مجاهد شهيد فاطمه اميني (فرح) شيرزنی از حماسه آفرينان فروغ جاويدان
نام :فاطمه
نام فامیلی :امینی
نام مستعار: فرح
اسم پدر: محمد
محل تولد: قزوین
سال تولد: 1339
شغل : معلم
شهادت:مرداد ماه سال 67 در عملیات عقیدتی میهنی فروغ جاویدان
تاریخچه سراسر پر افتخارسازمان مجاهدین خلق ایران که دردوران سیاه ستم شاهی تاسیس شد، تا همین امروز که در اوج شکوفائی وشناخته شدگی داخلی منطقه ای وبین المللی بعنوان تنها آلترناتیو وجایگزین ملاهای خونریز وبی دین وغارت گرشناخته میشوددارای یک خصیصه منحصر به فردی است که با فاصله نوری این سازمان را با سایرین متمایز میکند.
با فدا آغاز کرد وبا فدا راه باز کرد .
نام :فاطمه
نام فامیلی :امینی
نام مستعار: فرح
اسم پدر: محمد
محل تولد: قزوین
سال تولد: 1339
شغل : معلم
شهادت:مرداد ماه سال 67 در عملیات عقیدتی میهنی فروغ جاویدان
تاریخچه سراسر پر افتخارسازمان مجاهدین خلق ایران که دردوران سیاه ستم شاهی تاسیس شد، تا همین امروز که در اوج شکوفائی وشناخته شدگی داخلی منطقه ای وبین المللی بعنوان تنها آلترناتیو وجایگزین ملاهای خونریز وبی دین وغارت گرشناخته میشوددارای یک خصیصه منحصر به فردی است که با فاصله نوری این سازمان را با سایرین متمایز میکند.
با فدا آغاز کرد وبا فدا راه باز کرد .
بنیانگذاران، تابندگان نور، بر تاریخ ایران
اولین بهای آغاز وراه بازکنی در تاریخ ایران در دوران سیاه شاه بنیانگذاران سازمان پرافتخار مجاهدین ایران بودند.
به صحبت های برادر مجاهد مهدی ابریشم چی در این رابطه توجه کنید تا تاثیرات آغازین این پرداخت بهای سازمان در آن شرایط روشن تر شود
شما در چه شرایطی خبر شهادت بنیانگذاران را شنیدید و احساستان چه بود؟
من در زندان قزل قلعه بودم. عصر بود که روزنامه آمد و من خبر شهادت بنیانگذاران سازمان را خواندم. واقعیت این است که قبل از هر چیز باور کردن آن برایم سخت بود. به علت عظمتشان و جایگاهی که در قلب و ضمیر تمامی ما داشتند، نمیتوانستم تصور کنم که آفتاب بر سرزمین ما طلوع کند و آنها نباشند. توصیف عمق اندوه و صعوبت شنیدن و باور کردن این خبر برایم سخت بود. خوب، بسیاری مرگها اندوهبار است ولی من نمیتوانم بگویم شهادت بنیانگذاران بهرغم اینکه ضربه بزرگی بود، در من غم و مصیبت بهوجود آورد. غمگین شدم اما بازتاب اصلی این شهادت در من غم نبود.
