومتی
بهطور سازمانیافته برای پوشاندن جنایتی به این بزرگی، چنین تلاشی بکند.
شما
حتماً میدانید که جنایت علیه بشریت و کشتار جمعی انسانها، یک جرم و جنایت
ضدبشری است و تلاش برای پوشاندن آن و حتی چشمپوشی نسبت به آن و کمک برای
پوشاندن آثار جنایت، از نظر حقوق بینالملل و از نظر هر منطق حقوقی، یک
جنایت بسیار بزرگ است. این جنایت را هم آخوندها مرتکب شدهاند. این وجوه
شگفتانگیز و خاصی است که ما در این ماجرا و واقعه میبینیم.
یک
وجهی از پاسخ به شما ـ با تأکیدتان که پس از ۳۰سال چه تضادی حل میشود ـ
جوشش خون این شهدا و اثرگذاری پایداری و حماسه مقاومت و خونفشانی آنها در
دل زندانها و ایستادگیشان بر سر عقیده و ایمانشان است. آن چیزی که هیأت
مرگ میخواست، تغییر عقیده بود؛ آنچه که میخواست ـ بهقول خودشان ـ توبه و
ندامت از نبرد و مقاومت با ولایت فقیه با حتی یک کلمه و دست برداشتن از
هویت آرمانی این قهرمانان بود؛ و آنها گفتند نه، نه، نه و بر سر «دار» ها
رفتند.
این پایداری و
حماسه در دل زندانها بهرغم این همه تلاش ضدبشری که برای پوشاندنش بهعمل
آمده و سکوتی که طرفهای بینالمللی کردند، صورت گرفته است. چون بدون
همدستی، بدون همراهی و بدون معامله و بدون بند و بست، امکان ندارد چنین
جنایتی پوشیده بشود.
بهرغم
چیزهایی که ما شاهدیم و حقپوشی و پا گذاشتن روی این خونها، خوب است ما
از آن روزها به همین امروز و این ایام و به همین تحولات سیاسی جاری در کشور
خودمان برگردیم؛ میبینیم در ماجرای انتخاباتی که این رژیم داشت، بزرگترین
کشاکش تاریخ رژیم ولایت فقیه اتفاق افتاد. در این واقعه، شکست بسیار بزرگ و
فاحشی هم بهطور خاص ولایت فقیه و نیز تمامیت رژیم خورد. ما میبینیم آن
فاکتور و آن عامل اثرگذار که صحنه را تعیین میکند، جلاد و همپای او شیاد
را افشا میکند، بساط یک نمایش انتخاباتی را برای یکدست کردن رژیم و بستن
شکافهایش برای آمادهسازی جهت سرکوب هرچه بیشتر جامعه و خلاصه، این بساطی
را که خامنهای چیده بود ـ و بیش از یکسال برایش مهندسی و برنامهریزی
میکرد ـ جنبش دادخواهی بر سر این رژیم آوار میکند. این بلایی است که در
این نمایش انتخابات بر سر رژیم آمد. رژیم از این انتخابات، شقه مرگباری را
بهجای یکدستی و شکست بزرگی را به ارث برد؛ بهجای آنکه بخواهد مسیر و
حرکت قتلعام را به جامعه تحمیل کند، تو دهنی از سوی جامعه داخلی و
بینالمللی خورد. و به نظر من قبل از هر کس، از سوی ۳۰هزار گل سرخ سر به
«دار» در سال ۶۷خورد. شعار نه جلاد ـ نه شیاد و کارزار دادخواهی بود که این
حادثه را پیش آورد.
اجازه
بدهید من یک بخش از نوشتهیی را که قلمبهمزد و قلم بهدست خامنهای ـ
یعنی پاسدار شریعتمداری که خودش از بازجویان همین مجاهدین و همین زندانیان
بوده است ـ بخوانم. توجه کنید که یک هفته بعد از انتخابات، درباره انتخابات
چه مینویسد. به نظر من کلام و اقرار خود دشمن کافیست. این مطلب در کیهان
۷خرداد درج شده است. ۲۹اردیبهشت انتخابات برگزار شد و جلاد مورد نظر
خامنهای مفتضح شد و شکست خورد. شیادی هم که با دجالبازی خواست خودش را
مدره نشان دهد، رسوا شد. حالا ببینید نماینده خامنهای که کیهان را هم در
تیول خودش گرفته، چه نوشته است. شریعتمداری پاسدار، دژخیم و منصوب و
نماینده شخص خامنهای هم است. توجه کنید چه نوشته است؛ کیهان ۷خرداد ۱۳۹۶: «
حسن روحانی بیآنکه بخواهد، نظام و امام خمینی و تمامی مسئولان نظام را
به جنایت متهم کرد و این در حالی است که خود او طی ۳۸سال گذشته، یکی از
مسئولان بلندپایه امنیتی کشور بوده است». اشارهاش به جملهیی از روحانی
است که در آخرین کشاکشها و جنگ گرگها گفته بود «۳۸سال اعدام و زندان در
این دستگاه بوده است». بعد ادامه میدهد: «روحانی اگر بخواهد بر ادعای خود
صادق باشد، بدیهی است که خود او از اتهام جنایت مبرا نیست و تعجبآور است
که با وجود این ادعا، چگونه میتواند حضور خود در جایگاه ریاستجمهوری کشور
را توجیه کرده و توضیح بدهد؟». این را نماینده ولیفقیهی نوشته که پریروز
یا روز قبلش این شیاد را تنفیذ کرده است. میگوید خود روحانی از اتهام
جنایت مبرا نیست. حالا اجازه بدهید ما اضافه کنیم که چگونه میتوانی توجیه
کنی و توضیح بدهی که آدمهایی را از این کشورها با انواع و اقسام باجها و
معاملات کشاندی به مجلس که آنجا بنشینند و شاهد تحلیف و سوگند این شیاد و
فریبکار باشند؟ شریعتمداری ادامه میدهد: «روحانی سخن و نظرات دشمنان را
تکرار کرده است. نه آنکه روحانی مطلب متفاوتی گفته و مورد استقبال دشمنان
قرار گرفته باشد؛ روحانی با اظهارات نسنجیدة خود، عمر ۳۸ساله نظام را به
ظلم و جنایت متهم کرده است. این اظهارات برای دشمنان این مرز و بوم، یک
دستاورد بزرگ و باد آورده به حساب میآید و جای دهها میلیارد دلار که همه
ساله برای مقابله با نظام و ارائه چهرهیی وارونه از آن هزینه میکنند را
پر میکند». میگویند کافر همه را به کیش خود پندارد! دارد دهها هزار
میلیارد دلاری را که خامنهای از نفت مردم ایران در سوریه و این ور و آن ور
خرج میکند که سر پا بماند، به مقاومتی که کارش را با افشاگری و روشنگری
پیش میبرد، نسبت میدهد. میخواهد مقایسه کند که بگوید اگر دهها میلیارد
هم هزینه میشد، نمیشد این کار را کرد. بهعبارتی میگوید دهها هزار
میلیارد دلاری که ما طی این سالها هزینه و خرج کردیم که چهره نظام را
چهرهیی مدره و اسلامی و انسانی قلمداد کنیم، روحانی بر باد داد. با صراحت
هم مینویسد که این حرف خودش نیست. مینویسد: «بی آنکه بخواهد، حرف دشمنان
را تکرار کرده است». حرف چه کسی را تکرار کرده است؟ به نظر من حرف ۳۰هزار
گل سرخ را تکرار کرده است. حرف آنچه را که در دل زندانها گذشته، تکرار کرده
است.
بنابراین این
کارزار، اثرگذاریاش را در کشاکشی که اینها را به چنین رویارویی کشانده
است، اینطوری نشان میدهد. حالا من از اینجا به قبل از قتلعام، به سال
۶۷برمیگردم. اینجا گفتوگوی نماینده خامنهای را با آخوند روحانی
میبینیم. در سال ۶۷هم یک گفتگو وجود داشت. گفتگو بین کیها بود؟ یک طرف
خمینی جلاد بود و طرف دیگر منتظری، قائممقام و نفر دوم این رژیم بهجای
خمینی ـکه صد پله بالاتر از خامنهای و رفسنجانی و بقیه دم و دستگاهشان ـ
بود. منتظری جانشین رسمی و نایب ولیفقیه بود. خمینی در این گفتگو به
منتظری چه گفت که سندهایش را پنهان میکردند؟ خمینی نامه نوشت به منتظری و
گفت شما حرف مجاهدین را تکرار کردی. این جمله همان چیزی است که الآن
نماینده خامنهای به آن یکی میگوید. میگوید شما سخن مجاهدین را تکرار
کردید و «آلاف و اولوف رساندید» (به هزاران هزار رساندید). مجارات یک
عدهیی را رساندهاید به آلاف و اولوف. چرا که منتظری گفته بود اعدام
هزاران نفر، ظرف چند روز برای ما خوب نیست. خمینی هم به او نوشت اگر در
مقام نایب رهبری باشی، ظرف دو ماه از طریق لیبرالها، کل نظام و حاکمیت را
به مجاهدین منتقل میکنی! بنابراین از قائممقام رهبری، عزلت میکنم. این
عین نوشته خمینی به آقای منتظری است. در واقع خمینی دارد از منتظری
میپرسد: چرا من آنها را کشتم؟ چرا تو را عزل میکنم؟ برای اینکه نظام
جنایتکار و غاصب یزیدی را بر سر پا نگهدارم. من اینها را به این خاطر کشتم و
تو آمدهیی اینها را به آلاف و اولوف رساندی، صدایشان را درآوردی و
شدهیی بلندگوی اینها. پس عزلت میکنم. این حرف خمینی در ۳۰سال پیش به قائم
مقامش منتظری بود. حرف منتظری چه بود؟ منتظری گفت با این اعدامها، ولایت
فقیه را منفور جامعه کردی. مردم از ولایت فقیه چندششان میشود. حالا شما
این دو مقطع و گفتگوی نمایندة خامنهای با روحانی و گفت وگوی خمینی و
منتظری در آن سال را به هم وصل کنید.
ببینید
چقدر تاریخ یکدست و حقیقت چقدر صلب و جدی است. مستقل از اذهان و امیال
این خودکامه، این دیکتاتور، این رژیم فاسد یا آن مماشاتگر و آن تاجر
بینالمللی است که ـ به قول آقای استیونسون ـ بدون شرم اخلاقی و شرم سیاسی
میرود در مجلس رژیم برای تحلیف یک شیاد و یک رژیم فاسد و رکورددار اعدام
مینشیند. دیروز یک سناتور ایتالیایی نوشته بود که حضور موگرینی، شرمی برای
تمام اروپا است. برای همه اروپا شرم است که تو با حجاب اجباری میروی
آنجامینشینی و رژیم رکورددار اعدام را تأیید میکنی.
این
تحولات سیاسی و مسائلی که دارد اتفاق میافتد، یک برش تاریخی را دارد نشان
میدهد. ۳۰سال گذشته است، ولی یک لحظة تاریخی است. یک کارزار تاریخی است.
همچنان که شما گفتید، یک چالش بسیار بزرگ و چالشترین چالشها است؛ چرا که
اثرگذار است. این کارزار دادخواهی بوده است که این مسأله را حل کرده است.
حالا
بعد از ۳۰سال در داخل کشور، در عمق جامعه، برانگیختگی جوانان را در
فیلمهایی که از دانشکدهها پخش میکردند، شاهدیم. جوانی را که نشان میداد،
اصلاً سنش به وقایع سال ۶۷نمیرسید؛ ولی میپرسید که واقعه ۶۷چه بوده و
چه خبر بوده است؟ علی مطهری رفته بود جایی صحبت کند، به او گفته بودند آقا
چه حرفی داری میزنی، اگر ما تعیین تکلیف نکنیم که سال ۶۷چه گذشته است، اگر
تعیین تکلیف نکنیم که چرا بعد از خرمشهر، جنگ را ادامه دادیم که تاریخ ما
را نمیبخشد. این را جوانی گفت که ۳۰سال پیش تازه به دنیا آمده است. این
همان جامعه است که به خروش آمده است. پرسش این است که با چه چیزی به خروش
آمده است؟ با همین شعار «نه جلاد ـ نه شیاد»، با همین کارزار دادخواهی، با
پیگیری همین خونها.
بنابراین
واماندگان دنیای سیاست یا آنهایی که به نظر من به هر ترتیبی و به هر شکلی
حلیم رژیم را هم میزنند، ممکن است بگویند این کارزارها مال ۳۰سال پیش
است.
من شنیدم یکی از پاسداران ریزشی رژیم گفته بود الآن ۳۰سال گذشته و
جامعه ایران زیاد به آن توجهی ندارد». اینها برای چیست؟ برای آن است که
سلاح کارآمدی میباشد که اتفاقاً سخن اصلی امروز جامعه ایران را بیان
میکند. چرا؟ نه فقط بهاینخاطر که مال ۳۰سال پیش است؛ بلکه برمیگردد به
تضاد و بحران واقعی جامعه ایران.
۳۰هزار شهید بر سر چه چیزی بر سر «دار»
رفتند؟ برای چی «نه» گفتند؟ به قول برتولت برشت «آن که گفت آری و آن که گفت
نه». چرا گفتند نه؟ چرا بر سر «دار» رفتند؟ برای حاکمیت خلق و حاکمیت
مردم. آنها برای حاکمیت ملت به جای حاکمیت استبداد، میجنگیدند. برای آرای
آزاد مردم ایران مجاهدت میکردند. حاضر نبودند از این آرمان دست بردارند.
امروز هم آرمان مردم ایران همین است.
کارزار
دادخواهی علیه منطق و قانون قتلعام خمینی است. اعدامهای امروزش را هم بر
اساس همین قانون دارد انجام میدهد. کدام اعدامهای این رژیم ـ حتی امروز ـ
جنبه قضایی دارد؟ تمام حقوقدانها میگویند فراقضایی و غیرقانونی است. این
رژیم قتل و کشتار انجام میدهد نه اعدام. الآن هم به جامعه امروز نگاه
کنید؛ مبرمترین خواستة جامعه ایران و خانوادههایی است که فرزندانشان را
دارند به «دار» میکشند. خودشان میگویند این رژیم ۵هزار نفر زیر اعدام
دارد. اینجوری خانوادههایشان بیسرپناه میشوند. مردم و جامعه چقدر از از
این اعدامها و جنایتها متنفر هستند و میگویند اعدام را متوقف کن!
بنابراین
اگر به بحث استراتژیکی و چالش سیاسی در ایران برگردیم، کارزار دادخواهی،
بحث روز است؛ اگر به خواست جامعه ایران برای توقف اعدامها برگردیم، بحث
روز است؛ حتی برای کسانی که ممکن است مجاهدین را نشناسند. هر ایرانی از
بلوچستان تا آذربایجان، از خراسان تا خوزستان و از کردستان تا شرق ایران،
همه حرفشان این است. هموطنان بلوچستان و اهل سنت ما را این رژیم جنایتکار
همینطوری درو میکند. خواست اصلی جامعه ایران این است که این اعدامها
باید متوقف شود. به این جنایتها بایستی رسیدگی شود. این کارزار دادخواهی
است. این کارزار دادخواهی، مسأله امروز ایران و پاسخ به مسأله روز است.
کارزار
دادخواهی، جدیترین کارزاری است که امروز در ایران جریان دارد و بر سر آن،
هم در سطح بینالمللی و هم در سطح داخلی به چالش میکشد. از خانم موگرینی
گرفته تا آن یکی که رفته به پابوس خلیفه ارتجاع. تهران را قرق کرده بودند؛
مردم نمیتوانستند از خانههایشان بیرون بیایند که تعدادی آمدهاند ایران
برای شرکت در نمایش غصب حاکمیت مردم ایران. آمدهاند نمایش پایمال کردن رأی
مردم ایران را برگزار کنند. به چه حق و به چه اصل اخلاقی یک نماینده از
اتحادیه اروپا ـ که دموکراسی جزء پرنسیپهایش است ـ میرود در نمایش چنین
رژیمی که قاتل دموکراسی است، شرکت میکند؟ رژیمی که حق مردم ایران را
پایمال کرده است. یک کاندیدا را بدون تأیید شورای نگهبان راه نمیدهد. بر
طبق منطق خودشان در اتحادیه اروپا، آیا این رژیم با این نمایش انتخابات،
شایان بهرسمیت شناختن است؟
بنابراین
دادخواهی همین است. دادخواهی مسأله حل میکند. دادخواهی اتفاقاً به
ضعیفترین و آسیبپذیرترین نقطة رژیم و به آسیبپذیرترین نقطه مماشاتگران
با رژیم، ضربههای کوبنده میزند. به نظر من کارزاری است بهجا و بهحق.
درود بر هر کسی که با قلمی یا قدمی یا دمی و نفسی در این زمینه کار میکند.
همچنان که خواهر مریم گفتهاند، درست است که مطالبه یک حق مشخص و در یک
روز و تاریخ مشخص شروع شده، ولی چون ضربه را به منطق قتلعام میزند، فرجام
و پیآمد و انتهایش، سرنگونی رژیم قتلعام کننده خواهد بود.
سؤال:
یکی از اهداف جنبش دادخواهی و همینطور برنامه ویژهیی که سیمای آزادی در
این رابطه در پیش گرفته، این است که ما اسناد و مدارک و شکایتنامه
خانواده شهدا را برای پیشبرد این دادخواهی در سطح بینالمللی جمعآوری
کنیم. با توجه به مماشاتی که غرب با رژیم آخوندی میکند و همینطور
چشمپوشیهایی که میکنند؛ البته مقاومت ایران با تلاشهایش و همینطور
هواداران و حامیان مقاومت، این توطئه را در هم شکستهاند؛ ولی به هر حال
اینها با هم کنار میآیند و کسی به فکر مردم ایران نیست. این تلاشها و
کوششها چه کارآیی خواهد داشت؟
محمدعلی توحیدی:
سؤال بسیار بهجایی است. هر قدر مماشات بیشتر باشد، هر قدر چشمپوشی و
بیاعتنایی بیشتر باشد، هر قدر که ارباب بیمروت دنیا در این زمینه با
دژخیم و با جلاد همراهی بیشتر بکند، ضرورت، اهمیت و ارزش تلاشهای ما برای
دادخواهی و برای ارائه اسناد و مدارک به همین مراجع بینالمللی و به همین
دادگاههایی که در هر حال در حیطه و هژمونی سیاسی آنها است، مضاعف و بیشتر
میشود.
ارائه اسناد و
اقامه دعوی حقوقی به شکل کاملاً منطقی و قضایی و دادخواهانه و مستند برای
این کارزار دادخواهی و جنبشی که ما داریم از آن صحبت میکنیم، یک کار ثبت
احوال و اسناد نیست که گویی ما داریم اسنادی را ثبت میکنیم یا کار حقوقی
میکنیم و وکیل میگیریم. صورت مسأله این نیست. صورت مسأله یک کارزار و یک
نبرد است.
واقعیت
چیست؟ واقعیت این است که در این نهادها، در این سیستمهایی که خودش را به
اقتضای تاریخ، الآن دموکراتیک و دموکراسی میخواند، ظرفیتها و مجالهایی
هست که باید زندهاش کرد و از آن استفاده نمود. ما شاهد بیپرنسیپیها و
شاهد بیاخلاقیهای وجدانی و سیاسی هستیم ـ که در تحلیف آخوند روحانی اشاره
کردم ـ و یا شاهد قانونشکنیها و چشمپوشیها از نوعی که در پایداری در
اشرف دیدیم، هستیم. آنجا دیدیم که چگونه تعهدات و قوانین صریح بینالمللی و
سندهای امضا شده با مماشات دولت اوباما نقض شد و قیمت کلان و خونینی را نه
فقط خلق ما، از ملت سوریه گرفت و میگیرد. سناتورهای آمریکایی خودشان
میگفتند که ۳۰۰هزار از شهدا یا کشتهشدگان مردم سوریه قابل پیشگیری بود،
در صورتی که به اصل مسئولیت بینالمللیِ حفاظت یا به اصل قانونی جلوگیری از
کشتار شیمیایی مردم توسط یک دیکتاتور عمل میشد. ۳۰۰هزار کشته که جلو
چشمان ما در این دو ـ سه سال اخیر از این خلق گرفته شد. یا قیمت کلانی که
خلق عراق داده است. شاید میلیونها نسلکشی بهخاطر چشمپوشی بر قوانین و
مقررات بینالمللی صورت گرفته باشد.
دشمن
بسیار تلاش میکند که با این شواهد، با این مماشاتها، با این بند و بستها
ما را از پیگیری کاری که داریم میکنیم، مأیوس و سرخورده کند؛ در حالی که
هرگز نباید اینطور باشد. ما درگیر یک کارزار هستیم. پیشروی و موفقیت در
این کارزار به اراده ما، به تلاش ما و به خونبهایی که میدهیم، مشروط است و
نه به عنایت و توجه ارباب بیمروت دنیا. آنها را هم گاهی اوقات مردم
خودشان با آرای منفیشان، خودشان از صحنه کنار میگذارند. یعنی پاسخ این
بداخلاقیها را میگیرند؛ ولی کار ما است که از این ظرفیتها استفاده کنیم.
اصلاً صورت مسأله این جنبش از اینجا شروع شده است. مثال خیلی واضح و
آشکار، مقوله لیستگذاری سازمان مجاهدین است. سازمان مجاهدین را آمریکا و
اتحادیه اروپا در لیست بردند. همین اتحادیه که خانم موگرینی الآن نمایندة
آن است. قبلش هم یک کسی بود که میرفت از تهران زنگ میزد به اتحادیه اروپا
که خانم رجوی نیاید آنجا سخنرانی کند؛ اگر اینجوری بشود، آخوندها با ما
معامله نمیکنند! یعنی اینها این کارهاند. ولی ما ادامه دادیم. مریم رجوی
ادامه داد، جنگید، مبارزه کرد و پیش رفت. اینها که مجاهدین را توی لیست
گذاشتند، خیلیها میگفتند ـ و اصلاً منطق رایج زمانه این بود ـ که کسی از
این لیستها در نمیآید، مگر بعد از اینکه رژیم حاکم بر ایران سرنگون شود.
کما اینکه خیلیها سرنوشتشان این جوری بود؛ از ماندلا میگفتند، از گاندی
میگفتند. ولی با کارزار، با ارائه اسناد و با کار حقوقی و با سوزن کوه
کندن ـ البته با کار دقیق و ارائه اسناد و شواهد و پیگیری حقوقی ـ حق
مقاومت مردم ایران را محقق کردیم؛ چون مسأله لیستگذاری مجاهدین، نادیده
گرفتن حق مقاومت برای آزادی بود. ما توانستیم این را به کرسی بنشانیم و از
معتبرترین دادگاههای دنیا هم بطلان آن را بگیریم و به ثبت برسانیم.
همینطور کارزار ملت ایران این کار را کرد. ارائه اسناد این کار را کرد و
مهری زد بر اینکه مسیر این مقاومتها و نبردهایی که مجاهدین در ایران
کردند، مصداق نبرد با دیکتاتوری و استبداد زیر پرده دین بوده است. اثبات
کردیم که جنگ آزادیبخش و مقاومت مشروع بوده است. چرا نکنیم؟ چرا پیش نبریم؟
بله،
آن طرف مماشات هست، ولی این طرف هم پایداری و مقاومت است. ضمن اینکه
قوانین بینالمللی و این کنوانسیونهایی را که ما داریم الآن به آنها
استناد میکنیم، اینها نیاوردهاند؛ اینها تحمیل نبردهای ضدفاشیستی است.
۶۰میلیون نفر در نبرد ضدفاشیستی جان فدا کردند تا اینکه کنوانسیونهایی در
۱۹۴۵یا ۱۹۴۹و ۱۹۵۱شکل بگیرد. بعد قدرتمندان و قدرتپرستان و صاحبان پول و
سرمایه، اینها را زیر پایشان میگذارند؛ بهخاطر اینکه معامله کنند و پول
بیشتری بچاپند و نفت بدزدند. بنابراین یک نبرد است برای استفاده از
اینها؛ روند تکامل که به خواست اینها نیست. مسیر بشریت، مسیر اجتماع که
مسیر آنها نیست. مسیر آزادی است. مسیر مقاومت است؛ البته خونبهایش را دارد.
شاهد مثال هم همین شهدا هستند؛ شهدای دهه ۶۰و قتلعام ۶۷که ما زندگی و
حضورشان را در پیشبرد مبارزه برای مردم ایران و برای آزادی میبینیم.
سؤال:
مشخص است که جنبش دادخواهی روی قتلعام شدگان سال ۶۷متمرکز است. این جنبش
هم لازمه پرداختن به این جنایت بزرگ است. اما این رژیم در سالهای قبل هم
بسیار اعدام کرده است. مقاومت هم خبر میداد که گاه شبی ۳۰۰، ۴۰۰نفر در
زندان اوین و دیگر زندانها اعدام میشدند. حالا سؤال این است که چرا مقاومت
روی اعدامهای سال ۶۷متمرکز است؟
محمدعلی توحیدی:
یک حقوقدان خیلی برجسته آقای رابرتسون که روی پرونده قتلعام در انگلستان
کار کرده است، در تحقیقاتش از جمله روی «یک نسل کشی» انگشت گذاشته است که
شایان پیگرد بینالمللی میباشد. ایشان گفته بود از نظر سیاسی، رژیم ایران
وقتی که دید قتلعام سال ۶۷را انجام داد و جامعه جهانی کاری به کارش
نداشت، به این نتیجه رسید که میتواند به هر جنایتی دست بزند و به
اعدامهای فراقضاییاش هم ادامه دهد.
این
صحبت مشخص و استنتاج یک حقوقدان در توجیه و بیان ضرورت رسیدگی به همین
خواستهها است. خواهر مریم هم مطرح کردند که شورای امنیت و جامعه جهانی
باید اقدام کند؛ اما جدای از این، از لحاظ حقوقی یک اصل هست که وقتی جنایتی
بدون مجازات باقی میماند، اشکالش این است که راه ادامه جنایت را باز
میگذارد. چون بعضیها این منطق را مطرح میکنند و میگویند حالا گذشتهها
گذشته است. اما اصل حقوقی میگوید نه، وقتی شما یک جنایت را بدون مجازات
میگذارید، راه ادامه جنایت را باز میگذارید.
رسیدگی
به یک پرونده ـ آن هم پروندهیی به بزرگیِ پرونده قتلعام ۶۷، در واقع
رسیدگی به تمام این پروندهها است. منتها وقتی صحبت از یک پیگیری حقوقی و
فضایی میکنیم، شما با سند مشخص، جنایت مشخص، شاهدان مشخص و جلاد و شهید
روبهرو هستید. این را بایستی به دادگاه برد و ارائه داد. این را باید در
همان مجاری مشخصی که در صحبتهای خواهر مریم بود، از طریق شورای امنیت، از
طریق یک دادگاه و دادستان ویژه و دادگاه جنایی بینالمللی در ترتیباتی
گذاشت. در سطح بینالمللی برای پروندههای خاصی، دادگاه ویژه تشکیل میشود.
جامعه بینالمللی دادگاهی مثل دادگاه رفیق حریری و یا دادگاه رسیدگی به
جنایات جنگ بالکان ایجاد میکند. قاضی تعیین میکنند و تحقیقات و ترتیبات
رسیدگی را انجام میدهند. بایستی پرونده مشخصی در این ابعاد و اشکال تشکیل
داد. مثلاً با استفاده از گواهی قائممقام خود خمینی و نیز اعترافاتی که
خود اینها در جریان کارزار دادخواهی کردند مثل حرفهایی که پورمحمدی زد،
رئیسی زد و فلاحیان زد. اینها را باید برد که در دادگاه مشخصی پیگیری
شوند. این حتی برای مقابله کردن با اعدامهایی که همین الآن انجام میشود،
ضروری است. این برای رسیدگی به اعدامهایی که در دهة ۶۰صورت گرفته، ضروری
است. اینها کاملاً در یک راستا و در وحدت با هم هستند. رسیدگی به این
پرونده، برای هر جوان ایرانی انگیزاننده است. برای هر محقق که از موضع
انسانی، میهنی و میهنپرستانه و از منظر عدالتخواهی به این پرونده نزدیک
میشود و بدون گفت وگو، تحقیق و پیگرد این را دنبال میکند، انگیزاننده
است. اسناد و شواهد هم بسیار زیاد است. در نتیجه این پرونده هم برای سایر
پروندهها و هم برای وادار کردن دیکتاتوری به عقبنشینی از اعدامهای
روزمره که همین الآن دارد صورت میگیرد، پیگیری میشود.
جنبش وکارزار
دادخواهی، جدیترین کارزاری است
مطالب مرتبط با جنبش دادخواهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر