- نخستين هدف, مطرح كردن شعار ”مرگ بر خميني“ و بردن آن به ميان مردم بود. اين شعار را تا آنموقع هيچكس در عرصه اجتماعي نداده بود و جراٌت و جسارت فوق العاده يي ميخواست. خميني در آن زمان پشت افراد ديگري مانند بهشتي سنگر ميگرفت كه براي او نقش فيلتر و عايق داشتند و انزجار اجتماعي مردم بر روي آنها متمركز و كاناليزه ميشد. مثل همين حالا كه خامنه اي تا مجبور نشده بود، احمدي نژاد را جلو صحنه ميفرستاد تا ضربه گير او باشد. در آن زمان ”كاريسما“ يا هيبت و جاذبه خميني بر دوش جامعه و بهخصوص اقشار عقب مانده بسيار سنگيني ميكرد. مجاهدين بايد پا پيش ميگذاشتند و ”بت“ را با عبور از آتش و خون با سنگين ترين بها در هم مي شكستند.
پيام قشر پيشتاز جوان و دانشجويان و دانش آموزان اين بود: ”مرگ بر خميني، زنده باد آزادي“ ، ”شاه سلطان خميني، مرگت فرارسيده“ ، ”شاه سلطان ولايت، مرگت فرا رسيده“ ، ”خميني حيا كن، سلطنت را رها كن“ ، ”اي جلاد ننگت باد“ .
- دومين هدف, به ميدان كشيدن عنصر اجتماعي و مردمي بود تا اگر از اين طريق هم كاري ميتوان كرد، آيندگان گواهي بدهند كه مجاهدين مضايقه نكردند امّا در اثر شدت و حدّت سركوب، جواب منفي بود.
من در همان زمان نوشتم كه زبان من از توصيف صحنههاي سراسر شور و ايمان و سراسر پاكباختگي و فدا در آن ايام قاصر است. چيزهايي را كه در اين باره خوانده و شنيدهام، نه ميتوانم بگويم و نه ميتوانم بنويسم. از من بر نميآيد. كار شعراست، كار استادان نقاشي و موسيقي است. كار معلمان سخنوري و كتابت است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر