با یاد مجاهد شهید ذبیحالله ملکی پیشتاز نبرد با دیکتاتوری شاه وشیخ
- 1387/01/19
محل تولد: خویشغل: کارمند ادارهسن: 37تحصیلات: دپیلممحل شهادت: تهرانتاریخ شهادت: 23-8-1360محل زندان: -
زندگینامه شهید
زندانی زمان شاه: ۱۳۵۳ / ۴سال
نحوه شهادت: تیرباران
ذبیحالله ملکی، در سال۱۳۲۳ در خانوادهای مذهبی، در شهرستان خوی به دنیا آمد و پس از دو سال بهمراه خانواده خود به تهران رفت. دوران دبستان را در دبستان جعفری و دوره متوسطه را در دبیرستان کمال تهران گذرانید. در سال۱۳۴۹ در حالیکه در بازار مشغول کار بود برای سربازی به یکی از دهات دور افتاده خرمآباد اعزام شد. در همان جا بود که با درد و رنج مردم محروم در روستا و دهات ایران، که محصول دیکتاتوری شاه بود بیش از پیش آشنا گشت.
ذبیح در این دوران بیشترین انرژی و اوقات خود را صرف روشنگری و بالا بردن سطح آگاهی مردم روستا میکرد تا آنها را نسبت به ستمی که دیکتاتوری غارتگر شاه بر آنها روا میدارد آشنا سازد.
در همین سالها بود که «ذبیح» باتفاق چند تن از دوستانش گروهی تشکیل دادند و فعالانه وارد مبارزه عملی با رژیم شاه خائن شدند.
او در این مسیر بسیار تلاش کرد تا به سازمان مجاهدین خلق ارتباط برقرار کند که موفق نشد.
وی پس از پیروزی انقلاب، با افسوس از اینکه در زمان شاه به سازمان وصل نشده بود، میگفت، خوشا بهحال بچههای بعد از انقلاب، که بدون هیچ سختی و ناراحتی میتوانند در سازمان به فعالیت بپردازند، اما در شرایط اختناق ایجاد این ارتباط برای ما بهراحتی ممکن نبود. بلافاصله در همین رابطه که به اطرافیانش توصیه مینمود که، به چیزی که آسان بهدست آوردهاید کم بها ندهید. چرا که گام نهادن در راه آرمانهای مجاهدین افتخار بزرگی است.
ذبیح پس از اتمام خدمت وظیفه در سال۵۱ در یک شرکت خصوصی بهعنوان حسابدار مشغول کار میشود و همزمان گروهشان عملیاتی علیه رژیم شاه را از جمله خلعسلاح مزدوران رژیم در خیابان و نیز حمله به یک پادگان را انجام میدهند. ذبیح برای آوردن سلاح، سفر مخفیانهای به ترکیه میکند که با موفقیت نیز همراه بوده است.
گروه آنها در سال۵۳ لو میرود و «ذبیح» نیز در روز سوم آذر۵۳ دستگیر و تحت شکنجههای سخت از جانب مزدوران ساواک قرار میگیرد بهطوریکه روزهای متمادی بیهوش میشد.
یکی از همبندیهایش نقل میکرد که، معلوم نبود چرا دیوانهوار ۳نفره بهجان او میافتادند و آنقدر کابل میزدند تا بیهوش شود و سپس با سطل آب او را به هوش آورده و دوباره میزدند تا بیهوش میشد. اما این دلاور فرزند خلق لب از لب نگشود و با روحیهای بالا و مقاوم پس از یکسال، در دادگاه اول محکوم به اعدام و در دادگاه تجدید نظر حکمش به حبس ابد تقلیل یافت. ذبیح بهدنبال قیام خلق، در ۲۱دیماه ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد.
پس از آزادی از زندان همچون سایر برادران مجاهدش به دریای خروشان انقلاب پیوست. او پس از پیروزی انقلاب نیز با تمام توان در جهت پیاده کردن آرمانهای توحیدی سازمان مجاهدین خلق همت گماشت و هر مسئولیتی که به او واگذار میشد، با رضایت خاطر و جدیت تمام دنبال میکرد که آخرین آن در بخش انتشارات سازمان بود که مدت ۲سال در این امر فعالیت چشمگیری داشت. هزاران نفری که به کار توزیع و نشر کتاب و نشریه میپرداختند قیافه خندان و مصمم ذبیح را از یاد نخواهند برد.
از ویژگیهای اخلاقی ذبیح میتوان روی عشق و مهرش به تودههای ستمزده و فداکاری در راه احقاق حقوق آنان و بردباری و خوشرفتاری و حسن اخلاق با دوستان و اطرافیانش دست گذاشت. همچنین از سختی و طولانی بودن راه مبارزه استقبال میکرد. خودش در این باره نوشت: «این قانون اجتماع است که آینده تاریخ و رهبری جامعه از آن انقلابیون است و برای نیروهای ارتجاع و نیروهای میرا آیندهای وجود ندارد هر چند که در اوج قدرت نیز باشند».
نهایتا ذبیح در روز هفتم مهرماه ۱۳۶۰ در یک تردد از طرف مزدوران خمینی شناسایی و دستگیر میشود. ذبیح زیر سختترین شکنجههای دژخیمان شکنجهگر خمینی قرار میگیرد و همچون زندانهای زمان شاه لب از لب نمیگشاید و اطلاعاتش محفوظ باقی میماند.
ذبیح قهرمان در تاریخ بیست و سوم آبانماه ۱۳۶۰ توسط جلادان خونآشام خمینی تیرباران شد و به عهدش با مردم و سازمان محبوبش وفا کرد و همچنان که خودش در جایی نوشته بود، بهای آزادی را با خون خود باید پرداخت. آری آزادی نعمتی است که فقط به بهای پاسداری آن و به میزان حفظ حرمت آن میتوان آنرا احساس نمود، چرا که خونبهای آزادی شهادت است.
رژیم ددمنش و جنایتکار خمینی، حتی از دادن جسد او به خانوادهاش خودداری کرد. چند روز بعد هنگامیکه خانوادهاش برای کسب خبری از او به زندان اوین مراجعه کرده بودند، در نهایت حیرت از جنایت دژخیمان خمینی، وصیتنامهیی کوتاه و چند کلمهای از او را که لحظاتی قبل از تیربارانش نوشته بود دریافت میکنند.
ذبیح در وصیتنامه خود، پیروزی خلق قهرمان ایران را در تحقق آرمانهای توحیدی خواستار شده بود و تمام کینهاش را در قالب این آیه بر سر خمینی و جلادانش فریاد کشیده بود.
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
مرگ بر خمینی
درود بر مجاهدین
راهش گرامی و راهش پر رهرو باد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر