۱۴۰۳ مرداد ۵, جمعه

اعدام؛ چک چک خون بر خوان ایران

 

اعدام؛ چک چک خون بر خوان ایران

چک چک خون...
چک چک خون...

 

ولی‌فقیه ارتجاع پس از بازیهای نمایش انتخاباتی، بازی با اعدام را موج داده است و این موج را روزانه شدت می‌دهد.

ولی‌فقیه ارتجاع آخوندی می‌خواهد از اعدام، سیاه‌چاله بسازد تا به‌زعم خود، طناب رعب را بر گردن ایران بیندازد و آن را در سیاه‌چاله نگاه دارد.

ولی‌فقیه ارتجاع می‌خواهد خبر اعدام را نان سفره‌ٔ اخبار روزانه‌ٔ ایران کند.

ولی‌فقیه جانی می‌خواهد اخبار مداوم اعدام را عادت روزمره در رسانه‌ها و مخاطبان‌شان کند.

 

هر روز اعدام در ایران، روز ننگ است و روزی شرم‌انگیز. بر ایرانیان است که بر این روزهای ننگ و شرم‌، شورش کنند تا نکبت و نحوست تداوم عمر حاکمیت اشغال‌گر آخوندی را از دامن مام وطن بزدایند.

اعدام در ایران اشغال‌شده هرگز مبانی قانونی، حقوقی و قضایی ندارد؛ بلکه حکمی‌ست که نماینده‌ٔ تحت‌امر ولی‌فقیه در قوه‌ٔ قضاییه برای حفظ و تداوم عمر حاکمیت صادر می‌کند. از این‌رو هر اعدام، ننگ و شرمی بر ساحت و دامن ایران‌زمین است.

 

ایران‌زمین سال‌هاست در حسرت نابودی ماشین اعدام می‌سوزد. زمزمه‌های این حسرت، هر روز و شام در معبرهای شهرها و روستاهای ایران شنیده می‌شود:

اگر نبود اعدام، چه آرزوهایی و چه رؤیاهایی که حتا اگر گل نمی‌دادند، دانه‌ها و غنچه‌هایشان بر راغ و فراخ جلوه‌های زندگی موج می‌زدند و امیدهای شکفتن داشتند... که آدمی را بی آرزو و بی‌رؤیا، مگر هستی و جلوه‌گاهی متصور است؟

اگر نبود اعدام، چه پنجره‌هایی برای اندیشیدن در سراسر ایران، افق‌های گشایش و آفریدن داشتند و تنوع‌شان، رنگارنگیِ زیبای شاخساران بهاری و پاییزی را تجلی بشری و عینیت اجتماعی می‌بخشیدند... و دیگر چه جای گریز و گذار و تبعید و فرار مغزهای ایران؟

اگر نبود اعدام، چه عشق‌های میلیونی، شوق وصال آزادی را در همبستگی ملی برای متجلی کردن تمدن حقیقی ایران، گل و مژده می‌دادند.

اگر نبود اعدام، استعداد و حضور هزاران گل سرخ، همت و غیرت دانه‌چین رنج‌های تاریخی‌مان برای گذار از سنت ارتجاعی به مدنیت پیشرو و مدرن بود. و آه... که هزاران گل سرخ بر فراز «دار»های «اعدام» در اوین و گوهردشت و زندانها و میدانهای سراسر ایران پرپر شدند و هماره و همه‌جا «نه به اعدام» را بر ما پرتو می‌افکنند.

اگر نبود اعدام، چه جای از هم پاشیدن زندگی‌ها، عشق‌ها، آرزوها و تمناهای آدمی برای پاسخ به ضرورت زنده ماندن و زیستن؟ که در این سالیان، آن‌که مدام بر سر «دار» و «اعدام» بود، حیات ایرانی و جلوه‌های شوق‌آمیز و متمنیِ انسانی‌اش بود!

اگر نبود ۴۵ سال اعدام در ایران، چه جای کاروان و قافله‌ٔ میلیون‌ها تبعیدی و پناهنده که پاره‌های عشق و قلب ایران و ایرانی را در عرصه‌ٔ جهان بپراکنند؟

اگر نبود سال به‌سال اعدام سپیده‌ٔ ایرانی برای ضمانت ظلام یلدایی، کاروان مادران و توشه‌ٔ عمر زنان در فراق گل‌های سرخ‌شان، سوده و سوگین نبود. اما گذشت روزگار اعدام‌کاران را بنگر که با ۴۵ سال توشه‌ٔ شب‌پرستی و تباه‌کاری، اینک سپیده‌ٔ ایرانی با پیش‌آهنگی و روشنگریهای جنبش دادخواهی، بشارت مهر آزادی بر افق ایرانٍ «نه به اعدام» افکنده است.

اگر نبود روزبه‌روز و هفته‌به‌هفته اعدام در ایران، چه جای دست‌درازی به کرامت انسان و حرمت حقوق بشر؟ و اگر کرامت انسان و حرمت حقوق‌بشر بود، چه جای ابلیس ضدبشر؟

 

زمزمه و بانگ «اگر نبود اعدام» بر لبان ایران‌زمین، در هر سپیده و سحر مکرر است. این زمزمه و بانگ، فراخوان است، هشدار است، ندای ملی‌ست و ناقوس بیدارباش، برخاستن و پایان دادن به چک‌چک خون بر خوان.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر