۱۳۹۴ مهر ۷, سه‌شنبه

محبوب بي‌همتاي من - حسن صديق از رزمگاه ليبرتي

 حسن صديق از رزمگاه ليبرتي
وقتي كه با او آشنا شدم هفته‌هاي قبل از پيروزي انقلاب ضد سلطنتي ايران بود. با دفاعياتش.
دفاعيات به صورت نواركاست بود. چند ماه قبل از آن، با جزوه‌اي به نام «آنان كه مرگ را برگزيدند»، با نام سازمان مجاهدين خلق ايران و برخي از شهدايش آشنا شده بودم، ولي تا زمان شنيدن نام «مسعود رجوي» هيچ كسي را به‌اسم، از مجاهدين ‌نمي‌شناختم. اولين آن «مسعود رجوي» بود.
آن‌موقع هفده ساله بودم. و اين نقطة شروعم بود. از همان زمان، تلألؤ پاكي او، مرا در مدار جاذبة خودش قرار داد و تاكنون، كه پنجاه و اندي سال دارم. در اين مدار به گرد وجودش مي‌چرخم. از آنزمان تاكنون سعي كرده‌ام كه تا ‌مي‌شود فاصله‌ام را با او كمتر كنم. و اين مدار را هر چه نزديكتر و نزديكتر نمايم. هر چه بيشتر تلاش ‌مي‌كنم و هر چه نزديكتر ‌مي‌شوم گرماي وجود او را كه سرشار از پاكي، صداقت؛ بي باكي، فداكاري، از خودگذشتگي، هوشياري و خلاصه تمام خصائل نيكوي بشري است كه بتوان برشمرد، من را هم به ميزان مدار و فاصله‌اي كه دارم در بر مي‌گيرد و آنرا حس مي‌كنم
ادامه مطلب را از سايت بهاي آزادي بخوانيد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر