۱۴۰۲ مرداد ۴, چهارشنبه

بیمه‌نامه فروغ همیشه جاویدان

 

بیمه‌نامه فروغ همیشه جاویدان

بیمه نامه فروغ همیشه جاویدان
بیمه نامه فروغ همیشه جاویدان

اگر جنگ را عامل حیات و بود و نبود رژیم (به توصیف خود خمینی) قلمداد کنیم تنها پارامتری که می‌توانست این رژیم را وادار به قبول آتش‌بس کند از جنس بود و نبود تمامیت رژیم بود. در میان همه عوامل مفروض، فشارهای بین‌المللی و شکستهای نظامی از ارتش عراق تهدید موجودیت رژیم نبودند و حتی رژیم (اگر پارامتر مقاومت و آلترناتیو نبود) از آنها برای بحران سازی هم بهره‌برداری می‌کرد. اما ارتش آزادیبخش با ورود به معادله جنگ تبدیل به تهدید بالفعل سرنگونی برای رژیم گردید و سران رژیم دست به دامن خمینی شدند که هر گونه تأخیر در این زمینه دودمان رژیم را بر باد می‌دهد. لذا در ۲۷تیرماه۶۷ و در میان بهت و حیرت همگان، خمینی اجرای قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت را رسماً پذیرفت و رفسنجانی گفت: «پذیرش قطعنامه متکی به خیلی چیزهاست که فعلاً به‌خاطر این‌که عمده آنها از اسرار نظامی‌ــ سیاسی هستند، نمی‌توانم توضیح بدهم».

۴۸ساعت بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، خمینی به شکست خود اعتراف کرد و گفت: «قبول این مسأله برای من از زهر کشنده‌تر است… پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم. اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و… از هر آنچه گفتم، گذشتم و اگر آبرویی داشتم با خدا معامله کردم».

در نتیجه بدون ورود ارتش آزادیبخش پذیرش آتش‌بس هیچ موضوعیتی نداشت و ارتش آزادیبخش به‌رغم ابعاد محدودش (در قیاس با ارتش عراق و قدرتهای منطقه) به‌دلیل این‌که آلترناتیو رژیم بود و برای رژیم تهدید سرنگونی بود کاری را انجام داد که همه قدرتهای منطقه و فشار بین‌المللی با هم قادر به انجام آن نبودند.

 

هدف و قصد خمینی از پذیرش آتش‌بس؟

خمینی که خود را در رویارویی با استراتژی جنگ آزادیبخش شکست‌خورده می‌دید، تصمیم گرفت با پذیرش قطعنامه ۵۹۸، انتقامش را به گونه دیگری از ارتش آزادیبخش بگیرد. آنچه او برای آن نقشه کشیده بود، قفل کردن ارتش آزادیبخش در پشت مرزها و معرفی آن به‌عنوان زائده جنگ ایران و عراق بود. خمینی با چرخش ناگهانی خود می‌خواست ارتش آزادیبخش و شورای ملی مقاومت را از صحنه حذف نماید تا راه هر گونه معامله‌یی بر سر حقوق مردم ایران و استقلال آن با استعمار باز شود و راه‌حل انقلابی که معجزه به زانو در آوردن رژیم را محقق کرده بود، با مارک عراقی از دور خارج شود. کارگزاران سیاست خارجی رژیم که قبلاً حاضر نبودند با هیأتهای خارجی و رؤسای کشورهای دیگر در مورد جنگ و آتش‌بس صحبت کنند و به‌خاطر سیاست صلح شورا و مجاهدین و حضور ارتش آزادیبخش در خاک عراق به مجاهدین تهمت می‌زدند، بعد از ۲۷تیر۶۷ و خوردن زهر آتش‌بس، در‌به‌در دنبال یک مقام عراقی بودند تا با او وارد گفتگو شوند. تا آن زمان رژیم در مقابل صد‌ رشته عملیات ارتش آزادیبخش و حتی عملیات عظیمی مانند چلچراغ یا آفتاب، سکوت می‌کرد. رژیم هم‌چنین می‌خواست ثابت کند ارتش آزادیبخش زائده جنگ است. منافع استعمار نیز با این هدف رژیم هم‌سو بود.

 

نیروی پیشتاز، فروغ جاویدان، بیمه‌نامه مقاومت

وقتی سرفصلها فرا می‌رسند نیروی پیشتاز باید صرفنظر از نتیجه سرفصل، قیمت آن را بپردازد و گرنه دنباله‌رو حوادث و رویدادها می‌شود و در گیرودار تحولات سیاسی و تعادل قوا، توجیه‌گر نکرده‌های خودش می‌شود و به اپورتونیسم در می‌غلطد. ارتش آزادیبخش نیز که راه چند ساله را طی یک‌سال پیموده و به نقطه‌ای رسیده بود که تنور جنگ ضدمیهنی را گل بگیر، د باید فراتر از قدرت نظامی و تشکیلاتی، ماهیت ملی و آرمانی خود را بارز می‌کرد و برای اینکار باید در این موقعیت مهم تعرض همه‌جانبه خود را آغاز می‌کرد. تنها با این حرکت بود که می‌توانست ثابت کند که نه تنها زائده جنگ رژیم خمینی با عراق نیست بلکه بازوی خلق قهرمان ایران برای صلح و آزادی است.

رهبر مقاومت مسعود رجوی در این باره گفته است: «در حساسترین لحظه که می‌خواستند علیه ما توطئه کنند و از صلحی که خود ما بالاترین کار را برای تحقق آن کرده بودیم طناب دار و تله برای خودمان بسازند، ما با این عملیات بزرگ و این پرش و خیز انقلابی و پرداخت بهایش، نه‌تنها ابتکارعمل را به دست گرفتیم و تمام توطئه‌های دشمن و ایادی داخلی و بین‌المللی‌اش را باطل کردیم، ‌بلکه با زلزله‌یی که سرتاپای رژیم در آن فرو رفت و با تکان بزرگ اجتماعی که ایجاد شد و حمایت عظیم مردمی که نثار شد خیلی راهها را بر دشمن سد کردیم… اما بعد از آتش‌بس، یعنی بعد از این‌که به‌عنوان عامل تعیین کنندهٔ درونی و ایرانی؛ خمینی را مجبور به خوردن زهر آتش‌بس کردیم؛ حالا می‌باید یک آزمایش مهم دیگر پس بدهیم. به راستی اگر این آلترناتیو و مشی انقلابی مسلحانه و جنگ آزادیبخش و شعار صلح نبود؛ یا جنگ ضدمیهنی ادامه می‌یافت و یا اصلاًموقعیت و آرایش قوا طور دیگری بود. به هرحال؛ بعد از آتش‌بس؛ ما می‌باید وارد آزمایش بزرگی می‌شدیم: نخستین پاسخ ما بعد از اعلام آتش بس؛ عملیات بزرگ فروغ جاویدان با هزار و چند صد جاودانه‌فروغ بود. مجاهدینی که می‌باید در این بزنگاه و در این سرفصل؛ اصالت؛ حقانیت و اعتبار مقاومت مردم ایران را اثبات می‌کردند؛ والا مسیر دیگری پیموده می‌شد. … مقاومت ایران ثابت کرد که اگر چه آتش‌بس شده؛ ولی این آتش‌بسی است در جنگ ایران و عراق؛ یا دقیق تربگوییم؛ در جنگ خمینی با عراق و نه در جنگ مردم ایران با رژیم خمینی. آن عملیات بزرگ البته به نتیجهٔ نهایی (یعنی تهران) نرسید و ما ازدروازهٔ کرمانشاه برگشتیم زیرا فرصتمان برای آمادگی آن؛ فوق‌العاده‌اندک بود؛ یعنی کمتر از یک هفته دقیق‌تر بگویم؛ فقط۵ روز وقت داشتیم. ولی ما می‌بایست به وظیفهٔ میهنی؛ انقلابی و ایدئولوژیکی خودمان قیام می‌کردیم. زیرا عوامل بیرون از ما منتظر نمی‌مانند. کسی که در لحظه‌یی که باید؛ به وظیفه‌اش قیام نکند؛ قطعاًعقب خواهد افتاد و ما باید با یک جهش برق‌آسا و بی‌نظیر؛ در یک سفر آتشین؛ به اعماق خاک خودمان می‌پریدیم و همین کار راهم کردیم. این‌چنین بود که سنت و فروغ مقاومت و آن اصیل‌ترین و اساسی‌ترین جنگ؛ یعنی جنگ بین مردم ایران و رژیم ضدبشری خمینی؛ بادوام و پرقوام باقی ماند. والا چنین تضمین و بیمه نامه‌یی نداشتیم. البته حساب‌هایمان را هم کرده بودیم و با در نظر گرفتن هر احتمالی؛ آگاهانه و با تمام قوا و توش و توان به تعرض تمام‌عیار و پیشروی و تهاجم مبادرت کردیم و دنیا دید که ولو بین رژیم خمینی و عراق آتش‌بس شود؛ جنگ اصلی هم‌چنان ادامه پیدا می‌کند. وانگهی؛ خمینی جنگ با عراق را ۸سال کش داد که روی جنگ اصلی؛ یعنی جنگ خودش با مردم ایران و مقاومت مردم ایران؛ سرپوش بگذارد. فکرش را بکنید که اگر به‌عملیات فروغ جاویدان مبادرت نمی‌کردیم و مقاومت عادلانه مردم ایران و شورا و ارتش آزادیبخش را بیمه و تضمین نمی‌کردیم؛ چه می‌شد. از آنجا که قضایای کویت هم-که هیچ‌کس پیش‌بینی آن را نمی کرد- در پیش بود؛ جواب روشن است: رژیم بود که برای یک مرحله بیمه وتثبیت می‌شد».

در نتیجه بیمه‌نامه فروغ جاویدان راه‌حل انقلابی را در برابر راه‌حلهای استعماری و ارتجاعی جلو انداخت و مانع از تثبیت رژیم ولایت فقیه گردید و در ابعادی کلان از تاریخ ملت ایران خون ذخیره کرده است.

 

از دست دادن نقطه اتکاء جنگ (شکست استراتژیکی) و آثار آن

از آنجا که جنگ نقطه اتکاء استراتژیکی رژیم بود از دست دادن آن آثار مهلکی برای رژیم در بر داشت. رژیم که تعادل درونی و خارجی خود را با جنگ ضدمیهنی برقرار می‌کرد با از دست دادن جنگ در معرض تهدیدات بزرگی قرار گرفت که به آن در روزگار خود زهوار در رفتگی رژیم می‌گفتیم. فراخوانهایی از درون و بیرون رژیم برخاست. برای خمینی روشن بود که خاموش شدن تنور جنگ خارجی، جنگ بین مردم و رژیم او را که در زیر آوار جنگ هشت ساله محل بروز نداشت بارز خواهد کرد. لذا خمینی برای مقابله با بازتابهای خطیر این تحول به سه اقدام اساسی مبادرت کرد:

  • در صحنه داخلی دست به‌قتل‌عام غیرقابل باور زندانیان مجاهد زد تا تهدید سرنگونی را این‌گونه آب بندی کند.
  • در صحنه خارجی دست به تروریسم افسار گسیخته زد تا جای خالی جنگ را پر کند. فتوای معروف قتل سلمان رشدی در همین ایام با دجالیت توسط خمینی صادر شده است.
  • در درون رژیم: اما از آنجا که آتش‌بس، شکاف تغییر از درون رژیم را نیز برای برخی باز کرده بود برای آب بندی و بستن هر گونه توهمی در اینرابطه، دست به جراحی منتظری زد.

بنابراین قتل‌عام و جراحی منتظری و تروریسم افسارگسیخته آن دوران پاسخ خمینی به شکست استراتژیکی در جنگ بود.

رهبر مقاومت مسعود رجوی در رابطه با این دوران گفته است:

«در اثر عمل کردن زهر کشندهٔ آتش بس؛ دجال در مرداد سال۶۸ دق کرد و مرد. از این پیش‌تر؛ خودش؛ جانشینش یعنی منتظری را –اساساً در رابطه با پیامدهای عملیات فروغ جاویدان- بلعیده و عزل کرده بود.

بعد از آتش بس؛ سردمداران رژیم از جمله موسوی نخست‌وزیر وقت خمینی؛ به همهٔ هیاتها از جمله هیاتهای دیپلماتیکی که به تهران می‌رفتند؛ می‌گفت: دیدید!ما جلو مجاهدین و ارتش آزادیبخش هنوز هستیم! هنوز ایستاده‌ایم! نگذاشتیم اینها به تهران برسند! … رژیم به‌خاطر این‌که در عملیات فروغ جاویدان سرنگون نشده؛ خیلی سر و صدا کرد. حتی بعد از خاتمه عملیات؛ به فکر نامگذاری اقدامات دفاعی خودش افتاد و اسم آن را «عملیات مرصاد» گذاشت! در سالگرد عملیات فروغ جاویدان؛ مراسم راه می‌اندازد و جشن می‌گیرد و روضه‌ها می‌خواند که دیدید من سرنگون نشدم؟! یعنی با این‌که به‌اصطلاح یک رژیم حاکم است؛ ولی خودش باطناً و به‌طور محتوم می‌داند که سرنگونی در پیشانی این کشتی به گل نشسته؛ نوشته شده است. … از طرف دیگر؛ به‌رغم این‌که خمینی مدعی بود که ما (مقاومت ایران و ارتش آزادیبخش ملی) شکست‌خورده‌ایم؛ اما به یک جنایت هولناک و بی‌سابقه‌یی مبادرت ورزید وواقعاً روی دست همهٔ جنایتکاران عالم بلند شد. منظورم دست یازیدن به‌قتل‌عام فجیع زندانیان سیاسی است. واضح است که مثل همیشه سوژهٔ اصلی مجاهدین بودند؛ اما خواه ناخواه ترکش آن سایرین را هم که ربطی به این قضایا نداشتند؛ فرامی گرفت. بله؛ چندین هزار اعدام در عرض چند روز. قطعاً آن نامهٔ منتظری را دیده‌اید که چند روز بعد از عملیات فروغ جاویدان به خمینی نوشت که آقا تو چندین هزار را در چند روز قتل‌عام کردی و کشتی و این بد است برای رژیم ما. و در مورد مجاهدین هم بدان که مجاهدین «یک سنخ منطق» هستند. اینها با کشته شدن نه فقط از بین نمی‌روند بلکه «ترویج» می‌شوند و گسترش پیدا می‌کنند. و این چیزی نبود که خمینی بتواند بر منتظری ببخشد. این نامهٔ منتظری بعداً منتشر شد و نهایتاًً در اوایل فروردین ۶۸ (مضافاً بر سایر اختلافات و تضادهای درونی گرگها) به عزل او منجر شد».

در نتیجه: هار شدن رژیم در سال۶۸ و از جمله حذف منتظری و قتل‌عام زندانیان سیاسی نه محصول عملیات فروغ (آنگونه که پاسداران سیاسی رژیم تبلیغ می‌کردند) بلکه واکنش رژیمی است که جنگ را به‌عنوان عصای زیر بغل از دست داده و جنگ واقعی و اصیل که همانا جنگ بین رژیم و مردم ایران است از پرده بیرون افتاده است. رژیم برای حفظ عفریت ولایت و پیشی گرفتن در این جنگ دست به چنین جنایت بزرگی که از مدتها قبل آماده‌سازی کرده بود زد.

 

بروز بیمه‌نامه فروغ جاویدان در هزار اشرف و کانون‌های شورشی

واقعیت این است که پس از فروغ جاویدان ارتش آزادیبخش با ابتلائات بسیار سنگینی روبه‌رو شد. از جنگ کویت و در واقع تغییر تضاد اصلی منطقه (که تا قبل از آن به‌دلیل جنگ ایران و عراق رژیم بود)، تا نتایج اشغال عراق توسط نیروهای ائتلاف و بعد خلع‌سلاح مجاهدین و اجبار ارتش آزادیبخش برای این‌که یگان هایش را تماماً در اشرف متمرکز کند و تمام قرارگاه‌های دیگر را تعطیل کند و بعد مسأله فشارها در اشرف و ترک اشرف و رفتن به لیبرتی و موشک‌بارانها برای نابودی ارتش آزادیبخش در آنجا ابتلائاتی بود که هر کدام برای نابود کردن یک ارتش قدرتمند انقلابی و ارتش مقاومت کافی بود.

ولی ارتش آزادیبخش حتی بدون سلاح باقی ماند. یعنی حتی نه تنها با از دست دادن سلاح، بلکه در مرحله بعدی با از دست دادن اشرف، باز هم باقی ماند. و نه تنها به حیات خودش ادامه داد، بلکه بدون سلاح و بدون آن قرارگاه اصلی اشرف، استراتژی هزار اشرف را از درون این ابتلائهای سهمگین بیرون کشید و این استراتژی، شکوفا شد که بدون شک استراتژی هزار اشرف چیزی نبود جز تداوم استراتژی جنگ آزادیبخش نوین.

آری، فروغ جاویدان به‌رغم این‌که به هدف تمام عیار نظامی خودش که رسیدن به تهران بود، نرسید! ولی آن‌چنان پیروزی و حماسه درخشانی بود که بقای ارتش را بیمه کرد. یعنی به تصادف ارتش آزادیبخش قادر نشد این مراحل بسیار سهمگین را که تیتروار گفتیم و عبور کردیم از سر بگذراند، ریشه و بنیاد این پیروزی و ماندگاری در بیمه‌نامه فروغ جاویدان بود.

بیمه نامه‌یی که ایستادگی ارتش آزادی و بسیج شدن جهانی برای خنثی کردن توطئه‌های رژیم و استعمار و توطئه‌های باتلرها و کوبلرها و مالکیها برای نابودی این ارتش، عالیترین میوه خودش را در عملیات کبیر و پیچیده و درخشان و پیروزمند هجرت بزرگ نشان داد.

وقتی این نسل با قیام خودش فروغ جاویدان را که رسالت ویژه تاریخیش بیمه کردن ارتش آزادی بود، انجام داد، هیچ ضربه و فشاری نبود که بتواند راه پرفروغ فروغ جاویدان و استراتژی سرنگونی آخوندها را کور کند. این مسیر شکوهمند ادامه پیدا کرد تا آنجا که امروز ارتش آزادیبخش تکثیر شده به هزار ارتش آزادیبخش، به یگانهای ارتش آزادیبخش که همان کانون‌های شورشی در سراسر ایران به‌عنوان پیشقراولان ارتش قیام هستند.

به همین دلیل است که آخوندها پس از گذشت ۳۵سال از حماسه فروغ هم‌چنان اظهار خوشحالی می‌کنند که سرنگون نشدند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر