با یاد مجاهد شهید محمد نجفی امیر کیاسرااز پیشتازان نبرد با دیکتاوری شاه وشیخ از لاهیجان
- زندگینامه شهیدان
- 1387/01/19
محل تولد: لاهيجانشغل:سن: 26تحصیلات: دانشجوی ریاضیمحل شهادت: رشتتاریخ شهادت: 21-7-1360محل زندان: -
زندگینامه شهید
زندانی زمان شاه : ۱۳۵۵ / ۲سال
نحوه شهادت: در زیر شکنجه های پاسداران ودژخیمان خمینی بشهادت رسید
مجاهد شهید محمد نجفی امیرکیاسرا در سال۱۳۳۴ در خانوادهای متوسط در شهر لاهیجان متولد شد. وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در همان شهر و سال آخر دبیرستان را در تهران بپایان رساند.
وی پس از اتمام دوره دبیرستان در سال۵۲ وارد دانشگاه تبریز شد و در رشته ریاضیات به تحصیلاتش ادامه داد.
ورود او به دانشگاه سرآغاز آشناییاش با اسلام انقلابی و همچنین نقطه شروع فعالیتهای سیاسی و مبارزاتیاش بود. محمد طی این دوره ابتدا به مطالعه آثار معلم شهید «شریعتی» پرداخت و سپس با مطالعه آثار سازمان مجاهدین خلق ایران و از طریق زندگینامه و دفاعیات شهدای قهرمان مجاهد خلق با اهداف و آرمانهای توحیدی و انقلابی مجاهدین آشنا شد.
محمد بعد از این آشنایی با شور زایدالوصفی به ترویج و اشاعه فرهنگ انقلابی و ایدئولوژی مجاهدین در بین دوستان و دانشجویان پرداخت. وی در برپایی تظاهرات بهمناسبتهای مختلف و اعتصابات و اعتراضات سیاسی ـ صنفی دانشجویان بر علیه رژیم شاه خائن نقش تعیینکننده داشت و همواره در صف اول کلیه حرکتهای ضد رژیم شاه خائن قرار داشت.
محمد در اردیبهشت سال۵۵ بهعلت پخش و تکثیر آثار سازمان توسط ساواکی شاه در خوابگاه دانشگاه دستگیر و پس از تحمل شکنجههای فراوان در کمیته بهاصطلاح ضد خرابکاری تهران، به ۱۲سال زندان محکوم شد.
یکی از دوستانش شرح شکنجههای مجاهد دلیر محمد نجفی را که خودش مستقیم از او شنیده بود را بهصورت زیر بیان میکند:
«نمیدانم ساعت چند بود که درب خوابگاه کوبیده شد و چند نفر با سلاح بالای سرم بودند فرصت نکردم خودم را جمع وجور کنند خلاصه با همه امکاناتی که آنجا بود اعم از کتاب و جزوههای دست نویس یا... که یک چمدان پر میشد در حالی که تا میتوانستند ۴نفره مرا زدند. اولین ضربه که بر کتف و گردنم وارد شد. نمیدانم چی بود برق تمام وجودم را گرفت و شوک شدم سپس با انداختن یک پتو بر سر و دستبند از پشت مرا به یک خودرو منتقل کردند شانس آوردم که مسئولم هنگام حمله پیشم نبود.
بهسرعت مرا به کمیته منتقل کردند اصلاً نپرسیدند چی میخواهند عکسی را نشانم دادند و مستمر میگفتند این کجاست تازه فهمیدم از کجا خوردیم این ته مانده ضربه اپورتونیستها بود. منهم مستمر فریاد میکشیدم و در حالی که با کابل، بسیار فنی، به پاهایم میزدند با هم زیر لب حرفهایی میزدند. نیم ساعت مرا زدند تقریباً داشتم از حال میرفتم که یکی درب را باز کرد و گفت آقا محمد خوش آمدی دنبالت بودم بعد رو به شکنجهگرها با عربده گفت: توقف نداریم پایش جا نداشت همینجور تا شکمش را اوکی دارید که بزنید یا میگوید یا میمیرد. شکنجهگرهای ساواک و بازجویان بیرحم تا ۳ساعت مرا میزدند و یک بار هم مرا آویزان کردند تمام بدنم خیس بود. دوباره بیهوش شدم و مرا با آب سرد بهوش آوردند تا دوباره بتوانند بزنند.
یک جا که زبان باز کردم تا چیزی بگویم آنها با ولع بیسابقهای متوقف شدند و گفتند بگو این کجاست گفتم خیلی گرسنهام شده یک چیزی بیاورید تا یک کم جان بگیرم و حرفهایم را بزنم سریع رفتند یک مقدار خوردنی آوردند. فهمیدم که آنها دروغ میگویند به بهانه عکس میخواستند توان تحمل شکنجهام را در بیاورند و اضافه کردم که شما بیهوده مرا بهخاطر این عکس میزنید چون این فرد در دست شماست و اپورتونیست هم هست و با شما همکاری میکند. آن روز موقتاً از شکنجه خلاص شدم تا بروند صحبت کنند ولی این شکنجه یک مقدار کمتر یا بیشتر تا مدتها ادامه داشت.
محمد در زندان در ارتباط نزدیک با مجاهدین بود و با فراگیری آموزشهای سیاسی ـ ایدئولوژیک سازمان و قرار گرفتن در مناسبات انقلابی ـ توحیدی مجاهدین رشد چشمگیری داشت.
روحیه شاد و فعال و برخورد قاطع با جریانهای راست ارتجاعی و اپورتونیستی از ویژگیهای بارز او در طول مدت زندان بود.
محمد نجفی در آبان ماه ۵۷ همزمان با اوجگیری خروش خلق بر علیه رژیم ضدخلقی شاه به همراه تعدادی از زندانیان سیاسی از زندان آزاد گردید. پس از آزادی از زندان و قبل از قیام بهمن ۵۷ به همراه سایر برادرانی که از زندان آزاد شده بودند، در شهر لاهیجان با تشکیل هستههایی شروع به شکل دادن فعالیت نیروهای جوان و اشاعهٔ افکار و آرمانهای انقلابی سازمان در بین آنان نمود و راهپیماییها و تظاهرات شهر را بر علیه رژیم شاه خائن سازماندهی میکرد.
پس از پیروزی قیام و تأسیس جنبش ملی مجاهدین فعالانه به انجام وظایف انقلابی خود در این مرکز اقدام نمود و در فروردین ۵۸ به رشت منتقل شد و از این پس در کنار دیگر همرزمانش پیگیرانه به فعالیتهای انقلابی خود در بخشهای شهرستان و روابط شاخه گیلان ادامه داد، تا سرانجام در شهریورماه سال۶۰ به همراه همسرش مجاهد شهید منیره ترابی دستگیر شد و بهدلیل کینه ضدخلقی مرتجعین که از وی به دل داشتند او را در زیر شدیدترین شکنجههای وحشیانه کشاندند. در حالیکه محمد قهرمان با روحیهای شاد و ایمانی ستُرگ و اردهای آهنین تمامی آن شکنجهها را شجاعانه تحمل نمود و بر آرمان و مواضع مجاهدیاش استوار ماند.
عاقبت محمد قهرمان در اثر همین شکنجههای طاقتفرسا، باتفاق همسر مجاهد و قهرمانش در ۲۱مهر ۱۳۶۰بشهادت رسید و رژیم ددمنش خمینی ضدبشر نیز برای سرپوش نهادن بر این جنایت خود مدتی پس از شهادت این دو مجاهد قهرمان در زیر شکنجه، نام آنان را بهعنوان اعدامی در روزنامههای حکومتی درج نمود. در حالیکه خبر شهادت آنان قبلاً در شهر پیچیده و خشم و نفرت مردم را نسبت به ارتجاع بهشدت برانگیخته بود.
«یادشان گرامی و راهشان پر روهرو باد»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر