تجربه زنان در مقاومت ایران - مریم رجوی زنان نیروی تغییر ۲۰۲۵پاریس
مریم رجوی کنفرانس زنان نیروی تغییر در آستانه ۸ مارس ۲۰۲۵پاریس
ارتش آزادیبخش ملی ایران زنان نیروی تغییر
در اینجا اجازه بدهید نگاهی به تجربه زنان در مقاومت ایران داشته باشیم:
۴۰سال پیش در درون مجاهدین، یک تحول رهاییبخش حول زن و موضوع رهبری، رو در روی ایدئولوژی زنستیز خمینی صورت گرفت. یک تحول فرهنگی که انرژی بیکرانی از زنان و مردان مقاومت آزاد کرد و نبرد برای سرنگونی فاشیسم دینی را گسترش داد.
۳۷سال پیش گردانها و تیپهای مستقل زنان رزمنده مجاهد خلق در ارتش آزادیبخش ملی ایران تشکیل شد، از ۳۵سال پیش ۹مسئول اول زن در رأس سازمان مجاهدین خلق ایفای مسئولیت کردهاند.
۳۳سال پیش هژمونی زن ذیصلاح مجاهد در درون سازمان مجاهدین اعلام شد. این یک تبعیض مثبت برای تسریع در کنار زدن عقبماندگیهای تاریخی و جبران تبعیضهای منفی بود.
۱۰سال پیش هم شورای مرکزی مجاهدین مرکب از هزار زن پیشتاز تشکیل شد.
همچنانکه مسئول کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت در جلسات تخصصی و کارشناسی روز گذشته گفت:
آنها پس از دههها پایداری برای زن ایرانی یک الگوی ماندگار تاریخی آفریدند.
با شرکت در نبردهای ارتش آزادیبخش ملی ایران، با تحمل شکنجه و زندان، با استقامت در برابر بمباران و حملات زرهی و موشکی در اشرف و لیبرتی و جابهجاییهای پیدر پی و با ترک خانمان و عزیزان.
بیش از نیمی از اعضای شورای ملی مقاومت ایران را زنان تشکیل میدهند و شورا تنها ائتلاف سیاسی در تاریخ معاصر ایران است که از ۴دهه پیش بهاتفاق آرا یک طرح جامع در مورد آزادیها و حقوق زنان را تصویب کرده است.
پس ما امروز از چیزی سخن میگوییم که یک فرضیه نیست، یک تئوری محض نیست، بلکه تجربه طولانی زنان پیشتاز ایران در میدان عمل انقلابی و رهاییبخش است و باید تأکید کنم که آن چه راه گشوده، اندیشه توحیدی و ضدبهرهکشانه مسعود رجوی در رهبری این جنبش است.
حالا به یک سؤال اساسی و شاید هم غیرمنتظره میپردازم:
آیا برای پایداری در برابر استبداد دینی و پیشروی در این مبارزه و دست شستن از جان و مال و تحمل شکنجه و زندان کافی است؟
آیا چشم پوشیدن از خانه و خانمان کافی است؟
پاسخ این است که این فداکاریها البته لازم بوده و هست؛ اما علاوه بر آن بهدلیل طولانی بودن این مبارزه، بهدلیل رودررویی با یک دشمن ضدبشری و بهخاطر موانعی که بهرهکشی و ستم و زنستیزی ایجاد کرده، قدم برداشتن در این میدان، به استمرار یک مبارزه عمیق فرهنگی یا بهقول مجاهدین ایدئولوژیک نیاز دارد. چرا؟
چون ما در طولانیترین، خونینترین و بغرنجترین نبرد تاریخ ایران در ۴۳سال گذشته، درس بزرگی آموختهایم، آموختیم که مبارزه در برابر فاشیسم دینی را باید اعتلا بخشید، آن هم در جهانی که آکنده از مماشات و شیطانسازی با پروندهسازیهای ۱۰۰هزار صفحهیی علیه مقاومت یک خلق تنها و تحت ستم است.
اما لازمه آن، دو عنصر اساسی است:
یکی نفی اندیشه جنسیتگرایی است. یعنی شورش کردن بر فرهنگی که میخواهد ضعیفگی و ناتوانی زن و در نتیجه نگاه کالایی به او را ماندگار نشان دهد. موضوعی که در سالهای گذشته در مورد آن بسیار صحبت کردهام.
اما امروز میخواهم به وجه دیگر این مبارزه بپردازم که کنار زدن خودخواهی، خودشیفتگی و خودپرستی است و این همان چیزی است که مجاهدین در مقابل فردیت بیهمتا و بالابرنده انسانی، به آن فردیت فروبرنده میگویند. همان تکبر و حسادتی که مانع کار جمعی و سازمانیافتگی است و دینامیسم عقبماندگی اجتماعی و تاریخی است.
میخواهم توضیح بدهم که در مبارزه برای آزادی و رهایی، فردیت فروبرنده چگونه ظاهر میشود؟ چرا نفی آن ضروری است؟ و سرانجام اینکه چگونه در مبارزه با آن، کار جمعی و سازمانیافته و تشکیل جمعهای متحد امکانپذیر میشود؟
روابط همبسته و جمعی و اثبات یکدیگر
واقعیت این است که در برابر هر فعالیت سازمانیافته و در برابر روابط همبسته و جمعی، یک گرایش خودبهخودی و البته پسبرنده ایستادگی میکند که همان فردیت فروبرنده است. این مانع درونی، در خودخواهی و اَشکال گوناگون نفی جمع بارز میشود. چیزی که انسان را در خودش محدود و روابطش را با سایرین قطع میکند.
آنچه منافع و مصالح جمع و جامعه را قربانی خود میکند، عمیقترین ریشه اول من و فردیت منفی است. در واقع «فردیت، خلع ید از جمع است».
مهمترین اثرات آن عبارتاند از:
-به حاشیه بردن و نادیده گرفتن جمع انسانها.
-نگاه منفی به سایرین و حذف آنها
– برتریجویی.
– غیرمسئول دیدن خود
-و از دست دادن صداقت و شجاعت.
در مبارزه با این گرایش، اعضای این جنبش:
مناسباتی با هم ایجاد کردهاند که بر اساس شنیدن و آموختن، احترام گذاشتن و اثبات یکدیگر است.
زنانی که به این انتخاب دست زدهاند:
فداکاری برای دیگران را یک ضرورت و ارزش بالاتر در مناسباتشان میدانند. آنها استحکام و اعتماد بهنفس و قدرت پرداخت هر چه بیشتر را بهدست آوردهاند. بسیاری گرهها که تحت تأثیر نظامهای استثماری و سنتها و فرهنگ حکومتهای ستمگر در روابط میان انسانها، بهوجود آمده را یک به یک باز کردند. آنها نشان دادهاند که هرکس برای پرداخت کردن و نثار کردن قدرت و توانایی بینهایت دارد.
پرسشی که ممکن است پیش بیاید این است که:
آیا کنار زدن فردیت، توانایی و مسئولیتپذیری فرد را سلب نمیکند؟ و آیا اصلاً این کار امکانپذیر است؟
پاسخ این است که آنچه کنار زده میشود، گرایشی است که ترمز پتانسیل انسان است. آن مانعی کنار زده میشود که انسان را نسبت به جهان پیرامون خود بیاعتنا، غیرحساس و غیرمسئول میکند.
توانایی انسان در این است که وقتی همهجا را تاریکی ستم و استبداد فرا گرفته، به مبارزه قیام میکند. و هرگز به امید قدرتها و شانسها و پیشامدها برای تغییر نمینشیند. این خود اوست که تعیینکننده و تغییر دهنده است.
به قول قهرمان یکی از نمایشنامههای شکسپیر:
زمانه کژ و کوژ است؛
نفرین بر این سرنوشت؛
زاده شدم من تا بهسامانش آورم.
آری، لحظهیی که آدمی برای تغییر جهان بهپا میخیزد، لحظهیی است که به تغییر خود باور و آن را آغاز میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر