محمد جعفري «همنشين شاگرد جلاد اوين» - گزارشي از: خواهر مجاهد مهناز بزازي(قسمت اول)
چهارشنبه, 05 آذر 1393 21:45
در پي شكست توطئه هاي سياسي- تبليغاتي و جنايات نظامي - تروريستي رژيم آخوندي براي انهدام مجاهدين و تنها جايگزين دموكراتيك، كه به تمام سوز شدن شماري از مهره هاي ذخيرة وزارت اطلاعات منجرشد، و به دنبال شكست آخوند روحاني كه حتي در حد راه انداختن دود و دم تبليغاتي و توهم اصلاح و میانهروی از درون رژيم مشابه دوران خاتمي توفيق نيافت، وزارت اطلاعات به دستور بيت ولايت، با يك فرار به جلو به خودزني ديگري دست زد و شماري ديگر از مأموران نفوذي و پوششي خود در خارجه با ژست اپوزيسيون را به نحو فضاحت باري تمام سوز كرد. تا بهزعم خود حفرة اين شكستها را از طريق ديگر پركند.
اين تقلاي مذبوحانه از يكسو با تلاش براي درهم شكستن مرز سرخ بين رژيم و ضد رژيم و با ريختن قبح رابطه با بدنامترين مزدوران و جانيان صادراتي رژيم به خارجه انجام ميگيرد كه با مصاحبه يك مأمور نفوذي به نام محمد جعفري (تحت عنوان همنشين بهار) با شاگرد جلاد اوين سعيد شاهسوندي آغازشده؛ با اين دستاويز كه پاسداري از حق دفاع در برابر اتهامات و حرف و حديثها كه گويا بهناحق در مورد اين جاني مزدور مطرح است، چنين اقتضا ميكند!
يك نمونه عبرت انگيز
از سوي ديگر، شاهد رونمايي از هويت واقعي يك مأمور نفوذي ديگر گشتاپوي آخوندي به نام جهانشاهي هستيم كه با كندن برچسب«مخالف جدي رژيم» از روي خود و تخته كردن «دكان آلترناتيو» فرمايشي، از طريق بيعت رسمي با رژيم ولايت فقيه و تعيين تاريخ براي بازگشت به ايران ؛ به شرح زير به اطلاع عموم رسانده است:
«اينك 14 ماه است كه من آشتي ملي را روي كشورم گذاشته ام. دراين مدت تحولات اساسي درايران و منطقه صورت گرفته وشاهد بوديم رئيس جمهور جديد ايران آقاي روحاني بارها به آشتي ملي تأكيد كرده كه مورد تأييد بسياري ازشخصيت هاي جمهوري اسلامي هم بوده است . براي من روشن است كه هيچ مسير ديگري جز تعقيب آشتي ملي ازطريق بازسازي اقتصادي كشور موجود نيست و ما اهداف خودمان را از هيچ مسير ديگري دنبال نخواهيم نمود....باتوجه به فجايع زيادي كه درخاورميانه صورت گرفته با توجه به برنامه اعلام شده خود ميخواهم بصورت علني اعلام كنم كه تغيير ويا براندازي نظام جمهوري اسلامي توسط هرگروه سياسي ويا فردي با دردست داشتن اين تجربه كه عواقب آن جنگ داخلي وتجزيه كشور خواهد بود امري كمتر از خيانت نخواهد بود.درمورد اوضاع خودم و ارتباط بامسولين داخل كشور :دراين 14 ماه گذشته درامتداد مختلف با مسولين و شخصيت هاي مختلف حاكميت بوده ايم ...من قصد دارم كه حد اكثر تابهار 2015 به كشورم باز گردم ولي قصد من به هيچ عنوان احيانا تصور نگردد كه هدف تحت فشارقراردادن و يا صدمه زدن به دولت جديد باشد....امروز ميخواهم به صورت علني اعلام كنم درهفته هاي آينده با توجه به تعهدات طبيعي ام كه زاييده اين شرايط جديد ا ست درنظر دارم تمام فعاليت هايم را درچارچوب قوانين كشورمان قرار دهم مانند هرشهروندي درقبال كشورش».( امير حسين جهانشاهي در مصاحبه با تلويزيون خودش به نام ”رها“-21 نوامبر2014)
روزنامه فرانسوي فيگارو 8فوريه2014(19بهمن92) درمصاحبه اي با اين شخص نوشت:
« جهانشاهي در مارس 2010 در پاريس و لندن، ”موج سبز“جنبش حمايت از اپوزيسيون ايران را راه اندازي مي کند. امروز او براي آشتي ملي در کشورش تلاش مي کند». در همين مصاحبه جهانشاهي ميگويد: « من براي انتخاب روحاني شبکه ها و نيز تلويزيون ماهواره اي فارسي زبان خود به نام ”رها“ که در سال 2012 در لندن تأسيس کرده بودم، را فعال کردم. من تمام تلاشم را به کار خواهم گرفت تا آن دسته از مسئولان رژيم که مي خواهند کشور را نجات دهند، موفق شوند...».
تلويزيون ”رها“ كه اكنون صاحبش نقاب از چهره بر ميدارد همان كانالي است كه تواب تشنه به خون (ايرج مصداقي) را در 15 مرداد 93 براي لجن پراكني عليه مجاهدين و شوراي ملي مقاومت ايران به كار گرفت تا به گفته صاحبش: آن دسته از مسئولان رژيم كه ميخواهند كشور را نجات دهند، موفق شوند!
از طرف ديگر جهانشاهي همان كسي است كه بعد از قيام 88 در صدد بود با پاسدار مدحي كه بعداً لو رفت نفوذي رژيم بوده است به براندازي قهرآميز رژيم ولايت فقيه مبادرت كند.
در همان زمان، سايت پاسدار رضايي در بارة طرح وزارت اطلاعات و موضوع نفوذ پاسدار مدحي به «درون اپوزيسيون» نوشت: گروههاي اپوزيسيون «چگونه ميتوانند نفوذيها را در ميان خود شناساسي کنند؟ هيچراهي ندارند چرا که اولين اصل در نفوذ، همرنگ شدن کامل عوامل نفوذي با محيط نفوذ است. ظاهر عوامل نفوذي از ضد انقلابترين ضد انقلابها نيز ضد انقلابي تر است! باور نميکنيد؟ چند ماه ديگر صبر کنيد تا گازهاي اشکآور ديگري در... و ... منفجر شود». (سايت تابناك 22خرداد1390)
در همانروز، آخوند مصلحي وزير وقت جاسوسي و ترور اطلاعات آخوندي طي مصاحبهاي در باره موضوع نفوذ پاسدار مدحي «در پاسخ به سؤال ديگري مبني بر اينکه آيا موارد ديگري از نفوذ دستگاه اطلاعاتي کشورمان در سيستمهاي اطلاعاتي و اپوزيسيون وجود، دارد خاطرنشان کرد: قرار نيست الآن اعلام شود». (سايت جوان آنلاين رژيم 22خرداد1390)
اظهارات جهانشاهي در فيگارو در خرداد 89 نمونه عبرت انگيزي از همان عملكرد ”خودكار سبز خامنه اي“ (پيام مسعود رجوي- 22 بهمن 1388) است. به سوال و جوابهاي زير در فيگارو 14 ژوئن 2010 (24 خرداد 1389) توجه كنيد:
فيگارو : شما زندگي راحت خود به عنوان يک تاجر را ترک کرديد و خود را وارد يک مبارزه سياسي پرمخاطره کرديد. چرا؟
جهانشاهي: در زندگي هر فرد لحظاتي هستند که وظايف مبرم راه زندگي را تعيين ميکنند. احمدي نژاد نه تنها دشمن آزادي براي مردم من است، بلکه او کشور من را بسوي يک جنگ منطقهاي که عواقب جهاني خواهد داشت ميبرد. ما هم اکنون در يکي از اين لحظات هستيم که فرد بايد راحتي شخصي خود را فراموش کند و خودش را بر روي وظايفش متمرکز بکند. من در تاريخ 19 مارس اعلام کردم که من اين وظيفه را به عهده خواهم گرفت که مردم ايران را بسوي آزادي رهنمون بشوم. من اين مبارزه را تا روز پيروزيمان عليه توتاليتاريسم اسلامي رها نخواهم کرد.
فيگارو: شما گفته ايد هنگام آن فرا رسيده است که ايرانيان ديکتاتوري حاکم بر اين کشور را با توسل به زور سرنگون کنند. شما چطور در نظر داريد اين کار را انجام بدهيد؟
جهانشاهي: در گذشته برخي از ايرانيان، در برابر رژيمي که مردم من را سرکوب ميکند، راهبرد نافرماني مدني را توصيه کرده بودند. به همه اينگونه افراد پاسخ من اين است : اولا، ما در کشورمان فردي همانند گاندي نداريم. ثانيا، ديکتاتوري احمدينژاد ضعفهايي که امپراتوري انگلستان در آن دوران داشت را ندارد. ايرانيان هر روز با دستگيريها، اعدامهاي خودسرانه، تجاوزات در زندانها و کشتارها در خيابانها مواجه هستند. به چه حقي من ميتوانم از آنها بخواهم که واکنشي نشان ندهند و منتظر بمانند که اين رژيم مانند يک ميوه رسيده خودش بيفتد. وظيفه يک مسئول سياسي اين است که حقيقت را به مردمش بگويد. انقلابي که از 12 ژوئن 2009 آغاز شده است يک «انقلاب مخملي» نخواهد بود. ما يک راه طولاني را در پيش داريم که فداکاريهاي بزرگي را ايجاب خواهد کرد. ولي ما به پيروزي خواهيم رسيد و با توسل به زور برقراري يک دولت قانون که حقمان است را محقق خواهيم کرد. زور چيست ؟ در مبارزه ما براي آزادي، ما عليه رژيم همان از وسايلي استفاده خواهيم کرد که او بر عليه ما بکار ببرد.
فيگارو: آيا شما فکر ميکنيد اين احتمال وجود دارد که سپاه پاسداران اردوي خود را تغيير داده و به شما بپيوندد؟
جهانشاهي: پس از فراخوان من در تاريخ 19 مارس، شخصيتهاي زيادي که در حول و حوش رژيم و در بالاترين سطوح در داخل رژيم هستند با ما تماس گرفتهاند. بسياري از آنها با من همنظر هستند و معتقدند که احمدي نژاد کشور را بسوي يک فاجعه خواهد برد. به نظر من بروز يک جنگ در کمتر از 18 ماه کاملا محتمل است. در حال حاضر سران کنوني رژيم به 2 گروه تقسيم شدهاند : گروه اول که کنترل سپاه پاسداران انقلاب را در دست دارد تا آخر سياست افراطگرايانه احمدي نژاد را دنبال خواهد کرد. گروه دوم که از اکثريت برخوردار است آمادگي دارد که در موقع مناسب و در زماني که ما به عنوان يک آلترناتيو معتبر و مشروع جا افتاده باشيم به اردوي مردم بپيوندد.
در اين نمونه عبرت انگيز، عملكرد و سبك كار يك مأمور به اصطلاح مخالف و مدافع تغيير رژيم (جهانشاهي) به وضوح پيداست. يك روز ”سبز“ مي شود، يك روز خواهان براندازي قهرآميز رژيم، و سرانجام در تنگناي نظام اعلام مي كند كه «تغيير ويا براندازي نظام جمهوري اسلامي توسط هرگروه سياسي ... امري كمتر از خيانت نخواهد بود».
در همين سبککار وزارتي ، به مصداق، آب، گودال را پيدا ميكند، با كانال تلويزيوني كه وزارت اطلاعات برايش راه انداخته، مصاحبههای مفصلي هم با مصداق ”مخالف جدي رژيم“ و ”منتقد مجاهدين“، از قبيل همان ”تواب تشنه به خون“ انجام مي شود تا هرچه ”دل تنگ“ وزارت ميخواهد، عليه مجاهدين و شوراي ملي مقاومت ايران بگويند. اما بيچاره ولي فقيه شاخ شكسته و رئيس جمهور به گل نشسته و گشتاپوي بدنام، كه با اين فرار به جلوي ابلهانه، بهجای ريختن قبح بازگشت به ايران آخوند زده، جز انزوا و استيصال خود و سوزاندن مهره و ابزار صنعت مخالف بازي و آلترناتيو سازي مجازي، نصيبي نمي برند و براي خود تنها شكست و رسوايي مضاعف رقم مي زنند.
«همنشين شاگرد جلاد» كيست؟
محمد جعفري در آبان سال 67 (چند ماه بعد از عمليات فروغ جاويدان) به ارتش آزاديبخش پيوست و در آبان سال 71 اخراج گرديد. از همان فرداي ورود به ارتش آزاديبخش، ما با يك دافعة نسبتاً شديد در مورد او در ميان رزمآوران ارتش مواجه بوديم كه كار سازماندهي او را بهطورجدی مشكل مي كرد چون اغلب يكانها حاضر به پذيرفتن او در سازمان رزم خود نبودند. به خاطر ژستهای بیمحتوا و حرفهای بیسر و تهاي كه در نشستهای عمومي براي خودنمايي مي زد، كساني كه نام خانوادگي او را نمي دانستند او را ”محمد گوادلوپ!“ ميخواندند و به همين نام در مورد او يادداشتهاي اعتراضي مي دادند. علتش استنادات مكرر و بیقافيه او در هر نشستي به كنفرانس گوادلوپ بود كه به نظر مي رسد حالا آن را با سقراط جايگزين كرده است!
واقعيت اين بود كه اين شخص سنخيتي با مبارزه و ارزشهاي انقلابي و انساني نداشت. به همين خاطر در همين مدت نسبتاً كوتاه حضورش در ارتش آزاديبخش بارها از او خواسته شدكه به دنبال زندگي مطلوبش برود ولي او سودا و مأموريتي ديگر داشت كه در آن زمان براي ارتش آزاديبخش مكشوف و اثبات نشده بود.
چندين بار كه با او از اخراج صحبت شد ملتمسانه درخواست ميكرد كه هنوز بماند.
به اين ترتيب، در آن دوره با صرف انرژي و بردباري زياد از جانب مسئولان و ساير مجاهدان و رزمندگان در ارتش آزاديبخش حضورش تحمل شد. سرانجام بعد از چند بار اتمام حجت و نقض عهد مجدد از جانب نامبرده، او را به نشست هفتگي ستاد روابط خارجي فراخواندند و براي آخرين بار، مواضع و عملكردهاي او در مناسبات ارتش آزاديبخش را مبني بر: «دفاع مستمر از رژيم ضد بشري خميني، كوچك كردن جرائم و حتي تا مرز تعريف پيش رفتن نسبت به پاسداران و جلادان و شكنجه گران» و «تلاش مستمر براي پراكندن روحيه يأس، تبليغ ثبات رژيم و ترويج بريدگي» به او خاطرنشان كردند.
نتيجه گيري جمع در اين نشست، به اتفاق آرا، اين بود كه وضعيت او به خاطر «تلاش مستمر براي كسب اطلاعات» فراتر از بريدگي و اخراج، يك وضعيت مشكوك و نفوذي است. صورتجلسه اين نشست به تاريخ اول آبان 1371 توسط تمامي حاضرين و شخص محمد جعفري امضا شده است:
صورتجلسه نشست هفتگي تشكيلاتي ستاد روابط
جمعه 1/8/71
موضوع: تعيين تكليف محمد جعفري
به دنبال گزارشهای كتبي و شفاهي كه از تعداد زيادي از افراد ستاد روابط و همچنين افرادي از بخشها و يگانهاي ديگر ارتش آزاديبخش درباره برخوردهاي ضد تشكيلاتي نافي ارزشهاي مجاهدين و به نفع خميني به تعداد زياد به مسئولين ستاد روابط رسيده بود طبق معمول در نشست هفتگي از افراد ستاد خواسته شد كه اگر نكاتي دارند در دراينباره براي روشن شدن وضعيت محمد جعفري بيان كنند كه تمامي افراد در اين رابطه ضمن ارائه فاكتهايي بدون استثناء نه تنها او را شايسته مناسبات مجاهدين و ارتش آزاديبخش ندانستند بلكه به دلايلي كه در زير خواهد آمد وضعيت او را در حدي كه در يك دادگاه ذيصلاح محاكمه شود قلمداد كردند. خلاصه آنچهكه جمع در رابطه با آن بهيقين رسيد در مورد كاركرد و ماهيت محمد جعفري به شرح زير است:
1.دفاع مستمر از رژيم ضد بشري خميني، كوچك كردن جرائم او و حتي تا مرز تعريف پيش رفتن نسبت به پاسداران و جلادان و شكنجه گران .
2.تلاش مستمر براي پراكندن روحيه يأس، تبليغ ثبات رژيم و ترويج بريدگي
3.ضديت حرفي و عملي مستمر با مناسبات و ضوابط و ارزشهاي تشكيلاتي
4.زدن مستمر محفل با عناصري كه بريدهاند و در مناسبات منتظر تعيين تكليف در خارج مناسبات ستاد مي باشند .
5.تلاش مستمر براي كسب اطلاعات
كليه افراد ستاد روابط خارجي كه در اين نشست براي بررسي وضعيت محمد جعفري شركت كرده بودند بدون استثناء با بلند كردن دست 5ماده فوق را تأييد كردند. هيچ رأي مخالف و يا حتي ممتنع وجود نداشت و در مقابل سوال مشخص نسبت به وجود رأي ممتنع يا مخالف همگي پاسخ منفي دادند (رد كردند) .
بنابراين وضعيت محمد جعفري در رابطه محورهاي 5گانه فوق بايد تعيين و مشخص شود .
طبيعي است با توجه به ماهيت 5 محور فوق، مسئله فراتر از اخراج از مناسبات كه تمامي جمع آن را حداقل مي دانستند مي باشد.
در اين جلسه من حضور داشتم و تمامي مطالب بالا با حضور من انجام شد و تأييد مي كنم كه مطالب فوق در جمع جريان پيدا كرد. 1/8/71
محمد جعفري
در پايان همين نشست، محمد جعفري به طور جداگانه تأييد و امضا مي كند كه ”برخي“فاكتهايي كه دربارة او گفتهاند درست است.
به فاصله چند روز بعداز اين نشست، در منتهاي تعجب همه حاضران و كساني كه اين فرد را مشكوك مي دانستند، مطلع شديم كه به دستور رهبر مقاومت، بهرغم همه خيانتها و جفاکاریهايش، با هزينه و امكانات مجاهدين و در كمال لطف و محبت به اروپا فرستاده شده است تا به دنبال زندگي مطلوب خود برود.
مزدور اخراجي در نامه خداحافظي زير به تاريخ 5 آبان 71 خطاب به همسر سابق در منتهاي فريبكاري و دروغگويي، چنين جلوه ميدهد كه گوييا براي يك ماموريت سازماني به سوئد ميرود!
يك اطلاعيه روشنگر
22 سال بعد از اخراج و اعزام به اروپا و همه عملكردهاي شکبرانگيز و مزورانه محمد جعفري، اطلاعيه روشنگر خانم همدم امامي و آقاي سيامك سعيدپور (سايت آفتابكاران در 14 آبان 93) را كه قبل از طرد او از خانواده سعيدپور، سالها با اين شخص در روابط تنگاتنگ خويشاوندي بوده اند، منتشر كرده است.
براي اطلاع هموطنان بايد خاطرنشان كنم كه خانم امامي مادرزن و آقاي سعيدپور برادرزن سابق اين فرد بودهاند. خويشاوندي آنها با اين شخص مربوط به زمانيست كه خواهر مجاهد فروزان سعيدپور محمد جعفري را طلاق نداده بود. خانم امامي كه مجاهدين او را ” مادر همدم“ مي نامند مادر مجاهدان شهيد ساسان و سعيد سعيدپور است و سيامك هم برادر آنها است.
اطلاعيه مادر همدم و سيامك براي دست اندركاران ضداطلاعات در ارتش آزاديبخش اهميت ويژه اي دارد زيرا پرده از رازهايي بر ميدارد كه براي ما مدتها مبهم و ناشناخته بود. اين اطلاعيه با فاكتهاي دقيق، بخصوص فرارهاي مورد ادعاي محمد جعفري، جاي ترديد در مأموريت او باقي نميگذارد.
افشاي يك مزدور وزارت اطلاعات
محمد جعفري بريده يي که مزدور شد
همدم امامي - سيامك سعيد پور
هم ميهنان عزيز ،
تلاش ها وتوطئه هاي اخير رژيم و عواملش در خارج كشور ما را بر آن داشت كه ديني را كه براي افشاي يكي از مزدوران وزارت اطلاعات به گردن داشتيم هرچند با تإخير قابل انتقاد ادا كنيم. سكوت در مقابل پاسداران سياسي رژيم در خارج كشور، مفهومي جز خيانت به خون شهيدان ندارد، ازجمله برادران شهيدم مجاهدان خلق ساسان سعيدپور که در 12 دي سال60 تيرباران شد و سعيد سعيد پور كه قهرمانانه و با افتخار در روز 19 بهمن همان سال به شهادت رسيد.
اين مزدور محمدجعفري است كه نام همنشين بهار بر روي خود گذاشته است. به قول آن ضرب المثل معروف «برعكس نهند نام زنگي كافور!!». زندانيان زمان شاه ميگفتند بازجوهاي شكنجهگر ساواك همه با نام مستعاردكتر! همديگر راصدا ميكردند ولي امروز عوامل وزارت اطلاعات سعي ميكنند اسامي لطيف!! روي خودشان بگذارند كه شايد چهره كثيف وخونخوارشان پشت اين اسامي مخفي بماند. مثل مينو سپهركه يك شكنجه گر قهار وزارتي است ويا بهار ايراني و بهروز ريحاني وميلاد آريائي !!!
محمد جعفري همشهري ما محسوب ميشود وبيست وهفت سال قبل با خانواده ما وصلت كرد وبه اين جهت خوب و ازنزديك اورا ميشناسيم. با اينكه اين وصلت به سرعت و در سال 1371 به جدايي كشيد، اين مزدور تا چندسال قبل هم سعي ميكرد باپرروئي رابطه خودش را با مادر همدم حفظ كندچون ميخواست از خانواده مجاهدان شهيد براي مزدوري اش اعتبار كسب كند.
رفتار مشكوك اوهميشه موضوع بحث بين ما بود. برخي اين رفتار مشكوك را ناشي از اين ميدانستند كه يك تخته كم دارد ويا «شيرين عقل» است ولي برخي ديگر مصر بودند او با وزارت اطلاعات همدست وهمكار وخلاصه مواجب بگير آنهاست.
مصاحبه اخير او با سعيد شاهسوندي، معروف به شاگرد جلاد اوين، كه عنصر لو رفته وپيشاني سياه وزارت است و هدفي جز ريختن قباحت رابطه با وزارت اطلاعات ندارد، براي ما شكي در مورد ماهيت و مأموريت وزارتي او باقي نگذاشت و در واقع حق با كساني بود كه ميگفتند او باوزارت كار ميكند. همگان در روزنامه هاي رژيم تصاوير وحرفهاي شاگرد جلاد در مدح خميني و رژيم را كه به كارگرداني جلادان اوين و لاجوردي دژخيم صورت مي گرفت ديده و به ياد دارند و بخوبي ميدانند كه او تا چه اندازه با شركت در شكار و شكنجه و تير خلاص زدن به مجاهدين و مبارزين توانست اعتماد دژخيمان را جلب كند.
بعد از اين اقدام رذيلانه ديگر جايي براي سكوت نمانده و روشن ميشود دلائل كساني كه ميگفتند محمد جعفري با وزارت كار ميكند بسيار جدي بود و از اين بابت تأخير ما در افشاي صريح او قابل انتقاد است، چراكه شواهدش را قبلاهم به وضوح ديده بوديم. ذيلا برخي از اين شواهد براي اطلاع عموم هموطنان ذكر ميشود.
1-سابقه زندان او در اوين بسيارشبهه برانگيز بود بطوريكه ازقول مجاهد شهيد علي صابوني نقل ميكنند كه عملكرد او در زندان به ضرر زندانيان و باعث افزايش فشار روي آنها بود. در بحبوحه كشتار و اعدام در اوين او هربار به بازجوئي ميرفته خوش وخرم برميگشته و افراد جوان هم اطاقي اش را تحت عنوان انتقال بحثهاي تبيين جهان جمع ميكرده است. علي صابوني از اينكه او ازسادگي برخي جوانان سوء استفاده كرده به اين وسيله موضع آنها را براي وزارت اطلاعات مشخص ميكرده بسيار بر آشفته بوده است. او 5سال در زندان بود و درسال 65 آزاد شد.
2-درسال 66، هنگام اقدام براي اعزام به قرارگاه اشرف، ظاهرا لو رفته و دستگير و به زندان دستگرد اصفهان (زندان سپاه)منتقل شده بود، در سال 67 به زندان شهرباني گلپايگان منتقل شد. در صورتيكه اين كار معمول نبود كه يك نفر از زندان سپاه به زندان شهرباني منتقل شود، محمد جعفري خودش ميگويد با كمك يک زنداني عادي از طريق آشپزخانه زندان شهرباني در تابستان سال 67 فرار كرد و به خانه ما در تهران رفت.
3- او سپس نزد يكي ديگر از خانواده هاي مجاهدين كه كمتر شناخته شده بودند رفت تا امنيت بيشتري داشته باشد و مجدداً براي اعزام به منطقه اقدام كرد ولي اينبار نيز در مرز پاكستان در مهر 67 دستگير و به نحو مشكوكي آزاد و حتي به پاكستان عبور داده ميشود. محمد جعفري مدعي بود وقتي مرا گرفتند رئيس پاسگاه سوال كرد كه كجا ميروي ؟ گفتم نزد همسرم به ارتش آزاديبخش مي روم ...رئيس پاسگاه از صداقت من كه صريح همه حرفهايم را زدم خوشش آمد و گفت مي داني كه اگر تو را تحويل بدهم اعدامت ميكنند. سپس رئيس پاسگاه دو تا از مزردارانش(خبرچين هاي محلي) را صدا كرد تا مرا به پاكستان برسانند. و سپس از آنجا به كويته رفتم.
4-شك و شبهه نسبت به او ازهمين جا شروع شد. بعضي معتقد بودند كه فرار او از زندان كاملا ساختگي است. انتقال او از زندان سپاه به زندان بي در و دروازه گلپايگان كاملا حساب شده و براي فراري دادن ونفوذ دادن او بوده است به اين جهت هم وقتي در مرز او را ميگيرند ولش ميكنند چون به آنها ميفهماند مأموريت دارد و آنها هم بعد از اطمينان ازاين مسأله ميگذارند او برود.
5- در اشرف آنهم در دوران بعداز عمليات فروغ، محمد جعفري را به خاطر رفتار ناشايست به هيچ يگاني راه نميدهند. تلاش او طي اين مدت بطور غير مستقيم منصرف كردن خواهر من از مبارزه و بردن او به خارجه بود که موفق نميشود، سپس همزمان با جنگ كويت اعلام ميكند كه نميخواهد دراشرف بماند به اين جهت به اروپا اعزام ميشود.
6-در محيط اروپا ماهيت او بيشتر بارز شده و سقوط و انحطاط اخلاقي و سياسي خود را به نمايش ميگذارد. ما در زمينه اخلاقي او وارد نميشويم فقط اشاره ميكنم كه درسال 66بعد از آزادي از زندان براي هنگامي كه براي مخفي ماندن يكي از خانواده هاي شهدا به او پناه ميدهد، درهمان مدت اختفا به نحو بسيار رذيلانه يي درصدد فريب دادن دختر كوچك اين خانواده برمي آيد كه با جواب دندان شکني روبرو ميشود که از جزييات آن صرفنظر ميكنم.
7- در سال 1994رژيم، برادر او بنام ابراهيم جعفري كه در جهاد ضد مردمي رژيم آخوندي كار ميكرد را، سراغ محمد به هلندفرستاد. بطور اتفاقي ما درخانه محمدجعفري، برادرش ابراهيم را ديديم. او درباره دوره زندان محمد به ما گفت كه اين محمد در زندان بدجوري بريده بود و بدترين دوران زندانش بود و تماماً در زندان گريه ميكرد و دست به گريبان همه كس منجمله امام جمعه شده بود تا آزاد شود. محمد ازاين گفتههاي افشاگرانه برادرش نزد ما ناراحت شده و به او اشاره ميكند كه اين حرفها را جلوي ما نزند.
8-همان زمان ابراهيم جعفري، محمد را به آلمان برد تا با يك مأمور وزارت اطلاعات ديدار كند. محمدجعفري آنموقع سعي كرد وانمود كند كه از او همكاري خواستند و نپذيرفته است. در صورتيكه اگر ادعايش درست بود پاي چنين ديداري نميرفت. عجيب اينكه به فاصله کمي بعد از اين ديدار، فردي به نام اکبري از وزارت اطلاعات به خانه مادرهمدم زنگ زد و خواستار بازگشت من و مادر به ايران شد. در اين تماس اكبري خيلي از محمد جعفري و اوضاع خوب او تعريف كرد!
9-رفتار و اعمال محمد جعفري بعد از اين ملاقات تغيير كرد و با ظاهر آراسته چهره مجاهدين را تخريب ميکرد. بنظر ميرسيد مأموريت جديدي از وزارت دريافت كرده است. او طي اين سالها پرده ها را کم کم كنار زد و با يك پز روشنفكرانه كه طرح و شگرد وزارت است شروع به لجن پراكني عليه مجاهدين كرد.
10- در چارچوب همين مأموريت او بتدريج به همدستي و هم باند شدن با ايرج مصداقي خائن و مزدور پرداخت كه زندانيان سياسي و شاهدين قتل عام ماهيت كثيف او را افشا كردند.
البته محمد جعفري و ايرج مصداقي مدتهاست كه با هم، گاري رژيم را حمل ميكنند وبه هم نون قرض ميدهند ولي به نظر ما، مأموريت پشتيباني تام و تمام براي پيشبرد توطئه هاي رژيم توسط مصداقي عليه مجاهدين به عهده محمد جعفري گذاشته شده است.
رژيم سعي ميكند توسط او، مأموران قلمزن خود را در صحنه نگهدارد و اين كار را محمد جعفري با رذالتپيشگي تمام با ترتيب دادن مصاحبههاي مهوع با اين افراد دنبال ميكند. مصاحبه هائي كه بوي توطئه و خون ميدهد.
اقدام جديدش در مصاحبه پشت سر هم با قصيم و روحاني و بلافاصله با شاهسوندي در همين رديف است.
به هرحال هر كس در ماهيت وزارتي محمد جعفري كمترين شكي داشت با اين كارش يقين كرد كه در رديف همان شاگرد جلاد اوين است و ضمناً دست بقيه همراهانش را هم رو كرد و نشان داد كه چه كساني در اين توطئه شريك او هستند و تا چه اندازه در لجن وزارت اطلاعات فرو رفته و دستشان آلوده به خون مجاهدين است.
ما از پيشگاه مردم ايران بخاطر تأخير در افشاي اين مزدور پوزش ميخواهيم و اميدواريم كه اين ياداشت كمك ناچيزي باشد به همه هم ميهنان كه توطئه هاي وزارت اطلاعات جنايتكار آخوندي را بهتر بشناسند و تمام همدستان و همكاران اين مزدوران را افشا كنند.
سيامك سعيد پور – همدم امامي 12 آبان ماه 1393
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر