خمینی چه کسانی را ، چرا وچگونه کشت یا حذف کرد قسمت سوم - عزل وحذف آیت الله منتظری قسمت اول
آیت الله منتظری هم قربانی دیدگاه ارتجائی وخوی حیوانی خمینی جلاد ضد بشر شد
نوشته ای از مصطفی نیکار
در قسمت سوم این عنوان که خمینی چه کسانی را ، چرا وچگونه کشت یا حذف کرد میپردازیم به عزل وزندان یا حصرخانگی ومحدویتهای آقای منتظری وکینه توزیهائی که علیه آقای فرزندان داماد وبستگانش انجام دادند تا زمان مرگ یا برواتی قتل آقای منتظری .
خمینی که از قعر سیاه ارتجاع وکهنه پرستی سر بر آورده بودیک دیو خارج شده از شیشه تاریخ بود این دیو از فردیت فروبرنده ویژه ای برخوردار بود حسادت ها ورقابتهای خمینی از درون او را میخورد.
تا آنجا که وقتی ایران آمد یک بار به زیارت امام رضا هم نرفت
چشم دیدن هیچ یک از مراجع وروحانیان بالاتر وهمطراز را نداشت.
بی دلیل نیست که به دلیل خیانت وجنایات شاه علیه نیروهای انقلابی ورهبران جنبش ، خمینی میدان پیدا کرد و وقتی در مسیر دست یابی قدرت قرار گرفت به کمک تصمیم گیری در کنفرانس گوادلوپی ها جانشین شاه شد ودر واقع ولیعهد واقعی شاه بود سلطنت مطلقه فقیه را جایگزین سلطنت شاهنشاهی کرد وبه یک جلاد ضد بشر وخونریز تبدیل شد.
در رابطه حسادتها وکینه توزیهایش راجع به پدر طالقانی در شماره ۲ همین عنوان تا حدودی صحبت کردیم که نهایتا سبب شد پدر طالقانی ، توسط بهشتی وبفرمان خمینی مسموم وبشهادت برسد.
اما همین خمینی در یکی از ضدیتهایش علیه پدر طالقانی آقای منتظری را جانشین وولیعهد خودش انتخاب کرد واو را امید امت وامام نام نهاد.
خمینی آنقدر تمامیت خواه وفردیت فروبرنده داشت وخوی ارتجاعی سلطه گر، که به نقل از او نوشته اند که من از اول با انتخاب منتظری مخالف بودم
یا با انتخاب بنی صدر وبازرگان مخالف بودم
در همین رنج ، کینه وحسادت کشنده ای هم با امام موسی صدر داشت ومیخواست در این رنج خودش تنها امام باشد بهمین دلیل وقتی موسی صدر اسیر سرهنگ قذافی شد درخواست چمران برای نجات موسی صدر رد کرد که خودش داستانها دارد که در رابطه با حذف چمران وکشتنش در جبهه جدا خواهیم نوشت
نمونه دیگر وقتی موسی خمینی ومسعود رجوی در قم به دیدار خمینی رفتند ومسعود وموسی دست خمینی را نبوسیدند کلافگی وبهم ریختگی خمینی از تمام وجناتش بیرون زد ومیز ملاقات را چپ کرد .
بعد ها احمد خمینی به مسعود وموسی گفت خوب بود دست امام را میبوسیدید که همه دیدند مجاهدین دست بوس کسی نبودند ونیستند وباج هم به هیچ شغالی نداده ونمیدهند آخه آنها مجاهدین خلق ایرانند دست مردم ایران را میبوسند وبرای آنها وآرمان آزادی تمام عیار جان وهمه چیزشان را برای خشنودی پروردگار هستی بخش نثار میکنند.
خوب بپردازیم به آقای منتطری وحذف وحصر وبلایائی که خمینی بر سر آقای منتظری آورد.
مقداری به عقب بر میگردیم
آقای منتظری در رابطه مجاهدین اولیه در سالهای ۵۰ تا ۵۳ از خمینی خواست بخشی از وجوهات شرعیه را به مجاهدین اختصاص دهند وخمینی هم مجبور شد برخلاف میلش اجازه این کار را بدهد .
آقای منتظری با خودکامگی خمینی ویکه تازی پاسداران مخالف بود سر دستگیریها اعتراض داشت سر سرکوبی واعدامها اعتراض داشت .
به نمایندگی از آقای منتظری هیئتهای رسیدگی به زندانها اعزام شد اینکه چقدر توانستند کاری کنند یا نه بمانند هیئت های عفو در زمان منتظری تشکیل شد بگذریم که کسی جز مباره وآزادی خواهی کناهی نکرده بودند که عفو شوند
نهایتا این اختلاف آقای منتظری در سال ۶۷با خمینی به اوج خود رسید که به برخی ها نوکی میزنیم.
در سال ۶۷ که قتل عامهای تصمیم گرفته شده وطراحی شده از قبل شروع شد آقای منتظری اعتراض کرد وآن صحبت مشهورآقای منتظری با نیری ومقیسه ورئیسی بود که بصورت نوارصوتی ونوشتاری تکثیر وپخش شد که گفتند بزرگترین جنایت در تاریخ جمهوری اسلامی بدست شما انجام شد ومیشود وتاریخ از شما بعنوان جنایتکاران یاد خواهد کرد.
وبعد هم نامه های متعدد به خمینی نوشت که نهایتا خمین در ۶فروردین ۶۸ نامه زیر را نوشت وآقای منتطری را عزل کرد .
اگر به خشم وکین خمینی در متن این نامه نگاه کنید به ماهیت جلاد ضد بشر پی خواهید بلرد
متن نامه زیر را عینا میاوریم :
«بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای منتظری
با دلی پرخون و قلبی شکسته چند کلمهای برایتان مینویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشتهاید که "نظر تو را شرعاً بر نظر خودم مقدم میدانم، خدا را در نظر میگیرم و مسائل را گوشزد میکنم". از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید.
شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان، نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. بهقدری مطالبی که میگفتید دیکتهشده منافقین بود که من فایدهای برای جواب به آنها نمیدیدم، مثلاً در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میبینید که چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهاید.
در مسأله مهدی هاشمی قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر میدانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است، مرتب پیغام میدادید که "او را نکشید". از قضایای مثل قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حال بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما از این پس وکیل من نمیباشید و به طلابی که برای شما پول میآورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند.
بحمدالله از این پس شما مسأله مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود میدانید ــ که مسلماً منافقین صلاح نمیدانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی میشوید که آخرتتان را خرابتر میکند ــ با دلی شکسته و سینهای گداخته از آتش بیمهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت میکنم دیگر خود دانید:
1. سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد.
2. از آنجا که سادهلوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.
3. دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هرچه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.
4. نامهها و سخنرانیهای منافقین که بهوسیله شما از رسانههای گروهی به مردم میرسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان ــ روحی له الفدا ــ و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید، برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.
والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را سادهلوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید، ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزههای علمیه بودید و اگر اینگونه کارهایتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود سرپیچی نمیکنم. والله قسم، من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدمی خوبی میدانستم. والله قسم، من رأی به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.
سخنی از سر درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشمپوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بستهام که رضای او را بر رضای مردم و دوستانم مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمیدارم. من کار به تاریخ و آنچه اتفاق میافتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیبمان پیمان بستهام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تأثیر دروغهای دیکتهشده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش میکنند، نگردند. از خدا میخواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هرچه هست او است.
والسلام
یکشنبه 68/1/6
روح الله الموسوی الخمینی» (صحیفه امام(ره)، ج21، ص330)
دستخط نامه 6 فروردین خمینی خطاب به آیتالله منتظری که حدود ده سال بعد در سال 76 منتشر شد
متن این نامه البته در آن زمان با اصرار خامنهای و برخی دیگر از...، از سوی خمینی انتشار علنی نیافت تا سال 76 و بعد از سخنرانی جنجالی آیتالله منتظری در 23 آبان آن سال که از سوی موسسه تنظیم و نشر آثارخمینی وجود چنین نامهای علنی شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر