ياد پدر طالقاني روح راستين انقلاب ضد سلطنتي ايران گرامي باد
لينك به منبع
برادر مجاهد مسعود رجو ي در فقدان پدر طالقاني – شهريور 1358 گفت: «راستي اگر كودكان از شما پرسيدند كه طالقاني را كجا مي شود ديد و كجا مي شود او را پيدا كرد؟ از آن جا كه گفتيم روح مجسم انقلاب ما بود بگو ييد : در چشمه سارها، آن جايي كه ماهيهاي سياه كوچولو گستاخي مي كنند و خلاف جريان آب شنا مي كنند، آن جا مي شود ديدش. در هر كجا كه ابوذري هست و اعتراض. در هر كجا كه مالكي هست و شمشير از نيام كشيده. در هر كجا كه علي وار چهرهٌ راستين اسلام و قرآن هست.»
19شهريور1358، روزي فراموش نشدني در تاريخ معاصر ايران
است، ميليونها تن از مردم تهران در سوگ پدر طالقاني كه برجسته ترين چهرهٌ مردمي انقلاب
بهمن و به گفتهٌ برادر مجاهد مسعود رجو ي، روح راستين انقلاب ضد سلطنتي مردم ايران
بود، به خيابانها ريختند و از صميم قلب گريستند.
سيد محمود علايي طالقاني، در سال
1282 هجري شمسي در روستاي «گليرد» طالقان در خانوادهيي روحاني به دنيا آمد. پدرش با
آن كه در لباس روحاني بود، اما از حاصل دسترنج خود يعني كشاورزي و ساعت سازي امرار
معاش مي كرد، سيدمحمود طالقاني در جواني براي تحصيل به حوزه قم عزيمت كرد، او با روحيهٌ
ستم ستيزي كه داشت و به سبب آشنايي با افكار پيشرو زمان خود، پيوسته نسبت به دستگاه
فكري و روابط و مناسبات حاكم بر حوزه مخالف و
نسبت به آن به شدت معترض بود. او معتقد بود دين براي مردم عادي ايمان است، اما
براي كساني كه از اين راه ارتزاق مي كند، يك كسب است. او هم چنين نسبت به مهجور بودن
قرآن و معارف واقعي اسلام در حوزهٌ قم به شدت معترض بود چرا كه عمده همّ و غم حوزه
مصروف آداب و احكامي مي شد كه هيچ نقشي در زندگي اجتماعي مردم نداشت، و در حالي كه
در طهارات و نجاسات و امثالهم هزاران مسأله مورد بحث و فحص قرار مي گرفت، به قرآن و
متون اساسي اسلامي نظير نهج البلاغه كمترين توجهي نمي شد، و حتي هر كس هم كه به تفسير
قرآن مي پرداخت، مورد تحقير قرار مي گرفت. اما پدر طالقاني بي اعتنا به قضاوتهاي آخوندهاي
مرتجع، مطالعات عميقي در قرآن و تفسير قرآن به عمل آورد و به آموزش آن به مردم، به
خصوص جوانان همت گماشت.
پدر طالقاني هم به خاطر شناخت و ايمانش
نسبت به قرآن و هم به دليل روحيهٌ ظلم ستيز خود با حكومت ستمگر حاكم به مبارزه برخاست
و بارها از طرف حكومت بازداشت و زنداني شد يا به تبعيد به نقاط دور افتاده محكوم شد.
قريب 40سال از عمر 76سالهٌ پدر طالقاني در مبارزه و رنج و اسارت و زندان گذشت.
در جريان نهضت ملي ايران به رهبري دكتر
مصدق فقيد، به رغم آخوندهاي مرتجعي نظير كاشاني يا آخوندهاي بدنام و خودفروخته يي نظير
فلسفي، پدر طالقاني با تمام قوا به پشتيباني از مصدق و نهضت ملي پرداخت.
پس از كودتاي سياه استعماري 28مرداد نيز
جزء معدود مبارزاني بود كه از مقاومت و مبارزه دست نكشيد و در همين راستا، نهضت آزادي
را كه در آن زمان يك جريان مترقي و جزء جناح چپ جبهه ملي بود، بنيان گذاشت و به افشاگري
عليه رژيم شاه پرداخت و در همين رابطه پس از 15خرداد1342 چند سال ديگر را در زندان
گذراند.
در مسير همين مبارزات بود كه محمد حنيف
نژاد و يارانش سعيد محسن و علي اصغر بديع زادگان كه از جوانان انقلابي نهضت آزادي بودند،
در محضر پدرطالقاني در بحثهاي تفسير قرآن شركت مي كردند. در آن ساليان مسجد هدايت در
خيابان استانبول تهران كه پدر طالقاني در آن به اقامهٌ نماز و تفسير قرآن مي پرداخت،
كانون تجمع جوانان مسلمان انقلابي بود كه بعدها سازمان مجاهدين خلق را بنيان گذاشتند.
آنان مورد علاقه و احترام و يژهٌ پدر بودند و پدر طالقاني در اولين سالگرد شهادت بنيانگذاران
مجاهدين در 4خرداد سال58 طي پيامي آنها را «شاگردان مؤمن و دلدادهٌ مكتب قرآن» خواند
كه از خون پاك آنها پس از 7سال سيلابها برخاست.
روشن است كه اين اندازه همخواني و نزديكي
سياسي و ايدئولوژيك با مجاهدين و دلبستگي عميق پدر طالقاني نسبت به آنها، براي خميني
كه نسبت به مجاهدين كينه مي ورزيد قابل تحمل نبود. اما درمقابل وجههٌ ملي و مذهبي و
محبوبيت پدر طالقاني و هم چنين پايگاه و محبوبيت مردمي مجاهدين هيچ غلطي نميتوانست
بكند. خميني كه شخصاً نيز نسبت به پدر طالقاني و محبوبيت اجتماعي او به شدت حسد مي
ورزيد، از طريق عوامل خود پدر را مورد آزار و اذيت قرار مي داد و با تبليغات دجالگرانه
تلاش مي كرد زمينهٌ سركوب مجاهدين را فراهم سازد. اما پدر طالقاني به رغم خواستهاي
شوم خميني به حمايت علني از مجاهدين ادامه مي داد و برآن اصرار داشت. او دربرابر جريان
راست ارتجاعي و كينه توزي آنها عليه مجاهدين، علاقه و احترام خاص خود را نسبت به مسعود
و موسي ابراز مي كرد و پس از آزادي آنها از زندان شخصاً به ديدار آنها رفت و گفت در
زندانهاي شاه، «شكنجه چيها و بازجوها… وقتي اسم مجاهدين برده مي شد، اعصاب اينها مي
لرزيد و كنترلشان را از دست مي دادند. از اسم مسعود رجو ي وحشت داشتند، از اسم خياباني
وحشت داشتند». پدر طالقاني در مقابل تلاشهاي خميني براي خلع سلاح مجاهدين، نيز ابراز
مخالفت مي نمود و اين تلاشها را خنثي مي كرد.
پدر طالقاني در مخالفت با ارتجاع و انحصار
طلبي در سخنرانيهاي خود، استبداد زير پردهٌ دين را خطرناكترين نوع استبداد مي ناميد
و براي نشان دادن مخالفت خود با خبرگان ارتجاع كه خميني خائن آن را به جاي مجلس مؤسسان
درست كرده بود، از نشستن بر صندلي خودداري كرد و به طور افشاگرانه يي بر رو ي زمين
نشست و تا آن جا كه ميسر بود به بهانهٌ بيماري از شركت در جلسات خبرگان خودداري كرد،
هم چنان كه پس از مدتي از شركت در جلسات شوراي به اصطلاح انقلاب دست ساز خميني نيز
خودداري كرد.
مخالفت پدر طالقاني با استبداد ديني سابقه
يي طولاني داشت. پدر در تأليفات قبلي خود و درجريان مبارزات پيگيرش عليه استبداد و
مطالعات عميق قرآني خود، روح مفاهيم اسلامي را دريافته و اعتقاد داشت كه اسلام بيشترين
احترام و حرمت را براي انسان و آزادي و كرامت او قائل است و از اين نظر رو در رو ي
آخوندهاي ارتجاعي مانند شيخ فضل الله نوري يا خود خميني قرار مي گرفت. از اين رو ترهات
وقيحانهٌ رفسنجاني كه در نمازجمعهٌ 20شهريور كوشيد طالقاني را مبلغ ولايت فقيه خميني
قلمداد كند چيزي جز جعل و تحريف آشكار از فرط استيصال نبود و مسلماً هيچ كس را نمي
فريبد و نمونهٌ ديگري از دروغگو يي و هرزه درايي خاص رفسنجاني است. پدر طالقاني به راستي روح دموكراتيك
و مردمي انقلاب ضدسلطنتي مردم ايران را تجسم مي بخشيد
وفات نابه هنگام پدر طالقاني تمام مردم
ايران را در سوگ و ماتم فرو برد، زيرا هم چنان كه برادر مجاهد مسعود رجو ي در گردهمايي
عمومي بزرگي كه به مناسبت رحلت پدر طالقاني در دانشگاه تهران برپا شده بود، گفت : «همه
به غريزه درمييافتند كه با فقدان پدر طالقاني يكي از سدهاي بازدارندهٌ ارتجاع هار و
افسار گسيختهٌ خميني براي تجاوز به حقوق مردم كنار رفته است. اين فقدان به خصوص براي
مجاهدين كه پدر طالقاني بزرگترين حامي آنها بود، دردناكتر از همه بود، كما اين كه پس
از او ماهيت ارتجاع ضد بشري خميني با كشتار هزار هزار مجاهدين بروزيافت.»
به نقل از روزنامه هاي مجاهد 406 و 455
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر