نامهای به خواهرم فاطمه از مجاهد خلق بهمن کامیاب
خواهرم فاطمه سلام!
هزار سلام و درود!
با شروع ماه شهریور مستمراً به یاد ۱۰شهریور سال۹۲ و «کهکشان فرمانده زهره» در زمین مطهر اشرف میافتم، خواستم با تو صحبتی کنم تا طنین پاسخهایت را در قلبم بشنوم.
یاد روزی میافتم که از تهران عازم منطقه بودی و من ترا بدرقه و آرزو کردم که سالم و سلامت به ارتش آزادیبخش برسی. یا آخرین باری که تو را دیدم که ساعتی قبل از حرکتم به سمت لیبرتی بود، آنجا که من در گروه نخست ۴۰۰ نفره از اشرف به لیبرتی میرفتم. جلوی سالن مقرمان در اشرف، زیر سایه درختها، تو و خواهرم زهره آمده بودید، ساعتی آنجا در کنار هم بودیم؛ و تو هم مثل همیشه باصفا و صمیمی و باایمان و اطمینان، آرزوی پیروزی و موفقیت ما در آن مأموریت که برایمان ناآشنا بود را کردی. من خودکار سبزی که بهعنوان هدیه به من دادی را هنوز با خودم دارم، انگار دنیا را به من داده بودی، آن را همواره با خودم دارم ولی راستش با آن نمینویسم که جوهرش تمام نشود! نمیخواهم ذرهای گذر زمان روی آن تأثیر بگذارد.
یادم میآید که از جنگاوریهای برادر قهرمانمان «اسفندیار» یاد کردی که چطور در عملیات کبیر فروغ جاویدان جلوی کارخانه قند نزدیک اسلامآباد دشمن را فلج کرده بود و آنچنان جانانه جنگید که تمامی یارانش همواره از آن صحنهها با غرور یاد میکردند و اینکه چطور نهایتاً هم با جاودانهفروغهای همرزمش پرکشید.
همینطور از برادر عزیزمان «بیژن» و دلاوریها و ارزشهای مجاهدیاش یاد کردی که چگونه با آن سن کم، آنقدر ارزشهای مجاهدی را کسب کرده بود. وقتی در آخرین صحنه جنگش با دشمن پلید، لاجوردی جلاد او و تعداد دیگری از زندانیان را بالای پیکر شهیدان عاشورای مجاهدین، سردار کبیر خلق موسی خیابانی و اشرف شهیدان برده و از آنها خواسته بود به پیکر شهدا اهانت کنند، بیژن چطور در مقابل پیکر شهدا زانوزده بود و پا و خون پاک آنان را بوسیده بود و بعد برخاسته، با سلام نظامی، سرود آزادی بر لب، به «سرداران کبیر مردم ایران» ادای احترام کرده بود، آنچنانکه لاجوردی جلاد را در اوج نخوت ابلهانهاش به ذلتبارترین صورت تحقیر کرده بود و او را مجبور کرد برای جمعوجور کردن شکستش، بیژن را به همراه بیش از ۱۰۰مجاهد دیگر همان موقع به محل تیرباران بفرستد.
مجاهد شهید فاطمه کامیاب دومین نفر از سمت چپ در کنار فرماندهان شهید زهره قائمی و گيتی گيوچينيان
خواهرم فاطمه!
تو همواره برایم سمبل صلابت، استواری، جنگندگی و ایستادگی در وفای به عهد و پیمان و تلاشهای بیوقفه در کار و مسئولیت بودی. راستش در زمانهای که بسیاری از جنبشهای انقلابی از صحنه حذفشدهاند و هیچ حمایتی از انقلاب و انقلابی گری دیگر در جهان وجود ندارد، جنبش ما مفتخر به حضور خواهران قهرمانی مانند تو در سطح رهبریاش است که پرچم انقلاب و تغییرات بنیادین در یک نظام ستمگر را برافراشته نگهداشتهاید. به همین خاطر در سختترین شرایط بینالمللی و داخلی، ما توانستهایم شرف استقلال و سربلندی خود را حفظ کنیم و درعینحال مستمر در پیشروی و اعتلای انقلابی هم قرار داشته باشیم، طوریکه هیچگاه در چنین قلهای از ثقل سیاسی و تأثیرگذاری در معادلات میهنمان قرار نداشتهایم، نقطهای که بهحق آن را باید نقطه شناسایی بینالمللی مقاومت بهعنوان جدیترین و تنها آلترناتیو موجودیت رژیم آخوندی شمرد. این پیشرفت و رشد درخشان، مستلزم سطحی شگفتانگیزی از مایهگذاری و فدای حداکثر بود که تنها در پرتو توحید و پاکی ایدئولوژیکی نسل خجسته مسعود که تو یکی از سمبلهای آن بودی، میسر شد. خلوصی که باعث هرچه عمیقتر شدن و زدودن آثار اندیشه خمینی و آلودگی ارتجاعی استثماری از فکر، ارزشها و سلسلهمراتب تشکیلاتی این مقاومت شد. امری که دینامیسم و منبع زوالناپذیری از انرژی برای ما به ارمغان آورد که اعتلا و شکوفایی سیاسی کنونی ما محصول بلافصل آن است. بیجهت نیست که تیزترین وجه ستم و جنایات رژیم آخوندی علیه شما زنان سرفراز میهنم است، این را در کینهای که جلادان در زدن تیر خلاص به پیشانیات داشتند، من در عکسی که پس از شهادتت منتشر شده، بهوضوح دیدم و یا کینه عمیقی که مرتجعین زنستیز، در مواجهه با جسم بیجان فرمانده زهره قائمی بروز داده بودند و شلیک دهها گلوله بر آن پیکر استوار، بازتابی از همین حقد و ناپاکی قرنها توحش زنستیزانه بود؛ بنابراین در شهادتت هم همچون زندگانی پر سعادتت، به تو افتخار کردم الگویی دیدم از پاکبازی و تجسم راهی که هر مشتاق آزادی باید در آن قدم گذارد.
هرچند خودت خوب میبینی و خوب میدانی، اما میخواهم به تو بگویم که به یمن خونهای پاکتان الآن یک سال پسازآن هجرت بزرگ، جنبش ما به مداری نوین از مجاهدت و سبزینگی رسیده است، در داخل و خارج میهن، خون شهیدان بخصوص شهیدان قتلعام۶۷ در نتیجة مجاهدتهای «خواهر مریم» به جوشش افتاده و گریبان خامنهای را گرفته است. بنابراین به واسطه قیمتی که شما در «کهکشان زهره» و آن «لشکر قهرمان فدایی» پرداختید، اکنون بیش از هر زمان به رسیدن خورشید تابان آزادی به میهنمان نزدیک شدهایم. رمز موفقیت ما، همواره فدای عزیزترینهایمان مانند شما بوده است. این را تنها خودمان که دست در آتش داریم میفهمیم و هیچکس، منجمله دشمن جرار قادر به فهم رموز آن نیست، بنابراین بیشتر گیج میخورد و مزخرف می بافد. اما جنبشی که سردارانی مانند تو در پیشانی سپاه دارد، پیروزیاش تضمینشده است و خوشا به حال ملت ایران و چنین سرمایههایش.
سلام مرا به همه سرداران و سالاران «کهکشان فرمانده زهره» برسان.
برادرت بهمن کامیاب
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر