دلنوشته ای از یک زندانی سیاسی به مناسبت روز جهانی کارگر
بهای آزادی
ظهر گرم و سوزان ۲۲ شهریور ۱۳۹۴ بود که تلفنم زنگ خورد. چیزی که شنیدم
را باور نداشتم، خشکم زده بود. خبر این بود، شاهرخ زمانی درگذشت. خبری به غایت باور
نکردنی! مگر امکان داشت شاهرخی که جانانه و با صلابت در مقابل ظلم به مانند سروی قد
علم کرده و سینه سپرده کرده بود به این زودی ما را تنها بگذارد؟ هرگز! اما رفته رفته
باورمان شد، رفیقی که همیشه لبخند بر لب داشت و شادی را برایمان به ارمغان میآورد
این بار با رفتنش اندوه بزرگی را بر دلمان گذاشت. جلادان میگفتند در اثر سکته فوت
کرده اما حاشا حاشا، آنها شاهرخ را کشتند. همانطور که ستار بهشتی را، محسن دگمهچی
را، و هزاران هزار را کشتند. پیشه آنها همین است، کشتن شاهرخ و شاهرخها.
شاهرخ به ۱۱ سال حبس محکوم شده بود و ۵ سال از اسارتش میگذشت. مگر جرماش چه
بود جز استقامت بیپایان در مقابل ظلم و نابرابری و استثمار؟
شاهرخ نقاش بود، ذهنها را از زنگارهای
ارتجاعی میزدود و رنگی نو میزد. کمتر کسی بود که با او برخوردی داشته باشد و شیفتهاش
نشود. روح و جسماش با مبارزه و انقلاب عجین شده بود، برایاش فرقی نمیکرد که در زندان
باشد یا بیرون از زندان، همچنان به مبارزهاش علیه چپاول و دیکتاتوری و بهرهکشی ادامه
میداد و در این راه به شدت ثابت قدم بود و ذرهای شک به خودش راه نمیداد. شاهرخ مدافع
کارگران و محرومان جامعه بود و در راه آزادی و برابری با رژیم قتل و جنایت حتی در خلوتاش
نیز ذرهای سازش نکرد.
مقاومت و قهرمانیهایش زبانزد همگان
بود، حتی در اسارت نیز زندانیان عادی او را الگوی خود قرار داده بودند. به هیچ کس اجازهی
زورگویی به کسی را نمیداد و همیشه جانب مظلومان و ستمدیگان میایستاد. در اعتراض به
همین ستمگریها بارها دست به اعتصاب غذا زد و از جانش مایه گذاشت و هر بار با استقامت
و پایداری خود پوز ظالمان را به خاک مالید و خندهای مستانه زد.
جلادان در هراس از همین رشادتهایش سعی
در شکستن مقاومتش داشتند و هر بار از بندی به بندی و از زندانی به زندانی دیگر تبعیدش
میکردند. اما برای شاهرخ فرقی نمیکرد، به هر بند و زندانی که میرفت دست به افشاگری
علیه بهرهکشان و ستمگران میزد و درس مقاومت و ایستادگی در مقابل ظلم و ظالم میداد.
همانطور که به دخترش نیز گفته بود مبارزه تاوانی داشت و شاهرخ در بالاترین حدش در
حال پرداخت این تاوان بود و از تمام داراییاش و وجودش هزینه میداد.
شاهرخ دشمن را به خوبی و درستی شناخته
بود. میدانست چگونه باید به دشمن ضربه بزند و میدانست چگونه باید بجنگد. حوصلهی
جلادان را سر برده بود و قاتلانش جز کشتنش چارهی دیگری نداشتند. کسانی که اسیرش کرده
بودند حتی بعد از شهادتش نیز از نامش هراس داشتند و تمام سعیشان را میکردند تا نامی
از او باقی نماند اما شاهرخ با شهادتش نامش را به سرخی در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه
و حقطلبانهی محرومان به ثبت رساند و به معلمی برای کارگران و جنبش کارگری بدل شد.
این بار نیز در آستانه روز جهانی کارگر
نام شاهرخ را بیش از پیش بلندتر فریاد خواهیم زد و راهش را ادامه خواهیم داد. مردی
که تصویر خنداناش به یکی از نمادهای جنبش کارگری بدل گشت.
فاتحان چشمه
کاشفان فروتن شوکران
جویندگان شادی در مجرای آتشفشانها
در برابر تندر میایستند
خانه را روشن میکنند و میمیرند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر