گزارش بسیار خواندنی ازجلسه گرامیداشت پنجاه و دومین سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین خلق در اورسور اواز- فرانسه
گرامیداشت 52مین سالگرد تأسیس سازمان در پاریس
مهمترين خبرها
ابراهیم مازندرانی
سلام
عرض میکنم، عجب روزی این روز من فکر میکردم ما در عرض یک هفته سه تا عید
داریم، الآن فهمیدم که چهارمین عید هم داشتیم، این اعیادمان را اول برای
آقای رجوی شیر همیشه بیدار و خانم مریم رجوی رئیسجمهور شورای ملی مقاومت
تبریک عرض میکنم. این اعیاد بزرگ را به تمام خلق قهرمان ایران که الآن در
زنجیرند تبریک میگویم و نوید میدهم که امیدوارم روزهای سختی به پایان
برسد، همانطوری که در عرض همین یک سال گذشته ما شاهدش هستیم، روز به روز
روشنایی را بیشتر احساس میکنیم، این راهی که انتخاب کرده مجاهدین خلق راه
خداست، راه آزادی مردم است، بنیانگذاران گفتند، گفتم ما بنیان سازمان را
میگذاریم که هر توفانی بیاید سیل بیاید از جایش تکان نمیخورد، در عرض
ببینید 52سال گذشته از این سازمان چه توفانهایی آمده یکی از این توفانها
توفان اپورتونیستی چپنما بود، هر سازمانی بود صاف شده بود رفته بود، ولی
هیهات به برکت رهبری ببینید چهکار کرد.
میخواهم
اینجا یک پرانتز باز کنم، افتخارات خودم را به آنکه از خداوند متعال
آنقدر سپاسگزارم که بیش از 52سال است زیر چتر این رهبری زیر چتر مجاهدین
خلق دارم نفس میکشم، همه چیزم را مدیون اینها هستم. ببینید به خداوندی
خدا، شرفم را هرچه دار و ندارم را من مدیون این مجاهدین هستم، میخواهم
توی پرانتز بگویم چگونه با اینها آشنا شدم، ببینید تا سال 1342، نهضت آزادی
در ایران فعالیت داشت، من آن موقع خیلی جوان بودم، هوادار اینها بودم،
هواداریم از سال 38 شروع شده بود، سال 38، 1338 طالقانی آمده بود تبریز،
آمد خانه ما سه روز سخنرانی کرد، من تا آن روز از هیچ آخوندی یک همچون
سخنرانی نشنیده بودم در فرصت کوتاهی پرسیدم آقا شما چه جوری است تهران
کجایی فلان، خندید و گفت چطور مگر گفتم هیچی میخواستم آشنا بشوم، گفت
تهران میآیی گفتم بعضی وقتها چرا، گفت مسجد هدایت را میشناسی گفت خیابان
استانبول مسجد هدایت بپرس بیا پیش من، من از آنجا با اینها آشنا شدم، آشنا
شدم یک مقداری کار میکردیم نه به آن صورت مداوم، سال 42 من منتقل شدم
تهران آن موقع اینها زندان بودند میرفتم به ملاقاتشان، یک روز رفته بودم
ملاقات، مهندس بازرگان گفت فلانی ببین مبارزه یک علم است، ما این علم را
نداریم و بهخاطر همان است که کاری انجام ندادیم و الآن پشت این
میلههاییم، حالا واقعاً آن موقع اینهایی که رفتند زندان فکر میکردیم که
لااقل سی سال مبارزه عقبافتاده است، مأیوس شدیم، چند روز بعد از آن بود
نمیدانم یک هفته، دو هفته رفته بودم دوباره ملاقات یکی از آنها که الآن
مرحوم شده به من گفت که موقع خداحافظی به من گفت که فلانی دوستهایت را
بیرون میبینی؟ گفتم منظورت کدامهاست؟ گفت محمد حنیف را میگویم، سعید محسن
را میگویم، خدا شاهد است تا آن روز من با آنها از نزدیک به آن صورت
آشنایی نداشتم مخصوصاً با سعید هیچ آشنایی نداشتم، گفتم میدانی آدرسی چیزی
داری به من بدهی، گفت تا آنجایی که من میدانم سعید محسن در وزارت کشور
استخدام شده ولی حنیف را نمیدانم. من رفتم، فرداصبح اول وقت رفتم وزارت
کشور آن موقع وزارت کشور در گلوبندک بود پشت ساختمان رادیو، وزارت کشور
بود، رفتم تو همینجور صاف رفتم تو دیدم یک اتاقی باز است درش، نگاه کردم
دیدم دو تا جوان نشستهاند آنجا برگشتند من را نگاه کردند دیدم یکی خندهای
کرد لبخند زد برگشت گفت با کی کار داری گفتم با سعید محسن، خندید و آمد
بیرون، گفت چهکار داری؟ گفتم والله زندان آدرس شما را دادند گفتم بیایم
ببینم باهم میتوانیم کار کنیم و اینها گفت چرا، آدرسم را گرفت و گفت
میآیم. فردا شد یا پس فردا سعید محسن آمد پیش من، اولین ملاقات من با
مجاهدین خلق از آنجا شروع شد، اولین افتخار من سعادت در زندگیم از آنجا
شروع شد.
آمد یکی دو ساعت با من صحبت کرد و به مبارزات گذشته
اشاره کرد گفت آنها را باید گذاشت کنار مبارزه همانی که مهندس بازرگان گفته
بود ما نداریم این همان را اشاره کرد گفت مبارزات قبلی دور یک دایره قدم
زدن بود، مبارزه باید حرفهیی باشد، که بعد از حدود یک هفته حنیف آمد، حنیف
با آن حنیف هم یک مقدار صحبت کردیم و اینها از آنجا شروع شد، عجب سعادتی
داشتم من ولی یک چیزی را میخواهم بهتان بگویم که به خداوندی خدا راست
میگویم من آن موقع با تمام وجودم به اینها ایمان داشتم ولی باور نمیکردم
که به آن زودی، مجاهدین خلق به اینجا برسند، آن ضرباتی که مجاهدین خلق
خوردند فکر میکنم آنهایی که در این جریان دست داشته باشند میفهمند خوب
میفهمند که این از بین میرفتند، ولی وایستادند همان که گفتند آجرهایی
میچینیم که اصلاً از بین نمیرود من آنها را با این سن و سالم همه را لمس
کردم، البته دوران آنها کوتاه بود، متأسفانه کوتاه بود، ولی بعد از آنها
رهبر مقاومت ایران شیر همیشه بیدار من اولین دیدارم با آقای مسعود رجوی در
زندان شماره 3 قصر بود، من از در که وارد زندان شدم، دیدم که این ور و آن
ور تا ته، ال بود زندان ال بود آقای مهدی سامع خوب فکر میکنم یادش باشد آن
وقت صف کشیده بودند مرسوم بود آنجا زندانی تازه وارد که میآمد آشنا بود
فلان دست میزدند بهش، دیدم دم در اولین فرد سردار، من را برد گفت بیا
برویم تو اتاق خودمان من را برد وارد اتاق شدم اتاق شماره 8 آن وقت 14نفر
بودند از در وارد شدم دیدم دست راست مجاهدینند دست چپ فدائیان خلقند که
بیژن جزنی و اینها هم آنجا بودند بعد رفتم تو و اولین نفر رهبر مقاومت
ایران مسعود رجوی بود. بغل دست او بغل دستش سردار بود آن وقت من نشستم و
اینها اولین صحبتی که سردار با من کرد گفت مسعود را میشناسی گفتم من از
نزدیک ندیدم اگر یک موقع خانه ما آمده باشد، من نه معرفی کردند نه گفتند نه
اسمش را گفتن و نه فلان من نمیشناسم، گفت این جای محمد حنیفنژاد است،
گفت حنیف خودش توصیه کرده گفته بعد از من پرچم مجاهدین خلق و رهبری مجاهدین
خلق دست تو است.
سردار قبل از اینکه وارد صحبتهای دیگر بشویم
چند سال بود ندیده بودیم و اینها کلی از مسعود رهبرمان تعریف کرد آنقدر از
ته دل از این آدم به خدا تعریف میکرد که من ندیده عاشقش شدم و بعدها که
در آنجا هم اتاق بودیم مدتها، و من ناظر بودم اعمال اینها را خدا شاهد است
بگم بار پروردگارا با این سن و سال حدود 26 یا 27سالش بود میگفتم بار
پروردگارا این آدم با این سن و سال این علم را از کجا آورده این کیه بعضی
وقتها از سردار میپرسیدم میگفت حالا چیزی ندیدی، این آخوندها باور کنید
این آخوندها یک موقع ربانی شیرازی مثل آنجا بود خیلیها بودند آن در رأسشان
تقریباً بود، مسائلی از نهجالبلاغه یا قرآن مطرح میشد از آن چیزی
میپرسیدند میگفت آقا مسعود آقا مسعود هیچ چی یک کلمه نمیگفت حالا شما
میگوئید که آخوند که بابا متواضع نمیشود چه جوری است که این حرفها را
میزند باور کنید که به خداوند خدا اینها تو حوزهها اصلاً و ابداً قرآن و
نهجالبلاغه جزو کتابهای درسیشان نبود حالا شاید باور نکنید باور کنید
اینها به اینها رجوع نمیکردند ببینید آیا قبل از طالقانی ببینید از قرآن
ما تفسیری که همه بتوانند بخوانند بفهمند چی است چیزی داریم؟ یک تفسیری بود
شما از اول تا آخر میخواندید یک کلمه نمیفهمیدید چه میگوید، آخوندها این
هستند.
آخوندها میگفتند علم تنها علم دین و علم بدن است، یعنی
علم پزشکی متوجهید، العلم العلمان، علم الادیان و علم الابدان فقط آن علم
مذهبشان را که الآن در عرض 38سال دیدید دنیا دیده که اینها از دین هیچ چیز
نمیفهمند غیر از کشتار و غارت برای خاطر اینکه اینها از نسب و از اولاد
معاویه و یزید و ابن ملجم و اینهایند راه آنها را ادامه میدهند این
آخوندهای مرتجع را میگویم، در مقابل آن، آن موقع که اسلام دو شاخه شد،
اسلام ناب محمدی میرسد به حنیفنژاد و مسعود رجوی و مریم رجوی که راه حسین
بن علی و راه دین مبین اسلام را اینها دارند ادامه میدهند و قدم جای قدم
آنها میگذارند اسلام واقعی همین است. بزرگترین کاری که تا امروز مجاهدین
به عقیده من کردند این است که اسلام مرتجع و اسلامی که گرد و غبار رویش را
گرفته بود، پاک کردند اسلام واقعی را به جهان نشان دادند، دیگر آخوند بعد
از این خواهیم دید من مرده شما زنده آخوند ارتجاعی از ایران و از اسلام
بهتدریج میرود کنار بزرگترین کار مجاهدین به عقیده من این است.
خیلی کار عظیمی است خیلی کار عظیمی است تا دنیا هست این هم هست این راه
ادامه خواهد یافت، خیلی چیزها از این خواهر مریم دیدیم اقلاً دو نفر قبل از
من این نسل سوم است به خدا من دهنم باز مانده بود این چی میگه؟ این در چه
مکتبی تربیت شده، کدام مکتب بود اینها را به اینجا رسانده، این همان مکتب
واقعی اسلام است که مریم اینها را تربیت کرده، خوشا بهحالشان، خوشا به
سعادتشان، خوشا بهحال این ایران و منطقه، قربانتان
***
استاندار ایوبونه :
استاندار
ایوبونه در سخنانش مسیری را که مجاهدین طی 52سال رزم و نبرد با دو
دیکتاتوری ستود و گفت: من فقط آمدهام که تحسین و اعتمادم را نسبت به شما
بیان کنم. تحسین بهخاطر مسیری است که پیمودهاید و اعتمادم بهخاطر آن
چیزی است که امروز در سال 2017 نمایندگی میکنید، آنهم در جهانی که آبستن
تکانهای عمیق خواهد بود استاندار ایوبونه افزود:
تحسین من تحسینی است برای جنبش مقاومتی که 52سال است به طول انجامیده و
هنوز ادامه دارد جنبشی که بهای سنگینی از یکی از دیکتاتورترین حکومتهای
جهان گرفته است.
52سال مقاومت موفقیتی است که نمونه دیگری در جهان
ندارد. شاید ایرلندیها بتوانند ادعا کنند که اپوزیسیونی با این قدمت علیه
انگلستان دارند، که همیشه هم جنبه مقاومت نداشته. ولی به هر حال باید تحسین
کرد ظرفیتهای جنبشی که بهدنبال دکتر مصدق به وجود آمد و فکر میکنم که
باید امروز از او نام برد چون پدر همه شما و همه ماست. این جنبش در خط دکتر
مصدق بهوجود آمد توسط جوانانی بینام و نشان، جوانانی که بسیار کارکشته
بودند، و البته مسعود رجوی هم جزو آنها بود.
مسیر آنها مسیر
بسیار صعب و دشواری بود، در دوران حکومت شاه چرا که اصلیترین سرکوب حکومت
شاه متوجه همین مجاهدین خلق بود در حالیکه روحانیان مشغول تمکین و سازش با
حکومت بودند. مجاهدین هیچگاه قبول نکردند، آنها قبول نکردند که خودشان را
نفی کنند، در حالیکه آخوندها این کار را میکردند
در طول تمام
این دوره، دورهای که نباید فراموش کرد چون دوره پایهگذاری است، مجاهدین
خلق بهعنوان یک سازمان عرض اندام کردند، سازمانی که دارای ظرفیت بالا و
ارادهای بسیار سترگ است، چرا که وقتی انقلاب شد تا آنجایی که به پتانسیلها
برمیگشت، لااقل در اذهان سران این انقلاب فقط جنبش اسلامی میتوانست
حکومت را در دست بگیرد. اما اصلاً چنین نبود. مسعود رجوی به تنهایی و به
کمک همه دوستان مجاهد خلقش در عرض چند ماه کار شگفتانگیز برپایی سازمانی
متشکل، سازمانی مسئول و سازمانی مبارز را به سرانجام رساند تا جایی که
جمعیتی نیم میلیونی را برای میتینگی در تهران گردهم آورد. فکر نکنم نمونه
دیگری از احیای مجدد یک سازمان در تاریخ معاصرمان باشد.
بعد از
آن یک رویارویی در پیش بود. باید این رویارویی در ایرانی که مادر همه
تمدنهاست (لااقل مادر تمدن ماست) رخ میداد، این رویارویی عبارت بود از دو
برداشت کاملاً متضاد از حکومت. یکی از این برداشتها خودکامهترین برداشت
بود. توجه کنید که میگویم خودکامهترین برداشت، بهدلیل اینکه قانون
اساسی جمهوری اسلامی ایران و دکترین ولایتفقیه آنتیتز کامل دکترین
مونتسکیو است که هنوز هم برخی شبها آن را میخوانم. در حالیکه مونتسکیو
جدایی سه قوه و بهخصوص بردباری را ترویج میکند، ادغام سه قوه قانون مورد
علاقه جمهوری اسلامی است.
این مسیر، مسیر صعب و دشواری بود. این
مسیر صعب و دشوار شده بهدلیل تلاشها و نیرو و امکاناتی که حکومت آخوندها
مبذول داشته برای نابودی سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت. در این
رابطه باید بگویم که این نبوغ مسعود رجوی بود که تمامی تلاشهایش را محدود
به اعتراضات به حکومت توسط سازمان مجاهدین خلق نکرد و تعدادی از جنبشهای
دیگر مثل چریکهای فدایی خلق (و دیگر جنبشها) را گردهم آورد، یعنی همه
اپوزیسیونها، همه اپوزیسیونهای حکومت آخوندی. حکومت آخوندها امکانات عظیمی
را به این کار اختصاص داد. تقریباً همه امکاناتی که یک حکومت در دست دارد،
بهخصوص یک حکومت خودکامه، را بهکار گرفت تا شورای ملی مقاومت را جارو و
متلاشی کند و هدف اول البته سازمان مجاهدین خلق ایران بود. این کار در دو
جبهه صورت پذیرفت: در داخل، از طریق سرکوبی در داخل که ارقام آن متأسفانه
سر به صدها هزار کشته میگذارد و در خارج توسط یک سیاست دروغپراکنی که
متأسفانه در گام اول موفقیتهایی را کسب نمود، آنهم به یمن سادگی (میگویم
سادگی که بیشتر نگویم) کشورهای غربی و بهخصوص دموکراسیهای بزرگی در غرب
چیزی نمانده بود که این سیاست دروغپراکنی موفق شود بهخصوص وقتی سازمان
مجاهدین خلق ایران در لیست سازمانهای تروریستی برخی از کشورها مثل آمریکا و
اتحادیه اروپا و کانادا قرار گرفت.
این دروغپراکنی ادامه یافت
و ادامه دارد چون باز هم هر از گاهی یکبار برای ما سر اسلام مدره و اسلام
ایرانی مدره داستانسرایی میکنند یا داستانهای رئیسجمهورهای ایران را
برایمان تعریف میکنند که یکی لیبرالتر از دیگری است ولی خود را از فیض
ادامه سیاست سرکوب در داخل محروم نمیکند.
بنابراین کارهایی که
کردهاید جای تحسین بسیار دارد. برخی از شما دیگر خیلی جوان نیستید، من هم
از شما مسنترم و دکتر رجوی هم مثل من است. ما همسن هستیم دقیقاً یک سن را
داریم. اما آنچه بسیار پرمعناست و موتور محرک اعتماد من میباشد، این است
که صفوف سازمان نه تنها خالی نمیشود بلکه پرتر میشود. چرا؟
بهدلیل
ساده اینکه سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت جنبشهای مردمی
باقی ماندهاند. آنها مردمیاند به این معنی که از مردم نشأت میگیرند.
مائو تسهدونگ میگفت انقلابیون تنها وقتی میتوانند گسترش یابند که مثل
ماهی در آبهای خلق شنا کنند. در رابطه با سازمان مجاهدین خلق ایران اثبات
کرده که جنبشی که قدمت مقاومتش بیش از 50سال است میتواند کماکان سر پا
باشد و گسترش پیدا کند.
همین الآن با دکتر رجوی و افشین علوی اشاره
میکردیم به 4نسل در این سازمان. صراحتاً بگویم که امیدوارم که نسل پنجمی
در کار نباشد. هر چه باشد، کدام جنبش میتواند به خود ببالد که 4نسل را در
خود داشته باشد و آنها را شریک مبارزهیی در این ابعاد با حکومتی اینقدر
شقی و وحشی، بکند.
از دل چنین اتحادی میان سازمان مجاهدین خلق
ایران و مردم ایران که انتقال قدرت البته و بهطور اجتنابناپذیر صورت
خواهد پذیرفت. این اتحاد دارای راز و رمزی است که همه میدانند ولی کسی آن
را اجرا نمیکند: اسم آن دموکراسی است. فکر نمیکنم که دموکراسی غرب بهترین
الگو باشد. دموکراسی غربی ترجیعبند سخنرانیهای آخر وقت در محافل روشنفکری
میتواند باشد اما فکر نمیکنم که داروی بینالمللی باشد؛ اما دموکراسی
بهمعنی اینکه نماینده واقعی مطالبات یک خلق باشد، این همان خونی است که
در رگهای این اتحاد بین تمامیت مردم (مردم ایران) و تمامیت یک سازمان
(سازمان مجاهدین خلق ایران) در جریان است.
اجازه بدهید بار دیگر
این سالگرد را خدمتتان تبریک بگویم. دو روز پیش من در شهر شارتر بودم، در
دفتر کار استاندار ژان مولن که همانطور که میدانید رهبر شورای ملی مقاومت
فرانسه بود، در سالهایی بسیار تیره و تار. به این مناسبت به یاد آوردم که
وی مردی با شخصیت بسیار والا و شهامتی عظیم بود، درست مثل سه رهبر شهید اول
سازمان مجاهدین خلق ایران و مثل برادر شما آقای دکتر. در همانجا من یاد
تعریفی افتادم که یکی از هموطنانم بهعمل آورده بود. شارل پگی گفته است که
انقلابی بودن یعنی با شور و هیجانی وصفناپذیر قاطی موضوعاتی شدن که ربطی
به آدم ندارد. سازمان مجاهدین خلق ایران هم با شور و هیجانی وصفناپذیر
قاطی موضوعاتی میشود که نه تنها بیربط به آن نیست، بلکه عمیقاً به آن ربط
دارد؛ این موضوعات عبارتند از استقلال و آزادی کشور دوستمان ایران.
***
پیر برسی - رئیس حقوقبشر نوین فرانسه
پیر
برسی رئیس حقوقبشر نوین فرانسه در سخنان خود ضمن گرامیداشت پنجاه و دومین
سالگرد بنیانگذاری سازمان مجاهدین پایداری پرشکوه و انتقال پیروزمند
مجاهدی را تبریک گفت و تأکید کرد: اکنون طلوع خورشید فرا رسیده و من از این
بابت تبریک میگویم و امیدوارم که رفقای شما را در آنجا ببینم. و به نظر
میرسد برای 52سال آینده مسیر شما همواره شده است.
رئیس حقوقبشر نوین فرانسه با ستایش پایداری و مقاومت دیر پای مجاهدین در برابر دو دیکتاتوری بهویژه استبداد مذهبی، افزود:
فقط چهار، پنج سال طول کشید. اما مبارزه سازمان مجاهدین با دو دیکتاتوری
52سال است بیوقفه ادامه دارد. پیر برسی سپس با یادآوری خاطراتی از کودتای
ارتجاعی 17ژوئن و فعالیتهایی که برای مقابله با آن صورت گرفت سرفصلهایی که
در سالهای اخیر مجاهدین و مقاومت ایران پشت سر گذاشتهاند را یادآوری کرد و
گفت:
ما البته لحظات درد آوری داشتیم. نامگذاری مجاهدین در
لیست تروریستی، بیاد دارید که چه مبارزه طولانی برای خارج کردن نام مجاهدین
از لیست تروریستی صورت گرفت. و بعد اشرف، رنجی که هر بار وقتی که حملات به
اشرف را میشنیدیم متحمل میشدیم، که منجر به دهها کشته میشد. ما شاهد
انتقال به لیبرتی بودیم، کمپی که شایسته اسمش نبود و مجاهدین در آنجا بیش
از یک بار مورد حمله قرار گرفتند.
و بالاخره، طلوع خورشید فرا رسیده است، و حالا شما با روی باز در آلبانی
مورد استقبال قرار گرفتید. من از این بابت تبریک میگویم و امیدوارم که
رفقای شما را در آنجا ببینم. این بار آنها در صلح در یک کشور پر محبت بهسر
میبرند.
پس برای 52سال آینده مسیر شما همواره شده است.
***
شیخ زاهو مسکین:
شیخ زاهو مسکین رئیس مشترک کمیته مسلمانان فرانسه علیه بنیادگرایی و برای
حقوقبشر با تبریک سالگرد تأسیس مجاهدین، پایداری پنجاه و دوساله مجاهدین
را در برابر همه توطئهها وسرکوب وحشیانه دیکتاتوری معجزه آسا توصیف کرد و
گفت:
موفقیتی که شاید به آن اشاره نشد این است که وقتی که یک نیروی
اپوزیسیون هستی، داشتن این قدرت که بتوانی به مدت 52سال اتحاد مستحکم خود
را حفظ کنی، مثل یک معجزه است. پس درود و سلامهای من برای این اتحاد مقاومت
ایران.
شما حق دارید که خواستار یک کشور آزاد، یک کشور دموکراتیک باشید. من از
یک دنیای دیگر میآیم، از دنیای سیاست نمیآیم. از دنیای مذهب میآیم. من
از سال 1975 متخصص مذهب اسلام هستم، من قرآن از اول تا آخر خواندهام من از
سال 1979 متخصص سنت پیامبر هستم، و هرگز چیزی که ایده ولایتفقیه را تأیید
کند ندیدم، یا اینکه بگوید که قدرت سیاسی باید در دست روحانیان باشد و
مردم حق نداشته باشند که حرفشان را بزنند.
ما نیاز به یک ایران
آزاد داریم، برای مردم ایران و برای همه منطقه ما نیاز به تغییر در ایران
داریم. پس آزادی شما، رهایی ما نیز هست. مبارزه شما مبارزه ما نیز هست. اگر
به شما تبریک میگوییم، برای خود شما است ولی برای خودمان هم هست، و برای
همه بشریت که نیاز دارد از خطرات آینده خلاصی پیدا کند. متشکرم.
***
دکتر عبدالرحیم کزباری:
دکتر عبدالرحیم کزباری با تأکید بر حمایت مسلمانان فرانسوی از مجاهدین گفت:
شما کار عظیمی را در عرض بیش از نیم قرن انجام دادید. انتخاب خواهرمان
زهرا مریخی پیام و نوید خوش برای فردای ایران به همراه دارد. میخواهم
بگویم که چقدر از اینکه شما را از بیست سال پیش شناختم خوشحالم. و این هم
برای من یک سالگرد است.
دکتر عبدالرحیم کزباری افزود:
برای ما مسلمانان فرانسه یک خط روشن وجود دارد و آن خط مجاهدین خلق است،
خط مسعود و مریم رجوی. این خطی است که بیش از نیم قرن است که ترسیم شده
است. و همه ما باید حول آنها متحد بمانیم، ما شهروندان جهان اگر میخواهیم
عدالت برقرار شود و آزادی خلقها تضمین یابد. بهعنوان مسلمان فرانسوی ما با
شما برادران و خواهران در یک برداشت مترقی از اسلام شریک هستیم. میخواهم
اطمینان حاصل کنید که مقاومت پر انرژی شما در مقابل بربریت که این همه بطول
انجامیده تا پیروزی نهایی از حمایت ما برخوردار است. همانطور که قبلاً به
مریم رجوی گفتهام این ما نیستیم که به شما خدمتی میکنیم بلکه بهعنوان
مسلمان فرانسوی این وظیفه ما است که نمیتوانیم از آن سر باز زنیم.
در این سال 2017 درود بر مبارزه شما و مقاومت شما و ایدئولوژی همواره
پویای شما که هر چه بلند بالاتر و مفتخرتر در مقابل وحشیگری خواهد ایستاد.
افتخار برای کسانی که هیچ کوتاهی نکردند و هر قیمت و فدایی را پرداخت کردند
تا به این نتیجه که بارها گفته شد که خیره کننده است رسیدند، و شایسته
الگو برداری هستند. شما برای ما الگو هستید. برای هم شما، برای مردم ایران،
به شما خواهران و برادران در تیرانا در آلبانی، گرامیداشت شاد این 52مین
سال مقاومت را آرزو میکنیم و پیروزی مبارزهیی منحصر بفرد در جهان و برای
جهان را آرزو داریم.
پائولوکازاکا :
پائولوکازاکا تجربه مجاهدین را درس پایداری در سختترین شرایط توصیف کرد و گفت:
دوستان عزیز، مایه خوشبختی زیادم است که مرا دعوت کردید. با اینکه نه
ایرانیم، نه مسلمان، (اما) زندگی من در 17سال گذشته آنچنان دگرگون شده که
از شما جداییناپذیر شدهام. من در مراسم یادبود شهیدان اول سپتامبر
[۱۰شهریور] حضور داشتم. همانطور که میدانید، این مراسم در تیرانا برگزار
شد. و اکنون اینجا هستم برای پنجاه و دومین سالگرد سازمان شما، برای درود
فرستادن به سازمانتان، برای درود فرستادن به مسئول اول شما، به سرشاری شما و
ظرفیتتان به تردید نکردن در سختترین روزها. در سختترین شرایط، شما همیشه
حی و حاضرید. شما درسی برای کشورتان هستید و همچنین درسی برای کل جهان.
شما اثبات کردید که ایمان به ارزشهای انسانی میتواند کوهها را جابهجا
کند و چیزهایی که غیرممکن مینماید را محقق کند. به همین خاطر من کاملاً
مطمئن هستم که موفق خواهید شد و خلق خود را از شر این حکومت مستبد خلاص
خواهید کرد، نه تنها خلق خودتان، بلکه تمام منطقه و تمام جهان را از شر این
حکومت که نشان داده مسایل پیچیدهتر از آن چیزی است که فکرش را میکنیم
خلاص خواهید کرد.
من در رابطه با مسایل ایران وقتی به بیداری
رسیدم که خیلی جوانتر بودم. در آن دوران جزو نیروهای چپ بودم و ظرفیت فهم
جهان توسط من کاملاً تغییر کرد، بهخصوص وقتی با پناهندگان ایرانی آشنا
شدم. به همین دلیل وقتی در پارلمان اروپا بودم، با افرادی مواجه شدم که از
اپوزیسیون ایران بودند و این اولین نفراتی بودند که مرا از اشراف به وقایع
به وجد آوردند و مرا در رابطه با این پدیده که کشف میکردم و بهشدت تکانم
داد به روز میکردند.
بعد از آن، سفری نسبتاً طولانی، مرا چند
بار به اشرف برد و در آنجا توانستم ببینم و شناخت عمیقتری پیدا کنم و با
افرادی مثل محمد محدثین آشنا شوم که مرا خیلی تحتتاثیر قرار داد. افراد
دیگری که ایرانی هم نبودند مرا بهشدت تحتتاثیر قرار دادند. مثلاً ایو
بونه که در اینجا حضور دارد. من هرگز نمیتوانستم تصور کنم که او چگونه
زندگی میکند، چقدر دانش دارد، و چه الگویی است. من خیلی خیلی زیاد از شما
آموختم و بسیار ممنونم. افرادی مثل حسین مدنی. من همیشه به یاد حسین مدنی
هستم. از اولین روزی که مرا دید کارهایی که میتوانست انجام دهد واقعاً
اعجابانگیز بود. و حالا در اینجا در سال 2017 هستیم. در شرایطی نوین. فکر
میکنم که مسیر همیشه یکطرفه نباشد. مسیر همیشه سهل و ساده نیست. فکر
میکنم هیچکس نمیتواند بگوید کی این اتفاق خواهد افتاد ولی میخواهم چشم
در چشم به شما بگویم که کاملاً مطمئن هستم که موفق خواهید شد و (کشور)
خودتان را آزاد خواهید کرد. و به همین خاطر من فکر میکنم که ما باید خیلی
خیلی شاکر باشیم، بهخاطر تمام شهامتتان، بهخاطر پشتکارتان. و هر بار که
من میتوانم کار کوچکی برایتان انجام دهم، کار مثبتی بکنم، تردید نکنید:
برای من مایه افتخار زیاد است که در اینجا با شما باشم.
مادر ابراهیمپور
با سلام با سلام به میهمانان عزیز که تشریف آوردند و سلام و درود به
فرزندان مجاهدم، سلام و درود به مسعود و مریم عزیزم پنجاه و دومین سالگرد
تأسیس سازمان را به مسعود و مریم تبریک میگویم و به تمام فرزندان مجاهدم
تبریک میگویم و معرفی دختر عزیزم خواهر زهرا مریخی به مسئول اول سازمان
تبریک میگویم، انشاء الله که سال خوبی باشد این مسئولیت، مسئولیت سرنگونی
هستش، انشاءالله من اسمش را گذاشتهام مسئولیت سرنگونی و همچنین به
مادرهای شهدا چه در داخل و چه در خارج تبریک میگویم این مسئولیت اول
سازمان مجاهدین را مادرهای مجاهد با همدیگر رفت و آمد داشته باشید خانه
همدیگر بروید نقل و شیرینی با همدیگر تعارف کنید سر مزار شهداتان بروید اگر
پیدا کردید اگر پیدا نکردید سر مزار جمعی شهدا بروید نقل و شیرینی بگذارید
نترسید هیچکس با شما هیچ کاری نمیتواند با شما بکند شما مراسم بگیرید،
فکر نکنید که فرزندانتان مردهاند و تمام شده نه زنده هستند من توی مراسم
صفی از شهدا را دیدم از 120هزار شهید که خودم سه تا از بچههایم تو 120هزار
شهید هستند یکی از بچههایم هم توی سی هزار گل سرخ شهید شده هستند جلو این
صف حنیف کبیر سعید محسن علی اصغر بدیع زادگان دیدم صف در صف توی صف بودند
تمام شهدا پشت سر سعید و محسن حرکت میکردند ای مادران شهدا فکر نکنید
بچههاتان شهید شدند تمام شد هستند زنده هستند تو غم و شادی ما شرکت دارند
باید افتخار کنید خداوند چنین فرزندانی به شما داده، من تا آخرین قدم تا
آخرین نفس تا آخرین قطره خونم در این مسیر ثابت قدم هستم هر جا که بچههایم
باشند پا به پای بچههایم حرکت میکنم رژیم فکر کرد که بچههامان را تو
عراق میکشد و تمام شد، نه مجاهدین از بین برو نیستند درخت شجره طیبه هستند
رشد میکنند هر روز بالاتر میروند شاخه شاخهشان بالاتر و بالاتر میرود
انا اعطیناک الکوثر فصل لربک ان شانئک هو الابتر مجاهدین چشمه کوثر هستند
میجوشند میآیند بالا ولی از ترس اینکه دنبالچه نداری بهزودی سرنگون
خواهی شد درود بر مسعود و مریم که چنین گلهایی پرورش دادید من افتخار
میکنم به تکتک فرزندان مجاهدم ای مادران شهدا فرزندان شما گلهای سرسبد
ایران هستند ای خا منهای انشاءالله بهزودی خواهیم آمد ریش و ریشه شما
آخوندها را از روی زمین خواهیم کند درود بر مسعود و مریم که چنین گلهایی را
پرورش دادن افتخار میکنم که توی این مسیر هستم، باعث افتخار من هست که
فکر نکنید که من پیر شدم قلبم جوان است با درود به تکتک فرزندان مجاهدم به
خدا میسپارم.
جاهد معدومی
خدمت همه شما سلام عرض میکنم خیلی خوشحالم که این فرصت را دارم که
باهاتان چند کلامی صحبت کنم، قبل از هر چیز میخواستم سالگرد تأسیس سازمان
را به همه شما تبریک بگویم، پنجاه و دوسال افتخار، پنجاه و دو سال شکوه،
همچنین انتخاب خواهر مجاهد زهرا مریخی را بهعنوان مسئول اول سازمان،
میخواستم صحبتهایم را با نامهای از سعید محسن به خواهرش شروع کنم، او
مینویسد میخواهم با تو سخن از دنیایی بگویم که شاید در آن از همه جا سخن
گفته باشم، از دنیایی که انسانها بهخاطر سکههای زر و نقره شکم نمیدرند و
بهخاطر خودکامگی و خودخواهی انسانها را به قید بندگی مقید نمیسازند
دنیایی که هوسها بر انسانها حکومت نمیکند عشقها و هوسها آلوده نمیشود، و
زیبایی طبیعت را مصنوعات بشری محو نمیکند، کاخ ستمگران و ثروتمندان
سنگدل، دل یتیمان گرسنه را آزرده نمیسازد، انسانها در نهاد واقعی متجلی
میشوند، نه گرگی در لباس میش، میدانی آزادی و مساوات و برابری تمام مزایای
جاهلیت را محکوم میکند، دنیایی که انسانها به همدیگر به چشم انسانیت
مینگرند، نه چپاولگری و غارتگری که چنگیزی را در لباس تمدن جلوه میدهد،
مرزهای اقتصادی مشخص میکنند و در استعمار جدید خون ملتها را میمکند، آری
از چنین تمدنی که نرون خونخوار شهر روم را روسپید کرده است از این تمدنی که
مکبسها و چنگیزها در چپاولگری به گردش نمیرسند بیزارم، دلم میخواهد
دنیایی بهوجود آید که احساسات پاک و لطیف بشری جلوه نماید، و انسانیت تجلی
کند، و بشر همدیگر را به چشم برادری و برابری بنگرد، ارزش انسانها به
فضیلت و کار آنها باشد،
بله سازمان ما سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران بر پایه همین عواطف
زلال انسانی بنیانگذاری شد انسانهایی که حاضر هستند از همه چیز خود بگذرند و
به ضرورت تاریخ آری بگویند به قول برادر مسعود تا در فلک سیاسی و اجتماعی
این میهن طرحی نو دراندازند، طرحی عاری از طبقات، عاری از بهره کشی عاری از
جهل، نادانی و اختناق و زنجیر، دوست دارم که با شما از انتخاب خودم بگویم،
و گذشتهای که داشتم چرا که فکر میکنم همه چیز در همین پروسهیی که طی
کردم و دریافتی که از سازمان کردهام میتوانم شرح دهم.
اولین
بار اسم مجاهدین را موقعی شنیدم که 5سالم بود، آن موقع برادرم درخانه رادیو
مجاهد را میگرفت و رادیو مجاهد هر روز سرود طلایهداران را پخش میکرد
بهطوریکه من قسمتهایی از این سرود را حفظ شده بودم خیلی زود دنیای کودکی
من عوض شد، چرا که برادر دیگرم زاهد سال 62 بهدلیل فعالیتهایی که با
سازمان داشت دستگیر و اعدام شد، بعد از آن دستگیری خواهرم تحولاتی که ما را
بر آن داشت که از ایران خارج شده و به منطقه مرزی بیائیم، دوران کودکی خود
را در اشرف گذراندم در نهایت بهدلیل جنگ خلیج مادرم مثل مادرهای دیگر
تصمیم گرفت که من را به خارج بفرستد، من در اینجا به تحصیلات خود ادامه
دادم، ولی همواره یک سؤال در ذهن من باقیمانده بود چرا؟ چرا در کشور ما
ایران تحولاتی اینچنین وجود دارد و چرا برادر من که 26سال بیشتر سن نداشت
اعدام شد، این افکار مانند آتشی زیر خاکستر در درون من وجود داشت، تا
اینکه یک روز نوار امجدیه برادر مسعود را دیدم از این همه جرأت و قدرت و
شور انقلابی خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم، و نقطه چرخشی در من شد، احساس کردم
که تکتک کلماتی که میشنوم در وجودم مینشیند و مرا پالایش میکند، انسانی
دیگر میسازد، احساس میکردم که مانند کسی شدهام که سالیان خواب بوده و
با طنین صدای برادر مسعود بهوش آمدم، مدتی بعد شهادت قهرمان خلق علی اکبر
اکبری را شنیدم، احساس کردم که به نقطهی جوشش رسیدم از خودم میپرسیدم او
یک جوان 18ساله بود که تصمیم گرفت به یک ضرورت تاریخی جواب بدهد، من چه؟ من
چهکار دارم میکنم؟ در آن ایام با دوستان دیگرم که برخی از آنها، با
شهادتشان بعدها به ستونهای محکمی برای نسل ما تبدیل شدند صحبتها داشتیم،
مجاهدینی مانند امیر نظری، یاسر حاجیان، رحمان منانی، حنیف امامی و سیاوش
نظام، ما نسلی بودیم که در دوران خمینی متولد شده و بزرگ شده بودیم و اغلب
فقط چند سال کودکی را در ایران گذرانده بودیم، ولی یک چیز در ما مشترک بود،
عشق به آزادی، عشق به آرمان آزادی و عشقمان به برادر مسعود، کم کم کوران
شرایط و تحولات شخصیت انقلابی ما را شکل داد، و گام به گام در مسیر انسانیت
قدم گذاشتیم، و قدم برداشتیم و از جوانانی پرشور به مجاهدین آبدیده در
کوران حوادث تبدیل شدیم، آن چیزی که به من انگیزه طی طریق داد شناخت جدیدی
بود که از آرمان مجاهدین و از خود برادر مسعود پیدا کردم، با ورود به
انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین و دادن دستم به خواهر مریم توانستم تازه معنی
مجاهد بودن و مجاهد زیستن را فهم کنم، تازه فهمیدم که یک انقلابی با دو
کلمه تعریف میشود، فدا و صداقت همه چیز همین دو کلمه است، همه ارزش و
جایگاه او در همین دو کلمه است. ارزش انسان و جایگاه انسان به میزان قیمتی
است که برای کسب و حفظ همین دو کلمه میدهد، دو کلمهای که سی هزار گل سرخ
با خون خود پای آن را مهر کردند، احساس میکنم که در دنیای خواهر مریم همان
ارزشهایی را یافتم که سعید محسن روزی از آن سخن میگفت، احساس میکنم که
در حال ورق زدن برگی از تاریخ بشریت هستیم، به خودم میگویم که چه منتی و
شانسی بود که با آرمان مجاهدین آشنا شدم و توانستم ارزشهای انسانی را
بشناسم، و چه افتخاری بالاتر از این و هر روز خدا را شکر میکنم که در
زندگی خود گمگشته نبودم و میدانم برای چه نفس میکشم و برای چه قلبم
میتپد، امروز وقتی که میبینم از نسل ما خواهر نرگس و خواهر ربیعه از زمره
معاونین مسئول اول هستند، پیروزی آرمان مجاهدین را بر آرمان جهل و نابودی
میبینم، افتخار میکنم، افتخار میکنم که نسل ما توانست این مسیر را ادامه
داده و به کمک آموزگارانی چون خواهر فاطمه و بقیه خواهران و برادران
مجاهدم بر تمامی سختیها و موانع غلبه کرده آنها را به حمد و حلاوت تبدیل
کنیم، کمثل کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء، درود بر
سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران، درود بر بنیانگذاران کبیر محمد حنیف،
سعید محسن، و علی اصغر بدیع زادگان، درود بر مسعود و مریم، نابود باد رژیم
منحوس خمینی.
عبدالعلی معصومی:
با سلام به تکتک یاران مقاومت، در اینجا، و با درود بسیار بهمناسبت
میلاد با سعادت سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران و با درود به انتخاب
بسیار خجسته خانم زهرا مریخی بهعنوان مسئول اول سازمان و با تبریک
بهمناسبت عید غدیر بسیار خجسته، گفتنیها گفته شده، من فقط به یک نکته
اشاره میکنم البته اندکی مفصل، همان که دوست بسیار گرامیم آقای مازندرانی
بهش اشاره کردند، مجاهد غبار از رخ دین زدود.
امروز عید غدیر است، عید سالار و پیشوای تاریخی مجاهدین حضرت علی، که در
تاریخ ایران همه آنهایی که عشق به ایران داشتند، در دوران اسلامی، همه
شعرای بزرگ نظیر فردوسی، مولوی، حافظ مظهر اسلام راستین، اسلام محمدی، حضرت
علی را بهعنوان پیشوای خود دانستند، و اشعار بسیاری در موردش گفتند و
زجرها هم دیدند نظیر فردوسی، حتی آخوند تابران حاضر نشد که در مزار
مسلمانها دفنش کنند به اعتبار اینکه شیعه علی بوده،
خوشحالم
همه آنهایی که برای آزادی ایران در تمام طول تاریخ ایران زجر دیدند امروز
خوشحالند، از اینکه بذری که پنجاه و دو سال پیش حنیف کبیر، سعید محسن و
علیاصغر بدیع زادگان با خونشان و کوششان و با هوشیاری و انقلابیگری
بینظیرشان کاشتند امروز به چنین ثمر فرخندهای رسیده، من میخواهم یک نکته
را در تاریخ ایران بازگو کنم، پیوند علی با راهی که فردوسی نشان داده، از
تاریخ ایران که سمبلش رستم است، مجاهدین بنیانگذار از آغاز براین نقطه پای
فشردند که راه خدا از راه خلق جداییناپذیر است و راه خدا همان راه
مستضعفین است، و عبادتی از اعتبار و ارزش برخوردار است که در فراسوی درهم
شکستن نظاماتی که عمدهترین مانع راه تکاملند سمتگیری کنند وگرنه در محیطی
که منافع و حاصل رنج مردم تاراج میگردد، مثل این زمان در ایران،
استعدادها بهدر میرود و اصالت هرچیزی پوششی سنگین از دروغ را بر روی خود
دارد، بدون برشوریدن و از هم دریدن نظام کهنه صداقت و اخلاق همچون نصحیت و
عبادت و هرگونه خرده کاری فریبی بیش نیست از اینرو بود که حنیف کبیر و
یارانش و همرزمانش و پیشتازان مجاهد خلق بر این فریبی که به نام اسلام در
تمام طول تاریخ اسلام در ایران بوده، خط بطلان کشیدند و علیهاش شوریدند،
گفتم از پیوند حضرت علی در تاریخ ایران و رستم دستان، یک نمونهاش را مولوی آورد که من اینجا میخوانم که امیدوارم خستهتان نکنم.
زین همراهان سست عناصر دلم گرفت
شیرخدا اسدالله (یعنی حضرت علی) رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت زفرعون و ظلم او (تمام فرعونهای تاریخ اسلام و درراسشان خمینی جلاد، و خامنهای جلاد)
آن نور روی موسیی عمرانم آرزوست
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آن های و هوی و نعره مستانم آرزوست. (مستانی که علیه ظلم و بیداد در
تاریخ ایران برخاستند وبا خونشان راه آزادی ایران را هموار کرده است).
یک دست جام باده، یک دست زلف یار،
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست.
درمیانه میدان رزم با دشمن، رزمی که 52سال است که سازمان مجاهدین
بیاندکی تزلزل آن را به پیش بردند و به بزرگترین افتخار امروز رسیدند،
پیوند نام شیر خدا و رستم دستان همواره پیوندی بوده که مردم عزیزش داشتند
چرا ایران مهد مجاهدین است؟ و در جای دیگری مجاهدینی اینچنینی پیدا نشدند
چرا ایران زبانش با همه کشتارهایی که کردند برای تغییر زبان به عربی تبدیل
نشد بهخاطر به هر حال اینکه همانطوری که بارها کسانی گفتند از نویسندگان
بهخاطر وجود فردوسی که خودش از دوستداران علی بود، این است که ما در
تاریخ ایران دو اسلام همیشه داشتیم تا امروز
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور
در خلایق میرود تا نفس سور،
رگ آب شیرین، رگی که از پیامبر حضرت فاطمه حضرت علی به ایران جریان پیدا
کرد و عشق مردم ایران را برانگیخت، رگی که رگ شوری که از همان آغاز کشتارها
در ایران آغاز شد و حجاج بن یوسفها، علی بن عیسیها، سلطان محمود غزنویها،
سلجوقیان، تیمور گورکانی، شاه اسماعیل صفوی، و تا امروز خمینی و دجالگان
پیروش، آنهایی که میگویند اسلام مجاهدین همان اسلام خمینی هست، باید دید
که آب آبشخورشان کجاست؟ مجاهدین پنجاه و دو سال است بر پیمانی که با خلق و
خدایشان بستند استوار ایستادهاند،
استوارم چون درخت پابجای،
پیچک پیچک بیخانمانی را بگو بیجهت بر دست و پای من مپیچ،
حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کاسوده کاسوده حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام کارام درون دشت شب خفته است،
دریایم و نیست باکم از توفان،
دریا همه عمر آبش آشفته است،
درود بر حنیفنژاد و بنیانگذاران، درود بر شیر همیشه بیدار مسعود رجوی،
درود بر مهر روشن و تابان مردم ایران، مریم رجوی و درود بر همه
برپادارندگان مشعل آزادی مجاهدین و امروز خواهر مجاهدم زهرا مریخی و تمام
هزار زن و هزار گوهر تابناکی که همه چشم و چراغ مردم ایران به آنهاست و
درود بر همه آنهایی که در این راه بهشهادت رسیدند و در رأسشان سی هزار
شهید مجاهد خلق در تابستان 67 و درود بر همه برپادارندگان این مشعل که
بهزودی در میدان آزادی مشتعل خواهد شد.
آن فررا، نماینده پیشین پارلمان اروپا از فرانسه:
خانم آن فررا نماینده پیشین پارلمان اروپا از فرانسه در سخنان خود نقش
پیشتاز زنان در مجاهدین و شورای مرکزی متشکل از ۱۰۰۰زن مجاهد خلق را بسیار
پرمعنا توصیف کرد و درباره آشنایی خود با مجاهدین گفت:
من وقتی که در
سال 2000 با دوستان شما در پارلمان اروپا دیدار کردم منقلب شدم. و به همین
خاطر بود که در این مسیر برای ایرانی جدید، در مسیر مبارزهیی که سالها است
شما به پیش میبرید، خواستم که در کنار شما باشم.
آن فررا در ادامه سخنان خود گفت:
من این همبستگی و برادری میان شما را که فراتر از همه مذاهب و مرزها است و
شما را چنین متحد و با انرژی میسازد تحسین میکنم. دینامیزمی که احساس
میکنم قادر است کوهها را از جا بکند و هیچ چیزی نمیتواند جلوی آن را
بگیرد.
پس، آری، این مهم است که امروز با شما باشیم، شما همواره همین
شور و همین قدرت را داشتید. من به زودی در کنگره حزبی شرکت خواهم کرد که
قطعاً وحدت شما را نخواهد داشت. شما توانستید متحد شوید، ارزشهای خود را
باز یابید، محرکی برای ادامه راه بهرغم موانع پیدا کنید.
من در این
مسیر پر رنج در کنار شما هستم و تلاش میکنم که دوستانم را در آن شریک کنم.
چرا که افراد کمی میدانند که شما چه کشیدهاید، افراد کمی مبارزه شما را
میشناسند، و برای ما در فرانسه، ما که دوستان شما هستیم، هدفمان این است
که این مبارزه را بشناسانیم.
بله این گنگره شما خیلی مهم است چرا که
شما ارزشهای خود را یادآور شدید. من به مریم الآن گوش میدادم، او میگفت
که نشاندادن این قدرت در مقابل دژخیمان حاکم و مستبدین، چقدر پر معنا است.
من شورای 1000زن در مقابل دژخیمان را دیدم در مقابل این افرادی که از زن
آزاده متنفرند، نسبت به زنان وقتی به آنها فکر میکنند، کینه دارند، از
زنانی که آینده کشورشان را حمل میکنند منتفرند. من این شورا را فوقالعاده
یافتم.
پس این نیرویی که شما حامل آن هستید، من هم به سهم کوچک خودم میخواهم همراهش باشم و به همه شما بگویم زنده باد.
متشکرم
ژان پیر بکه:
ژان پیر بکه نبرد مجاهدین برای آزادی را گواهی از ارزشهای فرهنگ و تمدن و ایران توصیف کرد و گفت:
وقتی به تاریخ ایران مینگریم، شما بهترین گواه و بهترین نمایندگان تمدن و
فرهنگ ایرانی هستید. شما امروز با امانتداری زیاد تاریخ این مردم بزرگ و
این تمدن بزرگ را نمایندگی میکنید. ژان پیر بکه در سخنانش گفت:
دوستان عزیز ایرانی، همکاران عزیز،
52سال: سالگرد جنبش شماست. 52سال سن پختگی برای یک جنبش است. 52سالی که
به آن فکر میکردم و دیدم نصف آن را شما بین ما در اینجا سپری کردید. این
جنبش اساسی برای کشورتان است، اما نه فقط برای کشورتان، بلکه برای همه
منطقه جغرافیایی که ایران را احاطه کرده. شرایط حکم کرد که شما به اینجا
بیایید، به یمن همین شرایط رابطههای دوستی بین جنبشی که شما نمایندگی
میکنید و ما که در فرانسه هستیم برقرار شد. ما خیلی سریع اهداف جنبش شما را
دریافتیم.
ولی من همزمان میخواستم درود بفرستم به این 52سال که شما طی آن متشکل
شدید و سازمان یافتید و همچنین اذهان و افرادتان را عمیقاً نو کردید. من
البته درود میفرستم به مسئول اول جدیدتان و به همه مردان و زنانی که
پیرامون ایشان هستند. شما با ذکاوت زیاد نوآوری کردید و از افراد جوانتر
استفاده کردید، چیزی که خیلی مهم است. همچنین جهانی که همه در آن زندگی
میکنیم را خوب فهم کردید. و امروز، وقتی به تاریخ ایران مینگریم، شما
بهترین گواه و بهترین نمایندگان تمدن و فرهنگ ایرانی هستید. شما امروز با
امانتداری زیاد تاریخ این خلق، این خلق بزرگ و این تمدن بزرگ را نمایندگی
میکنید. آخوندهایی که امروز در حکومت هستند این کشور را نمایندگی
نمیکنند. آنها با کشتارها و اعمال شنیعی که مرتکب شدهاند نمیتوانند این
کشور را نمایندگی کنند. آنها بهدلیل وقایع و جنایاتی که در سالهای
حکومتشان مرتکب شدهاند محکوم خواهند شد. و برعکس، شما موفق شدید وارد
تاریخ کشورتان شوید و دریابید که در جهان امروز مردم ایران چه مطالباتی
دارند.
به این دلیل است که از سالیان پیش این رابطههای دوستی بین ما
برقرارند. ما با خضوع شما را همراهی میکنیم، هر کداممان در جای خودمان و
در نهادهایمان، در پارلمان اروپا یا پارلمان ملی یا همینجا در شهر خودم،
وقتی شما اینجا نیز دچار مشکلاتی شدید. اشاره دارم از جمله به سال 2003 که
من علیه رفتار شنیعی که بر شما روا داشته شد شوریدم. زمان گذشت ولی به هر
حال وقایع اثبات کردند که همانطور که ما از لحظه اول و روز اول فهمیده
بودیم این حمله بیسابقه به خانههایی که ما هنوز در آن هستیم بهدلیل چیز
دیگری بوده. اینها علایمی بود که این یا آن دولت برای مماشات با آخوندها
ارسال میکرد. همه اینها در تاریخ به ثبت رسیده.
خوشبختانه اثبات
کردیم که اینچنین نیست ولی شما را معطل کردیم و بهخصوص مردم ایران را
معطل کردیم، مردمی که خواهان آزادی و حقوقبشر و زندگی در شان این دوران،
یعنی زندگی در همبستگی و احترام متقابل و جدایی دین از دولت و همه ارزشهایی
بودند که شما امروز از آن دفاع میکنید.
در اینجا میخواهم یادی
بکنم از دوستانمان؛ قبل از هر کس شهدای شما، همه آنهایی که جان خود را از
دست دادند یا بهشدت مجروح شدند، چه در ایران چه در عراق، در اشرف و
لیبرتی، کمپی که با نادرستی لیبرتی نام گرفت و ما فجایعی که در آن رخ داد
را دیدیم.
خوشحالم که خواهران و برادرانتان امروز در صلح و
آرامش در تیرانا بهسر میبرند. اما این پیروزی باید پیروزیهای دیگری را در
پی داشته باشد. و این پیروزی فقط از آن شما نیست، فقط از آن مردم ایران
نیست. این پیروزی برای تعادل جهانی در این منطقه جهان است. جهان برای
تعادلش نیاز به ایرانی آزاد دارد، ایرانی دموکراتیک با حکومتی غیرمذهبی که
شما آن را نمایندگی میکنید. همان آرمانهایی که به این خوبی نمایندگی
میکنید. باید بگویم که شما خیلی وقتها برای من الگو هستید و من سازمان شما
و شیوه سازماندهی امور توسط شما را خیلی تحسین میکنم. به خودمان میگوییم
اگر ما هم اینقدر متشکل بودیم و اینقدر همبستگی داشتیم، میتوانستیم
قلهها را فتح کنیم.
من امروز آمدهام که پیام امید و شور را برایتان
بیاورم. ما هر لحظه در کنار شما هستیم و البته برای ایران و برای کل جهان
بهترین آرزوها را داریم. با تشکر از شما دوستان.
محمد دورغان از حزب مرابطون لبنان:
محمد
دورغان از حزب مرابطون لبنان در سخنانش پایداری و قاطعیت مجاهدین و مقاومت
ایران در برابر رژیم و نظم و همبستگی و وحدت صفوف جنبش مقاومت ایران را
ستود و آن را امری ضروری برای تغییر در زندگی هر ملتی دانست.
محمد دورغان در سخنان خود گفت:
این امتیاز بزرگی است که امروز در میان شما باشم. جنبش شما دیگر یک جنبش
عادی در جهان نیست، جهانی که دیدیم چگونه خاورمیانه در آن شقه شده است.
مجاهدین خلق و مقاومت ایران، یک حزب سیاسی کلاسیک نیست، یک جنبش مقاومت
کلاسیک نیست، شما تبدیل به یک اسطوره شدهاید. همه جهان در مورد قاطعیت شما
صحبت میکند، درباره نظم شما، درباره همبستگی و وحدت شما، امری که برای
تغییر در زندگی خلقها ضروری است.
ما در حال گرامیداشت پنجاه و
دومین سال مقاومت مجاهدین خلق هستیم. و من دوست دارم بگویم که از این جنبش
که اینقدر برای خاورمیانه حیاتی است چه انتظاری داریم.
عجیب این است
که بسیاری از داعش و القاعده صحبت میکنند ولی این واقعیت هم هست که
نیروهای ولیفقیه و حزبالله دارند خاورمیانه را به آتش میکشند.
ما در کشورمان لبنان، دهها سال منتظر شدیم که ارتش حافظ اسد خارج شود.
ارتش او وقتی که نخستوزیر رفیق حریری بهقتل رسید خارج شد و با تعجب دیدیم
که توسط حزبالله جایگزین شد، حزباللهی که برای بیثباتی لبنان است،
حزباللهی که نقش ارتش بشار اسد را ایفا میکند. معنیاش این است که در حال
حاضر ما شاهد یک فاجعه در عرصه منطقهای و بینالمللی هستیم.
بیاد
بیاوریم که تروریسم و سوءقصدهایی که سالها پیش در پاریس رخ داد کار رژیم
خمینی بود و این سیاست خمینی بود که عملیات تروریستی و ترور را در میان
شهروندان اروپایی صادر کرد این صدور تروریسم سیاست رژیم ایران بود.
حال میبینم که همه مبارزین خاورمیانه و بهخصوص مبارزین کشورهای عربی روی
شورای ملی مقاومت، روی جنبش مجاهدین خلق حساب میکنند، چرا که شما نقش
بسیار مهمی دارید که صلح را به منطقه باز گردانید.
خداوند روح شهدا را بیامرزد، خداوند مسیر شما را روشن سازد و به شما قدرت ادامه مبارزهتان را بدهد.
از شما متشکرم
عزیز پاکنژاد
قبل
از هرچیزی پنجاه و دومین سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران و همین
طور این رویداد جدید یعنی انتخاب مسئول اول سازمان خانم زهرا مریخی را در
درجه اول به رهبران، کادرها و اعضا و هواداران سازمان مجاهدین تبریک
میگویم، و در درجه دوم به همه مردم ایران بهخاطر حمایتی که از مجاهدین
کردند و نیروهایی که به مجاهدین دادند و ارزشهایی که بهوجود آمده در رابطه
با سازمان مجاهدین خلق ایران همراه با خلق ایران. اما چند لحظه پیش همرزم
عزیزمان آقای محدثین نسبت به شوراییها لطف کردند و فکر میکنم که تشکر
کردند که این دوره طولانی را همراه با مجاهدین آمدند تا اینجا، پایدار و
استوار، من بهعنوان یک شورایی از یک افق دیگری آمدم، می خواستم خدمت ایشان
بگویم که احتیاجی به تشکر نیست، من یک افتخاری بوده که برای خودم، قائل
بودم، در درجه اول که توانستم تشخیص بدهم، که جنبش آزادیخواهانه مردم ایران
و الآن جنبش سرنگونی این رژیم ددمنش بدون مجاهدین اصلاً امکان ندارد.
تشخیص همین مسأله در سالهای گذشته بسیار بسیار مشکل بود، و کسی که موفق
میشد به این نکته و به این نتیجه برسد، این سعادت را داشته که در کنار
مجاهدین باشه و مجاهدین هم با آغوش باز آنها را پذیرفتند، بنابراین، این یک
افتخار است. بهعنوان یک شورایی، اما آشنایی من با مجاهدین به حدود فکر
کنم 46-47سال پیش برمی گردد، دوستان خیلی صحبت کردن از همین تجربه که چطوری
مجاهدین را شناختند، من اولین بار وقتی دستگیرشدم مرا تهران آورند ساعت
چهار نصف شب بود، توی زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری که پشت میدان توپخانه و
مرکز شکنجه بود، مرا هل دادند افتادم توی سلول، دو، سه نفری آنجا بودند،
سلولی بود ظاهراً دومتر در دومتر، که چند نفر تویش بودند، منتها چیزی ما
نمیدیدیم تاریک بود، ساعت چهار نصف شب، یکی از آنها پرسید که تو کی هستی،
گفتم من فلانی هستم، یک کمی مکث کرد و گفت ا ِ ، من هوادار مجاهدینم،
متأسفانه نه چهرهاش را دیدم و نه اسمش را به من گفت، بلافاصله شروع کرد به
تجربهاش را به من منتقل کرد، بعد از مدتها که رفتیم به سلولهای عمومی، من
آنجا چند تا از مجاهدین را آنجا دیدم، کسانی که در رابطه با مجاهدین
دستگیر شدند، از همان موقع هم دوستی ما شروع شد و یک رابطه قلبی بین ما
وجود آمده بود، از همان موقع شروع شد بود، من قبلاً این قدر برایم قوی
نبود، ولی در صحبتهای ایشان و اینکه همیشه یک چیزی در آنها وجود داشت، آن
هم نگاههای مهربانشان بود، به همرزمانشان و کسانی که مقاوم بودند و
چهرههای مصمم، این من تا الآن در چهره همه مجاهدین میبینم تا الان، در یک
جمله بگویم من مجاهد ناامید ندیدم کسی که چهرههای آنها را نگاه میکند
هیچ وقت نمیتواند نتیجه بگیرد یا به نظرش برسد چیزی به جز مهربانی و در
عین حال صلابت و اراده برای پیروزی وجود دارد، همین است که مجاهدین هیچ
کدامشان برای من، چه آنهایی که سنشان یک کمی بیشتر، چه آنهایی که توی سلول
دیدم، هیچکدامشان با هم دیگر فرقی نمیکنند، یعنی همان جوانهایی هستند که
آن موقع بودند الآن جاهد داشت صحبت میکرد از تجربیات خودش و اینکه
مجاهدین را شناخته، سخنرانی میکرد من که نگاهش میکردم باور کنید همان
نگاه، همان صلابت و همان صمیمیتی که توی آن نگاه است من دیدم، اینها
چیزهایی هست که وقتی من صحبتش را میکنم باور کنید همینها را در لحظات از
همان ابتدای انقلاب که آمدیم بیرون از زندان و من مجاهدین را گوشه و کنار
میدیدم همیشه شاهد بودم، در کوهنوردیهای هفتگی جمعهها، خیلیها میرفتند
کوهنوردی شمال تهران، هرگروهی را شما میدیدید، آنجا بودند میرفتند، ولی
مجاهدین منظمتر از همه بودند، یک خواهری بود، به اضافه یک صفی، که اینها
مرتب میرفتند بالا، آن خواهر شعار میداد، من یادم است اولین شعاری که در
این مورد شنیدم، راجع به سعادتی بود، درود بر زندانی دو نظام، همین طوری
میرفتند یک لحظه از هم منفک نمیشدند، یک صف منظم، احتمالاً میلیشیا
بودند، ولی همیشه این مسأله بود، بنابراین وقت نگیرم از دوستان، در یک جمله
فقط بگویم که جنبش آزادیخواهانه مردم ایران با همان تحلیلی که 40سال پیش
بوده، با همان تحلیلی که 30سال پیش بوده، با همان تحلیلی که از اول انقلاب
بوده، بدون سازمان مجاهدین به هیچ جا نمیرسد، همانگونه که الآن در حال
حاضر جنبش سرنگونی قاعدتاً مقدم بر جنبش آزادیخواهانه است بدون مجاهدین
اصلاً میسر نیست، بنابراین در کنار مجاهدین بودن که سهل است همراهی کردن با
آنها که سهل است، دنبالهروی کردن ازآنها، حتی کمک کردن به آنها یک چیزی
است که لازمه سرنگونی و پیروزی این جنبش و رهایی مردم ایران است. باتشکر از
شما
پایان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر