۱۳۹۷ شهریور ۲, جمعه

سوم شهریور ۱۳۷۷ قهرمان ملی علی اکبر اکبری به شهادت رسید

سوم شهریور ۱۳۷۷ قهرمان ملی علی اکبر اکبری به شهادت رسید

-

علی اکبر اکبری قهرمان ملی

علی اکبر اکبری قهرمان ملی
روز اول شهریور سال ۱۳۷۷ اسدالله لاجوردی ملقب به جلاد اوین، قساوت‌پیشه‌ترین دژخیم تاریخ معاصر ایران و از آمران و عاملان شکنجه و قتل هزاران زندانی سیاسی مجاهد و مبارز، مجازات شد. او توسط قهرمان ملی ایران علی‌اکبر اکبری با شلیک یک گلوله در مغزش از پای درآمد و به زباله‌دان تاریخ افکنده شد.
 
اسدالله لاجوردی هیولای آدمخواری بود که شقاوت را از خمینی دجال آموخته بود و شکنجه تا فراسوی مرز طاقت انسانی را در زندانها آن‌چنان علیه جوانان و نوجوانان مجاهد و مبارز این میهن اعمال کرد که به نماد شقاوت و قدرت‌پرستی شوم آخوندها تبدیل شد. همین جنایات او بود که باعث شد مردم ایران به لاجوردی، لقب جلاد اوین یا بدهند.
 
اسدالله لاجوردی که معتقد بود نگه‌داشتن زندانی سیاسی به نفع نظام آخوندی نیست، شروع به کشتار و قتل‌عام زندانیان سیاسی مجاهد و مبارز در اوین کرد. لاجوردی بر این باور بود که زندانیان مجاهد از جمع خود انگیزه می‌گیرند و چنان‌چه به انفرادی بروند، دست از مبارزه خواهند کشید. در نتیجه از مهر سال ۱۳۶۱ با تکمیلسلولهای انفرادی زندان گوهردشت، سیاست فشار حداکثر را در گوهردشت و هم‌زمان در اوین و قزل‌حصار به اجرا گذاشت.
 
راه‌اندازی واحدهای مسکونی، قبر، تابوت، سرپا نگه‌داشتنهای طولانی، بی‌خوابی، گرسنگی و انواع فشارهای روانی، محصول همین دوران و به سرکردگی لاجوردی بود. با این همه از پائیز ۶۱تا پایان سال ۶۳مجاهدین با مقاومتشان درسی فراموش‌ناپذیر به جلاد اوین دادند.
 
سرانجام در اول شهریور ۷۷ به مکافات آن همه کشتار و جنایت رسید و به زباله‌دان تاریخ افکنده شد.
 
هلاکت اسدالله لاجوردی، ضربه سنگینی به‌نظام پوسیده آخوندی وارد آورد و متقابلاً موجب شادمانی مردم در سراسر ایران و جامعه ایرانیان در سراسر جهان گردید.
 
همان زمان، آخوند محمد خاتمی که در آن زمان رئیس‌جمهور رژیم پلید آخوندی بود، ماسک مدره‌نمایی را از چهره‌اش برداشت و از جلاد بدنام دیکتاتوری قرون‌وسطایی آخوندی، اسدلله لاجوردی، به‌عنوان «خدمتگزار مردم» یاد کرد و به‌این‌ ترتیب، دعاوی دروغین اصلاح‌طلبی آخوندی را با سمبل شقاوت و خون‌آشامی مهر کرد. خاتمی نشان داد که آخوند مدعی اصلاحات با سایر آخوندها هیچ فرقی نداشته و با منفورترین شکنجه‌گر تاریخ ایران در یک صف قرار دارد.
 

قهرمان ملی علی‌اکبر اکبری

علی‌اکبر اکبری (رضا) رزم‌آور مجاهدی که سردژخیم بزرگ قرن، لاجوردی جنایتکار، را به مکافات اعمالش رساند، در شهریور۱۳۵۷ در ایلام متولد شد. سالهای طفولیت را در خانواده‌یی متوسط گذراند و تحصیلاتش را تا دوم هنرستان ادامه داد.
علی‌اکبر از نسل بعد از پیروزی انقلاب بود. نسلی که جریان خیانتهای خمینی به مردم و انقلاب را ندیده بود. اما زخم خیانتها را بر ‌پیکر مردم میهنش می‌دید و از آنان رنج می‌برد. تمام زندگی ۲۰ساله این گرد دلاور در همین نکته خلاصه شده است. او از نسلی شوریده بر ‌رژیمی تا بن استخوان فاسد و نامشروع است. در گام بعد یافتن راه رهایی میهن و خلق در سازمانی است که از روز اول این حاکمیت غاصبانه رودرروی آن ایستاد و تسلیم دجالیت و سرکوب وحشیانه آن نشد. سازمانی که سنگین‌ترین بهای ملی و تاریخی و تشکیلاتی مبارزه برای سرنگونی این رژیم ارتجاعی و غاصب را پرداخته است. این مجاهد قهرمان که اکنون در نظر مردم ایران و همه مشتاقان آزادی، به‌عنوان یک قهرمان ملی شناخته شده است، تصویرگر عزم نو و جنگندگی و رشادت و ایمان شگرف جنبشی است که پس از ۱۷سال نبرد خونین اکنون با اراده‌یی صدبار صیقل‌یافته‌تر برای یکسره کردن کار دشمن به میدان آمده است. علی‌اکبر در نوشته‌های خود شرح این قصه را چنین نوشته است. از همان آغاز با دیدن سیاستهای ارتجاعی خمینی از رژیم پوسیده و روبه زوال آن کنده می‌شود. اما هنوز سنش کمتر از آن است که دژی استوار بیابد تا در پناه آن بتواند به مبارزه برای سرنگونی بپردازد. شهر آنها، ایلام، از‌ جمله شهرهایی است که رژیم نمی‌تواند بر روی برنامه‌های رادیو و تلویزیونی مجاهدین تور سانسور پهن کند. آن‌طور که از خلال نامه‌های او پیداست، از سال۷۲ یعنی زمانی که ۱۵سال از عمرش می‌گذرد رفته‌رفته از طریق برنامه‌های رادیو و تلویزیونی مجاهدین با نام آنان آشنا می‌شود. از این به‌ بعد است که مسیر زندگیش تغییر می‌کند. خود او نوشته است: «وقتی نوار تلویزیونی مراسم عید فطر سال۷۴مجاهدین را دیدم و دیدم که در آنجا مسعود با رزمندگان روبوسی می‌کرد، منقلب شدم…» از آن پس او به‌طور مستمر به رادیو صدای مجاهد گوش می‌دهد و برنامه‌های تلویزیونی مجاهدین را دنبال می‌نماید. پس از اندک مدتی دست به فعالیت می‌زند و اخبار و گفتارهای صدای مجاهد را می‌نویسد و تکثیر و پخش می‌کند. سرانجام این شهید سرافراز در اردیبهشت سال۷۵ ارتباطش با مجاهدین برقرار می‌شود. از هنگامی که با واحدهای مقاومت ستاد فرماندهی مجاهدین در داخل کشور مرتبط می‌شود، سر از پا نمی‌شناخت و با شور و شوق فعالیت می‌کرد. رضا در یکی از نامه‌هایش نوشته است: «الان به خودم می‌بالم که می‌توانم از این به‌ بعد جزیی از جمع مجاهدین باشم. نه این‌که زندگی کنم. بلکه بیاموزم و عمل کنم».
آموختن و عمل کردن یکی از ویژگیهای بارز علی‌اکبر در کلیه زمینه‌هاست.
او پس از برقراری ارتباط با شوری بیشتر و تلاشی پیگیر مسائل را دنبال می‌کرد و با سرزندگی و نشاط چشمگیری به حل مسائل می‌پرداخت. در نامه دیگری که پس از برقراری ارتباط با سازمان نوشته، عطش نسل خود را برای دست یافتن به سازمانی چون مجاهدین چنین بیان کرده است: «تا قبل از این‌که در روابط مجاهدین قرار بگیرم هیچ شناختی از آنان نداشتم. فقط نامشان را شنیده بودم و می‌دانستم ضد خمینی هستند. اما حالا که این سعادت را یافته‌ام که با هدفها و آرمان سازمان آشنا شوم با قطع و یقین می‌گویم اگر نسل ما حتی با گوشه‌یی از مناسبات و آرمانهای سازمان آشنا شود همه‌شان به‌سوی سازمان پر می‌کشند».
برقراری رابطه با مجاهدین راه او را برای آشنا شدن عمیق‌تر با مفاهیم انقلاب هموار می‌کند. شناخت مسعود و مریم باعث تغییرات اساسی در روش و منش او می‌گردد.
علی‌اکبر در همان نامه بعد از وصل ارتباطش با سازمان نوشته است: «کاش زودتر به‌دنیای جدید پا نهاده بودم و متولد شده بودم.‌ای کاش زودتر پرواز را فرا می‌گرفتم و بال درمی‌آوردم… بعد از آشنایی با انقلاب خواهر مریم به دنیای جدیدی راه پیدا کردم. دنیایی که اکنون با هیچ‌ چیز عوضش نخواهم کرد».
علی‌اکبر از زمانی که در ارتباط با مجاهدین قرار گرفت با علاقه بسیار زیادی تمامی آموزشها و تعلیمات مجاهدین را فراگرفت.
آشنایی او با انقلاب ایدئولوژیک در درون سازمان انگیزه‌های او را برای مبارزه صدچندان کرد و موجب بارز شدن تواناییهای او در مسیر مبارزه شد.
خودش در نامه‌یی نوشته است: «نیرویی که به من قوت می‌دهد؛ کلید این ساختمان پیچیده، مریم است. احساس می‌کنم دارم سبکبال می‌شوم… الگوی دنیای خواهر مریم الگوی من می‌باشد، یعنی مجاهدین، مجاهدی که این‌قدر نامش در سراسر ایران و جهان بر سر زبانها جاری است».
عاقبت همان‌طور که خود گفته بود آموزشها به مرحله عمل می‌رسند. او سرشار و پاکباز آمادگی خود را برای شرکت در عملیات اعلام می‌کند و با اصرار و تهوری خاص چندین‌بار از ستاد فرماندهی مجاهدین در داخل کشور می‌خواهد تا برای او مأموریتی در نظر بگیرند. چندی بعد به پیشنهاد خودش عملیات مجازات سردژخیم اوین در دستور کارش قرار گرفت. از این لحظه به بعد رضا سر از پا نمی‌شناخت. به یکی از همرزمانش گفته بود: «هر یک روزی که می‌گذرد و این عملیات دیرتر انجام می‌شود، یک شلاق بیشتر بر پیکر مجاهدین فرود می‌آید. بنابراین باید زودتر دست به‌کار شوم».
سرانجام روز موعود فرا رسید و با عزمی جزم و اراده‌یی استوار به صحنه شتافت. در آخرین نامه‌یی که از او به‌جا مانده نوشته است: «الان تنها یک جمله دارم که می‌توانم به همه و بالاتر از همه به رهبریم بگویم. و آن این است: می‌توانیم و باید. هر چه فکر می‌کنم مطلب دیگری وجود ندارد. خدا را واقعاً شکر می‌کنم که این‌قدر خوشبخت هستم که در تقدیرم سازمان و رهبری را نوشته است. و من این افتخار را داشته‌ام که به‌عنوان فردی از این سازمان این عمل مقدس را انجام دهم. حاصل تمام درکها و دریافتهای من در مدتی که با سازمان رابطه داشته‌ام این است که به هر طریقی باید به مسعود و مریم چنگ بزنیم. در این عملیات اگر تهاجم حداکثر دیدید و اگر رشادتی شنیدید، بدانید هر چه هست نتیجه لحظات وصل ما به برادر مسعود است. با او هستیم که از خود بی‌خود می‌شویم».
آنچه از گزارشها بر‌می‌آید از خشم و کینه انقلابی علی‌اکبر برای انجام این عملیات حکایت می‌کند. روز اول شهریور (روز تولدش) علی‌اکبر قهرمان چون شیر خروشید و با آتش سلاحش بر سر لاجوردی دژخیم فرود آمد و مأموریت بزرگ میهنی و انقلابی خود را، که موجب تسلی خاطر تمامی مردم ایران و به‌ویژه مادران و پدران و خانواده‌های ۱۲۰هزار شهید اعدام‌شده در رژیم آخوندی و ۱۵۰هزار زندانی سیاسی است، با موفقیت کامل به‌انجام رساند.
در صحنه عملیات پس از انجام مأموریت، دستگیر شد ولی چون کوه ایستاد و به عهد خود با خدا و خلق وفا کرد.
سلام بر او روزی که‌زاده شد، روزی که سلاح بر دوش گرفت و روزی که به پیمان خود با خدا و خلق وفا کرد‌.

رژیم آخـوندی پـدر قهرمان ملی علی‌اکبر اکبری را در زیر تراکتور بـه قـتل رساند

رژیم ضدبشری خمینی آقای سهراب اکبری، پدر علی‌اکبر اکبری، قهرمان ملی، را در یک اقدام انتقام‌جویانه به‌طرز فجیعی به‌قتل رسانده است. علی‌اکبر اکبری ۲۰ساله روز ۱شهریور ۱۳۷۷به‌دنبال مجازات لاجوردی، آیشمن ایران دستگیرشد و روز ۳شهریور در زیر شکنجه‌های وحشیانه عوامل وزارت اطلاعات به‌شهادت رسید.
آقای اکبری، ۶۱ ساله، که در ایلام به کشاورزی مشغول بود، در ماههای اخیر، به‌طور مستمر مورد اذیت و آزار مأموران وزارت اطلاعات رژیم و سپاه پاسداران قرار داشت و علاوه بر‌بازجوییهای مکرر، بارها از جانب آنان تهدید به مرگ شده بود.
در روز قبل از این جنایت وحشیانه، مأموران وزارت اطلاعات او را مورد بازجویی قرار داده بودند. روز ۱۷فروردین، مأموران وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران در حالی‌که آقای اکبری در یک زمین کشاورزی مشغول کار بود، او را مورد حمله قرار داده و در زیر تراکتور له کردند.
خبر این جنایت سبعانه رژیم به سرعت در سطح شهر ایلام پخش شد و خشم و نفرت مردم را برانگیخت. به‌رغم اعمال فشار مقامهای محلی برای جلوگیری از برگزاری مجلس ترحیم، بسیاری از مردم به خانه وی رفته و شهادت او را به بازماندگانش تسلیت گفتند.
آقای مسعود ر جوی، مسئول شورای ملی مقاومت ایران، شهادت مظلومانه آقای سهراب اکبری را به خانواده وی تسلیت گفت و تأکید کرد، دیر نیست که این رژیم ضدبشری به‌دست مردم و مقاومت ایران سرنگون شود و سردمداران آن به‌خاطر انبوه جنایتهایشان علیه بشریت در مقابل عدالت قرار گیرند.
مقاومت ایران طی نامه‌هایی از مجامع بین‌المللی مدافع حقوق‌بشر خواست تا قتل وحشیانه آقای سهراب اکبری به‌دست حکام جنایتکارایران را محکوم کنند.
دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران
۷اردیبهشت ۱۳۷۸ (۲۷آوریل ۱۹۹۹)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر