به یاد مجاهد شهید اشرف السادات احمدی علون آبادی
- زندگینامه شهیدان
- 1396/06/06
اشرف السادات احمدی علون آبادی
محل تولد: تهران
شغل: ديپلم
سن: 47
تحصیلات: -
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 12-5-1367
محل زندان: -
حماسه مقاومت مجاهد شهید اشرف احمدی
تنها با وجود یک رهبر میتوان در برابر شکنجهها تا به آخر مقاومت کرد
«از همان اوایل سالکه در بند ۳۱۱زندان
اوین بودم، خبر دستگیری اشرف احمدی را شنیدم. حدود ۸ماه گذشت و هرکدام از
ما در سلولهای جداگانه بودیم و ارتباط مستقیمی نداشتیم و خبرهایمان را از
طریق شهید زهره مدنی بههم میرساندیم. بعد از این دوران در اواخر پاییز
سال ۶۰، اشرف در اتاق خیلی معروف ۴بالا در بند ۲۴۰بود و دیگر ارتباطمان
مستقیم بود، آنجا اتاقی بود که تمامعیار از زندانیان مقاوم تشکیل شده بود.
علاوه برحساسیتی که بهطور عام روی
اتاقهای زندانیان مقاوم یا سرموضع وجود داشت، لاجوردی بهطور مضاعف نسبت به
اتاق ۴حساسیت داشت و دلیلش هم حضور اشرف بود. حساسیت علنی لاجوردی از
یکطرف و موضع جدی اشرف از طرف مقابل شرایطی ایجاد کرده بود که باید مسائل
امنیتی را رعایت میکردیم که چیزی لو نرود. هرکس از بازجویی برمیگشت،
نمیتوانست پیش اشرف برود، چون اگر بو میبردند که اشرف چه رابطهیی در بند
دارد فشارها بهطور مضاعف روی او و روی کل زندانیان زیاد میشد.
بیشتر قرارها با اشرف برای رد و بدل کردن
نتایج بازجوییها و اخبار در دستشویی یا حمام یا در ساعت خاموشی و استراحت
صورت میگرفت. اشرف همیشه طوری عمل میکرد که از خودش ردی باقی نگذارد.
اشرف احمدی در زندان بسیار درباره اشرف رجوی و آن چه در زندان شاه گذشته
بود، حرف میزد. وقتی تاریخچه سازمان را مرور میکردیم بارها اشرف میگفت
که اگر مسعود نبود سازمان نبود.
روح مقاومت در مقابل دژخیم اساسیترین
درسی بود که اشرف در زندان به دیگران منتقل میکرد. هرکدام از بچهها را
که برای اعدام میبردند، اشرف برای خداحافظی نزد او میرفت. کسی نمیدانست
که اشرف موقع خداحافظی با بچههایی که برای اعدام میرفتند چه میگفت، ولی
همه آنها بعد از خداحافظی با اشرف خوشحالتر و شادابتر بودند. اشرف در بین
تمام خواهران مجاهدی که در زندان بودند، سمبل فروتنی و تواضع بود. آخرین
روزی که در اوین باهم بودیم و من از آنجابه قزلحصار منتقل شدم، اشرف گفت،
اگر آزاد شدی یا فرار کردی حتماً به منطقه پیش بچهها برو و سلام ما را هم
برسان و بگو که شب و روز برایتان دعا میکنیم.
اگر هم در زندان ماندی یک چیز را فراموش
نکن؛ آدم فقط با نام و یاد یک رهبر میتواند زیر شکنجه تا آخر مقاومت کند.
اگر میخواهی راه بچههایی را که رفتند ادامه بدهی، راهش این است که همیشه
مسعود را در قلبت داشته باشی. در زمانی که هنوز موضوع و بحث رهبری عقیدتی
برایمان ناشناخته بود، اشرف تجربه مادی و عینی خودش را به همه منتقل
میکرد. اشرف احمدی رهبری را در زندان و سختترین شرایطش تجربه کرده بود و
اساسیترین درسی که منتقل میکرد و موضوعی که اشاعه میداد همین بود. موقع
آخرین وداعمان باز تکرار کرد که آن سفارش
مرا فراموش نکنی!» (از خاطرات یک زندانی سیاسی در زندان اوین).
رابطه بین مجاهد شهید مجید شریف واقفی و برادر مسعود در داخل زندان از طریق اشرف برقرار میشد
خواهرمجاهد سهیلاصادق که
از نخستین سالهای فعالیت سیاسی اشرف شاهد تلاشهای او بوده، میگوید: «از
زمان آغاز جنبش انقلابی مسلحانه در برابر رژیم شاه و بعد از دستگیری اولین
گروههای مجاهدین و فداییها که مبارزه حول دفاع از زندانیان سیاسی در ابعاد
وسیعی مطرح شد، در میان خانوادههای زندانیان سیاسی، اشرف احمدی از
فعالترین زنانی بود که نقش مهمی در راهاندازی و هدایت تجمعها و حرکتهای
اعتراضی خانوادهها داشت. آنچه بعدها در زندگی و مقاومت حماسی اشرف در
زندانهای خمینی به اوج خود رسید، ناشی از عشق و ایمان عمیقی بود که نسبت به
راه و آرمان مجاهدین و بهویژه شخص برادر مسعود داشت. ایمانی که در جریان
بیدادگاه نظامی شاه خائن با مشاهده دفاعیات پرشور برادر مجاهد مسعود رجوی
اولین جرقههای آن در وجودش زده شد. در آن زمان اشرف در جلسات دادگاه شرکت
میکرد و همیشه از تأثیراتی که از آن جلسات گرفته بود، بهخصوص از نقش خاص
برادر مسعود صحبت میکرد.
اشرف با تضادهایی روبهرو بود که موانع
جدی برای ورود هر زنی با آن شرایط، در مبارزه فعال سیاسی به حساب میآمد.
برای یک زن خانهدار با دو بچه کوچک و مبتلا به بیماری قلبی بهخودی خود
تحرکنداشتن و فعالیت نکردن امری طبیعی و عادی مینمود. ولی ما درست خلاف
این را شاهد بودیم. بهعبارت دیگر اشرف در هر مقطعی از کار و فعالیتش در
رابطه با سازمان با انگیزه انقلابی فوقالعاده بالایی قدم به صحنه میگذاشت
و در این مسیر هر بهایی را که لازم بود، با جان و دل میپرداخت. او یک
زندگی سراسر تلاش و مایهگذاری را به خاطر اعتقاداتش و قدمگذاشتن در راه
مبارزه بهجان خرید.
بهیاد ندارم که اشرف در مقابل انواع
فشارها و ناملایماتی که با آن مواجه میشد، حتی یکبار زبان به شکوه و شکایت
گشوده باشد. استقبال کردن از سختی و مشکلات از ویژگیهای او بود. وقتی
زندگی اشرف را مرور کنیم، او همهجا با بدترین شرایط مواجه بود ولی او با
غلبه بر همه موانع و تضادها در هر زمان و هرجا که ضروری بود، حاضر میشد.
چیزی که شاید امروز از جمله تضادهای حلشده در میان طیف وسیع اعضا و
هواداران مجاهدین به نظر بیاید، اما در آن زمان، یعنی در ابتدای شکلگیری
حرکت انقلابی مسلحانه در دهه ۵۰، و در ابتدای شرکت فعال زنان مجاهد در پهنه
مبارزه، کار دشوار و بلکه غیرممکنی بود که او از عهده حل و فصلش برآمده
بود. اشرف در بسیاری از فعالیتهای آن دوران نقش اساسی داشت.
از تبادل مدارک و مطالب بین زندان و بیرون
گرفته تا راهاندازی تظاهرات اعتراضی خانوادههای زندانیان سیاسی در بازار
تهران و قم در پاییز سال ۵۰و شبکه وسیع ارتباطی و خبری خانوادهها که در
آن دوران یکی از امکانات خوب و فعال مبارزاتی بود. اشرف از همه امکانات
بهخوبی استفاده میکرد. در سالهای ۵۰تا ۵۴خانوادههای مجاهدین شهید و
زندانی هر هفته پنجشنبهها جلسه هفتگی داشتند. این جلسات ظرف بسیار مناسبی
برای آشنایی و برقراری ارتباط هواداران مجاهدین با سازمان یا جمعآوری
کمکهای مالی برای مجاهدین بود. یکی دیگر از محصولات این جلسات، تشکیل یک
شبکه فعال خبری متشکل از خانوادههای زندانیان بود.
این شبکه در مقابل توطئه رژیم شاه که با
متفرق کردن زندانیان سیاسی میخواست با جو انقلابی زندانها ـتحت تأثیر
مبارزه مسلحانه مقابله کند، قادر بود ظرف چند روز اخبار زندانهای شیراز و
مشهد و تهران و تبریز را به هم منتقل کند و به این ترتیب مجاهدین اسیر در
زندانهای مختلف در کوتاهترین زمان در جریان اخبار مقاومت سایر زندانیان و
توطئههای ساواک قرار میگرفتند. مجاهد قهرمان فاطمه امینی از مسئولین و
گردانندگان این جلسات بود و اشرف شهید هم همراه با فاطمه همواره نقش
برجستهیی در راهاندازی این برنامهها داشت. بعد از مخفی شدن فاطمه، اشرف
کماکان با او ارتباط داشت و از همین طریق توانست اخبار، اطلاعات و امکانات
زیادی به سازمان برساند. برخورد اشرف با مسائل و مشکلات بسیار آموزنده بود و
بیانگر اوج اعتقاد او به مبارزه و ضرورت فدا و پاکبازی در این مسیر بود.
تابستان ۵۴وقتی که به زندان افتاد، باردار
بود اما بهرغم این شرایط و با وجود بیماری شدید قلبی، زیر شدیدترین
فشارها و شکنجههای ساواک قرار گرفت. دخترش را در زندان بهدنیا آورد و تا
۵ماهگی در زندان نگهداری کرد. در آن دوران که همزمان با ضربه
اپورتورنیستهای چپنما بود، اشرف با عشق و ایمان نسبت به راه و آرمان
مجاهدین همواره در آرزوی وصل مجدد به سازمان بود. در بیدادگاه نظامی شاه
خائن به ۱۵سال زندان محکوم شد و در شمار دسته ماقبل آخر زندانیان سیاسی بود
که چند ماه قبل از سقوط شاه از زندان آزاد شد». خواهر مجاهد فاطمه رضایی
که در زندان کمیته مشترک ساواک و زندان قصر با اشرف بوده است، میگوید:
«ارتباط اشرف با سازمان برای ساواک مشخص
شده بود و مقاومت او در مقابل شکنجهها و ایستادگیش در دفاع از سازمان،
جلادان ساواک را به شدت عصبانی کرده بود و خشم و غضب عجیبی نسبت به او
داشتند. در مورد بیماری قلبیش هیچ رسیدگی وجود نداشت و در دادگاه هم اشرف
را به ۱۰سال زندان محکوم کردند. اولین بار
ماجرای ضربه اپورتونیستها را در زندان از او شنیدم که گفت، پیغام مسعود این
است که این یک موج است و میگذرد. باید حواستان جمع باشد که در آن غرق
نشوید.
در فضای آن سالها بهرغم تمام فشارها،
اشرف با جدیت و استواری در دفاع از سازمان چه در برابرساواک و چه در برابر
جریان راست ارتجاعی موضع روشنی داشت. مهمترین عنصر زندگی او استواریش در
مقابل شکنجهها و فشارها بود. عنصری که دقیقاً از علاقه شدید و ایمان
استوارش به برادر مسعود سرچشمه میگرفت. بعد از پیروزی انقلاب بیماری قلبیش
تأثیر زیادی در فعالیتش گذاشت.
بعد از ۳۰خرداد سال ۶۰درحالیکه به خاطر
شدت بیماریش در خانه بستری بود، در یورش پاسداران دستگیر شد. اشرف احمدی در
هر دو نظام شاه و خمینی، مظلومانه هدف کینتوزیهای شکنجهگران و دژخیمان
شاه و شیخ بود اما تا به آخر مقاوم و استوار ایستاد». برادر مجاهد محمود
احمدی درباره بخشی از زندگی مبارزاتی این شیرزن قهرمان مجاهد خلق میگوید:
«اشرف از سال ۵۰از طریق مجاهد شهید فاطمه امینی در ارتباط با سازمان قرار
گرفت. بخش عمده دفاعیات مجاهدین در بیدادگاه نظامی شاه خائن در از جمله
دفاعیات مسعود، ناصر صادق و محمد بازرگانی را اشرف که در جلسات دادگاه شرکت
میکرد به بیرون منتقل کرد.
بعد از اینکه من بهزندان مشهد منتقل
شدم، اشرف باز هم توانست ارتباطش را با زندان حفظ کند. در آن دوران رابطه
بین مجاهد شهید مجید شریفواقفی و برادر مسعود در داخل زندان از طریق اشرف
برقرار میشد. ویژگی برجسته اشرف تواضع و فروتنی او بود. خودش هیچگاه از
انبوه کارهایی که در رژیم شاه و خمینی کرده بود چیزی نمیگفت و در واقع
بسیاری از زمینههای فعالیت و کارهای او ناشناخته است. در ملاقاتها هر وقت
از او در مورد بچههایش میپرسیدم که چهکار میکنی و چگونه تضاد کار و
فعالیت سیاسی را با نگهداری آنها حل میکنی؟ اشرف بهسادگی میگفت جای
نگرانی نیست، آنها را به دوست و آشنا میسپارم، الحمدالله مشکلی نیست.
بیماری قلبی او، تنگی دریچه میترال بود که در اثر شکنجههای ساواک تشدید هم
شد و مشکل جدی برایش ایجاد کرده بود. خواهرانی که با او در زندانهای خمینی
بودهاند از نقش مؤثر او در گسترش مقاومت در زندان بسیار گفتهاند. یکی از
فصلهای درخشان زندگیش مصاف با توطئه پلید لاجوردی است. سرجلاد اوین تلاش
کرده بود، از طریق همسرش او را زیر فشار بگذارد که از مواضع سازمان و
بهخصوص دفاع از مسعود دست بردارد و در غیراین صورت طلاق در انتظارش خواهد
بود.
اشرف در مقابل این توطئه لاجوردی ایستاد و
قاطعانه بر مواضعش استوار ماند. او از سالها پیش و در دوران شاه در تضاد
بین خانواده و مبارزه، قاطعانه مبارزه را انتخاب کرده بود و تمامی مشکلات
این انتخاب را هم بهجان خریده و در هر قدم بهایش را پرداخته بود. او با
جدیت و استواری یک زن مجاهد خلق در برابر دژخیمان خمینی ایستاد و پوزه آنان
را با مقاومت قهرمانانه خود به خاک مالید». خواهر مجاهد فاطمه همدانی که
مدتی در زندان اوین با شهید اشرف احمدی همبند بوده نوشته است: «بیان کردن
شخصیت اشرف احمدی و مقاومت، صلابت، ایمان و فروتنی او در کلمات نمیگنجد.
اشرف برای همه ما در زندان قوتقلب و راهنمای مجربی بود. علاوه بربیماری
قلبی، در زندان دچار بیماری کلیه شد ولی در مقابل دژخیمان مثل کوه ایستادگی
میکرد. اشرف بیشتر دوران زندانش را در سلولهای تنبیهی گذراند.
لاجوردی که بهخوبی او را از زمان شاه
میشناخت، به دلیل آنکه اشرف در زندان محور مقاومت بچهها شده بود، از او
کینه عمیقی بهدل داشت. لاجوردی بنا بر شم ضدانقلابی خودش خوب فهمیده بود
که اشرف دستکم در بند ۲۴۰بالا محور و خط دهنده مقاومت است اما آنچه دست
لاجوردی را در مورد اشرف میبست، هوشیاری اشرف بود که باعث شده بود لاجوردی
هیچ دلیل و مدرکی نداشته باشد».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر