۱۳۹۶ تیر ۵, دوشنبه

بیانیه 265 نماینده پارلمان اروپا، شامل 4 نایب‌رئیس و 23تن رؤسای کمیسیونها و هیأتها در آستانه گردهمایی بزرگ مقاومت ایران

بیانیه 265 نماینده پارلمان اروپا، شامل 4 نایب‌رئیس و 23تن رؤسای کمیسیونها و هیأتها
در آستانه گردهمایی بزرگ مقاومت ایران

-محکومیت نقض فزاینده حقوق‌بشر در ایران، تشکیل کمیسیون تحقیق درباره قتل‌عام زندانیان سیاسی
-سپردن عاملان جنایت علیه بشریت به دادگاه بین‌المللی
-لیست‌گذاری تروریستی سپاه پاسداران


بیانیه مطبوعاتی-۲۶ ژوئن ۲۰۱۷
بروکسل- ۲۶۵ تن از نمایندگان پارلمان اروپا نقض حقوق‌بشر در ایران را محکوم کردند

فراخوان برای قرار دادن سپاه پاسداران در لیست سیاه
امروز ما حمایت ۲۶۵نماینده پارلمان اروپا از یک بیانیه مشترک درباره حقوق‌بشر در ایران را اعلام می‌کنیم.
همکاران من که این بیانیه را امضا کرده‌اند از تمامی گروهها و تمایلات سیاسی در پارلمان اروپا هستند. آنها شامل ۴نایب رئیس پارلمان اروپا و ۲۳تن از روسای کمیسیونها و هیأتها می‌شوند.
این به‌روشنی نشان می‌دهد که وقتی موضوع نقض حقوق‌بشر، سرکوب زنان و اقلیتها و حمایت رژیم ایران از تروریزم، مطرح است، ما همگی متحد می‌باشیم.
اخیراً رژیم ایران یک انتخابات ریاست‌جمهوری را برگزار کرد. از نظر ما این یک انتخابات قلابی بود چون هیچ کاندیدایی از اپوزیسیون وجود نداشت و مردم فقط می‌توانستند از بین چند آخوند یا سرکرده رژیم، انتخاب کنند.
حسن روحانی که دومین دوره خود را شروع می‌کند، میانه‌رو یا اصلاح‌طلب نیست. در طول اول دوره ۴ساله وی، رژیم ایران به نسبت جمعیت از بابت شمار اعدامها در جهان شماره یک بود.
وزیر دادگستری روحانی، به اعتراف خودش یک قاتل است. او عضو کمیسیون مرگی بود که در سال ۱۹۸۸ حکم اعدام بیش از ۳۰هزار زندانی سیاسی را که اغلب آنها از سازمان مجاهدین بودند صادر کرد.
ما در این بیانیه از کمیسر عالی حقوق‌بشر سازمان ملل و شورای حقوق‌بشر خواسته‌ایم تا یک کمیسیون تحقیق برای قتل‌عام ۱۹۸۸ زندانیان سیاسی در ایران تشکیل بدهد.
ما از دولتهای اروپایی خودمان خواسته‌ایم تا روابط خود با ایران را به توقف اعدامها و یک پیشرفت روشنی در حقوق‌بشر و حقوق زنان مشروط کنند.
ما همچنین بسیار نگران نقش تخریب کننده رژیم ایران در منطقه هستیم. سپاه پاسداران به‌طور عمده در سوریه و عراق فعال است و باید در لیستهای سیاه بین‌المللی قرار بگیرد.
سپاه پاسداران همچنین بیشتر اقتصاد ایران را در دست دارد. لذا کمپانیهای اروپایی که می‌خواهند قراردادهای اقتصادی با رژیم ایران امضا کنند، با ریسک بالایی دارند به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم با سپاه پاسداران که در واقع یک سازمان تروریستی است، قرار داد می‌بندند.
به‌منظور ابراز همبستگی با اپوزیسیون دموکراتیک ایران، من در گردهم آیی ایران آزاد در پاریس در اول ژوییه شرکت خواهم کرد و در آنجا حمایت ۲۶۵ نماینده پارلمان اروپا از این بیانیه مشترک را ارائه خواهم داد. ما قویاً به دولتهای اروپایی و اتحادیه اروپا توصیه می‌کنیم تا از بیانیه ما تبعیت کنند.

ژرارد دپره

رئیس گروه دوستان ایران آزاد در پارلمان اروپا

برخی از امضا‌کنندگان بیانیه عبارتند از:
-ژرار دوپره، رئیس گروه دوستان ایران آزاد در پارلمان اروپا و وزیر پیشین دولت بلژیک

ریچارد چارنسکی، نایب‌رئیس پارلمان اروپا از لهستان
بوگوسلاو لیبراسکی، نایب‌رئیس پارلمان اروپا
داوید ساسولی، نایب‌رئیس پارلمان اروپا
آنتئا مک اینتایر، نماینده پارلمان اروپا و نایب رئیس حزب محافظه‌کار انگلستان
دیوید کمپل بنرمن، رئیس هیأت رابطه با عراق در پارلمان اروپا
آنا فوتیگا وزیر خارجه پیشین لهستان و رئیس زیرکمیته دفاع و امنیت پارلمان اروپا
بئاتریس به سه را نماینده پارلمان اروپا از اسپانیا و نایب رئیس کمیسیون حقوق‌بشر
تونه کلام نماینده پارلمان اروپا از استونی
ژوزه بووه نماینده پارلمان اروپا از فرانسه
جولی وارد نماینده پارلمان اروپا از انگلستان
ادوارد کوکان نماینده پارلمان اروپا و وزیر خارجه پیشین اسلواکی
هاینس بکر نماینده پارلمان اروپا از اطریش
یان زهرا دیل نماینده پارلمان اروپا از جمهوری چک
آنا زابورسکا نماینده پارلمان اروپا از اسلواکی
اسوتوسلاو مالینوف نماینده پارلمان اروپا از بلغارستان
اما مک کلارکین نماینده پارلمان اروپا از انگلستان
تادئوش زویپکا نماینده پارلمان اروپا از لهستان
یارومیر اشته تینا نماینده پارلمان اروپا از جمهوری چک
آلگیرداس سودارگاس وزیر خارجه پیشین لیتوانی و نماینده پارلمان اروپا
لویی میشل معاون سابق کمیسیون اروپا و وزیر خارجه پیشین بلژیک

.

جنبش دادخواهي - 50 عكس از سنگ مزار شهداي قتل عام 67

هشدار علی‌اکبر صالحی در روزنامۀ گاردین: برجام در خطر است

هشدار علی‌اکبر صالحی در روزنامۀ گاردین: برجام در خطر است

media

علی‌اکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران و معاون رئیس جمهوری، در یادداشتی در روزنامۀ انگلیسی "گاردین"، هشدار می‌دهد که سیاست‌های آمریکا در خاورمیانه می‌تواند توافق اتمی با ایران را به خطر اندازد. او بدون این که از دونالد ترامپ یا عربستان نام ببرد، جبهه‌گیری‌های این دو کشور را در منطقه خطرناک می‌داند و می‌گوید با ادامۀ این وضع"همه ما به پله اول بازمي‌گرديم".






 شمارۀ روز جمعه ٢٣ ژوئن روزنامۀ گاردین، در مقاله‌ای تحت عنوان "برای حفظ توافق با ایران، غرب باید تغییر مسیر دهد" علی‌اکبر صالحی می‌نویسد که توجه "برخی کشورهای غربی به سبب انگيزه‌های کوته‌بينانه سياسی يا وسوسه‌های پر سود" منحرف شده است. صالحی سؤال می‌کند که در این شرایط "ما چطور مي‌توانيم اين توافق را نجات دهيم و آن را از اين دور باطل خارج کنيم؟"
او سپس به موانع و مشکلات می‌پردازد و می‌نویسد: "نخستين مانع اصلی بر سر راه تعامل ايران و غرب، ريشه در سردرگمي امنيتی دارد. رفتن به دنبال قدرت نظامی فراتر از آن‌چه نيازهای امنيتی واقعی ايجاب مي‌کند، موجب به وجود آمدن سوء‌ظن‌هايي در ميان ديگران مي‌شود و خطر بي‌ثباتي را به همراه دارد. مثلاً، فروش اسلحۀ آمريکایی به برخی مشتريان خاورميانه و زياده‌روی آشکار همان بازيگران منطقه‌ای در خريدهای تسليحاتي، فقط به علت ثروت فراوان نفتی، تحريک کننده‌ است"...
صالحی بدون ذکر نام کشورها توضیح می‌دهد که سیاست‌های اخیر ترامپ در منطقه و اتحاد آمریکا و عربستان علیه ایران، کار خطرناکی است. او به طور تلویحی می‌گوید که اگر این وضعیت ادامه یابد، توافق اتمی باطل خواهد شد.
صالحی هشدار می‌دهد که "بي‌توجهي به نگرانی‌های امنيتی واقعی ايران از طريق تغيير عمدی توازن نظامی و امنيتی منطقه يا گسترش ايران‌هراسی، تعامل را به خطر مي‌اندازد". و می‌‌افزاید: "احترام نگذاشتن به تعهدات مشخصی که برجام تعيين کرده است نيز همين نتيجه را دارد و همه ما به پله اول باز مي‌گرديم".
صالحی همچنین می‌نویسد که عقايدی مانند "برخورد تمدن‌ها"، "جنگ شيعه و سنی"، "دشمني عرب و عجم" و "محور اسرائيل و اعراب بر ضد ايران"، همگي مفاهیمی هستند که "برای اهداف پنهاني به وجود آمده‌اند" و در نهایت، همکاری ایران با غرب و توافق‌های به دست آمده را مورد تهدید قرار می‌دهند.

زهر شقه در راس نظام - شعار "مرگ بر آخوند آمریکایی" علیه حسن روحانی در تظاهرات روز قدس

شعار "مرگ بر آخوند آمریکایی" علیه حسن روحانی در تظاهرات روز قدس

media
راهپیمایی روز قدس، روز جمعه ۲ تیر/ ٢٣ ژوئن در تهران در حالی برگزار شد که تعدادی از شرکت کنندگان هنگام حضور حسن روحانی رئیس جمهوری ایران، علیه او شعارهایی چون "مرگ بر دروغ‌گو" و "مرگ بر آخوند آمریکایی" سر دادند.
چند مقام دولتی سردادن این شعارها را محکوم کردند و محمود صادقی نماینده مجلس نیز در توئیتر خود نوشت: «اهانت به رئیس‌جمهورمنتخب ملت، جامعه را دوقطبی می‌کند».
به تازگی آیت‌الله خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی، بدون ذکر نام روحانی، نسبت به تکرار سرنوشت ابوالحسن بنی‌صدر، اولین رئیس جمهوری ایران که از سوی رهبر وقت جمهوری اسلامی عزل شد، هشدار داد.
همزمان احمد خاتمی در نماز جمعه تهران که پس از این راهپیمایی برگزار شد، علیه ولیعهد جدید عربستان سعودی موضع‌گیری کرد؛ وی گفت: «ولیعهد جدید دولت جلاد عربستان که یک جوان نپخته تازه به دوران رسیده است، گفته با تهران مذاکره نمی‌کنیم و جنگ را به تهران می‌کشانیم! شما بچه‌تر از این هستید که عرضه این کار را داشته باشید».
امام جمعه موقت تهران اضافه کرد: «صدام که شما تا آخر از او حمایت کردید نتوانست غلطی کند و شما بسیار ضعیف‌تر از این هستید که به حساب بیایید. مرگ بر آمریکای امروز مترادف با مرگ بر آل سعود است».
احمد خاتمی همچنین با اشاره به خواست آمریکا مبنی بر محدود کردن فعالیت‌های موشکی ایران همچون محدود کردن فعالیت‌های هسته‌ای این کشور گفت: «ایران، در برنامه موشکی ذره‌ای عقب نشنیی نمی‌کند و مؤمن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی‌شود».

مریم رجوی کیست؟، قسمت اول ۲۵ خرداد ۱۳۹۶

مریم رجوی کیست؟، قسمت دوم – من یک آرزو دارم

۱۳۹۶ خرداد ۳۱, چهارشنبه

سی خرداد خط سرخی بود که صف خمینی و ضدخمینی را برای همیشه از هم جدا کرد - مسعود رجوی

«30 خرداد، پاسخ به ضرورت تاریخ» قسمت نهم

سی خرداد ۱۳۶۰ به روایت مجاهدین خلق

سی خرداد ۱۳۶۰ به روایت مجاهدین خلق

منبع بی بی سی فارسی
به روز شده:  09:14 گرينويچ - دوشنبه 20 ژوئن 2011 - 30 خرداد 1390
مسعود رجوی و چهره های سیاسی ایران پس از انقلاب
ایران در سال های پس از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ شاهد وقایع پرشمار و پرشتابی بود
روز ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰، همزمان با بررسی طرح عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنی صدر، رئیس جمهور وقت ایران در مجلس، هواداران سازمان مجاهدین خلق در خیابان های تهران تظاهرات اعتراضی بر پا کردند که به درگیری خشونت آمیز با مأموران حکومتی و هواداران آیت الله خمینی منجر شد.
روایت رهبران و اعضای سازمان مجاهدین خلق را از روندی که به واقعه ۳۰ خرداد و ورود این سازمان به فاز مبارزه مسلحانه انجامید مرور می کنیم:
مسعود رجوی، ۴ اسفند ۱۳۵۷ در سخنرانی در دانشگاه تهران: "انقلاب ما ناقص و ناتمام و رو به افول خواهد بود، مگر اینکه هیچ گونه تضییق نظامی و سیاسی برای انقلابیون اصیل و جان بر کف که از قدیم می جنگیده اند به وجود نیاید و انتصابات، تا سرحد امکان و به خصوص در سطح کادرهای رهبری کننده با نظر شوراهای مردمی صورت گیرد".
محمد محدثین: "در آخرین ساعات پنجشنبه شب ۲۳ فروردین ۱۳۵۸ مجاهدین مطمئن شدند که پدر طالقانی به عنوان اعتراض [به بازداشت دو تن از فرزندان خود توسط مأموران کمیته] شهر را ترک کرده است، بلافاصله به روزنامه ها و جراید آن موقع که هنوز صد در صد تحت کنترل ارتجاع حاکم در نیامده بود موضوع را خبر دادند... شاید بتوان روز ۲۴ فروردین، روزی را که مجاهدین غیبت پدر طالقانی و حمایت خود از پدر طالقانی را اعلام کردند، اولین مقابله خیلی آشکار بین مجاهدین و رژیم خمینی به شمار آورد".
موسی خیابانی: "بلافاصله به دنبال این جریان (اعتراض آیت الله طالقانی)، خمینی که تا آن موقع از ملاقات با ما خودداری کرده بود، نتیجه گرفت که بهتر است با ما ملاقات کند و این نشان می داد که خمینی زبان قدرت را بهتر از زبان های دیگر می فهمد... در دیدار با خمینی (که در قم برگزار شد و مسعود رجوی و موسی خیابانی در آن حضور داشتند) صحبت هایی رد و بدل شد. به خصوص برادرمان مسعود خیرخواهانه با او سخن گفت. در این دیدار، خلاصه و چکیده حرف ما در برابر خمینی عبارت بود از: آزادی".
اطلاعیه مجاهدین خلق در تاریخ ۲۳ مرداد ۱۳۵۸: "دیروز به دنبال هجوم به مراکز چند گروه سیاسی و متعاقب حمله به تظاهرات و راهپیمایی و درگیری های خونین پریروز، شایع شد که برخی عناصر و گروه های ارتجاعی قصد حمله به ستاد جنبش ملی مجاهدین را دارند، همزمان با این توطئه، شایعه خلع سلاح مجاهدین نیز بر سر زبان ها می افتد".
اطلاعیه مجاهدین خلق در روز ۱۹ شهریور ۱۳۵۸ به مناسبت درگذشت آیت الله طالقانی: "مجاهدین خلق ایران که از جمیع جهات فقدان مجاهد اول را جبران ناپذیر و دردناک می دانند، این فقدان عظیم را به همه مسلمانان و آزادگان و انقلابیون جهان تسلیت گفته و در سوگ آن گرامی پدر یک هفته در سراسر کشور عزادار خواهیم بود".

قانون اساسی و انتخابات ریاست جمهوری

تلگراف مجاهدین خلق به اعضای مجلس خبرگان در مورد قانون اساسی تهیه شده توسط آنها در آبان ۱۳۵۸: "نسل مشتاق و به خون شسته ما حتی با صرف نظر کردن از نحوه انتخاب و ترکیب گروهی خبرگان و پایان یافتن مدت وکالت قانونی آنها در رأس یک ماه، باز هم از دادن رأی مثبت به مصوبات کنونی آنها معذور است".
مهرناز نیک سیر: "رژه دوم میلیشیا روز ۲۰ فروردین ۱۳۵۹ بود و ما با حمایت فوق العاده مردم مواجه شده بودیم که خیلی ها از بالای پل حافظ بر سر ما نقل و شیرینی و گل می ریختند".
مهدی ابریشمچی: "من خودم [در دی ماه ۱۳۵۹] به وزارت کشور آن موقع رفتم و سئوال کردم که آیا برادرمان مسعود می تواند به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری در انتخابات شرکت بکند، در حالی که ما به قانون اساسی رأی مثبت نداده ایم، آیا مانعی وجود ندارد؟ به طور رسمی به ما اطلاع دادند که هیچ مانعی وجود ندارد و می تواند شرکت کند"
دیدار مسعود رجوی و موسی خیابانی با آیت الله خمینی
موسی خیابانی: "در این دیدار، خلاصه و چکیده حرف ما در برابر خمینی عبارت بود از: آزادی"
مسعود رجوی روز ۱۵ دی ۱۳۵۸ در کنفرانس  خبری اعلام کاندیداتوری خود در نخستین انتخابات ریاست جمهوری ایران: "ما بدون اینکه در فکر و خیال برد و باخت باشیم، یا کسب عنوان و مقام نظرمان را جلب کرده باشد... موفقیت نفس این تجربه را که همان مشارکت فعال نیروهای انقلابی از این قبیل است آرزو می کنیم".
مسعود رجوی در پیام انصراف از نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری در روز ۲۹ دی ۵۸۸: "بایستی خاضعانه به شما بگویم که اگر این مبارزه انتخاباتی بازنده ای داشته باشد، آن بازنده من نیستم". (آیت الله خمینی همان روز اعلام کرده بود: کسانی که به قانون اساسی جمهوری اسلامی رأی مثبت نداده اند صلاحیت ندارند رئیس جمهور ایران شوند)
مهدی ابریشمچی: "ما اولین شهید را که مجاهد شهید عباس عمانی بود تقدیم خلق قهرمان ایران کردیم. او در حال پخش اوراق تبلیغاتی کاندیداتوری برادرمان مسعود به وسیله چماقدارها مورد حمله قرار گرفت. او را با ضربات سلاح سرد به قتل رساندند، سازمان، او را به عنوان اولین شهید مجاهدین در برابر رژیم خمینی اعلام کرد".
موسی خیابانی در کنفرانس مطبوعاتی ۸ بهمن ۱۳۵۸ در محل مرکز امداد  سازمان مجاهدین خلق در تهران: "در این یک سال ما به کرات در مراکزمان، در ضمن مراسممان و در انجمن های هوادار سازمان و از جمله در همین مرکز امداد... مورد حمله و هجوم قرار گرفته ایم. تا اینکه دیشب در اینجا با یک هجوم مسلحانه و واقعا وحشیانه رو به رو شدیم و شما اکنون جای تیرها و اثرات گلوله ها را می بینید. اینجا را به رگبار بستند... ما در برابر این حملات ناجوانمردانه و پی در پی همواره تلاش کرده ایم که صبر و بردباری داشته باشیم، چرا که ما یک نیروی مسئول هستیم و مصالح و منافع انقلاب را در نظر داریم".
مهدی ابریشمچی در کنفرانس مطبوعاتی ۸ بهمن ۱۳۵۸ در محل مرکز امداد مجاهدین در  تهران: "یک باند که در واقع استخوان بندی این حملات را به عهده دارد، در رأسش فردی است به نام اسدالله که به طور مشخص در یکی از اتاق های دفتر حزب جمهوری اسلامی عناصر خودش را برای حمله به اینجا توجیه می کند".
مسعود رجوی ۱۰ بهمن ۱۳۵۸ در میتینگ مجاهدین خلق در دانشگاه تهران:  "یاللمسلمین! پس کجایید؟ چرا صدایتان در نمی آید؟... مگر نمی بینید که چطور طرفداران ما را در نظام جمهوری اسلامی سر می برند؟... وای به روزی که تصمیم بگیریم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ بدهیم".
مسعود رجوی ۲ اسفند ۱۳۵۸ در گردهمایی مجاهدین در دانشگاه تهران: "ما  زندگی و فعالیت در یک نظام قانونی را پذیرفته ایم، اگر بگذارند. آن قدر پذیرفته ایم که تا به حال از حق قانونی، شرعی و اخلاقی دفاع از خودمان هم استفاده نکرده ایم... این نمی شود که ما تا ابد هی تقاضا و استدعای آرامش بکنیم. یک سازمان سیاسی تا نقطه مشخصی می تواند کنترل هوادارانش را در اختیار داشته باشد. اگر این بار هم حق کشی بشود، اگر فشار زیاد بشود برای حذف ما... آن وقت ما از حالا می گوییم که در مقابل آرامش، از خودمان سلب مسئولیت می کنیم".

انتخابات مجلس

مسعود رجوی اواسط اسفند ۱۳۵۸ در میتینگ انتخاباتی مجاهدین خلق در تبریز:  "امروز در آستانه انتخابات مجلس شورای ملی، با اهمیتی که این دوره دارد، بایستی به عرضتان برسانم که ما نشستیم و شورایی تشکیل دادیم که صالح ترین کاندیداها را ... به مجلس بفرستیم... (در اعتراض به دو مرحله ای کردن انتخابات مجلس) هدف از دو مرحله ای کردن چیست؟ یکی از روزنامه ها... ببینید چطور نوشته است: «بعضی گروه ها به دو مرحله ای بودن انتخابات و شرط اکثریت مطلق حمله می کنند. زیرا اگر اکثریت نسبی معیار انتخابات باشد، آنها با استفاده از کثرت داوطلبان و تشکل سازمانی خود احتمالا می توانند به مجلس راه پیدا کنند.» ملاحظه می کنید؟ پس مسئله ترس از راه پیدا کردن ما به مجلس است".
"آرای متعلق به برادر مجاهد مسعود رجوی را خیلی ساده چیده بودند یک گوشه ای و یک حاج آقایی را هم گذاشته بودند آن بالا که می گفت این آرای منافقین است و نمی شمردند"
محمد اقبال، عضو انجمن مرکزی نظارت بر انتخابات مجلس اول
محمد اقبال: "من آن موقع عضو انجمن مرکزی نظارت بر انتخابات بودم، یکی از ۷ نفری که نظارت و برگزاری انتخابات مجلس را بر عهده داشت... شب همان روز انتخابات... به چند حوزه شمارش آرا سر زدیم... آرای متعلق به برادر مجاهد مسعود رجوی را خیلی ساده چیده بودند یک گوشه ای و یک حاج آقایی را هم گذاشته بودند آن بالا که می گفت این آرای منافقین است و نمی شمردند!... می گفت خیالتان جمع باشد، منافقین را کنار گذاشتیم".
مسعود رجوی ۲۲ خرداد ۱۳۵۹ در میتینگ بزرگ مجاهدین در ورزشگاه امجدیه: "تکلیف ما با این اوضاع چیست؟ مادرها! پدرها! خواهران و برادران! جمع شده ایم برای یادبود تازه ترین شهیدان خلق... (او از حدود ۱۰ نفر از هواداران مجاهدین نام برد که به گفته او در نقاط مختلف کشور توسط هواداران آیت الله خمینی و حزب جمهوری اسلامی کشته شده بودند) علمای شریعت! رجال دولت! وکلای مجلس! اصناف! بازاری ها! مطبوعات! رادیو تلویزیون که می گویید در خط انقلاب هستید، آخر چرا ساکتید؟ (در اشاره به حمله به میتینگ) پس این گلوله و گاز اشک آور برای چیست؟
محمد محدثین: "حتی احمد، پسر خمینی، مجبور شد که بیاید و در روزنامه موضعگیری کند و کارهای شنیع چماقدارها و پاسداران را در امجدیه محکوم کند. حتی در مجلس تازه شکل گرفته ارتجاع هم بیست تن از نمایندگان مجلس آمدند طی اطلاعیه ای در روزنامه های خود چماقداری و حمله به تظاهرات و اجتماع امجدیه را محکوم کردند".
محمد علی جابرزاده: "خمینی اینجا در واقع مات شده بود... اینچنین بود که به فاصله کوتاهی بعد از سخنرانی امجدیه، در کمتر از دو هفته، در تاریخ ۴ تیر ۵۹ شخصا وارد شد و طی یک سخنرانی، آشکارا علیه مجاهدین موضع گرفت".
محمدعلی توحیدی: "هشیارانه ترین موضع از طرف مجاهدین این بود که در آن نقطه، نه فقط نشریه مجاهد، بلکه ستادها و فعالیت های خودشان را تعطیل کردند تا با یک برخورد سیاسی با این موضوع نشان بدهند که این آنها نیستند که شعله های جنگ را بر می افروزند و این آنها نیستند که خواهان مبارزه مسلحانه و ماجراجویی هستند".
مهدی براعی: "عناصر انحصارطلب و مشخصا حزب جمهوری اسلامی در درون رژیم سعی داشتند هر چه بیشتر قدرت را در دست بگیرند و بنی صدر (رئیس جمهور) را هر چه بیشتر محدود کنند. سخنران مراسم ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ [در دانشگاه تهران] بنی صدر بود. این مراسم در پروسه تشدید تضادهای درونی رژیم، یک نقطه عطف بود. در آن روز چماقداران و عناصر رژیم قصد داشتند این مراسم را به هم بزنند، اما مقاومت میلیشیا مانع از این کار شد".

سال ۱۳۶۰

جزوه "۳۰ خرداد به روایت شاهدان": "از دی ماه ۱۳۵۸... تا اردیبهشت ۱۳۶۰، خون بیش از ۳۵ مجاهد خلق توسط پاسداران خمینی بر زمین ریخته شد. در این تاریخ، یعنی اردیبهشت ۶۰، آمار مجاهدین اسیر در زندان های خمینی به یک هزار تن می رسید که اغلب آنان توسط پاسداران شلاق خورده و شکنجه شده اند".
فاطمه رضایی: "مادران مجاهد همیشه از اینکه فرزندانشان در سراسر ایران دست و پایشان می شکست، چشمانشان از حدقه در آورده می شد، مورد شکنجه قرار می گرفتند و مظلومانه به شهادت می رسیدند، ناراحت بودند و دلشان می خواست کاری بکنند. سرانجام روز ۷ اردیبهشت ۱۳۶۰ زمان این کار فرا رسید... این تظاهرات بدون اطلاع قبلی آغاز شد. مادران و خانواده های مجاهد خلق و میلیشیاهای دلیر دهان به دهان یکدیگر را خبر کردند و در میدان فلسطین گرد آمدند. با شروع تظاهرات وضع تهران دگرگون شد... رژیم هم از همانجا شروع کرد به تهاجم وحشیانه... دو میلیشیای مجاهد خلق به نام های ودود پیراهنی و خلیل اجاقی در این تهاجم بیرحمانه به شهادت رسیدند".
مسعود رجوی
مسعود رجوی: "می بایست به هر ترتیب و با هر قیمت یک تظاهرات بزرگ توده ای را بار دیگر آزمایش نمود"
مهدی ابریشمچی: "روزهای آخر خرداد، ۲۴، ۲۵ و ۲۶ خرداد ۱۳۶۰ خمینی هر کسی را که علیه رژیمش حرفی زد و هر کس را که در مقابل رژیم داعیه داشت با یک نهیب مجبور کرد که جا بزند... آنها اصلا خودشان به خیابان ها نیامدند، جز مجاهدین و میلیشیای مجاهد خلق که در روزهای قبل از ۳۰ خرداد در سراسر ایران و در شهرهای مختلف در تظاهرات شرکت می کردند و تلاش می کردند که فضا را از انجماد و اختناق در بیاورند... خمینی از اوایل سال ۶۰ به تدریج داشت تصمیم نهایی خودش را می گرفت. او باید هر نوع شکافی را در رابطه با سرکوب در دستگاه ولایت فقیه از بین می برد... تا بتواند حمله و هجوم خودش را برای قلع و قمع نیروهای آزادیخواه، یکپارچه و نهایی بکند. این جریان در سال ۶۰، در اواخر اردیبهشت و اوایل خرداد به نهایت خودش رسید و آن هم عبارت بود از حذف اولین رئیس جمهور رژیم خمینی که آن موقع بنی صدر بود".
عباس داوری: "ما در سراسر دوران مبارزه سیاسی، با خودداری تمام عیار در مقابل تهاجمات و ضرب و شتم ها مقاومت کرده بودیم. اما خمینی تصمیم داشت که به رویمان آتش بگشاید. ما یا باید مقهور و ذلیل می شدیم، یا ۳۰ خرداد را انتخاب می کردیم. هیچ راه دیگری در مقابلمان نبود... حتی در آخرین نامه مجاهدین به خمینی، گفتیم که ما حاضریم سلاح هایمان را بدهیم، شما فقط به همه قانون اساسی خود ملتزم باش... اما خمینی جز سرکوب مطلق ما چیز دیگری را نمی خواست".
مهدی ابریشمچی: "اگر من بخواهم یک لحظه تاریخی را تشریح بکنم، نشست مرکزیت مجاهدین با حضور برادرمان مسعود بود که در باره این موضوع بحث و بررسی می شد که چه باید کرد؟... مسعود سئوال اصلی را مطرح کرد و گفت که اگر ما وارد ۳۰ خرداد شویم و رژیم همین طور که انتظار می رود، متقابلا وارد شود و تظاهرات مسالمت آمیز مردم را به رگبار ببندد، شما مسئولان مجاهدین چه کار می خواهید بکنید؟ تصمیمتان را پیشاپیش بگیرید تا در فردای ۳۰ خرداد حیران و سرگردان نمانیم. کسی که می خواست وارد ۳۰ خرداد شود، باید قدم بعد از ۳۰ خرداد را هم محاسبه می کرد. این همان جلسه ای بود که اتمام حجت مقدمتا در داخل مرکزیت مجاهدین و به دنبال آن در صفوف مجاهدین انجام گرفت".
حوری سیدی: "یک هفته قبل از ۳۰ خرداد ما در خیابان دولت تهران در یکی از پایگاه های سازمان در نشستی شرکت کردیم. در این نشست مسئولمان موضوع تظاهرات ۳۰ خرداد و ورود کل سازمان به این موضوع را به ما اطلاع داد... او همچنین خاطرنشان کرد که این تصمیم گیری برای سازمان بعد از دو سال و نیم مبارزه افشاگرانه سیاسی، یک تصمیم گیری خطیر و بسیار بزرگ است. دیگر راهی جز اتمام حجت با رژیم خمینی برای سازمان باقی نمانده است".
مسعود رجوی: "می بایست به هر ترتیب و با هر قیمت یک تظاهرات بزرگ توده ای را بار دیگر آزمایش نمود. آخرین تجربه مسالمت آمیز را نیز حتی به منظور اتمام حجت سیاسی و تاریخی باید از سر گذراند... سرانجام از میان طرح های نظامی مختلف، پس از مباحثات بسیار، مناسب ترین آنها انتخاب شد. این طرح می باید به این مسئله جواب می داد که چگونه می توان در بحبوحه اختناق مطلق، بدون اعلام قبلی و بدون کمترین اطلاع دشمن، یک تظاهرات مسالمت آمیز چند صد هزار نفری در روز روشن در خیابان های تهران ترتیب داد؟"
جلال منتظمی: "تجمع اصلی در خیابان مصدق (ولیعصر فعلی)، حد فاصل خیابان های انقلاب و طالقانی بود. تمام خیابان های منشعب از طالقانی مملو از جمعیت بود که مستمرا به خیل اصلی تظاهرکنندگان می پیوستند... در طول تظاهرات چندین و چند بار چماقدارها تلاش کردند با حمله به صف مقدم تظاهرات مانع حرکت تظاهرات بشوند و سعی می کردند که از خیابان های منشعب، به جناحین این تظاهرات حمله کنند... ولی میلیشیا با کمک مردم آنها را جارو کرد".
فریبرز نعمتی: "تظاهرات از خیابان مصدق وارد خیابان طالقانی شد. مشخص بود که رژیم از قبل برای مقابله آمادگی دارد. حمله به جمعیت ابتدا با تهاجم موتورسواران و چماقداران شروع شد... تظاهرات همین طور پیش می رفت تا به پل میدان فردوسی رسید. ما بالای پل میدان فردوسی بودیم که رژیم از طرف میدان انقلاب ۶ یا ۷ مینی بوس و اتوبوس نیروی فالانژ وارد کرد. آنها همگی به سلاح سرد و گرم مسلح بودند".
عباس داوری: "پاسداران رژیم به اذن «رهبر کبیر» به سوی مردم شلیک کردند و تظاهرات مسالمت آمیز مردم تهران و سازمان مجاهدین خلق ایران را به خاک و خون کشیدند".
(تمام نقل قول ها از جزوه "۳۰ خرداد به روایت شاهدان"، منتشر شده در وبسایت رسمی سازمان مجاهدین خلق ایران آورده شده است)

۱۳۹۶ خرداد ۲۹, دوشنبه

دختر آتش و مادری از جنس باران

دختر آتش و مادری از جنس باران


شاید ما عادت کرده‌ایم فقط در شرایط دشوار به عزیزان از دست داده فکر کنیم؛ به یارانی که دیروز با ما و در ما بودند و امروز تکه‌ای از آبی آسمان یا دقیقه‌یی از زلالی بارانند؛ برخلاف عرف و عادت، یاد از شهیدان در به ثمر رسیدن پیروزی نیز متصور است. شاید درست‌ترین لحظه یاد از آنان همین باشد.

چهارشنبه شب 26شهریور 93بعد از شنیدن خبر مهم بسته شدن پرونده ننگین و طولانی‌مدت اتهام تروریستی دولت فرانسه به مجاهدین، یعنی در اوج یک پیروزی خیره کننده و بسیار درخشان، بی‌اختیار به شهیدان اندیشیدم. نمی‌دانم دانه‌های درشت اشکی که پیاپی بر پلکان مژگانم می‌شکفت - و آن را پنهان نمی‌توانستم کرد- از کجا می‌جوشید.

اینک و امروز، در سالگرد 17ژوئن، 12سال پس از آن فاجعه سیاه، و در عین‌حال آزمایش بزرگ، نمی‌توانم به مسئول و فرمانده دیرینم، مجاهد شهید صد یقه مجاوری نیندیشم. زن مجاهدی که فرمانده‌یی شایسته‌ و کارآمد در ارتش آزادیبخش ملی ایران بود.

نمی‌توانم به خواهر مجاهد ندا حسنی فکر نکنم و به مادرش فروغ که او را در اشرف دیده بودم. یک دنیا شوق و آرزو بود و راه درازی را از کانادا تا اشرف آمده بود، و به همه رزم آوران آزادی به مثابه فرزندان خویش مینگریست.

آه! چقدر به قهرمانی و شجاعت ندا می‌بالید، می‌گفت: «شعله‌های دختر من امضای آزادی بود»، یا: «من به دخترم بسیار افتخار می‌کنم؛ به آنچه که کرد و راهی که رفت افتخار می‌کنم. قبل از آن مردم به رژیم بنیادگرای ایران توجهی نمی‌کردند. دخترم خود را قربانی کرد تا به دنیا بگوید، رژیم بنیادگرای ایران مردم را می‌کشد و شکنجه می‌کند».

اکنون ندا، در کنار صدیقه، در مزار سمبلیکش‌ در اشرف، هنوز این شهر آرمانی را پاس می‌دارد؛ همان مزاری که نیروهای مالکی، به فرمان آخوندها، آن را با لودر شخم زدند اما مزار صدیقه و ندا که شخم‌زدنی نیست. علاوه بر آنان، یاد «فروغ» هنوز گردهمایی‌های هواداران مجاهدین در کانادا را عطرآگین می‌کند. آنان هنوز هستند. آن شب من آنها را در دست‌افشانی رزم آوران دیدم. آنها در هر مراسم با ما هستند.

... داشتم می‌گفتم... در سالگرد آن کودتای ارتجاعی- استعماری نمی‌توانم به خواهر مجاهد به مرضیه باباخانی فکر نکنم؛ و به برادران مجاهد نادر ثانی، محمد وکیلی فر، حمید عرفا و سایر قهرمانان و شهیدان زنده‌یی که سرگذشت شورانگیزشان شایان نگارش کتابی جداگانه است. نمی‌دانم چرا در برابر آنان همیشه قامت شعر کوتاه است. آنان زیباترین انسانهای عصر افول انسانند.

... آه! نمی‌توانم نمی‌توانم به رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت، مریم رجوی نیندیشم. به او که نمی‌دانم در تنهایی سلولش، در آن روزهای بحرانی و تب آلود با چه لحظات دشواری چنگ در چنگ بوده؛ روزهایی که حتی از شنیدن اخبار روزانه ممنوع شده بود.

ای کاش روزی قلم او به سخن درآید تا مردم ایران اندکی بر پشت پرده حماسه‌های مقاومت ایران واقف شوند و به خود ببالند که در شرایط سخت چه والا رهبرانی دارند.

نمی‌توانم به این نیندیشم وقتی خبر اولین خودسوزی را به او دادند چه حالی داشت و در قلب حساسش چه می‌گذشت؟ 

... و رهبر مقاومت مسعود رجوی که آگاهانه و شکیب‌وارانه لب ازسخن فروبسته و به سختی دندان بر جگر فشرده بود. نمی‌توانم تصور کنم پشت صبورِ پلکهایش، چه دریای مواج و  متلاطمی به صخره‌های ساحلی مشت می‌کوبید. خدا می‌داند چه توفان مهیبی از احساسات سرکش را بر شانه‌هایش تاب آورده بود؛ او که وقتی از شهیدان با صدایی غرا و افتخارآمیز سخن می‌گوید، موی بر اندام شنوندگان راست می‌شود و حریقی سوزان شریانهای منتهی به قلب را درمی‌نوردد.

صریح باشیم. نگارش حالات او کار این قلم ناچیز نیست. کسانی که توصیف مریم رجوی را از زبان او در مراسم 30خرداد 64شنیده باشند، می‌دانند چه می‌گویم و به‌خوبی به این معنا  واقف خواهند شد که یک سینه سخن داشتن و لب فروبستن یعنی چه؟ بعضی وقتها حالاتی هست که نمی‌توان به آن کسوت کلام پوشاند. باید در خلوت اثیری خود باقی بمانند. کلام اشک برای واگویة آنان کافی است... 

آه! چه داشتم می‌گفتم؟ 
... 
داستان صد یقه مجاوری و «ندا حسنی»، داستان نسلی است که نخواسته و نمی‌خواهد شرف و هویت انسانی خود را معامله کند ولو به قیمت خاکستر شدن خود‌ ، خاکستر شدن آرمانها و ارزشهایش را نمی‌پذیرد. در بحبوحه پیروزی، یاد این شمع‌های انسانی و عشقهای فروزان گرامی و متبرک باد که با افروختن خود در انظار وجدان جهانی، ورق ارتجاعی- استعماری را برگردانده و مانع از تکرار تلخ شکست در تاریخ مبارزات مردممان شدند. اگر نبودند شاید 28مرداد واره‌یی دیگر، سرنوشت خلق ما را بگونه‌یی تاریک رقم می‌زد. آنان «در برابر تندر ایستادند، خانه را روشن کردند و خاکستر شدند».

***
صدایی از اعماق گویی می‌گوید:
... اما نه، خاکستر نشدند. خونشان تخم رزم‌آور صدها آزادیخواه دیگر شد؛ هزاران مشعل حرمان سوز، در شبی ستبر که کار او کشتن امید و پرپر کردن خورشید است.

از علیرضا.
مسئولیت محتوای این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آن را تایید نمی‌کند

سی خرداد، سرآغاز مقاومت سراسری


سی خرداد، سرآغاز مقاومت سراسری


30خرداد 1360 در تقویم مقاومت مردم ایران به‌عنوان سرفصل سرفصلها شناخته می‌شود. 30خرداد سرآغاز یک مقاومت عادلانه و مشروع برای آزادی و دموکراسی در برابر غصب حاکمیت مردم توسط دیکتاتوری ولایت‌فقیه است. اکنون پس از 33سال ایستادگی، این مقاومت، از یک سو با پرداخت سنگین‌ترین بها، چهره کریه و خونریز فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران بر همگان آشکار نموده و از سوی دیگر، حقانیت و مشروعیت خود را، در عرصه بین‌المللی و حتی به‌لحاظ حقوقی و قضایی، به ثبت رسانده است. 


اما داستان این رویارویی تاریخی از کجا آغاز شد؟ آیا امکان تعامل بیشتر با دیکتاتور نبود و آیا راه دیگری هم متصور بود؟ 



برای روشن شدن مسیری که مقاومت انقلابی از آغاز تا کنون طی کرده، باید سفری که 33سال پیش آغاز شد 



را مرور کرد. 
در حالی که کمتر از یک ماه از پیروزی انقلاب بهمن می‌گذشت، خمینی در اسفند 57ماهیت زن‌ستیز خود را با به راه‌انداختن تظاهراتی با شعار یا روسری یا توسری آشکار کرد. 



مجاهدین با افشای این اقدام سرکوبگرانه و حمایت از زنانی که در اعتراض به این سیاست دست به تظاهرات‌زده بودند، نشان دادند که در پس دجالیتی که با شعار روسری و حجاب و دعاوی اسلام پناهانه به میدان آمده است مقاصدی ضدانسانی و سرکوبگرانه نهفته است. 



گام بعدی در رویارویی مجاهدین با خمینی بر سر رفراندم جمهوری اسلامی بود. خمینی بدون هر گونه توضیحی در مورد محتوای جمهوری اسلامی رفراندوم فریبکارانه‌یی برگزار کرد که در پاسخ آری یا نه به جمهوری اسلامی خلاصه می‌شد. در حالی که مجاهدین طی اطلاعیه‌یی اعلام کردند: «… مردم باید نوع حکومتی را که بدان رأی می‌دهند بدانند و آگاهی داشته باشند که دارای چه نوع ویژگی است». 



یکی دیگر از وقایع مهم قبل از سرفصل 30خرداد تدوین قانون اساسی بود و مجاهدین برای آن اهمیت بسیار قائل بودند چرا که قانون اساسی روح حاکمیت را مشخص می‌کرد. 



خمینی در پاریس قول مجلس مؤسسان را داده و می‌گفت تمام اقشار و طبقات مردم برای تدوین قانون اساسی جمهوری مشارکت خواهند داشت. اما به‌محض ورود به ایران، قول خودش را زیر پا گذاشت و به جای آن، چیزی به نام مجلس خبرگان را علم کرد. مجلسی که فقط 75 نماینده داشت، اساساً آخوند بودند و به فوریت باید ضمن یک ماه قانون اساسی مورد نظر او را تصویب می‌کردند. اما مجاهدین در بیانیه‌یی به تاریخ 17خرداد 58 پیرامون «ضرورت تشکیل مجلس مؤسسان از طریق انتخابات عمومی سراسری» به مخالفت آشکار با خمینی برخاستند و مفهوم «خبرگان» را زیر سؤال بردند. 



خمینی در مرداد 58 جنگ ضدمردمی در کردستان و اعدامهای سبعانه در آنجا را توسط خلخالی شروع کرد و فضای اختناق و سرکوب را گام به گام بر کشور چیره کرد. 



سرانجام انتخابات قانون اساسی برگزار شد و مسعود رجوی با 297هزار رأی در تهران، نفر دوازدهم شد. اما عزم خمینی برای حذف کامل مخالفانش جزم بود و او امکان ورود حتی یک نماینده از نیروهای مترقی و مردمی را به مجلس بررسی قانون اساسی نداد. 



سرانجام خبرگان، در 24 آبان همان سال دست پخت خود را بر اساس اصل ولایت‌فقیه به خمینی تحویل داد و مجاهدین ضمن اتمام‌حجت با خبرگان ارتجاع، 



در یک تلگرام فوری، با مشخص کردن مواردی که باید وارد قانون اساسی شود، نظرات خود را مبنی بر مخالفت با این قانون اساسی سراسر ارتجاعی صریحاً اعلام کردند. 



مهمترین مواردی که مجاهدین برای وارد کردن در قانون اساسی تأکید کردند و برای خمینی بسیار تلخ و گزنده بود، عبارت بودند از: 
- «تصریح حق حاکمیت مردم» 



- «اداره و تصدی کلیه امور کشور از طریق شوراهای واقعی» 
- «اعاده حقوق همه ملیتها و اقوام مبنی بر تعیین سرنوشت و اداره کلیه امور داخلی‌شان در چارچوب تمامیت ارضی خدشه‌ناپذیر کشور» 
- «تضمین آزادی همه احزاب و گروهها تا مرز قیام مسلحانه 



طبعاً معنای این مواد آن بود که مجاهدین مطلقاً مخالف ولایت‌فقیه هستند و آن را نافی حاکمیت مردم می‌دانند. مجاهدین همچنین تصریح کردند که اگر این مواد در قانون اساسی نیاید، آنها به آن رأی نمی‌دهند و رفراندوم آن را تحریم خواهند کرد که همین را هم عملی کردند. 



حق حاکمیت مردم، درست هسته مرکزی دعوای مجاهدین و خمینی بود و مجاهدین بر این ارزش مقدس ایستادند. 



15دیماه 58 مسعود رجوی رسماً به‌عنوان کاندیدای ریاست‌جمهوری از طرف سازمان مجاهدین خلق ایران معرفی شد. 



خمینی در مقابل استقبال وسیع از کاندیداتوری مسعود رجوی، هنگامی که احساس خطر کرد، مجبور شد تمام تعارفها را کنار بزند و به‌رغم آن‌که قول داده بود اصلاً در این انتخابات دخالتی نکند و به انتخاب مردم احترام بگذارد، شخصاً دخالت کرد و فتوای حذف مسعود رجوی از کاندیداتوری را صادر نمود. این در واقع بزرگترین آزمونی بود که خیانت‌کاری خمینی را در وسیعترین ابعاد در برابر چشم مردم قرار داد. در واقع بازنده حقیقی این کارزار خود خمینی بود. 



رویارویی بعدی، برگزاری اولین انتخابات مجلس در اواخر اسفند سال 1358 بود که آن زمان طبق قانون اساسی همین رژیم ”مجلس شورای ملی“ نام داشت. 



البته با توجه به تجربه انتخاباتهای پیشین، امیدی به برگزاری انتخابات سالم و آزاد نبود. با این همه، مجاهدین با هدف ادامه دادن به فضای مسالمت و پرهیز از جنگ و خونریزی فعالانه در آن شرکت کردند و با وجود پیش‌بینی 80 تا 120 کرسی برای مجاهدین از جانب حزب حاکم جمهوری اسلامی و این‌که بعد از اعلام نتایج انتخابات از رادیو تلویزیون دولتی مبنی بر آرای بالای مسعود رجوی و مجاهدین، بعد از دو روز صحنه بالکل چرخید و مجاهدین به انتهای لیست رفتند. 



با این‌همه، رژیم خودش اعلام‌ کرد که 25درصد آرا در تهران، یعنی بیشتر از 530هزار رأی، به نام مسعود رجوی ریخته شده است. 
اما عجبا از انتخابات در حاکمیت ولایت‌فقیه، که حتی پای یک‌ نفر از مجاهدین هم به مجلس نرسید! 



و خمینی برای نابودی تتمه آزادیها به‌خصوص برای سرکوب و حذف مجاهدین که پرچمدار آزادی بودند، این بار تحت عنوان « انقلاب فرهنگی» دانشگاهها را در روز 29فروردین 59 هدف قرار داد. 



روز 22خرداد 59- میتینگ بزرگ امجدیه با سخنرانی مسعود رجوی تحت عنوان چه باید کرد؟ برگزار شد و به افشای جریان چماقداری که خمینی و حزب او سرنخ آن را به دست داشتند، منجر شد. 



مسعود رجوی در این سخنرانی تاریخی که با رگبارهای گلوله و پرتاب گاز اشک‌آور همراه بود در مورد تلاش برای بستن همه راههای مبارزه مسالمت‌آمیز سیاسی هشدار داد. 



تا 30‌خرداد‌60، تهاجم چماق‌داران به همراه تیراندازیهای پاسداران، منجر به‌شهادت بیش از 50تن از مجاهدین شده بود و این علاوه بر هزاران مجروح و زندانی در سراسر ایران بود. پس از آن بود که خمینی بنا‌ به فرهنگ دجالگرانه خودش منافقین را بدتر از کفار نامید و گفت: خطر نه آمریکا و نه شوروی و نه هیچ‌کس و هیچ جای دیگر بلکه در همین تهران و بیخ گوش ما است و 



در پی آن، روز 25آبان، حکم احضار و تعقیب رهبری مجاهدین را از طریق دادستانش صادر کرد. 



پس از آن در تاریخ 7اردیبهشت1360- شاهد تظاهرات 200هزار نفری مردم تهران علیه سرکوبی مجاهدین به‌دعوت مادران مسلمان بودیم. تظاهراتی که به بزرگترین راهپیمایی بعد ازانقلاب ضدسلطنتی معروف شد. 



خمینی که فضا را این چنین در حال چرخش می‌دید بلافاصله به صحنه آمد و در روز 10اردیبهشت مجاهدین را به تعیین «تکلیف نهایی» تهدید کرد و گفت: 
«اسلحه را زمین بگذارید و از این شیطنتها دست‌ بردارید و به آغوش ملت برگردید» والا «یک روز است که پشیمانی دیگر سودی ندارد و آن روزی است که به ملت تکلیف شود، تکلیف شرعی الهی به مقابله با اینها و تکلیف آخری، نسبت به اینها تعیین شود». 
دو روز بعد مجاهدین هم آخرین اتمام‌حجت را به‌عمل آوردند و در 12اردیبهشت در یک نامه سرگشاده خطاب به خمینی نوشتند: ما حاضریم سلاحهایمان را تحویل بدهیم، اما اجازه بدهید همراه با خانواده‌هایمان خدمت برسیم و حضوری حرفهای خود را بزنیم. اما خمینی که می‌دانست اجازه دادن به مجاهدین برای یک راه‌پیمایی تا جماران همان و جارو شدن رژیمش همان، یک هفته سکوت کرد و بعد از یک هفته با لحنی معنی‌دار گفت لازم نیست شما بیایید، من خدمت شما می‌رسم. 



به این ترتیب دیگر برخورد قهرآمیز که مجاهدین به مدت بیش از دو سال تمام تلاش خود را کرده بودند که از وقوع آن جلوگیری کنند یا لااقل آن را به تأخیر بیندازند، اجتناب‌ناپذیر می‌نمود. 



ساعت 4بعدازظهر روز شنبه 30خرداد یک راه‌پیمایی عظیم که به‌طور علنی اعلام نشده بود، در تهران شکل گرفت. جمعیت که طی مدت کوتاهی شمار آن به نیم میلیون نفر رسید از از هر سو به سمت تقاطع مصدق و انقلاب سرازیر شد. 



به فاصله کمتر از نیم ساعت حوالی میدان ولی‌عصر چماقداران به جمعیت حمله کردند. اما سیل خروشان مردم هر لحظه متراکمتر و گسترده‌تر می‌شد و دیگر کاری از دست گله‌های چماقدار ساخته نبود. و خمینی با فرمان شلیک مستقیم و کشتار مردم آخرین نقابش را از چهره‌اش برداشت. 



این چنین بود که تظاهرات مسالمت‌آمیز نیم‌میلیون نفری مردم تهران به دستور شخص خمینی به خاک و خون کشیده شد و در پی آن، بی‌سابقه‌ترین موج اعدامها از همان شامگاه 30‌خرداد آغاز شد؛ جنایاتی که تا همین امروز با کشتار بیش از 120هزار تن از پاکترین و فداکارترین فرزندان مجاهد و مبارز میهن هم‌چنان ادامه دارد. 



و به این ترتیب 30خرداد برای همیشه بر دفتر مسالمت با خمینی خط پایان کشید. از فردای 30‌خرداد، مقاومت انقلابی برای سرنگونی این رژیم ضد‌بشری، مشروع و ضروری گردید و روز 30‌خرداد به‌عنوان سرآغاز انقلاب نوین مردم ایران در سینه تاریخ این میهن به ثبت رسید.