ایران در سال های پس از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ شاهد وقایع پرشمار و پرشتابی بود
روز ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰، همزمان با بررسی طرح عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنی صدر، رئیس جمهور وقت ایران در مجلس، هواداران سازمان مجاهدین خلق در خیابان های تهران تظاهرات اعتراضی بر پا کردند که به درگیری خشونت آمیز با مأموران حکومتی و هواداران آیت الله خمینی منجر شد.
روایت رهبران و اعضای سازمان مجاهدین خلق را از روندی که به واقعه ۳۰ خرداد و ورود این سازمان به فاز مبارزه مسلحانه انجامید مرور می کنیم:
مسعود رجوی، ۴ اسفند ۱۳۵۷ در سخنرانی در دانشگاه تهران: "انقلاب ما ناقص و ناتمام و رو به افول خواهد بود، مگر اینکه هیچ گونه تضییق نظامی و سیاسی برای انقلابیون اصیل و جان بر کف که از قدیم می جنگیده اند به وجود نیاید و انتصابات، تا سرحد امکان و به خصوص در سطح کادرهای رهبری کننده با نظر شوراهای مردمی صورت گیرد".
محمد محدثین: "در آخرین ساعات پنجشنبه شب ۲۳ فروردین ۱۳۵۸ مجاهدین مطمئن شدند که پدر طالقانی به عنوان اعتراض [به بازداشت دو تن از فرزندان خود توسط مأموران کمیته] شهر را ترک کرده است، بلافاصله به روزنامه ها و جراید آن موقع که هنوز صد در صد تحت کنترل ارتجاع حاکم در نیامده بود موضوع را خبر دادند... شاید بتوان روز ۲۴ فروردین، روزی را که مجاهدین غیبت پدر طالقانی و حمایت خود از پدر طالقانی را اعلام کردند، اولین مقابله خیلی آشکار بین مجاهدین و رژیم خمینی به شمار آورد".
موسی خیابانی: "بلافاصله به دنبال این جریان (اعتراض آیت الله طالقانی)، خمینی که تا آن موقع از ملاقات با ما خودداری کرده بود، نتیجه گرفت که بهتر است با ما ملاقات کند و این نشان می داد که خمینی زبان قدرت را بهتر از زبان های دیگر می فهمد... در دیدار با خمینی (که در قم برگزار شد و مسعود رجوی و موسی خیابانی در آن حضور داشتند) صحبت هایی رد و بدل شد. به خصوص برادرمان مسعود خیرخواهانه با او سخن گفت. در این دیدار، خلاصه و چکیده حرف ما در برابر خمینی عبارت بود از: آزادی".
اطلاعیه مجاهدین خلق در تاریخ ۲۳ مرداد ۱۳۵۸: "دیروز به دنبال هجوم به مراکز چند گروه سیاسی و متعاقب حمله به تظاهرات و راهپیمایی و درگیری های خونین پریروز، شایع شد که برخی عناصر و گروه های ارتجاعی قصد حمله به ستاد جنبش ملی مجاهدین را دارند، همزمان با این توطئه، شایعه خلع سلاح مجاهدین نیز بر سر زبان ها می افتد".
اطلاعیه مجاهدین خلق در روز ۱۹ شهریور ۱۳۵۸ به مناسبت درگذشت آیت الله طالقانی: "مجاهدین خلق ایران که از جمیع جهات فقدان مجاهد اول را جبران ناپذیر و دردناک می دانند، این فقدان عظیم را به همه مسلمانان و آزادگان و انقلابیون جهان تسلیت گفته و در سوگ آن گرامی پدر یک هفته در سراسر کشور عزادار خواهیم بود".
قانون اساسی و انتخابات ریاست جمهوری
تلگراف مجاهدین خلق به اعضای مجلس خبرگان در مورد قانون اساسی تهیه شده توسط آنها در آبان ۱۳۵۸: "نسل مشتاق و به خون شسته ما حتی با صرف نظر کردن از نحوه انتخاب و ترکیب گروهی خبرگان و پایان یافتن مدت وکالت قانونی آنها در رأس یک ماه، باز هم از دادن رأی مثبت به مصوبات کنونی آنها معذور است".
مهرناز نیک سیر: "رژه دوم میلیشیا روز ۲۰ فروردین ۱۳۵۹ بود و ما با حمایت فوق العاده مردم مواجه شده بودیم که خیلی ها از بالای پل حافظ بر سر ما نقل و شیرینی و گل می ریختند".
مهدی ابریشمچی: "من خودم [در دی ماه ۱۳۵۹] به وزارت کشور آن موقع رفتم و سئوال کردم که آیا برادرمان مسعود می تواند به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری در انتخابات شرکت بکند، در حالی که ما به قانون اساسی رأی مثبت نداده ایم، آیا مانعی وجود ندارد؟ به طور رسمی به ما اطلاع دادند که هیچ مانعی وجود ندارد و می تواند شرکت کند"
موسی خیابانی: "در این دیدار، خلاصه و چکیده حرف ما در برابر خمینی عبارت بود از: آزادی"
مسعود رجوی روز ۱۵ دی ۱۳۵۸ در کنفرانس خبری اعلام کاندیداتوری خود در نخستین انتخابات ریاست جمهوری ایران: "ما بدون اینکه در فکر و خیال برد و باخت باشیم، یا کسب عنوان و مقام نظرمان را جلب کرده باشد... موفقیت نفس این تجربه را که همان مشارکت فعال نیروهای انقلابی از این قبیل است آرزو می کنیم".
مسعود رجوی در پیام انصراف از نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری در روز ۲۹ دی ۵۸۸: "بایستی خاضعانه به شما بگویم که اگر این مبارزه انتخاباتی بازنده ای داشته باشد، آن بازنده من نیستم". (آیت الله خمینی همان روز اعلام کرده بود: کسانی که به قانون اساسی جمهوری اسلامی رأی مثبت نداده اند صلاحیت ندارند رئیس جمهور ایران شوند)
مهدی ابریشمچی: "ما اولین شهید را که مجاهد شهید عباس عمانی بود تقدیم خلق قهرمان ایران کردیم. او در حال پخش اوراق تبلیغاتی کاندیداتوری برادرمان مسعود به وسیله چماقدارها مورد حمله قرار گرفت. او را با ضربات سلاح سرد به قتل رساندند، سازمان، او را به عنوان اولین شهید مجاهدین در برابر رژیم خمینی اعلام کرد".
موسی خیابانی در کنفرانس مطبوعاتی ۸ بهمن ۱۳۵۸ در محل مرکز امداد سازمان مجاهدین خلق در تهران: "در این یک سال ما به کرات در مراکزمان، در ضمن مراسممان و در انجمن های هوادار سازمان و از جمله در همین مرکز امداد... مورد حمله و هجوم قرار گرفته ایم. تا اینکه دیشب در اینجا با یک هجوم مسلحانه و واقعا وحشیانه رو به رو شدیم و شما اکنون جای تیرها و اثرات گلوله ها را می بینید. اینجا را به رگبار بستند... ما در برابر این حملات ناجوانمردانه و پی در پی همواره تلاش کرده ایم که صبر و بردباری داشته باشیم، چرا که ما یک نیروی مسئول هستیم و مصالح و منافع انقلاب را در نظر داریم".
مهدی ابریشمچی در کنفرانس مطبوعاتی ۸ بهمن ۱۳۵۸ در محل مرکز امداد مجاهدین در تهران: "یک باند که در واقع استخوان بندی این حملات را به عهده دارد، در رأسش فردی است به نام اسدالله که به طور مشخص در یکی از اتاق های دفتر حزب جمهوری اسلامی عناصر خودش را برای حمله به اینجا توجیه می کند".
مسعود رجوی ۱۰ بهمن ۱۳۵۸ در میتینگ مجاهدین خلق در دانشگاه تهران: "یاللمسلمین! پس کجایید؟ چرا صدایتان در نمی آید؟... مگر نمی بینید که چطور طرفداران ما را در نظام جمهوری اسلامی سر می برند؟... وای به روزی که تصمیم بگیریم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ بدهیم".
مسعود رجوی ۲ اسفند ۱۳۵۸ در گردهمایی مجاهدین در دانشگاه تهران: "ما زندگی و فعالیت در یک نظام قانونی را پذیرفته ایم، اگر بگذارند. آن قدر پذیرفته ایم که تا به حال از حق قانونی، شرعی و اخلاقی دفاع از خودمان هم استفاده نکرده ایم... این نمی شود که ما تا ابد هی تقاضا و استدعای آرامش بکنیم. یک سازمان سیاسی تا نقطه مشخصی می تواند کنترل هوادارانش را در اختیار داشته باشد. اگر این بار هم حق کشی بشود، اگر فشار زیاد بشود برای حذف ما... آن وقت ما از حالا می گوییم که در مقابل آرامش، از خودمان سلب مسئولیت می کنیم".
انتخابات مجلس
مسعود رجوی اواسط اسفند ۱۳۵۸ در میتینگ انتخاباتی مجاهدین خلق در تبریز: "امروز در آستانه انتخابات مجلس شورای ملی، با اهمیتی که این دوره دارد، بایستی به عرضتان برسانم که ما نشستیم و شورایی تشکیل دادیم که صالح ترین کاندیداها را ... به مجلس بفرستیم... (در اعتراض به دو مرحله ای کردن انتخابات مجلس) هدف از دو مرحله ای کردن چیست؟ یکی از روزنامه ها... ببینید چطور نوشته است: «بعضی گروه ها به دو مرحله ای بودن انتخابات و شرط اکثریت مطلق حمله می کنند. زیرا اگر اکثریت نسبی معیار انتخابات باشد، آنها با استفاده از کثرت داوطلبان و تشکل سازمانی خود احتمالا می توانند به مجلس راه پیدا کنند.» ملاحظه می کنید؟ پس مسئله ترس از راه پیدا کردن ما به مجلس است".
"آرای متعلق به برادر مجاهد مسعود رجوی را خیلی ساده چیده بودند یک گوشه ای و یک حاج آقایی را هم گذاشته بودند آن بالا که می گفت این آرای منافقین است و نمی شمردند"
محمد اقبال، عضو انجمن مرکزی نظارت بر انتخابات مجلس اول
محمد اقبال: "من آن موقع عضو انجمن مرکزی نظارت بر انتخابات بودم، یکی از ۷ نفری که نظارت و برگزاری انتخابات مجلس را بر عهده داشت... شب همان روز انتخابات... به چند حوزه شمارش آرا سر زدیم... آرای متعلق به برادر مجاهد مسعود رجوی را خیلی ساده چیده بودند یک گوشه ای و یک حاج آقایی را هم گذاشته بودند آن بالا که می گفت این آرای منافقین است و نمی شمردند!... می گفت خیالتان جمع باشد، منافقین را کنار گذاشتیم".
مسعود رجوی ۲۲ خرداد ۱۳۵۹ در میتینگ بزرگ مجاهدین در ورزشگاه امجدیه: "تکلیف ما با این اوضاع چیست؟ مادرها! پدرها! خواهران و برادران! جمع شده ایم برای یادبود تازه ترین شهیدان خلق... (او از حدود ۱۰ نفر از هواداران مجاهدین نام برد که به گفته او در نقاط مختلف کشور توسط هواداران آیت الله خمینی و حزب جمهوری اسلامی کشته شده بودند) علمای شریعت! رجال دولت! وکلای مجلس! اصناف! بازاری ها! مطبوعات! رادیو تلویزیون که می گویید در خط انقلاب هستید، آخر چرا ساکتید؟ (در اشاره به حمله به میتینگ) پس این گلوله و گاز اشک آور برای چیست؟
محمد محدثین: "حتی احمد، پسر خمینی، مجبور شد که بیاید و در روزنامه موضعگیری کند و کارهای شنیع چماقدارها و پاسداران را در امجدیه محکوم کند. حتی در مجلس تازه شکل گرفته ارتجاع هم بیست تن از نمایندگان مجلس آمدند طی اطلاعیه ای در روزنامه های خود چماقداری و حمله به تظاهرات و اجتماع امجدیه را محکوم کردند".
محمد علی جابرزاده: "خمینی اینجا در واقع مات شده بود... اینچنین بود که به فاصله کوتاهی بعد از سخنرانی امجدیه، در کمتر از دو هفته، در تاریخ ۴ تیر ۵۹ شخصا وارد شد و طی یک سخنرانی، آشکارا علیه مجاهدین موضع گرفت".
محمدعلی توحیدی: "هشیارانه ترین موضع از طرف مجاهدین این بود که در آن نقطه، نه فقط نشریه مجاهد، بلکه ستادها و فعالیت های خودشان را تعطیل کردند تا با یک برخورد سیاسی با این موضوع نشان بدهند که این آنها نیستند که شعله های جنگ را بر می افروزند و این آنها نیستند که خواهان مبارزه مسلحانه و ماجراجویی هستند".
مهدی براعی: "عناصر انحصارطلب و مشخصا حزب جمهوری اسلامی در درون رژیم سعی داشتند هر چه بیشتر قدرت را در دست بگیرند و بنی صدر (رئیس جمهور) را هر چه بیشتر محدود کنند. سخنران مراسم ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ [در دانشگاه تهران] بنی صدر بود. این مراسم در پروسه تشدید تضادهای درونی رژیم، یک نقطه عطف بود. در آن روز چماقداران و عناصر رژیم قصد داشتند این مراسم را به هم بزنند، اما مقاومت میلیشیا مانع از این کار شد".
سال ۱۳۶۰
جزوه "۳۰ خرداد به روایت شاهدان": "از دی ماه ۱۳۵۸... تا اردیبهشت ۱۳۶۰، خون بیش از ۳۵ مجاهد خلق توسط پاسداران خمینی بر زمین ریخته شد. در این تاریخ، یعنی اردیبهشت ۶۰، آمار مجاهدین اسیر در زندان های خمینی به یک هزار تن می رسید که اغلب آنان توسط پاسداران شلاق خورده و شکنجه شده اند".
فاطمه رضایی: "مادران مجاهد همیشه از اینکه فرزندانشان در سراسر ایران دست و پایشان می شکست، چشمانشان از حدقه در آورده می شد، مورد شکنجه قرار می گرفتند و مظلومانه به شهادت می رسیدند، ناراحت بودند و دلشان می خواست کاری بکنند. سرانجام روز ۷ اردیبهشت ۱۳۶۰ زمان این کار فرا رسید... این تظاهرات بدون اطلاع قبلی آغاز شد. مادران و خانواده های مجاهد خلق و میلیشیاهای دلیر دهان به دهان یکدیگر را خبر کردند و در میدان فلسطین گرد آمدند. با شروع تظاهرات وضع تهران دگرگون شد... رژیم هم از همانجا شروع کرد به تهاجم وحشیانه... دو میلیشیای مجاهد خلق به نام های ودود پیراهنی و خلیل اجاقی در این تهاجم بیرحمانه به شهادت رسیدند".
مسعود رجوی: "می بایست به هر ترتیب و با هر قیمت یک تظاهرات بزرگ توده ای را بار دیگر آزمایش نمود"
مهدی ابریشمچی: "روزهای آخر خرداد، ۲۴، ۲۵ و ۲۶ خرداد ۱۳۶۰ خمینی هر کسی را که علیه رژیمش حرفی زد و هر کس را که در مقابل رژیم داعیه داشت با یک نهیب مجبور کرد که جا بزند... آنها اصلا خودشان به خیابان ها نیامدند، جز مجاهدین و میلیشیای مجاهد خلق که در روزهای قبل از ۳۰ خرداد در سراسر ایران و در شهرهای مختلف در تظاهرات شرکت می کردند و تلاش می کردند که فضا را از انجماد و اختناق در بیاورند... خمینی از اوایل سال ۶۰ به تدریج داشت تصمیم نهایی خودش را می گرفت. او باید هر نوع شکافی را در رابطه با سرکوب در دستگاه ولایت فقیه از بین می برد... تا بتواند حمله و هجوم خودش را برای قلع و قمع نیروهای آزادیخواه، یکپارچه و نهایی بکند. این جریان در سال ۶۰، در اواخر اردیبهشت و اوایل خرداد به نهایت خودش رسید و آن هم عبارت بود از حذف اولین رئیس جمهور رژیم خمینی که آن موقع بنی صدر بود".
عباس داوری: "ما در سراسر دوران مبارزه سیاسی، با خودداری تمام عیار در مقابل تهاجمات و ضرب و شتم ها مقاومت کرده بودیم. اما خمینی تصمیم داشت که به رویمان آتش بگشاید. ما یا باید مقهور و ذلیل می شدیم، یا ۳۰ خرداد را انتخاب می کردیم. هیچ راه دیگری در مقابلمان نبود... حتی در آخرین نامه مجاهدین به خمینی، گفتیم که ما حاضریم سلاح هایمان را بدهیم، شما فقط به همه قانون اساسی خود ملتزم باش... اما خمینی جز سرکوب مطلق ما چیز دیگری را نمی خواست".
مهدی ابریشمچی: "اگر من بخواهم یک لحظه تاریخی را تشریح بکنم، نشست مرکزیت مجاهدین با حضور برادرمان مسعود بود که در باره این موضوع بحث و بررسی می شد که چه باید کرد؟... مسعود سئوال اصلی را مطرح کرد و گفت که اگر ما وارد ۳۰ خرداد شویم و رژیم همین طور که انتظار می رود، متقابلا وارد شود و تظاهرات مسالمت آمیز مردم را به رگبار ببندد، شما مسئولان مجاهدین چه کار می خواهید بکنید؟ تصمیمتان را پیشاپیش بگیرید تا در فردای ۳۰ خرداد حیران و سرگردان نمانیم. کسی که می خواست وارد ۳۰ خرداد شود، باید قدم بعد از ۳۰ خرداد را هم محاسبه می کرد. این همان جلسه ای بود که اتمام حجت مقدمتا در داخل مرکزیت مجاهدین و به دنبال آن در صفوف مجاهدین انجام گرفت".
حوری سیدی: "یک هفته قبل از ۳۰ خرداد ما در خیابان دولت تهران در یکی از پایگاه های سازمان در نشستی شرکت کردیم. در این نشست مسئولمان موضوع تظاهرات ۳۰ خرداد و ورود کل سازمان به این موضوع را به ما اطلاع داد... او همچنین خاطرنشان کرد که این تصمیم گیری برای سازمان بعد از دو سال و نیم مبارزه افشاگرانه سیاسی، یک تصمیم گیری خطیر و بسیار بزرگ است. دیگر راهی جز اتمام حجت با رژیم خمینی برای سازمان باقی نمانده است".
مسعود رجوی: "می بایست به هر ترتیب و با هر قیمت یک تظاهرات بزرگ توده ای را بار دیگر آزمایش نمود. آخرین تجربه مسالمت آمیز را نیز حتی به منظور اتمام حجت سیاسی و تاریخی باید از سر گذراند... سرانجام از میان طرح های نظامی مختلف، پس از مباحثات بسیار، مناسب ترین آنها انتخاب شد. این طرح می باید به این مسئله جواب می داد که چگونه می توان در بحبوحه اختناق مطلق، بدون اعلام قبلی و بدون کمترین اطلاع دشمن، یک تظاهرات مسالمت آمیز چند صد هزار نفری در روز روشن در خیابان های تهران ترتیب داد؟"
جلال منتظمی: "تجمع اصلی در خیابان مصدق (ولیعصر فعلی)، حد فاصل خیابان های انقلاب و طالقانی بود. تمام خیابان های منشعب از طالقانی مملو از جمعیت بود که مستمرا به خیل اصلی تظاهرکنندگان می پیوستند... در طول تظاهرات چندین و چند بار چماقدارها تلاش کردند با حمله به صف مقدم تظاهرات مانع حرکت تظاهرات بشوند و سعی می کردند که از خیابان های منشعب، به جناحین این تظاهرات حمله کنند... ولی میلیشیا با کمک مردم آنها را جارو کرد".
فریبرز نعمتی: "تظاهرات از خیابان مصدق وارد خیابان طالقانی شد. مشخص بود که رژیم از قبل برای مقابله آمادگی دارد. حمله به جمعیت ابتدا با تهاجم موتورسواران و چماقداران شروع شد... تظاهرات همین طور پیش می رفت تا به پل میدان فردوسی رسید. ما بالای پل میدان فردوسی بودیم که رژیم از طرف میدان انقلاب ۶ یا ۷ مینی بوس و اتوبوس نیروی فالانژ وارد کرد. آنها همگی به سلاح سرد و گرم مسلح بودند".
عباس داوری: "پاسداران رژیم به اذن «رهبر کبیر» به سوی مردم شلیک کردند و تظاهرات مسالمت آمیز مردم تهران و سازمان مجاهدین خلق ایران را به خاک و خون کشیدند".
(تمام نقل قول ها از جزوه "۳۰ خرداد به روایت شاهدان"، منتشر شده در وبسایت رسمی سازمان مجاهدین خلق ایران آورده شده است)