۱۳۹۵ دی ۱۰, جمعه
یدالله آبهشت فرمانده رشید ورازداروقهرمان خلق در رشت استان گیلان
یدالله آبهشت فرمانده رشید ورازداروقهرمان خلق در رشت استان گیلان
آنچه خودم بیاد دارم وآنچه از شنیده بیادم مانده وآنچه در نشریه وسایت مجاهد دیدم وخواندم ، مجاهد دلیر وفرمانده سرفراز خلق یدالله آبهشت از تهران به استان گیلان منتقل شد ودر ستاد رشت مسئولیتهای متعددی را به عهده داشت اولین برخوردم با این مجاهد وارسته در لاهیجان بود که تحت عنوان خاطراتی از این دلاور منعکس کردم که میتوانید همینجا کلیک کنید وبخوانید
خاطره ای از یدالله آبهشت فرمانده ای دلیر، صبورووفادار به آرمان آزادی ومردم که در رشت به عهدش تمام عیار وفا نمود
او 26 سال داشت ودیلم ریاضی بود او متاهل بود واز او یک دختر بنام بهار بیادگار مانده که راه پدر را رفته وپرچم هیهات منا الذله ای که به همرزمانش سپره بود را بردوش گرفته است .
تکه کلام او در پاسخ به کارهای مثبت وپاسخ های افراد درود برشما بود واین تکه کلام را همیشه با یک محبت مجاهدی ادا مینمود.
او وقتی که وارد ستاد رشت شد ، بسیاری از امکانات زنده ومشکلات سرو سامان گرفت .
وقتی مسئولیت تدارکات ستاد رشت تحت مسئولیت او قرار گرفت بدون کمترین افتی در کارهای تدارکاتی وساماندهی مقرات وامکانات یکی از کارهای او پرداختن به بحث های روز سازمان از نظر سیاسی وخصوصا آموزشهای ایدئولوژیک بود او به نهج البلاغه مسلط بود وخطبه های نهج البلاغه را تفسیرمیکرد .
بهترین آموزش او حتی در هنگام بحث های ایدئولوژیک از تفسیر خطبه های نهج البلاغه گرفته تا دینامیزم قران تنظیم رابطه اش با شاگردان کلاس بود.
بسیار گرم وصمیمی حرف میزد ، آنچنان به حرفهای شاگردانش گوش میکرد که گویا هیچ نمیداند وچیزهای جدیدی میشنودعلیرغم تسلط به بحث ومسائل مختلف بارها برایم تعجب آوربود که میگفت این جواب را میپرسم ودفعه بعد دقیق تر میگویم .
یک بار در کلاس بحث چسم اندازها بر سر بحث ارتجاع ولیبرال گفت نکته مهم این است که از این بحث وسئوالات مختلف مربوط به آن نباید ساده رد شد من خودم همین کار را کردم بسیاری چیزها را مجدد وده باره پرسیدم میدانم همه شما قلبا عبور کرده اید ودر صحنه هم علیه آن میجنگید ودرگیرید اما فهم موصوع ارتجاع ولیبرال بسیار مهم است این فتنه ایست که گریبان بسیاری از گروها واحزاب وحتی بسیاری از شخصیتهای مهم را گرفته است بسیاری اختلافات وشقه ها از همین فتنه ایجاد شده است .
منظورم اصلا خوب توضیح دادن ویا فقط تسلط او نیست تنظیم واقعی جدی وصمیمی ومسئولانه او با خواهران وبرادرانی که در کلاس او بودند از موضع آموزش کلاس مهمتر وتاثیر گذار تر بود .
او بسیار دلسوز بود ساده میپوشید آرام وشمرده صحبت میکرد وهمه صحبتهایش با اسناد آموزشی سازمان آمیخته بود.
او بسیاربه پایبندی ووفاداری بعد از فهمیدن وتعهد دادن وپذیرش مسئولیت تاکید داشت میگفت وقتی من این موصوع را فهمیدم .پا در راه سازمان گذاشتم اولین وآخرین وظیفه ام اجرا وپایندی ووفاداری به آن در هر شرایط است این فتنه هم همین را نشانه رفته است که انسانهامرز نداشته باشند به سوکند ویا پذیرش مسئولیتهای سیاسی اعتقادی خود پایند نشوند الان شرایط خوبی است سخت است ولی بسیار سخت تر خواهد شد او طوری واقعی صحبت میکرد که هیچ کس فرو نمیرفت عزم ورفتار وبیانش آنگونه بود که همه را فرا میکشید.
از تکه کلامهای او در مثال وفاداری، سید (مجاهد شهید محمد رضا سعادتی ) وسردار خیابانی در سال 54به بعد بود او آنها را سردارهای در صحنه این فتنه وکودتای چپ نمایان میدانست که البته همه ما دیدیم که هردوی این سرداران چگونه زندگی پاک انقلابی وسرفرازانه خود را با پایداری ووفادری به آرمان آزادی وخلق قهرمان ایران در نبرد با خمینی ودژخیمانش اثبات نمودند.
آری یدالله آبهشت خود نیز همین را اثبات کرد وبا خون پاکش همه داده ها آموزشها وعهد وپیمان وسوگندش را با پایداری ووفاداری به خلق قهرمان در زیر شدید ترین شکنجه ها اثبات نمود.
او بعد از اینکه خمینی وپاسداران مبارزه انقلابی را به خلق قهرمان وفرزندان مجاهدش تحمیل کرد و30خرداد ،تظاهرات پانصدهزارنفره مسالمت آمیز را برای حفاظت از آخرین قطرات آزادی به گلوله بست واز فردای همان روز دسته دسته جوانان ونوجوانان مجاهد ومبارز راتیرباران نمود، به کسوت یک فرمانده دلیر علاوه بر سروسامان دادن امورات مطابق دوران جدید خود نیز وارد این نبرد قهرمانانه شد وپیشاپیش همه پرچم آرمانی هیهات منا الذله را بر دوش گرفت.
او درچهارم مرداد 1360 در حالی که در مشغول جابجائی وتخلیه یکی از پایگاه های مقاومت بود توسط پاسداران شناسائی ودستگیر میشود .
بعد از دستگیری او را به مقر سپاه پاسداران میبرند .
بلا درنگ او را به زیر شدید ترین شکنجه ها بردند ، بعلت شناخته شدگی از او اطلاعات مشخصی میخواستند.
او از همان ابتدا گفت من هیچ اطلاعاتی ندارم واگر هم داشته باشم به شما جنایتکاران وشکنجه گران نمیدهم میتوانید بخت خود ویا از نظر من نگون بختی خود را بیازمائید.
فرمانده یدالله آبهشت حدود 2ماه در بازداشت بود در این مدت مستمرا بازجوئی وشکنجه میشد اما به شهادت بسیاری از تحت مسئولینش ومسئولین مجاهدین بسیاری از رد ها واطلاعات این فرمانده دلیر اعم از تخلیه شده یا تخلیه نشده دست نخورده باقی ماند،زیرا او علاوه بر یک جنگ اطلاعات وضد اطلاعات در حالی که زیر شکنجه دژخیمان بود در یک نبرد ایدئولوژیک خمینی وپاسداران را مغلوب اراده ایمان وفاداری وپایداری خود نموده بود.
یدالله آبهشت حداقل 4بار محاکمه شد محاکمه ای که این قهرمان دلیر، تمامی ولایت سفیانی خمینی وحاکمان فاسدو دست نشانده خمینی وپاسداران وشکنجه گران را به محاکمه کشیده بود .
در آخرین باری که بازجوئی ومحاکمه اش 2هفته بطول انجامید وخونین ورنجور به بند بازگردانده شد گفت همه آنها از دستم کلافه شدند هیچ اطلاعاتی نتوانستند بگیرند وحکمم اعدام است آری "بچه ها ما پیروزیم"زیرا ما حقیم وملت متمدن وبزرگ ما با این سازمان وفرزندان رشید خلق شایسته همین پیروزیست .
آری این فرمانده دلیر در حالی که به تمامی عهد وپیمانش یا خدا وخلق وفا کرده بود در تاریخ 16 مهر 1360 به جوخه تیر باران سپرده وجاودانه شد.
خاطره ای از یدالله آبهشت فرمانده ای دلیر، صبورووفادار به آرمان آزادی ومردم که در رشت به عهدش تمام عیار وفا نمود
جایش سبز
یادش گرامی وراه سرخش پر رهرو باد.
۱۳۹۵ دی ۸, چهارشنبه
از نظر خمینی، مفهوم «منافقین» ربطی بهسابقه تاریخی آن در صدر اسلام ندارد منتخبی از مقاله مفهوم منافقین - احسان امین الرعایا
از نظر خمینی، مفهوم «منافقین» ربطی بهسابقه تاریخی آن در صدر اسلام ندارد منتخبی از مقاله مفهوم منافقین - احسان امین الرعایا
منافقین
برای شناخت ولایت فقیه باید در مفهوم همین کلمه رسوخ کرد. با این روش از کوششهای تاکنونی برای بهدست دادن تعریفی از این اصطلاح نظیر تبارشناسی آن، بررسی ریشههای عقاید شیعه درباره امامت و پیشینه عقاید فلسفی و نظرگاههای فقهی خمینی فاصله میگیریم و برای فهم ولایت فقیه بهعناصر واقعی نهفته در آن روی میکنیم که خود را در عمل سیاسیاش ظاهر کرده است.
از نظر خمینی، مفهوم «منافقین» ربطی بهسابقه تاریخی آن در صدر اسلام، معنای مشخص این کلمه در قرآن و تعریف واژهشناسانه آن ندارد. بلکه خود او در خلال سخنرانیها و عمل سیاسیاش بار معنایی متفاوتی بهاین کلمه داد. سپس در حکم قتلعام، بار معنایی آن را با جرم شناختن «سرموضع» نفاق بودن، بهمنتها درجه رساند.(8) پس در این جا مفهومی مورد نظر است که این کلمه در یک فرآیند تاریخی پیدا کرده است.
از سال ۵۸ بهبعد به مدت چند سال خمینی در سخنرانیهایش مشخصههای همین دشمن ـ منافقین ـ را توضیح میداد:
برای شکافتن مفهوم این واژه ابتدا به سخنان خمینی مراجعه میکنیم:
مصیبت بدتر
اولین اظهارنظر خمینی علیه مجاهدین در ۲۳ خرداد ۵۸ در یک دیدار غیرعلنی با عدهیی از عواملاش صورت گرفت. سخنان خمینی هر چند در آن موقع بهطور رسمی منتشر نشد، اما نوار کاست آن که دست بهدست میگشت، وسیله تحریک و بسیج قوای خمینی علیه مجاهدین بود:
«این اینها مصیبتشان بدتر از آنهاست. ...
اینهایی که سر خود هر چه دلشان میخواهد گردن قرآن میگذارند، اینها کارشان مشکلتر از آنهاست... .» (9)
از اعظم مشکلات، مشکلتر از محمدرضا ـ «امروز هم مسلمانها مبتلای به دستهیی از منافقین هستند که کار مسلمانها با این منافقین مشکلتر است با کارشان با محمدرضا. ... یک دستهیی که در ظاهر اظهار اسلام میکنند... با اینها باید چه بکنیم؟ کار با اینها بسیار مشکل است...
حل مسأله منافقین از اعظم مشکلاتی است که برای ملت ما و برای اسلام از اول بوده است».(10) (۲۴ آذر ۵۸)
ترسناکتر از حمله نظامی و حصر اقتصادی ـ «هیچ وقت از حمله نظامی نترسید، ... بلکه آنوقت هم مداخله نظامی بکنند به نفع ماست. از حصر اقتصادی هم ابداً نترسید… اگر ما را محاصره اقتصادی بکنند به نفع ماست... از این دشمنی که آمده در داخل و ما را میخواهد از داخل فاسد کند، این ترس دارد».(11) (۱۰ دی ۵۸)
سوره منافقین، نه سوره کفار ـ «ما سوره منافقین داریم اما سوره کفار نداریم، سوره منافقین داریم که برای منافقین، از اول شروع میکند اوصافشان را میگوید». (12)
جذبکننده جوانان پاک ـ «توانستند که جوانهای پاک و صاف و صحیح ما را گول بزنند با تبلیغاتی که بلدند و خوب هم بلدند».(13) (۴ تیر ۵۹)
بانیان شکاف میان جامعه و حکومت ـ «تمام سعی منافقین بر این است که بین مردم شکاف ایجاد نمایند».(14) (۶ خرداد ۶۱)
مخالفان قصاص و حدود شرعیه ـ «منافقین اسلام راستین میخواهند، نه اسلامی که در آن حدود شرعیه جاری بشود، نه اسلامی که در آن قصاص شرعی جاری بشود، نه اسلامی که ابرقدرت ها را بیرون بکند از کشور، نه اسلامی که کمونیست را سرکوب کند».(15) (۱۱ آذر ۶۱)
عده زیاد ـ «منافقین که عده شان زیاد بود و تبلیغاتشان دامنهدار بود و جوانهای بسیاری را از ما گول زده بودند، آنها به زبالهدان ریخته شدهاند».(16) (۴ خرداد ۶۲)
بدتر از کفار ـ «سازمان امنیت را همه مردم میگفتند اینها برخلاف ملت و اسلام هستند، میشناختند این را، … مبارزه با آنها آسان بود، منافقها هستند که بدتر از کفارند».(17) (۴ تیر ۵۹)
تسلیمناپذیر، به احتمال هزار بر یک ـ «شما بنای بر این مطلب ندارید. و من اگر در هزار احتمال یک احتمال میدادم که شما دست بردارید از آن کارهایی که میخواهید انجام بدهید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم».(18) (21 اردیبهشت 1360)
خودشان را شکنجه میکنند ـ «شما گرفتار یک جمعیتی هستید که خودشان، خودشان را بیهوش میکنند و داغ میکنند برای اینکه گردن شما بگذارند.
... بعضی از اینها، آن رفیق خودشان را بیهوش میکنند و شکنجه میکنند برای اینکه بگویند شکنجه ما داریم. شما سرو کارتان با یک همچو مردمی است».(19) (۱۹ فروردین ۱۳۶۰ ـ در ملاقات با محمدی گیلانی رئیس «دادگاه انقلاب تهران» و سایر مسئولان این دادگاه)
«سرکوب» تصمیمگیری شده ـ «ما با آنها عمل خواهیم کرد بهطوری که با غیرمسلمین عمل میکنیم، با منافقین عمل میکنیم و آنها را سرکوب میکنیم».(20) (۲ شهریور ۵۸)
«آنقدری که اسلام تکیه کرده است بر اینکه منافقین را از بین ببرد یا اصلاحشان کند، برای کفار اینطور نیست. انسان میداند با آدم کافر چه بکند، اما با منافقین نمیداند چه کند».(21) (۶ دی ۶۲)
مسئله مسلح کردن معارضان سوریه به موشک های ضدهوایی- روزنامه رای الیوم
مسئله مسلح کردن معارضان سوریه به موشک های ضدهوایی
رای الیوم در ادامه نوشت: این اقدام آمریکا باعث نگرانی روسیه شده است و واکنش وزارت خارجه این کشور را در پی داشت و به گفته مسئولان سیاست خارجی مسکو این اقدام واشنگتن خطر جدی برای جنگنده های روسیه محسوب می شود.
این روزنامه در ادامه افزود: مسئله مسلح کردن معارضان سوریه به موشک های ضدهوایی نشانه بالا رفتن تنش ها درباره پرونده این کشور در نخستین روزهای سال میلادی است؛ تنش هایی که بعد از توافق سه جانبه در آستانه شاهد آن خواهیم بود.
خاطر نشان می شود 4 سال است که معارضان سوریه از کشورهای عربی و غربی درخواست کرده اند آنها را به موشک های دوش پرتاب مجهز کنند.
اما اوباما مانع از این کار شده بود
رای الیوم در ادامه نوشت: این اقدام آمریکا باعث نگرانی روسیه شده است و واکنش وزارت خارجه این کشور را در پی داشت و به گفته مسئولان سیاست خارجی مسکو این اقدام واشنگتن خطر جدی برای جنگنده های روسیه محسوب می شود.
این روزنامه در ادامه افزود: مسئله مسلح کردن معارضان سوریه به موشک های ضدهوایی نشانه بالا رفتن تنش ها درباره پرونده این کشور در نخستین روزهای سال میلادی است؛ تنش هایی که بعد از توافق سه جانبه در آستانه شاهد آن خواهیم بود.
خاطر نشان می شود 4 سال است که معارضان سوریه از کشورهای عربی و غربی درخواست کرده اند آنها را به موشک های دوش پرتاب مجهز کنند.
اما اوباما مانع از این کار شده بود
«اصول تردیدناپذیر»وسیاست ولایت فقیه در برابر مخالفان ،در حکم خمینی بخشی از مقاله مفهوم منافقین نوشته احسان امین الرعایا
«اصول تردیدناپذیر»وسیاست ولایت فقیه در برابر مخالفان ،در حکم خمینی بخشی از مقاله مفهوم منافقین نوشته احسان امین الرعایا
در چهارمین و آخرین بند حکم، خمینی «اصول تردیدناپذیر» ولایت فقیه در برابر مخالفان را تدوین میکند:
ـ بیرحمی نشان دادن
ـ اعمال قاطعیت
ـ بهکاربستن خشم و کینه
ـ کنار گذاشتن وسوسه و شک و تردید هنگام صدور حکم اعدام
ـ تردید نکردن در اجرای اعدامها
ـ اعمال حداکثر شدت عمل
ـ و تردیدناپذیری همه این اصول
ششم، سیاست
خمینی یک اصل اساسی دیگر را در حکم تکمیلی خود ارائه میکند: «در تمام موارد هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است، سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید». (4)
با این دو حکم، خمینی مفهوم سیاست را در ولایت فقیه بیان میکند: دروغ گفتن، بیرحمی بهخرج دادن، زیاد کشتن، سریع و یکباره کشتن و...
روشن نیست که آیا خمینی، از آراء ماکیاولی نظریهپرداز سیاسی نامدار قرن شانزده مطلع بوده یا خیر. او در کتاب مشهور خود، تصریح میکند که(5) «پس از فتح یک کشور، شهریار باید صدمات خود به مردم را یکباره و یکجا وارد سازد تا اثر آن کمتر احساس شود.» اندرز او به حاکمان این است که هیچگونه تعهدی برای محترم شمردن قول خود نداشته باشند و هرگاه لازم شد خوی حیوانی و بیرحمی در پیش بگیرند. (6)
در حقیقت، خمینی در لفافه اسلام، از همان اصول و نظرگاهی تبعیت میکند که در ذیل آن، امر سیاست بهمثابه مناسباتی است که در آن عدالت و شرافت و اخلاق انسانی جایی ندارد.
از این نظر، نامه سال 1366 خمینی به رئیسجمهور وقت، خامنهای، تعریف دقیقی از همین «سیاست» است: «حکومت بهمعنای ولایت مطلقه... مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است. حاکم میتواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. ... حکومت میتواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند. و میتواند هر امری را، چه عبادی و یا غیرعبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامیکه چنین است جلوگیری کند... . و بالاتر از آن هم مسائلی است، که مزاحمت نمیکنم». (7)
آنچه را خمینی نمیخواست «مزاحمت» کند و از گفتناش در آن زمان ابا داشت، یک سال بعد در حکم قتلعام زندانیان سیاسی انشا کرد.
۲ ـ منافقین
برای شناخت ولایت فقیه باید در مفهوم همین کلمه رسوخ کرد. با این روش از کوششهای تاکنونی برای بهدست دادن تعریفی از این اصطلاح نظیر تبارشناسی آن، بررسی ریشههای عقاید شیعه درباره امامت و پیشینه عقاید فلسفی و نظرگاههای فقهی خمینی فاصله میگیریم و برای فهم ولایت فقیه بهعناصر واقعی نهفته در آن روی میکنیم که خود را در عمل سیاسیاش ظاهر کرده است.
از نظر خمینی، مفهوم «منافقین» ربطی بهسابقه تاریخی آن در صدر اسلام، معنای مشخص این کلمه در قرآن و تعریف واژهشناسانه آن ندارد. بلکه خود او در خلال سخنرانیها و عمل سیاسیاش بار معنایی متفاوتی بهاین کلمه داد. سپس در حکم قتلعام، بار معنایی آن را با جرم شناختن «سرموضع» نفاق بودن، بهمنتها درجه رساند.(8) پس در این جا مفهومی مورد نظر است که این کلمه در یک فرآیند تاریخی پیدا کرده است.
از سال ۵۸ بهبعد به مدت چند سال خمینی در سخنرانیهایش مشخصههای همین دشمن ـ منافقین ـ را توضیح میداد:
برای شکافتن مفهوم این واژه ابتدا به سخنان خمینی مراجعه میکنیم:
مصیبت بدتر
اولین اظهارنظر خمینی علیه مجاهدین در ۲۳ خرداد ۵۸ در یک دیدار غیرعلنی با عدهیی از عواملاش صورت گرفت. سخنان خمینی هر چند در آن موقع بهطور رسمی منتشر نشد، اما نوار کاست آن که دست بهدست میگشت، وسیله تحریک و بسیج قوای خمینی علیه مجاهدین بود:
«این اینها مصیبتشان بدتر از آنهاست. ...
اینهایی که سر خود هر چه دلشان میخواهد گردن قرآن میگذارند، اینها کارشان مشکلتر از آنهاست... .» (9)
از اعظم مشکلات، مشکلتر از محمدرضا ـ «امروز هم مسلمانها مبتلای به دستهیی از منافقین هستند که کار مسلمانها با این منافقین مشکلتر است با کارشان با محمدرضا. ... یک دستهیی که در ظاهر اظهار اسلام میکنند... با اینها باید چه بکنیم؟ کار با اینها بسیار مشکل است...
حل مسأله منافقین از اعظم مشکلاتی است که برای ملت ما و برای اسلام از اول بوده است».(10) (۲۴ آذر ۵۸)
ترسناکتر از حمله نظامی و حصر اقتصادی ـ «هیچ وقت از حمله نظامی نترسید، ... بلکه آنوقت هم مداخله نظامی بکنند به نفع ماست. از حصر اقتصادی هم ابداً نترسید… اگر ما را محاصره اقتصادی بکنند به نفع ماست... از این دشمنی که آمده در داخل و ما را میخواهد از داخل فاسد کند، این ترس دارد».(11) (۱۰ دی ۵۸)
سوره منافقین، نه سوره کفار ـ «ما سوره منافقین داریم اما سوره کفار نداریم، سوره منافقین داریم که برای منافقین، از اول شروع میکند اوصافشان را میگوید». (12)
جذبکننده جوانان پاک ـ «توانستند که جوانهای پاک و صاف و صحیح ما را گول بزنند با تبلیغاتی که بلدند و خوب هم بلدند».(13) (۴ تیر ۵۹)
بانیان شکاف میان جامعه و حکومت ـ «تمام سعی منافقین بر این است که بین مردم شکاف ایجاد نمایند».(14) (۶ خرداد ۶۱)
مخالفان قصاص و حدود شرعیه ـ «منافقین اسلام راستین میخواهند، نه اسلامی که در آن حدود شرعیه جاری بشود، نه اسلامی که در آن قصاص شرعی جاری بشود، نه اسلامی که ابرقدرت ها را بیرون بکند از کشور، نه اسلامی که کمونیست را سرکوب کند».(15) (۱۱ آذر ۶۱)
عده زیاد ـ «منافقین که عده شان زیاد بود و تبلیغاتشان دامنهدار بود و جوانهای بسیاری را از ما گول زده بودند، آنها به زبالهدان ریخته شدهاند».(16) (۴ خرداد ۶۲)
بدتر از کفار ـ «سازمان امنیت را همه مردم میگفتند اینها برخلاف ملت و اسلام هستند، میشناختند این را، … مبارزه با آنها آسان بود، منافقها هستند که بدتر از کفارند».(17) (۴ تیر ۵۹)
تسلیمناپذیر، به احتمال هزار بر یک ـ «شما بنای بر این مطلب ندارید. و من اگر در هزار احتمال یک احتمال میدادم که شما دست بردارید از آن کارهایی که میخواهید انجام بدهید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم».(18) (21 اردیبهشت 1360)
خودشان را شکنجه میکنند ـ «شما گرفتار یک جمعیتی هستید که خودشان، خودشان را بیهوش میکنند و داغ میکنند برای اینکه گردن شما بگذارند.
... بعضی از اینها، آن رفیق خودشان را بیهوش میکنند و شکنجه میکنند برای اینکه بگویند شکنجه ما داریم. شما سرو کارتان با یک همچو مردمی است».(19) (۱۹ فروردین ۱۳۶۰ ـ در ملاقات با محمدی گیلانی رئیس «دادگاه انقلاب تهران» و سایر مسئولان این دادگاه)
«سرکوب» تصمیمگیری شده ـ «ما با آنها عمل خواهیم کرد بهطوری که با غیرمسلمین عمل میکنیم، با منافقین عمل میکنیم و آنها را سرکوب میکنیم».(20) (۲ شهریور ۵۸)
«آنقدری که اسلام تکیه کرده است بر اینکه منافقین را از بین ببرد یا اصلاحشان کند، برای کفار اینطور نیست. انسان میداند با آدم کافر چه بکند، اما با منافقین نمیداند چه کند».(21) (۶ دی ۶۲)
تشخیص؛ نه محاکمه سومین بند حکم خمینی، گزیده ای از مقاله تحقیقی مفهوم منافقین نوشته احسان امین الرعایا
تشخیص؛ نه محاکمه سومین بند حکم خمینی، گزیده ای از مقاله تحقیقی مفهوم منافقین نوشته احسان امین الرعایا
سومین بند حکم خمینی، ترتیبات و فرآیندی را ترسیم میکند که شبیه آئین دادرسی قضایی است: تشخیص موضوع (احراز «سرموضع» بودن یا نبودن زندانی) بر اساس رأی اکثریت اعضای هیأتی است مرکب از قاضی شرع، دادستان و نماینده وزارت اطلاعات.
برخی نویسندگان و تحلیلگران بازجویی هیأتهای یاد شده از زندانیان در آستانه قتلعام را یک محاکمه تلقی کرده و مغایرت آن را با موازین قضایی توضیح دادهاند. از جمله اینکه محاکمه شوندگان وکیل نداشتهاند، حق استینافخواهی از آنان سلب شده و از همه مهمتر اینکه در حال گذراندن دوران محکومیت خود بودهاند و محاکمه مجدد آنها یک بیعدالتی فاحش بوده است.
این البته واقعیت دارد که همه این ظلمها در خشنترین صور خود نسبت به قتلعام شدگان روا شده است. با اینحال ترتیباتی که خمینی مشخص کرده، برای برگزاری محاکمه نبوده است. خود او تصریح میکند که وظیفه هیأتها «تشخیص موضوع» است. کار آنها کشف انسانهای آرمانگرایی است که در مبارزه برای آزادی استوار و مصمم و بازگشتناپذیرند. بهاین منظور، «تشخیص موضوع» میبایست دو جنبه از موقعیت زندانی را روشن سازد. جنبه نخست پیشینه اوست که آیا تاکنون «بر سرموضع نقاق خود پافشاری کرده» و در سالهای اسارت در حال ایستادگی و مبارزه بوده است یا خیر؟
بررسی موقعیت هر زندانی از این نظر با توجه بهوجود پرونده او بهسادگی قابل انجام بود. اما دومین جنبه تشخیص انتخاب قطعی و نهایی زندانی است که اهمیت تعیینکننده دارد.
در این نقطه پرسش یا پرسشهایی که هیأت مرگ در برابر زندانی میگذارد، محک انتخاب قطعی اوست. در واقع پرسشی است که زندانی را بین کشته شدن خودش و کشتن سازمان و آرماناش وسوسه میکند.
هانا آرنت درباره وقایع دوران نازیها در آلمان مینویسد: «اعتقاد رایج بر این بود که مقاومت در برابر وسوسه، از هر نوعاش، محال است، هیچکس قابل اعتماد نیست و در لحظات دشوار نمیتوان به کسی اعتماد داشت و وسوسه شدن و مجبور شدن تقریباً یکسان است».(3)
انتخاب قتلعام شدگان گسست عظیمی در همین اعتقاد رایج ایجاد کرد. کسانی که از سر جهالت یا بدتر از آن با غرضورزی، مجاهدین صلیب بردوش را محکومانی منفعل و بیاختیار جلوه میدهند که گویا آنها را بدون توجه به انتخابهای مبارزاتیشان از دم تیغ گذراندهاند، در واقع «تشخیص موضوع» را به زیان سربداران قتلعام شده مخدوش میکنند. تمام «موضوع» این بود که اسرار هویدا میکردند.
مجاهد شهید غلام علی تیموری از سربداران قتل عام 67 از سرخ حصار کرج
مجاهد شهید غلام علی تیموری از سربداران قتل عام 67 از سرخ حصار کرج
نام : غلامعلی
نام خانوادگی: تیموری
محل تولد: قلعه حسن خان
سال تولد: 1339
نام پدر: قریب علی وبرادر مجاهدش که سربدار شد درویش علی تیموری بود
محل شهادت : کرج
نحوه شهادت : حلق آویز
سال شهادت: 1367
غلامعلی تیموری هم مانند دیگر جوانان مهاجر سرخ حصار همراه با جمع یاران به مجاهدین پیوستند .
او فرزند قریب علی یکی از دهقانان سرخ حصار بود .برادر مجاهدش درویش علی تیموری بود که مانند غلامعلی به عهدش با خدا وخلق وبا کرد وسربدار شد.
او به ورزش علاقه مند بود وعلاوه بر آن در راه اندازی وشکل گیری تیم فوتبال آنجا نقشی بسزا داشت .
همیشه بقیه را تشویق به وفاداری امانت داری ومدرم داری فرا میخواند خود در این زمینه واقعا نمونه بود همه او را دوست داشتند وبه او احترام میگذاشتند.
بعد از کشتار سی خرداد سال 60 اوهم موردتعقیب پاسداران قرار گرفت .
کمی بعد ارتباطش قطع وبه چنگ پاسداران افتاد بشدت او را شکنجه کردند تا از عقایدش واز راهی که برای تحقق جامعه بی طبقه توحیدی بود دست بردارد ، به او وعده ووعیدهای فراوان دادند تا علیه دوستانش مصاحبه وفعالیت کند ولی او داغ تسلیم وهمکاری را در دل دژخیمان خمینی گذاشت .
میخواستند از طریق خانواده او را بشکنند ابزاری که پاسداران علیه انقلابیون تا همین امروز بکار میگیرند ]بهمین دلیل به او ملاقات دادند که زن وبچه اش را ببیند اما اوگفت:
"چنان سرشاردم که نمی خواهم بجز عشق مردم وعشق آن معبود یکتا در عشق بی مانندم کسی یا چیزی سهمی داشته باشد وبه ملاقات نرفت." بهمین دلیل پاسداران ودژخیمان بعد از این سرشکستگی وخفت او را در سال 67 با فتوای خمینی جنایتکار وخون ریز، سربدار نمودند واو به دیدار معشوق یکتایش شتافت وجاودانه شد.
۱۳۹۵ دی ۷, سهشنبه
"منافقین" در حکم خمینی وتوضحیات ضروری وروشنگربخشی ازمقاله مفهوم منافقین نوشته احسان امین الرعایا
"منافقین" در حکم خمینی وتوضحیات ضروری وروشنگربخشی ازمقاله مفهوم منافقین نوشته احسان امین الرعایا
۲ ـ منافقین
برای شناخت ولایت فقیه باید در مفهوم همین کلمه رسوخ کرد. با این روش از کوششهای تاکنونی برای بهدست دادن تعریفی از این اصطلاح نظیر تبارشناسی آن، بررسی ریشههای عقاید شیعه درباره امامت و پیشینه عقاید فلسفی و نظرگاههای فقهی خمینی فاصله میگیریم و برای فهم ولایت فقیه بهعناصر واقعی نهفته در آن روی میکنیم که خود را در عمل سیاسیاش ظاهر کرده است.
از نظر خمینی، مفهوم «منافقین» ربطی بهسابقه تاریخی آن در صدر اسلام، معنای مشخص این کلمه در قرآن و تعریف واژهشناسانه آن ندارد. بلکه خود او در خلال سخنرانیها و عمل سیاسیاش بار معنایی متفاوتی بهاین کلمه داد. سپس در حکم قتلعام، بار معنایی آن را با جرم شناختن «سرموضع» نفاق بودن، بهمنتها درجه رساند.(8) پس در این جا مفهومی مورد نظر است که این کلمه در یک فرآیند تاریخی پیدا کرده است.
از سال ۵۸ بهبعد به مدت چند سال خمینی در سخنرانیهایش مشخصههای همین دشمن ـ منافقین ـ را توضیح میداد:
برای شکافتن مفهوم این واژه ابتدا به سخنان خمینی مراجعه میکنیم:
مصیبت بدتر
اولین اظهارنظر خمینی علیه مجاهدین در ۲۳ خرداد ۵۸ در یک دیدار غیرعلنی با عدهیی از عواملاش صورت گرفت. سخنان خمینی هر چند در آن موقع بهطور رسمی منتشر نشد، اما نوار کاست آن که دست بهدست میگشت، وسیله تحریک و بسیج قوای خمینی علیه مجاهدین بود:
«این اینها مصیبتشان بدتر از آنهاست. ...
اینهایی که سر خود هر چه دلشان میخواهد گردن قرآن میگذارند، اینها کارشان مشکلتر از آنهاست... .» (9)
از اعظم مشکلات، مشکلتر از محمدرضا ـ «امروز هم مسلمانها مبتلای به دستهیی از منافقین هستند که کار مسلمانها با این منافقین مشکلتر است با کارشان با محمدرضا. ... یک دستهیی که در ظاهر اظهار اسلام میکنند... با اینها باید چه بکنیم؟ کار با اینها بسیار مشکل است...
حل مسأله منافقین از اعظم مشکلاتی است که برای ملت ما و برای اسلام از اول بوده است».(10) (۲۴ آذر ۵۸)
ترسناکتر از حمله نظامی و حصر اقتصادی ـ «هیچ وقت از حمله نظامی نترسید، ... بلکه آنوقت هم مداخله نظامی بکنند به نفع ماست. از حصر اقتصادی هم ابداً نترسید… اگر ما را محاصره اقتصادی بکنند به نفع ماست... از این دشمنی که آمده در داخل و ما را میخواهد از داخل فاسد کند، این ترس دارد».(11) (۱۰ دی ۵۸)
سوره منافقین، نه سوره کفار ـ «ما سوره منافقین داریم اما سوره کفار نداریم، سوره منافقین داریم که برای منافقین، از اول شروع میکند اوصافشان را میگوید». (12)
جذبکننده جوانان پاک ـ «توانستند که جوانهای پاک و صاف و صحیح ما را گول بزنند با تبلیغاتی که بلدند و خوب هم بلدند».(13) (۴ تیر ۵۹)
بانیان شکاف میان جامعه و حکومت ـ «تمام سعی منافقین بر این است که بین مردم شکاف ایجاد نمایند».(14) (۶ خرداد ۶۱)
مخالفان قصاص و حدود شرعیه ـ «منافقین اسلام راستین میخواهند، نه اسلامی که در آن حدود شرعیه جاری بشود، نه اسلامی که در آن قصاص شرعی جاری بشود، نه اسلامی که ابرقدرت ها را بیرون بکند از کشور، نه اسلامی که کمونیست را سرکوب کند».(15) (۱۱ آذر ۶۱)
عده زیاد ـ «منافقین که عده شان زیاد بود و تبلیغاتشان دامنهدار بود و جوانهای بسیاری را از ما گول زده بودند، آنها به زبالهدان ریخته شدهاند».(16) (۴ خرداد ۶۲)
بدتر از کفار ـ «سازمان امنیت را همه مردم میگفتند اینها برخلاف ملت و اسلام هستند، میشناختند این را، … مبارزه با آنها آسان بود، منافقها هستند که بدتر از کفارند».(17) (۴ تیر ۵۹)
تسلیمناپذیر، به احتمال هزار بر یک ـ «شما بنای بر این مطلب ندارید. و من اگر در هزار احتمال یک احتمال میدادم که شما دست بردارید از آن کارهایی که میخواهید انجام بدهید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم».(18) (21 اردیبهشت 1360)
خودشان را شکنجه میکنند ـ «شما گرفتار یک جمعیتی هستید که خودشان، خودشان را بیهوش میکنند و داغ میکنند برای اینکه گردن شما بگذارند.
... بعضی از اینها، آن رفیق خودشان را بیهوش میکنند و شکنجه میکنند برای اینکه بگویند شکنجه ما داریم. شما سرو کارتان با یک همچو مردمی است».(19) (۱۹ فروردین ۱۳۶۰ ـ در ملاقات با محمدی گیلانی رئیس «دادگاه انقلاب تهران» و سایر مسئولان این دادگاه)
«سرکوب» تصمیمگیری شده ـ «ما با آنها عمل خواهیم کرد بهطوری که با غیرمسلمین عمل میکنیم، با منافقین عمل میکنیم و آنها را سرکوب میکنیم».(20) (۲ شهریور ۵۸)
«آنقدری که اسلام تکیه کرده است بر اینکه منافقین را از بین ببرد یا اصلاحشان کند، برای کفار اینطور نیست. انسان میداند با آدم کافر چه بکند، اما با منافقین نمیداند چه کند».(21) (۶ دی ۶۲)
درونمایه گفتههای خمینی
سخنرانیهای خمینی در دوره دهساله حکومتاش نقطهنظرها و توصیفهای بسیار بیشتری درباره «منافقین» بهدست میدهد. اما میتوان گفت که نمونههای پیشگفته مهمترین وجوه نظرگاه او درباره مجاهدین را در برمیگیرد.
این نظرگاه در چند نکته اساسی قابل توضیح است:
الف ـ زدن برچسب «منافقین» به سازمان مجاهدین خلق ایران و هر فرد یا گروهی که همنظر یا همسوی این جنبش است، در اصل استفاده از بدعت تکفیر است. تکفیر، از اشکال اساسی اعمال تفکر ارتجاعی و بنیادگرایی دینی، در ظاهر عبارت است از معرفی و افشای فرد یا گروهی که منکر خداست یا صداقت پیامبر خدا را انکار کرده است. اما در عمل، در قرنهای متمادی، تکفیر یک دستاویز دینیِ مرتجعان برای راندن و سرکوب مخالفان یا رقبای فکری بوده است.
برای ولایت فقیه حاکم بر ایران نیز این حربه، از مهمترین سازوکارهای فرمانروایی است و هدف سیاسی محوری آن از ابتدا مجاهدین بوده است.
ب ـ خمینی برای مشخص کردن هدف اصلی خود که در مورد مجاهدین چیزی بسیار بیشتر از تکفیر را در نظر دارد، این فرمول را ابداع کرد که «منافقین بسیار بدتر از کفارند». چنانکه دیدیم، در سخنرانی ۴ تیر 1359 او تا گفتن این دروغ مفتضحانه تنزل کرد که «ما سوره منافقین داریم اما سوره کفار نداریم». در حالی که روشن است که قرآن صد ونهمین سوره خود را به کافرون اختصاص داده است.
خمینی میخواست سلسله مراتب شناخته شده دشمنان در تاریخ و فرهنگ اسلام را که برحسب آن همواره کفار بهعنوان جبهه دشمن در مقابل مسلمانان محسوب شدهاند، کنار بزند تا چیزی بهمراتب دشمنتر از دشمن معهود را بشناساند. به بیان دیگر او داشت برای جبهه خودی روشن میساخت که خطر اصلی از کدام سو میآید؟
در نظر خمینی، منافقین یعنی دشمن ذاتی، که بالاترین خطر در سلسله مراتب خطرهاست و پدیدهیی است که ولایت فقیه از نفی آن موجودیت مییابد.
این جنبشی است و حتی نوعی از انسان است که در صدر دشمنان قرار دارد و خمینی حمله نظامی آمریکا و محاصره اقتصادی کشور را بهمراتب بر این خطر ترجیح میدهد.
شعار «مرگ بر منافقین» که مشخصکننده دشمن اصلی رژیم در جبهه داخلی است، برخاسته از همین تلقی است.
ج ـ بهکار بردن واژه «منافقین» برای مجاهدین خلق از همان اولین ماههای شروع حاکمیت خمینی، بهطور قطع، سرکوب و کشتار مجاهدین را در تقدیر داشت. این نامگذاری عبارت بود از قصد و دورخیز خمینی برای نابودی مجاهدین.
در نخستین روزهای پس از سرنگونی حکومت شاه، خود مجاهدین اوضاع را چنین تحلیل و ارزیابی میکردند که حداکثر ظرف شش ماه عملیات سرکوب و کشتار مخالفان از جانب رژیم جدید آغاز خواهد شد. چه در آن زمان چه در سالهای 58 و 59، شخصاً بارها از مسئولان مجاهدین یا در نشستهای داخلی میشنیدم که از «تیغ سرکوب» صحبت میکردند. گاه با این سؤال که «تیغ سرکوب» چه زمانی فرود خواهد آمد؟ و گاه با این هشدارها که باید زمان «تیغ سرکوب» را عقب بیندازیم. آنچه محل تردید نبود، چشمانداز حتمیالوقوع همین «تیغ» بود.
بر پایه همین فرض، از فردای قیام بهمن اصل راهنمای تاکتیکها و سیاستهای مجاهدین، اجتناب از درگیری با حکومت به بهای چشمپوشی مکرر از بسیاری حقوق حقه سیاسی و قانونی بود.
خمینی و حزب «جمهوری اسلامی» او و پاسدارانش نیز با خاطر جمعی از شکیبایی مجاهدین، در آن دوره کوتاه دهها تن از اعضا و هواداران این سازمان را بهضرب چماق یا سلاح گرم بهشهادت رساندند.(22) از میان آنها چهار نفر تیرباران شدند. همزمان، دستگیری هواداران مجاهدین که عموماً جرمی جز هواداری از مجاهدین نداشتند، بهتدریج زندانها را پر میکرد. در اردیبهشت 1360 شمار همین زندانیان به حدود 1200نفر رسید. (23)
در فروردین 1360 با انتشار اطلاعیه ده مادهیی دادستانی(24) روشن بود که خمینی در حال از نیام کشیدن تیغ سرکوب است.
تهاجم سیاسی و ایدئولوژیک خمینی به مجاهدین و زمینهسازیهایش برای شروع کشتار وسیع، از جمله بسیج قوای رژیم، همه در همین نامگذاری «منافقین» تجلی مییافت.
د ـ در دیدار با محمدی گیلانی رئیس وقت «دادگاه انقلاب» تهران و بازجویان و پاسداران این دادگاه، که پیش از این اشاره شد، خمینی بهزبان روشن مشخصهیی درباره «منافقین» را ترسیم میکند که از نظر او این پدیده باید در اذهان عمومی با آن تعین یابد. این مشخصه شکنجهگر خود بودن قربانی است: خودشان، خودشان را شکنجه میکنند، خودشان خودشان را داغ میکنند، خودشان خودشان را میکشند... .
در این جا جلاد و جانی با هویت و رفتار غیرمتعارفی ظاهر میشود که با گونه معمول و شناخته شده خود بهکلی متفاوت است.
او رویکرد تدافعی ندارد و در منتهای تهاجم است، جنایت را انکار یا مخفی نمیکند، دیگران را در آن سهیم نمیکند یا آن را بهگردن کسی نمیاندازد؛ بلکه خودٍ شکنجه شده را عامل شکنجه خویش و خودٍ کشته شده را عامل قتل خویش معرفی میکند.
در قرن گذشته و گذشتههای دورتر دژخیمان و مستبدانی با فرافکنیهای کم و بیش مشابه دیده شدهاند؛ اما خمینی آن را بهیک دستگاه عملی و نظری منسجم بالغ کرد که در آن نسبت میان جلاد و قربانی دگرگون شده است.
پس در این جا بحث از گستاخی یا هرزهگی جلاد نیست؛ بلکه ایدئولوژی هولناکی در برابر انسان قد علم کرده که وجود قربانی و ستمزده و مظلوم را نفی میکند. این ایدئولوژی در نابود کردن حیات سیاسی و حیات فیزیکی قربانی متوقف نمیشود و بهحیات اخلاقی و آرمانی او هم تعرض میکند. این تفکر در بنیان خود، حق مقاومت کردن را منتفی میکند: تو نمیتوانی مقاومت کنی، زیرا در این صورت شکنجهگر و قاتل خود یا همرزمانت هستی.
این خصلت اساسی کردار و نگرش خمینی و پیروان او با سایرین و جان و جوهر خمینیگرایی است. وقتی که ولایت فقیه به ویژگیهای بسیار بنیانی و ذاتی خود کاهش یابد، ملاحظه میشود که یکی از مهمترین عناصر آن نفی قربانی و نفی حق مقاومت است. وقتی که تاریخچه صورتبندی ولایت فقیه و استمرار آن فشرده شود، باز همین عنصر را ظاهر میکند.
از سال 59 زندانها و اتاقهای بازجویی با منطق انکار وجود قربانی قوام و دوام یافته و بازجویان با همین نظرگاه پرورش یافته و عمل کردهاند.
در بیرون زندانها نیز، مقلدان و مزدوران ولایت فقیه که جای خود دارد، حتی کسانی که در همسویی و اتحاد عمل با رژیم حاکم بودهاند، شریعتمداران همین دیانت ارتجاعی بوده و هستند.
«جنبش مسلمانان مبارز» ـ از جریانهای جبهه متحد ارتجاع ـ در سال 59 مدعی بود که: «رهبران (مجاهدین)... .. از روی طرح و نقشه حادثه آفرینی میکنند و هواداران خود را به زندان و زیر کتک و شکنجه میفرستند تا... . سپس روی آن تبلیغ و مظلوم نمایی کنند...» و «ابتکار عمل در ایجاد این درگیریها بهطور عمده با مجاهدین است».(25)
حزب توده عضو دیگر همین جبهه مینوشت: «مردم بدانید قاتل من پاسدار نیست، ... قاتل من رجوی... است». (26)
ریزهخواران کنونی جبهه ولایت فقیه نیز شهادت مجاهدان آزادی بر اثر حملههای موشکی وحشیانه رژیم ولایت فقیه را تقصیر مشترک خامنهای و رهبری مجاهدین میانگارند.
از دروغ و نیرنگی که معمولاً مددکار این ادعاهاست، اگر چشم بپوشیم و به بنیان نظری و عقیدتی آن نظر کنیم باز همان شریعتی پدیدار میشود که محتوای آن را تبیینات خمینی درباره «منافقین» و نفی وجود قربانی و انکار حق مقاومت تشکیل داده است.
در زمستان سال 59 که جبهه متحد ارتجاع با همین منطق نشریات خود را علیه مجاهدین پر میکرد، رهبر مقاومت مسعود رجوی پرسید: «آیا جز این است که در فرهنگ انقلابی توحیدی، مسلوب الاختیار تلقی کردن آدمی، جز به مفهوم کفران شأن انسانی و تنزل وی درجه حیوانی نیست؟ و مگر نه این است که در چشمانداز شکوهمند توحید، انسان انقلابی، ”خود“ همه ملزومات و مسئولیتهای عقیدهاش را در انواع ”ابتلائات“ ممکن پیشاپیش پذیرفته است تا به یک فراخود متعالی دست پیدا کند؟».(27)
ه ـ در نظرگاه خمینی، هر چند که «منافقین» در یک جنبش سیاسی مشخص عینیت مییابد، اما «دیگری» را هم در خود نمایندگی میکند. نزد او هر دیگری که تسلیم ناشده ، در کلمه «منافقین» تجلی مییابد و در طیف نیروهای سیاسی ایران هر فرد و گروه بهاطاعت درنیامدهیی مشمول این نامگذاری است.
خویشکاری این نامگذاری، جداسازی ریشهیی میان اردوی رژیم حاکم است با جبهه دیگر و اردوگاه دیگر و بهطور کلی نوع دیگری از انسان که عزم و اندیشه مخالفت و مقاومت دارد. پس، کارزار سیاسی و ایدئولوژیکی علیه «منافقین»، سلب حق مقاومت و مخالفت از کل جامعه را پیشاروی خود داشته و دارد.
برخیها رویارویی میان خمینی با مجاهدین را یک تصفیه حساب مذهبی انگاشتهاند، برخی دیگر آن را برخاسته از مرزبندیهای میان مجاهدین و جریان راست ارتجاعی در زندانهای شاه تحلیل کردهاند. این خامداوریها ماهیت غیردقیق و انتزاعی دارد و به کنه اصلی روند تثبیت قدرت سیاسی پس از سرنگونی شاه راه نبرده است. خمینی از روز اول در سرکوب مجاهدین بهبند کشیدن کل جامعه را در نظر داشت. نامگذاری «منافقین» در خدمت همین هدف بود و خیلی زود به سازوکاری برای جداسازی و دستهبندی طیف سیاسی مخالف خمینی تبدیل شد.
مثال مشهور اینگونه نامگذاریها رویکرد حزب نازی آلمان با یهودیها پیش از جنگ جهانی دوم است. هانا آرنت این تجربه را بهخوبی شرح داده است: «نخستین گام اساسی در راه چیرگی تام، کشتن شخصیت حقوقی در انسان است. این کار از یک سو با قرار دادن ردههایی از مردم در خارج از حمایت قوانین کشور و با زدن برچسب عدم مشروعیت... از سوی دیگر با قرار دادن اردوگاههای جمعی در خارج از شمول نظام جزایی عادی صورت گرفته بود...»(28)
در این جا آرنت موقعیت یهودیها در سالهای حاکمیت هیتلر را تشریح میکند که چگونه با جداسازی آنها ابتدا حقوق سیاسی و مدنیشان را نفی کردند، سپس به تخطئه شخصیت اخلاقیشان پرداختند و سرانجام نابودی جمعی آنها دست زدند.
در مورد مجاهدین نیز همین روند طی شد: ابتدا نامگذاری و زدن برچسب «منافقین»، سپس قرار دادن آنها در موقعیتی که باید هدف قرار گیرند، در وهله بعد انکار همه حقوقشان و سپس کشتار.
در دوم مرداد سال ۵۹ رئیس دادگاه انقلاب بم بهنام آخوند علامه حکمی صادر کرد و در آن گفته بود: «مجاهدین خلق ایران بهفرمان امام خمینی مرتدین و از کفار بدترند. هیچگونه احترام مالی ندارند. بلکه حیاتی هم ندارند...»(29)
در آن زمان رهبر مجاهدین آقای مسعود رجوی گفت: «میگویید مسلمان نیستیم، لااقل بر ذمه اسلام هم نیستیم؟ اگر اسلام آن خشونت و انحصارطلبی است که شما در عمل مبلغاش هستید، ماهم حاضریم جزیه بدهیم». (30)
انکار هر گونه حقوق مجاهدین، به سرعت بههر عنصر مخالف تعمیم یافت و بهطور کلی رفتار ثابت و دائمی ولایت فقیه نسبت به «دیگری» شد.
منافقین نامیدن مجاهدین و سلب تمام حقوق اجتماعی و سیاسی و مالی و حیاتی این جنبش، از این رهگذر بهصورت اهرم مؤثری در دست ولایت فقیه درآمد تا با آن مانع هر گونه نزدیک شدن سایرین به مجاهدین شود.
بهعبارت دیگر، این نامگذاری ساز و کار تخریب همبستگی میان مخالفان ولایت فقیه بوده است.
عناصر اصلی حکم قتل عام خمینی وتوضیح عنصرنخست یعنی اتهام ها منتخبی از مفهوم منافقین نوشته احسان امین الرعایا
عناصر اصلی حکم قتل عام خمینی وتوضیح عنصرنخست یعنی اتهام ها منتخبی از مفهوم منافقین نوشته احسان امین الرعایا
این حکم با وجود حجم اندکاش که فقط 236 کلمه است، عناصر متعددی را در بر میگیرد:
نخست، اتهامها
حکم خمینی هشت دلیل متمایز را بهعنوان جرایم مجاهدین عنوان میکند:
الف ـ منافق بودن
ب ـ خیانت
ج ـ بههیچوجه به اسلام معتقد نبودن
د ـ ارتداد از اسلام به اقرار سران آنها
ه ـ محارب بودن و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب
و ـ جاسوسی برای صدام
ز ـ ارتباط با استکبار جهانی
ح ـ ضربات ناجوانمردانه آنها از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون.
سه فقره از اتهامها که در صدر فهرست آمده و مهمترین آنهاست، مربوط بهعقیده و تفکر است. در این جا خمینی با تقلب صریحی تغییر ایدئولوژی اپورتونیستهای چپنما در سال 1354 را به اقرار رهبران مجاهدین به ارتداد تبدیل کرده است.
با اینحال هدف این نوشته، بحث از بیپایگی این اتهامها یا مغایرت آن با استانداردهای قضایی بینالمللی و موازین انسانی و اسلامی نیست.
بهجای آن به سرنوشت و سرگذشت نسلی نظر میکنیم که میان انواع دروغها به آزمایش کشیده شده است. برچسب زدن و دروغپراکنی علیه مخالفان از جانب خمینی و جباران پیش از او چیز عجیب و نامنتظرهیی نیست. امر تازه راهی است که مجاهدین برگزیدهاند: در پاسخ دروغهای پرشمار خمینی، انتخاب آنها صداقت و فدا بوده و هست.
دوم، منافقین
در حکم خمینی، واژههای منافقین و نفاق جایگاه محوری دارد. بررسی این مفهوم در بخش بعدی این نوشته خواهد آمد.
سوم، سرموضع بودن
گزاره مرکزی حکم خمینی، دستور قتلعام است: «کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند».
حکم قتلعام، که همین 21 کلمه است، تعریف روشنی از «سرموضع بودن» بهدست میدهد:
ـ بر سر موضع نفاق است؛ یعنی اعتقاد و آرمان و مشی مبارزاتی مجاهدین را نمایندگی میکند،
ـ بر سر موضع پافشاری کرده؛ و در سالهای زندان زیر همه فشارها ایستادگی بهخرج داده،
ـ و بر سر موضع پافشاری میکند و بازگشتناپذیر است.
این حکم یک اصل اساسی را پایهگذاری میکند: مهدورالدم دانستن هر کس که بر عقیده و فکر خود در مخالفت با نظام حاکم ایستادگی بهخرج میدهد. از نظر خمینی محکومیت هر فرد بهاعدام بهعمل مجرمانه او بستگی ندارد؛ بلکه نفس فکر و اعتقاد و تزلزل نشان ندادن نسبت به آن است که بالاترین جرم است.
بنابراین، در حکم هیچ اتهامی از اینگونه در بین نیست که زندانیان با عملیات مجاهدین ارتباط داشتهاند، یا در زندان تشکیلات برپا کردهاند، یا به درگیری و اغتشاش در داخل بندها دست زدهاند. بلکه جرم یگانه و یگانهانگار «سرموضع بودن» است.
این حکم و حکم تکمیلی متعاقب آن، تردید و ابهامی درباره تمرکز خمینی بر مجاهدین «سرموضع» باقی نمیگذارد. با اینحال، گستردگی کشتارها و اطلاق اصطلاح «قتلعام» بهآن، فضایی برای برخی سوءتعبیرها و تحلیلهای مخدوش فراهم کرده که برحسب آن این واقعه را یک کشتار کور معرفی میکنند. انگار که قتلعام سال 67، از لحاظ سرشت آن، چیزی مانند کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم یا کشتار سربرنیتسا است. در وقایع اشاره شده هویت فردی و سوابق سیاسی قربانی هیچکدام ملاک گزینش آنها توسط قاتلان نبود. بلکه صرف تعلق گروهی و جمعی آنها به یک دین یا قومیت سبب قتلعام آنها شده است. حال آن که در این واقعه مختصات اعتقادی و سیاسی یک بهیک زندانیان زیر ذرهبین قرار گرفته است ترتیبات انجام قتلعام مانند تشکیل هیأتهای سهنفره در تمام استانها همین واقعیت را تأیید میکند. از اینرو، نه گستردگی کشتارها نه «قتلعام» نامیدن آن محل تردید نیست، اما خصلت اساسی آن را باید برجسته کرد که هوشمند و هدفدار است. بهعبارت دیگر آنچه رخ داده، انتقامجویی کور، واکنش جنونآسا، خشک و تر را با هم سوزانیدن یا از دم تیغ گذراندن همه نیست. بلکه کشتاری است بر اساس یک معیار صریح، قطعی، بارز، تعریف شده و فرمان داده شده: «سرموضع بودن»
از دیدگاه خمینی، این عنوان سه جرم نابخشودنی را در خود تنیده است: هویت مجاهد خلق، تسلیمناپذیری، و عزم مبارزه با ولایت فقیه!
ـ آیا سرموضع منافقین هستی؟
ـ آری، هستم.
این چکیده سؤال و جوابها در شبه محاکمههای مجاهدین قتلعام شده است و از جهاتی محاکمه عیسی بنمریم را تداعی میکند:
ـ پس تو میگویی پسر خدا هستی؟
ـ شما میگویید که هستم.
جرم متهم در هر دو محاکمه، «سرموضع بودن» است، و شگفتی هر دو محاکمه در این است که تنها شاهدی که علیه متهم شهادت میدهد، خود اوست و این متهم است که خود را مجرم اعلام میکند.
چهارم، تشخیص؛ نه محاکمه
سومین بند حکم خمینی، ترتیبات و فرآیندی را ترسیم میکند که شبیه آئین دادرسی قضایی است: تشخیص موضوع (احراز «سرموضع» بودن یا نبودن زندانی) بر اساس رأی اکثریت اعضای هیأتی است مرکب از قاضی شرع، دادستان و نماینده وزارت اطلاعات.
برخی نویسندگان و تحلیلگران بازجویی هیأتهای یاد شده از زندانیان در آستانه قتلعام را یک محاکمه تلقی کرده و مغایرت آن را با موازین قضایی توضیح دادهاند. از جمله اینکه محاکمه شوندگان وکیل نداشتهاند، حق استینافخواهی از آنان سلب شده و از همه مهمتر اینکه در حال گذراندن دوران محکومیت خود بودهاند و محاکمه مجدد آنها یک بیعدالتی فاحش بوده است.
این البته واقعیت دارد که همه این ظلمها در خشنترین صور خود نسبت به قتلعام شدگان روا شده است. با اینحال ترتیباتی که خمینی مشخص کرده، برای برگزاری محاکمه نبوده است. خود او تصریح میکند که وظیفه هیأتها «تشخیص موضوع» است. کار آنها کشف انسانهای آرمانگرایی است که در مبارزه برای آزادی استوار و مصمم و بازگشتناپذیرند. بهاین منظور، «تشخیص موضوع» میبایست دو جنبه از موقعیت زندانی را روشن سازد. جنبه نخست پیشینه اوست که آیا تاکنون «بر سرموضع نقاق خود پافشاری کرده» و در سالهای اسارت در حال ایستادگی و مبارزه بوده است یا خیر؟
بررسی موقعیت هر زندانی از این نظر با توجه بهوجود پرونده او بهسادگی قابل انجام بود. اما دومین جنبه تشخیص انتخاب قطعی و نهایی زندانی است که اهمیت تعیینکننده دارد.
در این نقطه پرسش یا پرسشهایی که هیأت مرگ در برابر زندانی میگذارد، محک انتخاب قطعی اوست. در واقع پرسشی است که زندانی را بین کشته شدن خودش و کشتن سازمان و آرماناش وسوسه میکند.
هانا آرنت درباره وقایع دوران نازیها در آلمان مینویسد: «اعتقاد رایج بر این بود که مقاومت در برابر وسوسه، از هر نوعاش، محال است، هیچکس قابل اعتماد نیست و در لحظات دشوار نمیتوان به کسی اعتماد داشت و وسوسه شدن و مجبور شدن تقریباً یکسان است».(3)
انتخاب قتلعام شدگان گسست عظیمی در همین اعتقاد رایج ایجاد کرد. کسانی که از سر جهالت یا بدتر از آن با غرضورزی، مجاهدین صلیب بردوش را محکومانی منفعل و بیاختیار جلوه میدهند که گویا آنها را بدون توجه به انتخابهای مبارزاتیشان از دم تیغ گذراندهاند، در واقع «تشخیص موضوع» را به زیان سربداران قتلعام شده مخدوش میکنند. تمام «موضوع» این بود که اسرار هویدا میکردند.
پنجم، اصول تردیدناپذیر
در چهارمین و آخرین بند حکم، خمینی «اصول تردیدناپذیر» ولایت فقیه در برابر مخالفان را تدوین میکند:
ـ بیرحمی نشان دادن
ـ اعمال قاطعیت
ـ بهکاربستن خشم و کینه
ـ کنار گذاشتن وسوسه و شک و تردید هنگام صدور حکم اعدام
ـ تردید نکردن در اجرای اعدامها
ـ اعمال حداکثر شدت عمل
ـ و تردیدناپذیری همه این اصول
ششم، سیاست
خمینی یک اصل اساسی دیگر را در حکم تکمیلی خود ارائه میکند: «در تمام موارد هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است، سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید». (4)
با این دو حکم، خمینی مفهوم سیاست را در ولایت فقیه بیان میکند: دروغ گفتن، بیرحمی بهخرج دادن، زیاد کشتن، سریع و یکباره کشتن و...
روشن نیست که آیا خمینی، از آراء ماکیاولی نظریهپرداز سیاسی نامدار قرن شانزده مطلع بوده یا خیر. او در کتاب مشهور خود، تصریح میکند که(5) «پس از فتح یک کشور، شهریار باید صدمات خود به مردم را یکباره و یکجا وارد سازد تا اثر آن کمتر احساس شود.» اندرز او به حاکمان این است که هیچگونه تعهدی برای محترم شمردن قول خود نداشته باشند و هرگاه لازم شد خوی حیوانی و بیرحمی در پیش بگیرند. (6)
در حقیقت، خمینی در لفافه اسلام، از همان اصول و نظرگاهی تبعیت میکند که در ذیل آن، امر سیاست بهمثابه مناسباتی است که در آن عدالت و شرافت و اخلاق انسانی جایی ندارد.
از این نظر، نامه سال 1366 خمینی به رئیسجمهور وقت، خامنهای، تعریف دقیقی از همین «سیاست» است: «حکومت بهمعنای ولایت مطلقه... مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است. حاکم میتواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. ... حکومت میتواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند. و میتواند هر امری را، چه عبادی و یا غیرعبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامیکه چنین است جلوگیری کند... . و بالاتر از آن هم مسائلی است، که مزاحمت نمیکنم». (7)
آنچه را خمینی نمیخواست «مزاحمت» کند و از گفتناش در آن زمان ابا داشت، یک سال بعد در حکم قتلعام زندانیان سیاسی انشا کرد.
اشتراک در:
پستها (Atom)