سال ۵۱ بود و فقط دو سال و خوردهیی از ورود من به سازمان میگذشت. من یک عضو جدید با تجربه بسیار اندک بودم. ولی احساس کردم باید بزرگ شوم و باید مسئولتر و سختکوشتر بشوم. احساس میکردم اگر تا امروز راه میرفتم از آن پس بایستی بدوم. احساس میکردم بایستی قدر سازمانم را بیشتر بدانم و بیشتر مواظب تشکیلات آن باشم. چون من با اندیشه، عملکردها و روح امیدی که در این بنیانگذاران، بهویژه حنیف کبیر موج میزد، آشنا بودم. چون من افتخار این را داشتم که محمدآقا بارها لطف کرده بود و در کارهایی که داشت، مرا هم وارد کرده بود. میدیدم که با چه پتانسیل و با چه عمقی به فکر این سازمان است و چطور از سازمان مواظبت میکند و حواسش به همهچیز هست. بنابراین در واقع بیش از هر چیز، این خبر، مرا برای اینکه مجاهدتر باشم، بیش از پیش برانگیخت. میتوانم بگویم در سالهای بعد، در ابتلاهایی که برای سازمان پیش آمد، بهویژه حوادث مربوط به کودتای اپورتونیستی در سال ۵۴، برای من که هنوز با تجارب سهمگین مبارزه آشنایی چندانی نداشتم، این خاطرهها و این آشناییها بسیار راهگشا و امیدبخش و حفظ کننده بود.
آری فدای بی چشم داشت راهگشا امید بخش وحفظ کننده است، اصلا بن بست های تاریخی همیشه با فدا گشوده شده ومیشود.
این خصیصه (فدای بی چشم داشت )از بنیانگذاران تا همه اعضای مجاهدین آن ارزش جاویدی است که علاوه برراه گشائی وامیدی دادن تضمین بقا نیز هست.
بعد از 53سال اکنون بخوبی راز تداوم وبقای سازمان وشکوفائی آن را میتوان خوب فهم کرد که سازمان چگونه هفتاد دریای خون ،دوران پر ابتلای توطئه وخنجر وخیانت را در داخل ودر دورانی که درکسوت ارتش آزادیبخش در عراق بود چگونه پشت سر گذاشت.
بعد از شهادت بنیانگذاران پرچم خونین وسرخ فام این سازمان بدست توانای مسعود رجوی برافراشته شد.
اکنون که بحث فروغ جاویدان ویادی از یک شهید این عملیات عقیدتی میهنی است میخواهیم ببینیم مسعود رجوی چگونه ادامه داد وچگونه راه باز کرد:
لحظه سرنوشت - مسعود رجوی در نشست توجیهی عملیات فروغ جاویدان ـ ۱مرداد ۱۳۶۷
- سیاست
- 1392/05/02
مسعود رجوی - نشستهای فروغ جاویدان
مسعود رجوی: عملیات رو با استعانت از سرچشمه خروشان عشق و معرفت، فرستاده برگزیده خدا، خاتمالانبیا، محمد مصطفی، پیامبر اکرم و با استعانت از پاره جگر و عصاره وجودش راهبر و مقتدای عقیدتی و تاریخیمون سیدالشهدا حسین ابن علی علیهالسلام به پیش خواهیم برد.
اگر امروز نرویم، اگر بهزودی نرویم، خیلی دیر خواهد شد. این همان لحظه نادر، لحظه کیمیایی و سرنوشتسازی است که اگر آن را در نیابیم امروز، فردا دیر خواهد شد، پس بهتر این است که بهدعوت خدا و خلق لبیک بگوییم و با استعانت از همان نامهای بزرگ و مقدسی که گفتم بهزودی زود به پیش خواهیم تاخت. آمادهاید پس.
(خروش رزمندگان: بله)
حالا برای ثبت در سینه تاریخ و شرکت در یکچنین تصمیمگیری بزرگ و بنیادی، عاری از احساسات ـ اگر چه انقلابی را نمیشود از عواطفش جدا کرد ـ ولی با حسابگری نظامی و سیاسی محض، و با آرامش، هر کس که میگوید درست است که برویم و درست نیست که تأخیر کنیم و هر کس که میگوید رفتن به این عملیات، هر نتیجهیی که داشته باشد، به هر حال کیفاً بهتر از نرفتن است، دست بلند کند. لحظات تاریخی به آهستگی پیش میروند... هرکس که میگوید باید که برویم و اگر نرویم خیلی بدتر است و از ما بایسته و شایسته همین است که برویم؛ دست بلند کند، ببینم. میخواهم این لحظه ثبت شود...
دستهایتان را بالا نگهدارید...
آیا بر تصمیم خود استوارید؟
(خروش یکپارچه رزمندگان و کفزدنهای ممتد).
نتیجه عملیات البته فراتر از همه محاسبات معمول، به اراده و مشیت خدا برمیگردد. اما تا آنجایی که به ارتش آزادیبخش ملی ایران و به مجاهدین خلق ایران ارتباط دارد پیشاپیش نتیجه را، هر چه که باشد، به تکتک شما و به خلق قهرمان ایران تبریک میگویم.
(کفزدن و ابراز احساسات ممتد رزمندگان).
تصمیمگرفتن برای چنین عملیاتی، البته کار سهل و سادهیی نبود. زیرا که میباید تمام دار و ندار را، در طبق اخلاص نهاد و به خلق قهرمان ایران تقدیم کرد.
(کفزدن ممتد رزمندگان)
بهخصوص که این تصمیمگیری، دارای بالاترین ریسک و خطر نیز هست و باید یک بار دیگر تمامی سازمان، آلترناتیو، ارتش آزادیبخش و همه چیز را مایه گذاشت. این تصمیمگیری برای خود من، تقریباً مشکلتر از تمامی تصمیمگیریهای از زمان شاه به بعد بود. زیرا که میباید یک بار دیگر از همه عزیزان، برادران، خواهران، سازمان، ارتش آزادیبخش دل بکنم تا خدا چه بخواهد...
چونکه شما، تکتک شما، چه آنهایی که قبل از سال 50 و چه آنهایی که از زندانهای شاه با یکدیگر همرزم و همسنگر بودیم؛ چه آنهایی که در زمان حکومت خمینی به سازمان پیوستید؛ چه آنهایی که امروز از این یا آن کشور آمدهاید و چه آنهایی که در بین راه، در محورها و شهرهای مختلف به ما خواهند پیوست؛ آری شما را من بهسادگی پیدا نکردم. تکتک شما را از پس هفت دریای خون ، و راهی چند ساله، که آن را با کفش و کلاه آهنین و پولادین طی کردیم، از لابلای انبوه ابتـلائات، نشیب و فرازهای سیاسی و انبوه بالا و پایینیهای زمان، بهمثابه رشیدترین، پاکبازترین، قهرمانترین، جانانترین، شکوفاترین و آگاهترین فرزندان خلق ایران، پیدا کردهام. اگر بهتر از شما و ارزشمندتر از شما میبود و اگر ستودنیتر از شما میبود، حتماً در جای دیگر تشکلش را میدیدیم، پس یک گنجینه عظیم و تاریخی و بزرگ و در بعضی موارد چه بسا غیرقابل جانشینسازی، گرانتر از همه مالالتجارههای موجود در عالم، ذیقیمتتر، زیباتر، تحسینانگیزتر، اینجا هست که من میبایستی، در این تصمیمگیری، یکبار از تکتک این جواهرات بیهمتای این گنجینه دل بکنم. اما اگر که مجاهدین به خدا و به خلق و تاریخ و به سرنوشت تابان و شکوفان خلق قهرمان ایران، بعد از این همه رزم و رنج، بعد از اینهمه خون و فدا، پاسخ نگویند، چه کسی پاسخ خواهد گفت؟
(کفزدن ممتد رزمندگان)
بنابراین فقط یک جمله میگویم و میگذرم. نه خطاب به شما، خطاب به خدا و خطاب به خلق و تاریخ، که بار خدایا، شاهد باش، شاهد باش که تمامی سرمایهمان را که محصول ربع قرن رزم و رنج مستمر هست، تقدیم تو و خلقت کردیم.
انک انت السمیع العلیم.
آری اینگونه عملیات فروغ جاویدان بیمه نامه مقاومت وارتش آزادی شد و این خصیصه نادر (فدای حداکثروبی چشم داشت ) راه ورسم بنیانگذاران تا فروغ جاویدان راه ورسم کانونهای شورشی در داخل میهن گردید.
نسلی که ققنوس وار از خاکستر خود برخاست ،احیا وبازسازی شد ومیرود که ملاها را سرنگون وجایگزین آن گردد.
حال با این تاریخچه به سراغ شیر زن مجاهد وقهرمانی میرویم که همه چیزش را در همین راه ورسم فدا کرد.
مجاهد قهرمان فاطمه (فرح) امینی فرزند محمد متولد قزوین ویک از معلمین دلسوز ومایه گذارقزوین بود.
با قیام های ضدسلطنتی فاطمه به صفوف تظاهر کنندگان علیه شاه پیوست وبعد از 22بهمن 57 وسرنگونی سلطنت به جنبش ملی مقاومت در قزوین پیوست.
دیری نگذشت که او یکی از مسئولین بخش معلمین قزوین شد .دلسوزی،احساس مسئولیت ومایه گذاری او سبب شد که همزمان مسئولیت مادران مجاهد در قزوین به او واگذار شد . در این دوران او به بهترین وجه به آموزش وگسترش حیطه تحت مسئولیت خود پرداخت.
برخوردهای انسانی وانقلابی این مجاهد قهرمان ومایه گذاری های بی دریغش سبب شد که تعداد زیادی از معلمین ومادران جذب سازمان شوند که بعدا در نبردهای با ارتجاع خونریزبا فدای همه چیزشان از آزادی و رهائی خلق ما از این حاکمیت خونریز دفاع کردند.
با آغاز فاز نظامی بعد از سی خرداد60 وحمله وهجومهای دژخیمان وپاسداران به مقرها وخانه های مجاهدین خواهر مجاهد فاطمه امینی بناچار به زندگی مخفی روی آورد .
تقریبا سه ماه بعد از 30 خرداد درست در 12 شهریور سال 60پاسداران وحشی به خانه پدری او هجوم برده واو را همراه پدر وخواهرش دستگیر کردند او که در این زمان بار دار بود برای تولد کودکش به بیرون زندان منتقل شد که بلا فاصله از چنگ پاسداران گریخت واز ایران خارج شد.
مجاهد شهید فاطمه امینی فرمانده فرح بعد ازخروج از کشور خودر را به سازمان رساند ووصل شد در هنگام عزیمت رهبر مقاومت به جوار خاک میهن فاطمه دلیر هم داوطلبانه به منطقه مرزی منتقل شد.
او که در بخشهای مختلف از جمله بخش سیاسی مشغول به کار بودبعد ازتشکیل ارتش آزادیبخش ویگانهای رزمی نهایتا به یگانهای رزمی ارتش آزادیبخش منتقل شد .
در سال 67 درست در زمانی که خمینی جلاد وجنگ طلب در تله جنگ توسط ارتش آزادیبخش گرفتار شد وبا عملیات مهران شعار امروز مهران فردا تهران را سر دادند، خمینی سوخت جنگی اش ته کشید وحس کرد که اگرآتش بس را نپذیرد ،باید با مجاهدین در تهران ودر خیابانهای جماران بجنگد .
لذا تصمیم گرفت برای اینکه با مجاهدین در تهران مواجه نشود آبروی نداشته اش را با خدا معامله کرده وزهر آتش بس را سربکشد واز تمامی دعاوی وشعارهای جنگ جنگ تا پیروزی کوتاه آمده وجام زهر آتش بس را که مجاهدین به او تحمیل کرده بودند ،سر بکشد .
نقشه شیطانی خمینی اما این بود که بدین وسیله ارتش آزادیبخش را بسوزاند وآنرابه چیزی که او زایده جنگ ایران وعراق تلقی میکرد تبدیل نماید.
خمینی اگر چه بسیار مجاهدین را آزموده بود اما نمیدانست که مجاهدین با فدا آغاز کردند وبا فدا راه باز کردند واین بار هم با فدا با نبرد آزادیبخش میز خمینی جلاد را چپ خواهند کرد او نمیدانست که رزمندگان ومسئولینی چون فاطمه (فرمانده فرح) برای همچون روزها وهمچون نبردهائی سوگند یاد کرده اند.
به گوشه ای از یک نوشته این مجاهد قهرمان که در برای رهبری اش مسعود ومریم نوشته است توجه کنید وببینید که اشتیاق برافروخته نگر داشتن مشعل آزادی توسط این مجاهد پاکباز واین شیرزن قهرمان آنهم بهر قیمت تا کجاست (نامه به رهبری ـ ۲۳بهمن ۶۶):
فاطمه دلیر(فرمانده فرح) نوشت :
«... هر روز كه در اتاقم به عكسهايتان نگاه مي كنم در دلم آتشی شعله مي كشد و تا عمق وجودم را مي سوزاند. اميدوارم بتوانم رهرو شايسته ای در راه شما باشم و با نثار خون خود در راه شما ذره ای از دينم را ادا كنم.
آنروز فرا رسید در حالی که او یک کودک 4-5 سال داشت مانند بسیاری از خانواده ها ومادران مجاهد با تمام عشق به جگر گوشه هایشان برای اینکه کودکان ومادران وخانواده های دیگر سرکوب نشوند اسیر نشوند بی پدر ومادر نشوندوشادی کودکانه شان توسط جنگ های منطقه ای وداخلی توسط ملاها وپاسداران به یغما برده نشودو...تصمیم گرفتند که توطئه خمینی را بر سرش خراب کرده وتضمین بقا وادامه مقاومت وارتش آزادیبخش گردندکه صد البته باز هم فدای بی چشم داشت را طلب میکرد که یکی از آنها دل کندن از کودکان دلبندشان بوده است .
این خونهای پاک بود که کانونهای شورشی را به خیزش وا داشت این خونها وپاکبازی بی دریغ وبی چشم داشت بود که مسبب فوز عظیم گردید که میرود تا ریشه ملاها را از ایران زمین برکند.
آری مجاهد شهيد فاطمه اميني (فرح) شيرزنی از حماسه آفرينان فروغ جاويدان بود. او فرماندهي يك دسته رزمي را به عهده داشت، با تسلط و صلابت، رزمندگان تحت فرماندهي خود را در صحنه هدايت كرد و خود نيز در اوج سرفرازی و وفای به عهد و پيمان، به ديار رفيق اعلا پر كشيد.
یادش گرامی وراه سرخش پر رهرو باد
درود بر او ،روزی که زاده شد وروزی که لباش شرف ارتش آزادی را به تن کرد وروزی که به شهادت رسید وروزی که در پیروزی نهائی دوشا دوش کانونهای شورشی ورزمندگان آزادی میهن وسرنگونی استبداد خونریز وفاسد ولایت فقیه به پا میخیزد.
درود درود درود
- سیاست
- 1392/05/02
مسعود رجوی - نشستهای فروغ جاویدان
مسعود رجوی: عملیات رو با استعانت از سرچشمه خروشان عشق و معرفت، فرستاده برگزیده خدا، خاتمالانبیا، محمد مصطفی، پیامبر اکرم و با استعانت از پاره جگر و عصاره وجودش راهبر و مقتدای عقیدتی و تاریخیمون سیدالشهدا حسین ابن علی علیهالسلام به پیش خواهیم برد.
اگر امروز نرویم، اگر بهزودی نرویم، خیلی دیر خواهد شد. این همان لحظه نادر، لحظه کیمیایی و سرنوشتسازی است که اگر آن را در نیابیم امروز، فردا دیر خواهد شد، پس بهتر این است که بهدعوت خدا و خلق لبیک بگوییم و با استعانت از همان نامهای بزرگ و مقدسی که گفتم بهزودی زود به پیش خواهیم تاخت. آمادهاید پس.
(خروش رزمندگان: بله)
(خروش رزمندگان: بله)
حالا برای ثبت در سینه تاریخ و شرکت در یکچنین تصمیمگیری بزرگ و بنیادی، عاری از احساسات ـ اگر چه انقلابی را نمیشود از عواطفش جدا کرد ـ ولی با حسابگری نظامی و سیاسی محض، و با آرامش، هر کس که میگوید درست است که برویم و درست نیست که تأخیر کنیم و هر کس که میگوید رفتن به این عملیات، هر نتیجهیی که داشته باشد، به هر حال کیفاً بهتر از نرفتن است، دست بلند کند. لحظات تاریخی به آهستگی پیش میروند... هرکس که میگوید باید که برویم و اگر نرویم خیلی بدتر است و از ما بایسته و شایسته همین است که برویم؛ دست بلند کند، ببینم. میخواهم این لحظه ثبت شود...
دستهایتان را بالا نگهدارید...
آیا بر تصمیم خود استوارید؟
(خروش یکپارچه رزمندگان و کفزدنهای ممتد).
نتیجه عملیات البته فراتر از همه محاسبات معمول، به اراده و مشیت خدا برمیگردد. اما تا آنجایی که به ارتش آزادیبخش ملی ایران و به مجاهدین خلق ایران ارتباط دارد پیشاپیش نتیجه را، هر چه که باشد، به تکتک شما و به خلق قهرمان ایران تبریک میگویم.
(کفزدن و ابراز احساسات ممتد رزمندگان).
تصمیمگرفتن برای چنین عملیاتی، البته کار سهل و سادهیی نبود. زیرا که میباید تمام دار و ندار را، در طبق اخلاص نهاد و به خلق قهرمان ایران تقدیم کرد.
(کفزدن ممتد رزمندگان)
بهخصوص که این تصمیمگیری، دارای بالاترین ریسک و خطر نیز هست و باید یک بار دیگر تمامی سازمان، آلترناتیو، ارتش آزادیبخش و همه چیز را مایه گذاشت. این تصمیمگیری برای خود من، تقریباً مشکلتر از تمامی تصمیمگیریهای از زمان شاه به بعد بود. زیرا که میباید یک بار دیگر از همه عزیزان، برادران، خواهران، سازمان، ارتش آزادیبخش دل بکنم تا خدا چه بخواهد...
چونکه شما، تکتک شما، چه آنهایی که قبل از سال 50 و چه آنهایی که از زندانهای شاه با یکدیگر همرزم و همسنگر بودیم؛ چه آنهایی که در زمان حکومت خمینی به سازمان پیوستید؛ چه آنهایی که امروز از این یا آن کشور آمدهاید و چه آنهایی که در بین راه، در محورها و شهرهای مختلف به ما خواهند پیوست؛ آری شما را من بهسادگی پیدا نکردم. تکتک شما را از پس هفت دریای خون ، و راهی چند ساله، که آن را با کفش و کلاه آهنین و پولادین طی کردیم، از لابلای انبوه ابتـلائات، نشیب و فرازهای سیاسی و انبوه بالا و پایینیهای زمان، بهمثابه رشیدترین، پاکبازترین، قهرمانترین، جانانترین، شکوفاترین و آگاهترین فرزندان خلق ایران، پیدا کردهام. اگر بهتر از شما و ارزشمندتر از شما میبود و اگر ستودنیتر از شما میبود، حتماً در جای دیگر تشکلش را میدیدیم، پس یک گنجینه عظیم و تاریخی و بزرگ و در بعضی موارد چه بسا غیرقابل جانشینسازی، گرانتر از همه مالالتجارههای موجود در عالم، ذیقیمتتر، زیباتر، تحسینانگیزتر، اینجا هست که من میبایستی، در این تصمیمگیری، یکبار از تکتک این جواهرات بیهمتای این گنجینه دل بکنم. اما اگر که مجاهدین به خدا و به خلق و تاریخ و به سرنوشت تابان و شکوفان خلق قهرمان ایران، بعد از این همه رزم و رنج، بعد از اینهمه خون و فدا، پاسخ نگویند، چه کسی پاسخ خواهد گفت؟
(کفزدن ممتد رزمندگان)
بنابراین فقط یک جمله میگویم و میگذرم. نه خطاب به شما، خطاب به خدا و خطاب به خلق و تاریخ، که بار خدایا، شاهد باش، شاهد باش که تمامی سرمایهمان را که محصول ربع قرن رزم و رنج مستمر هست، تقدیم تو و خلقت کردیم.
انک انت السمیع العلیم.
آری اینگونه عملیات فروغ جاویدان بیمه نامه مقاومت وارتش آزادی شد و این خصیصه نادر (فدای حداکثروبی چشم داشت ) راه ورسم بنیانگذاران تا فروغ جاویدان راه ورسم کانونهای شورشی در داخل میهن گردید.
نسلی که ققنوس وار از خاکستر خود برخاست ،احیا وبازسازی شد ومیرود که ملاها را سرنگون وجایگزین آن گردد.
حال با این تاریخچه به سراغ شیر زن مجاهد وقهرمانی میرویم که همه چیزش را در همین راه ورسم فدا کرد.
مجاهد قهرمان فاطمه (فرح) امینی فرزند محمد متولد قزوین ویک از معلمین دلسوز ومایه گذارقزوین بود.
با قیام های ضدسلطنتی فاطمه به صفوف تظاهر کنندگان علیه شاه پیوست وبعد از 22بهمن 57 وسرنگونی سلطنت به جنبش ملی مقاومت در قزوین پیوست.
دیری نگذشت که او یکی از مسئولین بخش معلمین قزوین شد .دلسوزی،احساس مسئولیت ومایه گذاری او سبب شد که همزمان مسئولیت مادران مجاهد در قزوین به او واگذار شد . در این دوران او به بهترین وجه به آموزش وگسترش حیطه تحت مسئولیت خود پرداخت.
برخوردهای انسانی وانقلابی این مجاهد قهرمان ومایه گذاری های بی دریغش سبب شد که تعداد زیادی از معلمین ومادران جذب سازمان شوند که بعدا در نبردهای با ارتجاع خونریزبا فدای همه چیزشان از آزادی و رهائی خلق ما از این حاکمیت خونریز دفاع کردند.
با آغاز فاز نظامی بعد از سی خرداد60 وحمله وهجومهای دژخیمان وپاسداران به مقرها وخانه های مجاهدین خواهر مجاهد فاطمه امینی بناچار به زندگی مخفی روی آورد .
تقریبا سه ماه بعد از 30 خرداد درست در 12 شهریور سال 60پاسداران وحشی به خانه پدری او هجوم برده واو را همراه پدر وخواهرش دستگیر کردند او که در این زمان بار دار بود برای تولد کودکش به بیرون زندان منتقل شد که بلا فاصله از چنگ پاسداران گریخت واز ایران خارج شد.
مجاهد شهید فاطمه امینی فرمانده فرح بعد ازخروج از کشور خودر را به سازمان رساند ووصل شد در هنگام عزیمت رهبر مقاومت به جوار خاک میهن فاطمه دلیر هم داوطلبانه به منطقه مرزی منتقل شد.
او که در بخشهای مختلف از جمله بخش سیاسی مشغول به کار بودبعد ازتشکیل ارتش آزادیبخش ویگانهای رزمی نهایتا به یگانهای رزمی ارتش آزادیبخش منتقل شد .
در سال 67 درست در زمانی که خمینی جلاد وجنگ طلب در تله جنگ توسط ارتش آزادیبخش گرفتار شد وبا عملیات مهران شعار امروز مهران فردا تهران را سر دادند، خمینی سوخت جنگی اش ته کشید وحس کرد که اگرآتش بس را نپذیرد ،باید با مجاهدین در تهران ودر خیابانهای جماران بجنگد .
لذا تصمیم گرفت برای اینکه با مجاهدین در تهران مواجه نشود آبروی نداشته اش را با خدا معامله کرده وزهر آتش بس را سربکشد واز تمامی دعاوی وشعارهای جنگ جنگ تا پیروزی کوتاه آمده وجام زهر آتش بس را که مجاهدین به او تحمیل کرده بودند ،سر بکشد .
نقشه شیطانی خمینی اما این بود که بدین وسیله ارتش آزادیبخش را بسوزاند وآنرابه چیزی که او زایده جنگ ایران وعراق تلقی میکرد تبدیل نماید.
خمینی اگر چه بسیار مجاهدین را آزموده بود اما نمیدانست که مجاهدین با فدا آغاز کردند وبا فدا راه باز کردند واین بار هم با فدا با نبرد آزادیبخش میز خمینی جلاد را چپ خواهند کرد او نمیدانست که رزمندگان ومسئولینی چون فاطمه (فرمانده فرح) برای همچون روزها وهمچون نبردهائی سوگند یاد کرده اند.
به گوشه ای از یک نوشته این مجاهد قهرمان که در برای رهبری اش مسعود ومریم نوشته است توجه کنید وببینید که اشتیاق برافروخته نگر داشتن مشعل آزادی توسط این مجاهد پاکباز واین شیرزن قهرمان آنهم بهر قیمت تا کجاست (نامه به رهبری ـ ۲۳بهمن ۶۶):
فاطمه دلیر(فرمانده فرح) نوشت :
«... هر روز كه در اتاقم به عكسهايتان نگاه مي كنم در دلم آتشی شعله مي كشد و تا عمق وجودم را مي سوزاند. اميدوارم بتوانم رهرو شايسته ای در راه شما باشم و با نثار خون خود در راه شما ذره ای از دينم را ادا كنم.
آنروز فرا رسید در حالی که او یک کودک 4-5 سال داشت مانند بسیاری از خانواده ها ومادران مجاهد با تمام عشق به جگر گوشه هایشان برای اینکه کودکان ومادران وخانواده های دیگر سرکوب نشوند اسیر نشوند بی پدر ومادر نشوندوشادی کودکانه شان توسط جنگ های منطقه ای وداخلی توسط ملاها وپاسداران به یغما برده نشودو...تصمیم گرفتند که توطئه خمینی را بر سرش خراب کرده وتضمین بقا وادامه مقاومت وارتش آزادیبخش گردندکه صد البته باز هم فدای بی چشم داشت را طلب میکرد که یکی از آنها دل کندن از کودکان دلبندشان بوده است .
این خونهای پاک بود که کانونهای شورشی را به خیزش وا داشت این خونها وپاکبازی بی دریغ وبی چشم داشت بود که مسبب فوز عظیم گردید که میرود تا ریشه ملاها را از ایران زمین برکند.
آری مجاهد شهيد فاطمه اميني (فرح) شيرزنی از حماسه آفرينان فروغ جاويدان بود. او فرماندهي يك دسته رزمي را به عهده داشت، با تسلط و صلابت، رزمندگان تحت فرماندهي خود را در صحنه هدايت كرد و خود نيز در اوج سرفرازی و وفای به عهد و پيمان، به ديار رفيق اعلا پر كشيد.
یادش گرامی وراه سرخش پر رهرو باد
درود بر او ،روزی که زاده شد وروزی که لباش شرف ارتش آزادی را به تن کرد وروزی که به شهادت رسید وروزی که در پیروزی نهائی دوشا دوش کانونهای شورشی ورزمندگان آزادی میهن وسرنگونی استبداد خونریز وفاسد ولایت فقیه به پا میخیزد.
درود درود درود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر