۱۳۹۴ مهر ۵, یکشنبه

يكشنبه خونين ـ 5 مهر 1360 از ايران اسرار


مسعود رجوي درباره «قيام مجاهدين در 5 مهر 1360» مي گويد: «... همه كساني‌كه سال 1360 را به‌خاطر دارند، مي‌دانند كه مجاهدين از نيمه شهريور سال 60 تا اوايل مهر و سپس در اوج خودش در روز 5مهر در تهران و برخي ديگر از شهرستانها، به آزمايش يك قيام جانانه و راهگشاي شهري روي آوردند. سنگين ترين بهاي خونين را هم پرداختند تا هر چند الگوي سقوط رژيم شاه را قابل تكرار نمي‌دانستند اما مي‌خواستند به ميدان آوردن عنصر اجتماعي را يك بار ديگر بيازمايند. 
-      نخستين هدف, مطرح كردن شعار ”مرگ بر خميني“ و بردن آن به ميان مردم بود. اين شعار را تا آن‌موقع هيچ‌كس در عرصه اجتماعي نداده بود و جراٌت و جسارت فوق العاده يي مي‌خواست. خميني در آن زمان پشت افراد ديگري مانند بهشتي سنگر مي‌گرفت كه براي او نقش فيلتر و عايق داشتند و انزجار اجتماعي مردم بر روي آنها متمركز و كاناليزه مي‌شد. مثل همين حالا كه خامنه اي تا مجبور نشده بود، احمدي نژاد را جلو صحنه ميفرستاد تا ضربه گير او باشد. در آن زمان ”كاريسما“ يا هيبت و جاذبه خميني بر دوش جامعه و به‌خصوص اقشار عقب مانده بسيار سنگيني مي‌كرد. مجاهدين بايد پا پيش مي‌گذاشتند و ”بت“ را با عبور از آتش و خون با سنگين ترين بها در هم مي شكستند.
پيام قشر پيشتاز جوان و دانشجويان و دانش آموزان اين بود: ”مرگ بر خميني، زنده باد آزادي“ ، ”شاه سلطان خميني، مرگت فرارسيده“ ، ”شاه سلطان ولايت، مرگت فرا رسيده“ ، ”خميني حيا كن، سلطنت را رها كن“ ، ”اي جلاد ننگت باد“ .
-      دومين هدف, به ميدان كشيدن عنصر اجتماعي و مردمي بود تا اگر از اين طريق هم كاري مي‌توان كرد، آيندگان گواهي بدهند كه مجاهدين مضايقه نكردند امّا در اثر شدت و حدّت سركوب، جواب منفي بود.
من در همان زمان نوشتم كه زبان من از توصيف صحنه‌هاي سراسر شور و ايمان و سراسر پاكباختگي و فدا در آن ايام قاصر است. چيزهايي را كه در اين باره خوانده و شنيده‌ام، نه ميتوانم بگويم و نه ميتوانم بنويسم. از من بر نمي‌آيد. كار شعراست، كار استادان نقاشي و موسيقي است. كار معلمان سخنوري و كتابت است.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر